ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

دیدگاه

از قتل چارلی کرک تا مک‌کارتیسم نوین: وارونگی حقیقت در خدمت فاشیسم

علی جوادی در این دیدگاه می‌نویسد: «ترور چارلی کرک نه فقط یک جنایت، بلکه پرده‌دری عریان از ورشکستگی سیاسی تروریسم بود... هیئت حاکمه آمریکا و جهان و متحدان راست افراطی آن، اما این حادثه را به ابزاری بدل کرده‌اند برای تعرض به جامعه و محدود کردن آزادی‌ها. همان وارونگی‌ای که در دوران مک‌کارتیسم دیدیم، دوباره بر صحنه است: آزادی بیان به قربانگاه برده می‌شود تا "امنیت ملی" بر تخت سلطنت بنشیند.»

دیدگاه

ترور چارلی کرک نه فقط یک جنایت، بلکه پرده‌دری عریان از ورشکستگی سیاسی تروریسم بود. ترور هرگز پاسخی به هیچ ایده‌ای نیست؛ ترور سیاسی خود، انکار اندیشه و بوسه مرگ بر چهره آزادی بیان است. چنین سیاست‌هایی از پیش رسوا و محکوم‌اند، و ما این اقدام را بی‌هیچ تردیدی محکوم می‌کنیم. دفاع ما از آزادی بیان بی‌قید و شرط است، حتی در زمخت‌ترین و خشن‌ترین اشکال آن، نه به معنای تأیید محتوای گفته‌ها، بلکه به معنای پاسداری از نفس امکان گفتن. زیرا اگر امکان گفتن از میان برود، جامعه به زندان و گورستان بدل می‌شود.

ما مخالف سرسخت نژادپرستی، نابرابری و هرگونه تبعیض هستیم. می‌دانیم تنها در جوامع باز و آزاد است که راه رسیدن به جامعه‌ای برابر و انسانی، جامعه‌ای سوسیالیستی، هموار می‌شود. ترور، چه به نام فتوا و دین، چه به نام ملت و پرچم، چه به نام انتقام و هر ایدئولوژی کور دیگر، ابزار ارتجاع است؛ تیری است که قربانیان اصلی‌اش سوسیالیسم، آزادی‌خواهی و برابری‌طلبی‌اند.

چارلی کرک: «مدافع آزادی» یا معمار فاشیسم؟

پیش از آنکه به قربانی بدل شود، چارلی کرک در هیئت یک فعال فاشیست، خود معمار خشونت سازمان‌یافته در جامعه آمریکا بود. او بنیان‌گذار «Turning Point USA» بود؛ تشکلی که هدفش به راست‌گرداندن جوانان و شکار استادان و دانشجویان منتقد بود. فهرست‌های سیاه تهیه می‌کرد، مخالفان را نشانه می‌زد و فضای خفقان فکری را بر محیط دانشگاه تحمیل می‌کرد؛ همان‌جایی که باید آزمایشگاه اندیشه آزاد باشد.

کرک مهاجران را «تهاجم به ملت» می‌نامید، تغییرات جمعیتی را «جنگ علیه سفیدپوستان» می‌خواند و زنان مدافع حق سقط جنین را «قاتلان فرزندان». این زبان چیزی جز بازتولید ادبیات فاشیسم کلاسیک نبود؛ همان خطابه‌های مسموم که در اروپا راه اردوگاه‌ها را هموار کرد. او در کنار ترامپ و جریان ترامپیستی، نه صدای آزادی، که بوق تبلیغ ارتجاع بود: آزادی برای نفرت، آزادی برای ساکت‌کردن دیگران.

ترور کور کرک البته محکوم است؛ اما فاشیسمی که او نماینده‌اش بود، خود بذر خشونت را می‌پراکند. اگر قرار است خشونت ریشه‌کن شود، باید این فاشیسم را نیز رسوا و طرد کرد.

اگر امروز قتل کرک بهانه‌ای برای بستن دهان آزادیخواهان شده است، نباید فراموش کرد که خود او و جریانش سال‌ها در صف مقدم بستن دهان‌ها بودند. او سیاست خشونت را در دل جامعه می‌کاشت: وقتی دانشجو را به جرم مخالفت در لیست سیاه قرار می‌دهی، وقتی استاد را به‌خاطر نقد اسرائیل تهدید به اخراج می‌کنی، وقتی مهاجر را دشمن می‌خوانی، نتیجه جامعه‌ای است ملتهب، سرکوب‌شده و آماده انفجار.

