ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

انتخاب میان تسلیم یا فروپاشی؛ جمهوری اسلامی در جست‌وجوی «راه سوم»

علی رسولی ـ جمهوری اسلامی طی دو دهه، از تصویر «احیاگر امپراتوری شیعی» یا «قلب محور مقاومت» به مرحله کشاکش برای بقا رسیده، اما هنوز نتوانسته آرایش امپراتوری را به آرایش بقا تبدیل کند.

پس از جنگ ۱۲روزه ایران و اسرائیل در خرداد و تیر ۱۴۰۴ و ورود مستقیم ایالات متحده به عملیات‌ نظامی علیه زیرساخت‌های هسته‌ای ایران، منحنی فشارهای سیاسی، اقتصادی و امنیتی بر تهران با شیبی تند رو به بالا رفته است. ارزیابی‌های اطلاعاتی اولیه در واشنگتن تصریح داشت که حملات آمریکایی‌ها «توان هسته‌ای ایران را نابود نکرده اما چند ماه به عقب رانده است»؛ تصویری که هم‌زمان ترسیم‌کننده برنامه آمریکا برای حفظ اهرم فشار، و هشداردهنده نسبت به شکنندگی «بازدارندگی هسته‌ایِ غیرنظامی» ایران بود.

در چنین بستری، بازگشت تحریم‌های سازمان ملل با فعال شدن «مکانیسم ماشه» به ابتکار بریتانیا، فرانسه و آلمان در ۵ مهر ، فاز تازه‌ای از انباشت فشار را آغاز کرد: احیای تحریم تسلیحاتی، ممنوعیت‌های مرتبط با غنی‌سازی و بازفرآوری، محدودیت‌های برنامه موشکی و بازگشت فهرست‌های هدفمند افراد و نهادها. تهران هشدار داد این اقدام با پاسخ سخت روبه‌رو می‌شود و سفرای سه کشور اروپایی را برای رایزنی فراخواند.

 هم‌زمان مسکو، که از حامیان کلیدی تهران است، مشروعیت حقوقی مکانیسم ماشه را مردود دانست و اعلام کرد این تحریم‌ها را به‌رسمیت نمی‌شناسد.

از «برگ چانه‌زنی» تا «ریسک امنیتی»

برنامه هسته‌ای که طی دو دهه گذشته «برگ اصلی» تهران در گفت‌وگوهای امنیتی با غرب بود، پس از جنگ ۱۲روزه و حمله آمریکا، در عمل به یک «ریسک امنیتی» بدل شده است: پیام مشترک واشنگتن و تل‌آویو روشن است؛ ازسرگیری فعالیت‌های هسته‌ای با دامنه و آهنگ پیشین، با واکنش‌ نظامی روبه‌رو خواهد شد.

در همین چارچوب، دونالد ترامپ در مراسم دویست‌وپنجاهمین سالگرد تاسیس نیروی دریایی آمریکا در پایگاه نورفولک (۱۳ مهر / ۵ اکتبر) گفت «این بار نمی‌خواهیم این‌قدر صبر کنیم» و یادآور شد که نیروهایش برای حمله به فردو، نطنز و اصفهان «۲۲ سال» آماده‌سازی داشته‌اند. این لحن، نشانگر تعریف یک خط‌مشی تنش مداوم علیه تهران است؛ خطی که هزینه‌های هرگونه بازگشت سریع ایران به ظرفیت‌های پیشین هسته‌ای را بالا نگه می‌دارد.

تغییر فاز در اروپا و خلیج فارس

اما این تنها جنبه آرایش تقابلی در برابر جمهوری اسلامی نیست. در ۱۴ مهر / ۶ اکتبر، نشست مشترک وزیران اتحادیه اروپا و شورای همکاری خلیج فارس در کویت، در بیانیه‌ای تازه بر نگرانی‌های هسته‌ای و موشکی درباره ایران انگشت گذاشت و پیگیری مشترک حوزه‌هایی چون امنیت دریایی، عدم‌اشاعه و دفاع را برجسته کرد؛ ادامه‌ی مسیری که از بیانیه ۲۴ مهر ۱۴۰۳ / ۱۶ اکتبر ۲۰۲۴ آغاز شد و در آن به صراحت بر «ضرورت تضمین ماهیت صرفا صلح‌آمیز برنامه هسته‌ای ایران» و «پایان دادن به گسترش برنامه موشک‌های بالستیک و پهپادی جمهوری اسلامی» تاکید شده بود.

به بیان دیگر، موضوع موشکی و پهپادی در حال طی کردن همان مسیری است که پرونده هسته‌ای از ۱۳۸۲ تا ۱۴۰۴ پیمود: از «ابراز نگرانی» تا بدل شدن به «مسئله امنیت جمعی».

این تغییر فاز فقط بیانیه‌ای و نمادین نیست. برآیند نشست کویت، در کنار احیای تحریم‌های شورای امنیت، در عمل دست اتحادیه اروپا و هم‌پیمانان عرب را برای هم‌آهنگی‌های اجرایی گسترده‌تر علیه شبکه‌های دور زدن تحریم‌ها و کنترل شریان‌های لجستیکی ایران بازتر می‌کند. بازخوردِ طرف ایرانی نیز سریع بود: تهران بیانیه مشترک را «مداخله‌جویانه» خواند و دیپلمات‌های اروپایی در تهران احضار شدند.

