ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

چهره‌ها - لیلا فولادوند: راوی شاعرانه رنج و طبیعت

ساسان نویدی ـ لیلا فولادوند، مستندساز ایرانی و مدیرعامل انجمن مستندسازان حیات‌وحش، تنوع‌زیستی و محیط‌زیست ایران، رابطه انسان و طبیعت را از دریچه دوربین‌اش به تصویر می‌کشد. از «عاشقانه‌ای برای کرم ابریشم» تا «شهر زنده»، او با تلفیق دغدغه‌های اجتماعی و زیست‌محیطی، نه‌تنها مسائل موجود را روایت می‌کند، بلکه موضوعات نوینی چون حیات‌وحش شهری را در ایران پیش می‌برد و به‌عنوان یک هنرمند پیشرو، راهی برای هم‌زیستی عادلانه‌تر پیشنهاد می‌دهد.

لیلا فولادوند، مستندساز برجسته ایرانی، با آثاری چون «عاشقانه‌ای برای کرم ابریشم» و «شهر زنده» نه‌تنها زیبایی‌های طبیعت و حیات‌وحش شهری را به تصویر کشیده، بلکه با نگاهی شاعرانه و فلسفی، مسائل اجتماعی و زیست‌محیطی را در هم آمیخته و به‌عنوان تنها زن ایرانی عضو انجمن جهانی زنان تصویربردار حیات‌وحش، جایگاهی ممتاز در سینمای مستند جهانی یافته است.

 در ۱۸ سال فعالیت، فولادوند با آثاری که مرزهای مستندسازی محیط‌زیست در ایران را گسترده‌تر کردند، جایگاهی بین‌المللی یافته است. مستند «شهر زنده» - ساخته مشترک با محمدحسین نظری - با نگاهی نو به حیات‌وحش شهری تهران، در هشتمین جشنواره بین‌المللی فیلم شهر نشان زرین و دیپلم افتخار بهترین دستاورد فنی و هنری را دریافت کرد. این اثر در جشنواره تلویزیونی مستند نیز جایزه بهترین فیلم را کسب کرد و فولادوند تندیس بهترین فیلمبرداری را به دست آورد.

 تلفیقی نادر از هنرمند، فعال اجتماعی و فیلسوف محیط‌زیست

لیلا فولادوند را نمی‌توان تنها یک «مستندساز» دانست. او ترکیبی کم‌نظیر از چند ویژگی است: او در وهله نخست هنرمندی‌ست با نگاه مکاشفه‌گر. او در گفت‌وگو با پیام ما می‌گوید:

من از همان آغاز، جهان را از پنجره هنر دیده‌ام و هنر همیشه برایم آشکارکننده ناهماهنگی‌ها و بی‌توازنی‌های هستی بوده است. هر جا عدم تعادلی می‌دیدم، نیرویی درونی مرا به‌سوی روایت آن می‌کشاند.

 این اندیشه، اساس نگاه شاعرانه و فلسفی او به جهان است. تحصیل در تئاتر حساسیت او را به مسائل اجتماعی (به‌ویژه وضعیت زنان) عمق بخشیده. این نشان می‌دهد دغدغه اصلی او «رنج» و «بی‌عدالتی» است، چه در جامعه و چه در طبیعت. در ادامه همان گفت‌وگو می‌گوید:

نقل‌قول زیر از گفت‌وگو با لیلا فولادوند به‌خوبی مؤید این است که نگاه شاعرانه و فلسفی او به جهان، همراه با تحصیل در تئاتر و حساسیت به مسائل اجتماعی به‌ویژه وضعیت زنان، دغدغه اصلی او را که «رنج» و «بی‌عدالتی» در جامعه انسانی و طبیعت است، نشان می‌دهد:

تئاتر برایم عرصه‌ بازنمایی رنج انسان بود و سال‌ها دغدغه‌ام مسائل اجتماعی و به‌ویژه وضعیت زنان شد. اما در نقطه‌ای از مسیر دریافتم که اگر قرار است بشر راهی برای رهایی بیابد، باید از جایی آغاز کند که بنیان همه‌چیز است؛ محیط‌زیست. انسانی که زیستن را در کنار دیگر موجودات می‌فهمد، انسانی که برای ذره‌ذره‌ حیات ارزش و احترام قائل است، انسانی که بقا را در کثرت و تنوع می‌بیند، چنین انسانی می‌تواند هم‌زیستی اجتماعی را نیز به‌سوی شرایطی انسانی‌تر و عادلانه‌تر پیش ببرد.