در سیاست خارجی نیز تناقض داشت: سال‌ها مدافع اسرائیل و نتانیاهو بود، اما در برابر جنگ غزه مواضعی خلاف جریان راست رسمی گرفت. مخالفتش با جنگ نه از موضع انسانی، بلکه از منظر ناسیونالیسم «اول آمریکا» بود: پول و خون ما برای خودمان. حتی نقدش به اسرائیل هم امتداد همان منطق ارتجاعی بود که جهان را میدان هزینه ـ فایده برای قدرت آمریکا می‌بیند.

ترور کور کرک البته محکوم است؛ اما فاشیسمی که او نماینده‌اش بود، خود بذر خشونت را می‌پراکند. اگر قرار است خشونت ریشه‌کن شود، باید این فاشیسم را نیز رسوا و طرد کرد.

کارتل بزرگ ترور: دولت‌ها و جریان‌های سازمان‌یافته دست‌راستی

بزرگ‌ترین کارتل ترور تاریخ خود دولت‌های میلیتاریست سرمایه بوده‌اند: از بمباران هیروشیما تا قتل‌عام ویتنام، از شکنجه‌گاه‌های آمریکای لاتین تا زندان‌های ابوغریب، از موشک‌های اسرائیل بر سر کودکان غزه تا جوخه‌های اعدام جمهوری اسلامی. ترور نه حادثه‌ای بیرون از سیستم، که شریان ماشین قدرت طبقات حاکم است.

به این تصویر باید تروریسم اسلامی را نیز افزود: جریانی که در چهار دهه گذشته از اوین تا خاوران، از آبان خونین تا سرکوب روزمره زنان و کارگران، زندگی و آزادی مردم ایران را به گروگان گرفته است. این رژیم، در هیئت دولت، خود بزرگ‌ترین سازمان ترور علیه جامعه است: تروری که هر روز با چوبه‌های دار، با شکنجه و با گلوله بر سینه معترضان بازتولید می‌شود.

امروز همان وارونگی در حال تکرار است: در آمریکا، استادان و دانشجویان منتقد به‌خاطر پست‌های "نامطلوب" درباره کرک یا نقد اسرائیل تعلیق می‌شوند. واشنگتن پست ستون‌نویس خود کارن اتیا را برکنار کرد. رمزی وودکاک، استاد دانشگاه کنتاکی، به دلیل نقد اسرائیل اخراج شد. ماورا فینکلستین، استاد باسابقه، به‌خاطر پستی درباره فلسطین از شغلش محروم شد.

مک‌کارتیسم در دهه پنجاه نه امنیت که فضای خفقان و انجماد فکری آفرید، مک‌کارتیسم نوین نیز در پوشش مقابله با خشونت، خود بذر خشونت می‌پراکند. سرکوب آزادی بیان، درست همان بستر اجتماعی است که افراط‌گرایی در آن می‌روید.

در لندن، بیش از ۱۱۰ هزار نفر زیر پرچم راست افراطی گرد آمدند. تامی رابینسون فاشیسم خیابانی را به خیابان آورد و ایلان ماسک پیام داد: «یا بجنگید یا بمیرید.» این اعلام جنگ علیه آزادی بود. در ترکیه اردوغان به بهانه «مبارزه با ترور» روزنامه‌ها را بست و در جمهوری اسلامی هر حادثه‌ای بهانه‌ای تازه برای فیلتر، زندان و دار شد.

حتی اکونومیست، نشریه دست‌راستی، هم اعتراف کرده که بخش اعظم حملات تروریستی در غرب از سوی راست افراطی و گروه‌های فاشیستی است. اما این حقیقت در غبار تبلیغات رسمی دفن می‌شود، زیرا منافع طبقات حاکم بر حقیقت تقدم دارد.

وارونگی حقیقت: از مک‌کارتیسم دیروز تا مک‌کارتیسم نوین امروز

علت این قتل هر چه باشد، عامل آن هر که باشد، یک واقعیت انکارناپذیر است: هیئت حاکمه آمریکا و جهان و متحدان راست افراطی آن، این حادثه را به ابزاری بدل کرده‌اند برای تعرض به جامعه و محدود کردن آزادی‌ها. همان وارونگی‌ای که در دوران مک‌کارتیسم دیدیم، دوباره بر صحنه است: آزادی بیان به قربانگاه برده می‌شود تا «امنیت ملی» بر تخت سلطنت بنشیند.

مک‌کارتیسم دهه پنجاه، به نام «پاکسازی کمونیسم»، زندگی هزاران هنرمند، نویسنده، استاد دانشگاه و فعال کارگری را به تاراج برد. فهرست‌های سیاه سینماگران، دادگاه‌های تحقیرکننده، بازجویی‌های تلویزیونی و پرونده‌سازی‌های بی‌پایان، فضایی از رعب آفرید که در آن حتی نفس کشیدن با احتیاط انجام می‌شد. آن زمان کمونیسم دشمن اعلام شده بود، امروز «تروریسم» و «دفاع دروغین از آزادی بیان» بهانه‌های تازه‌اند.