بر همین اساس نقطه اوج تحول فکری او زمانی است که به این درک می‌رسد: «اگر قرار است بشر راهی برای رهایی بیابد، باید از جایی آغاز کند که بنیان همه‌چیز است؛ محیط‌زیست.» این یک نگاه عمیقاً فلسفی و سیستمی است. او محیط‌زیست را نه یک موضوع حاشیه‌ای، بلکه اساس حل مسائل اجتماعی می‌داند. می‌گوید:

انسانی که زیستن را در کنار دیگر موجودات می‌فهمد، انسانی که برای ذره‌ذره‌ حیات ارزش و احترام قائل است، انسانی که بقا را در کثرت و تنوع می‌بیند، چنین انسانی می‌تواند هم‌زیستی اجتماعی را نیز به‌سوی شرایطی انسانی‌تر و عادلانه‌تر پیش ببرد. همین باور بود که مرا به‌سوی سینمای حیات‌وحش و مستندسازی در حوزه‌ محیط‌زیست کشاند. به این ترتیب می‌توانیم بگوییم که او در مجموع می‌خواهد راوی حقیقت باشد و عکاسی و سینما و تئاتر را برای بیان یک دغدغه هستی‌شناسانه به کار می‌گیرد: بازتعریف رابطه انسان با جهان و یافتن راهی برای هم‌زیستی عادلانه‌تر.

فعالیت‌ها: از خرد به کلان، از استعاره تا واقعیت‌نمایی

مسیر حرفه‌ای او بسیار منطقی و پلکانی پیش رفته است: شروع با فیلمی مانند عاشقانه‌ای برای کرم ابریشم» از سویه‌های به راستی نمادین و معناداری برخوردار است. او زیبایی و ظرافت را در موجودی «کوچک و فراموش‌شده» جست‌جو می‌کند. این کار، تمرینی برای دیدن «کل عالم در یک ذره» است و علاقه او به فرم شاعرانه را نشان می‌دهد.

فیلم «بانوی سردسیر» حلقه وصل گذشته (دغدغه زنان) و آینده (محیط‌زیست) اوست. او از استعاره‌های طبیعی برای صحبت از مسائل اجتماعی استفاده می‌کند که نشان از خلاقیت و نگاه چندبعدی او دارد. خودش می‌گوید:

 پس‌از آن «بانوی سردسیر» را ساختم؛ فیلمی با نگاهی استعاری به وضعیت زنان در جامعه. در این مستند، مردان درباره زنان و وظایف آنها صحبت می‌کنند، درحالی‌که صدای زنان تنها در زمزمه‌ها و آواها شنیده می‌شود. فیلم با همین تضاد، سکوت زنان و فریاد ناپیدای آنان را برجسته می‌کند و تلاش دارد با زبان تصویر و صدا، نابرابری تحمیل‌شده را به‌شکلی شاعرانه و انسانی بازگو کند.

با ساخت آثاری مانند «گوریا» و «دست‌های آلوده» است که به طور مشخص به سراغ بحران‌های محیط‌زیستی می‌رود. اینجا دیگر استعاره کنار رفته و هشدار و واقعیت‌نمایی اولویت پیدا می‌کند. ساخت مستند سینمایی «شهر زنده» اوج کار اوست. او موضوع «حیات وحش شهری» را که حتی در جهان هم موضوعی نسبتاً جدید است، در تهران پیگیری می‌کند. این کار، او را در جایگاه یک هنرمند پیشرو قرار می‌دهد که نه تنها مسائل موجود را روایت می‌کند، بلکه در پی موضوعات نو هم هست:

در فاصله سال‌های ۱۳۸۹ تا ۱۳۹۱ مستند «گوریا» را با موضوع تنوع‌زیستی و مخاطرات تالاب‌های لرستان به‌همراه همسرم ساختیم. این اثر تلاشی بود برای ثبت زیبایی‌های کم‌نظیر تالاب‌ها و هشدار نسبت به تهدیدهایی که بقای آنها را به خطر می‌اندازد. ... در سال‌های ۱۳۹۶ تا ۱۳۹۸ مجموعه مستند «دست‌های آلوده» را با موضوع بحران‌های محیط‌زیستی تهران ساختیم(...) از سال ۱۳۹۹ تا ۱۴۰۲ مستند سینمایی «شهر زنده» را ساختیم. این فیلم که با فرمت سینمایی تصویربرداری شد، به تنوع‌زیستی کلانشهر تهران می‌پردازد؛ جایی که مردم در میان دود، آلودگی و پسماند، تصویری از تنوع‌زیستی تهران نداشتند. «شهر زنده» تصویری متفاوت از تهران ارائه می‌دهد و نخستین فیلم ایرانی است که مسئله حیات‌وحش شهری را به تصویر می‌کشد.