این بار اما مک‌کارتیسم در هیبتی نو بازگشته است: دانشگاهی که استادش را به جرم یک پست توییتری تعلیق می‌کند؛ روزنامه‌ای که ستون‌نویس خود را به‌خاطر نقد اسرائیل برکنار می‌کند؛ سفارتی که ویزای یک پژوهشگر را به دلیل مواضع سیاسی‌اش لغو می‌کند. آزادی بیان نه‌تنها قربانی، بلکه متهم اصلی معرفی می‌شود: هر چه رادیکال‌تر نقد کنی، بیشتر به «حمایت از ترور» متهم می‌شوی.

آزادی بیان یا بی‌قید و شرط است یا وجود ندارد. آینده از آن کسانی است که آزادی را نه نقاب، بلکه ابزار رهایی می‌دانند.

همان‌گونه که مک‌کارتیسم در دهه پنجاه نه امنیت که فضای خفقان و انجماد فکری آفرید، مک‌کارتیسم نوین نیز در پوشش مقابله با خشونت، خود بذر خشونت می‌پراکند. سرکوب آزادی بیان، درست همان بستر اجتماعی است که افراط‌گرایی در آن می‌روید. جامعه‌ای که نقد از آن زدوده شود، تبدیل به گلخانه‌ای برای فاشیسم می‌شود.

تأثیر این وارونگی نه محدود به آمریکا، بلکه جهانی است: در اروپا، هر صدای انتقاد از اسرائیل با برچسب «یهودستیزی» خفه می‌شود؛ در ترکیه، به بهانه مبارزه با ترور، ده‌ها روزنامه تعطیل می‌گردد؛ در ایران، هر حادثه به محملی برای اعدام، سانسور و فیلترینگ بدل می‌شود. یک منطق مشترک در کار است: امنیت کاذب بهانه‌ای است برای اختناق واقعی.

به این معنا، قتل چارلی کرک صرفاً یک واقعه جنایتکارانه نبود؛ فرصتی بود برای هیئت‌های حاکمه تا بار دیگر آزادی بیان را محاکمه کنند. همان‌طور که مک‌کارتیسم دیروز برای حفظ قدرت طبقاتی بورژوازی سازمان یافت، مک‌کارتیسم امروز نیز در خدمت همان هدف است: خاموش‌کردن صدای مخالفان، از کارگران اعتصابی گرفته تا دانشجویان معترض، از زنان آزادیخواه گرفته تا روزنامه‌نگاران ضد جنگ.

آزادی بیان: فراخوان به ایستادگی جهانی

اما مدافعان واقعی آزادی بیان ما هستیم، نه فاشیست‌ها و نه هیئت‌های حاکمه. آزادی بیان یعنی حق نقد بی‌قید و شرط از دولت و سرمایه‌دار، از سنت‌های ملی و مذهبی، از فرهنگ و دین و هرچه بر زندگی انسان سایه انداخته است. آزادی بیان یعنی حق زن معترض، کارگر اعتصابی، دانشجوی منتقد و روزنامه‌نگار ضد جنگ. نقد همه چیز و همه کس در جامعه.

سوسیالیسم کارگری آزادی بیان را نه نقاب، که حقیقت می‌داند. ما ترور را محکوم می‌کنیم، چه فردی و چه دولتی، چه با فتوای اسلامی و چه با پرچم ملی. اما درست به همین دلیل باید در برابر موج تازه اختناق ایستاد. هیئت حاکمه آمریکا امروز مزورانه می‌کوشد تلاش برای محدود کردن آزادی بیان را در پوشش دفاع از آزادی بیان پیش ببرد، و ما باید این دروغ را رسوا کنیم.

آمریکا یک‌بار در دوران مک‌کارتیسم دید که آزادی بیان به قربانگاه «امنیت ملی» برده شد. امروز همان نمایش با بازیگرانی تازه بازگشته است. اگر مردم، اگر کارگران و آزادی‌خواهان در برابر این موج نایستند، فردا نه فقط آمریکا، که جهان در زندان فاشیسم نوین خواهد زیست.

حقیقت ساده است: آزادی بیان یا بی‌قید و شرط است یا وجود ندارد. آینده از آن کسانی است که آزادی را نه نقاب، بلکه ابزار رهایی می‌دانند. و این آینده، آینده سوسیالیسم کارگری است؛ آینده‌ای که در آن هیچ قدرتی حق خاموش‌کردن صدای انسان را نخواهد داشت.

از همین نویسنده:

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • UMBRELLa.

    به نام ایزد یزدان پیروز و سربلند همیشه سر افراز باشیم.