حرکت به سمت مستندسازی محیط‌زیست: یک ضرورت درونی

حرکت او به سمت مستندسازی محیط‌زیست به تدریج از دل علائق شخصی‌اش شکل گرفت و از این نظر می‌توان گفت که حاصل یک تغییر ناگهانی نبود. این مسیر از عکاسی از طبیعت شروع شد، با کشف زیبایی‌های طبیعت و جوایز تقویت شد، و سپس به تدریج به یک «شیفتگی» تبدیل شد. فولادوند از دو اثر «زندگی بدون توازن» و «باراکا» به عنوان نقطه عطف یاد می‌کند. این آثار، به او نشان دادند که سینمای مستند می‌تواند شاعرانه، فلسفی و فراتر از روایت روزمره باشد. این دقیقاً همان چیزی است که او در آثارش دنبال می‌کند. می‌گوید:

 از هجده‌سالگی که در انجمن سینمای جوانان دوره فیلمسازی را گذراندم، نخستین توصیه استادانم این بود که برای ورود به سینمای داستانی و فهم عمیق جهان فیلمسازی، باید پیش از هرچیز مستندساز خوبی باشم. به همین دلیل، از همان آغاز راه با مستند شروع کردم. اما آنچه مرا واقعاً شیفته سینمای مستند کرد، تماشای دو اثر بزرگ بود: مستند «زندگی بدون توازن» ساخته «گادفری رجیو» و سپس فیلم «باراکا» به کارگردانی «ران فریک». این دو اثر دریچه‌ای تازه به روحم گشودند؛ سینمایی شاعرانه، فلسفی و فراتر از روایت روزمره که حقیقت را در سکوت و تصویر آشکار می‌کرد. از همان زمان چند سناریوی مستند شاعرانه نوشتم، تا اینکه در سال ۱۳۸۶ با ساخت «عاشقانه‌ای برای کرم ابریشم» به‌طور جدی وارد عرصه مستندسازی شدم.

مستند «زندگی بدون توازن (Koyaanisqatsi) »ساخته گادفری رجیو و فیلم «باراکا» ساخته ران فریک، دو اثر شاخص و بی‌کلام در ژانر «فیلم-سمفونی» هستند که با تصاویر خیره‌کننده و موسیقی تاثیرگذار، به بازتاب زندگی مدرن و رابطه انسان با طبیعت و تکنولوژی می‌پردازند. «زندگی بدون توازن» با تضاد تصاویر آرام طبیعت و صحنه‌های پرشتاب و مکانیکی شهرها، مصرف‌گرایی و سبک زندگی نامتوازن بشری را مضمون قرار می‌دهد.

 «باراکا» (به معنای «نفس زندگی» یا «برکت») به عنوان اثری جهانی‌تر با سویه‌هایی که از کشف و شهود بی‌بهره نمانده، با سفر به بیست و چند کشور، زیبایی‌های طبیعی، آیین‌های معنوی و همچنین فجایع جنگ و ویرانی‌های محیط‌زیستی را در کنار هم قرار می‌دهد تا چرخه زندگی، ارتباطات پنهان و وضعیت شکننده کره زمین را به تصویر بکشد. هر دو فیلم، با زبانی شاعرانه و کاملاً تصویری، مخاطب را به تامل در مورد جهان و جایگاه خود در آن دعوت می‌کنند.

فولادوند معتقد است که برای ایجاد تغییر در هم‌زیستی اجتماعی باید از محیط زیست که بنیان همه‌چیز است آغازید:

 در نقطه‌ای از مسیر دریافتم که اگر قرار است بشر راهی برای رهایی بیابد، باید از جایی آغاز کند که بنیان همه‌چیز است؛ محیط‌زیست. انسانی که زیستن را در کنار دیگر موجودات می‌فهمد، انسانی که برای ذره‌ذره حیات ارزش و احترام قائل است، انسانی که بقا را در کثرت و تنوع می‌بیند، چنین انسانی می‌تواند هم‌زیستی اجتماعی را نیز به‌سوی شرایطی انسانی‌تر و عادلانه‌تر پیش ببرد. همین باور بود که مرا به‌سوی سینمای حیات‌وحش و مستندسازی در حوزه‌ محیط‌زیست کشاند.

لیلا فولادوند را باید نمادی از هنرمند متعهد عصر حاضر دانست؛ هنرمندی که دوربین‌اش نه ابزار ثبت صرف، که زبان گفت‌وگو با طبیعت است. او با تلفیق نگاه شاعرانه و مسئولیت اجتماعی، راهی نو در مستندسازی ایران گشوده است - راهی که از زیبایی‌شناسی محض آغاز می‌شود و به مسئولیت‌شناسی اجتماعی می‌رسد. در دنیایی که رابطه انسان و طبیعت روزبه‌روز شکننده‌تر می‌شود، صدای هنرمندانی مانند فولادوند نه تنها روایتی از امروز، که هشداری برای فرداست.

بیشتر بخوانید:

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

نظری وجود ندارد.