در چهار دهه گذشته، اروپا (در کنار ژاپن) شریک اقتصادی مهم ایران بوده و این پیوند، در مقاطع تنش‌های کوچک و متوسط، کارکردی ضمانتی برای مهار تشدید بحران داشته است. اما بیش از یک دهه است که این پیوند روبه افول گذاشته؛ احیای تحریم‌های شورای امنیت و بیانیه مشترک با شورای همکاری خلیج فارس، نشان می‌دهد اروپا از موضعِ داور میانه‌رو به سویه تقابلی حرکت کرده است.

نتیجه عملیِ این جابه‌جایی، تنگ‌تر شدن گلوگاه‌های بانکی، بیمه‌ای، قضایی و فناوری برای ایران است؛ مسیری که اگر با اقدامات ضدقاچاق و ضدشبکه‌های دور زدن تحریم در دریا و خشکی همراه شود، هزینه‌های اقتصادی تهران را به‌سرعت بالا می‌برد.

جبهه دریا؛ از «بازرسی» تا «مهار تردد»

هم‌زمان، گزارش‌هایی در رسانه‌های نزدیک به «محور مقاومت» به صورت مشخص المیادین و رسانه‌های منطقه‌ای منتشر شد که از «نشانه‌های آماده‌سازی آمریکا برای محدود کردن حرکت کشتی‌های تجاری ایران» خبر می‌دادند؛ روایتی که به‌طور ضمنی تداعی‌گر احیای سازوکارهای بازرسی و توقف کشتی‌ها ذیل تحریم‌های شورای امنیت است. این خط خبر با تاکید بر «پاسخ قاطع ایران» بازنشر شد.

فارغ از میزان صحت این ادعاها، نفسِ طرح موضوع از سوی رسانه‌های همسو با تهران به معنای حساسیت بالا نسبت به گشایش جبهه دریایی فشار است؛ جبهه‌ای که می‌تواند از رهگذر بیمه، پرچم‌گذاری، بندرپذیری و عملیات بازرسی، هزینه تجارت خارجی ایران را به‌شدت افزایش دهد.

راه سوم؛ از تاکتیک تا استراتژی

تهران در روایت رسمی خود وضعیت کنونی را چنین می‌بیند: «تمام اجزای نظم غربی» علیه جمهوری اسلامی بسیج شده‌اند و دو گزینه نهایی روی میز گذاشته‌اند؛ «تسلیم کامل» یا «فروپاشی» (از مسیر جنگ، فشار اقتصادی یا ترکیب هر دو).

امید تهران اما به «راه سوم» است: تغییر زمینِ بازی با اتکای هم‌زمان به دو سپر؛ یکی یافتن بیمه بقای اقتصادی و دیگری چتر امنیتی بازدارنده در چارچوبی که متکی بر روسیه و چین باشد. اما ترجمه این ایده از سطح شعار به سطح سازوکارهای عملی، نیازمند هم‌پیوندی استراتژیک است، نه صرفا معاملات مقطعی.

در جنبه اقتصادی، تازه‌ترین گزارش تحقیقی وال‌استریت ژورنال از سازوکاری پرده برداشته که طی آن، چین با دور زدن نظام بانکی جهانی، بهای نفت ایران را از طریق یک نهاد مالی ناشناس (Chuxin) و با تضمین شرکت دولتی بیمه صادرات (Sinosure) به شرکت‌های پیمانکار چینی می‌رساند؛ نفت می‌رود، پروژهٔ زیرساختی می‌آید، و رد پول نقد در شبکه بانکی بین‌المللی به حداقل می‌رسد.

این سازوکار اگرچه به ایران کمک می‌کند در این دریای مواج نفسی تازه کند اما تا زمانی که به یک چارچوب حمایتیِ اعلامی و متقابل از سوی چین بدل نشود، بیشتر تاکتیک مدیریت تحریم است تا تعهد راهبردی حفاظت اقتصادی.

در بعد امنیتی هم خبر درز اسناد منتسب به «روستک» درباره خرید احتمالی ۴۸ فروند سوخو-۳۵ توسط ایران از نظر نمادین مهم است: نوسازی پرسرعت ناوگانِ سالخورده هوایی ایران و ارسال سیگنال بازدارندگی. اما حتی اگر قرارداد قطعی و تحویل‌ها در بازه  ۲۰۲۶ تا ۲۰۲۸ انجام شود، بدون معماری مشترک فرماندهی، اطلاعات، آموزش و پشتیبانی فنی–عملیاتی با روسیه، این خرید در سطح «بهبود تاکتیکی» باقی می‌ماند.

«راه سوم» در بُعد امنیتی زمانی معنا پیدا می‌کند که به پیمان‌های پوششی (پیمان‌های بازدارنده) و زنجیره پشتیبانی پایدار گره بخورد؛ چیزی که هنوز شواهد مشخص و کافی درباره آن وجود ندارد.

چرا «هم‌پیوندیِ استراتژیک» دشوار است؟

تجربه سوریه بشار اسد برای تهران آموزنده است: حمایت تاکتیکی نیروی هوایی روسیه می‌تواند موازنه میدان را در بازه‌های زمانی کوتاه تغییر دهد، اما اگر این حمایت در یک چارچوب راهبردی الزام‌آورِ بلندمدت نهادینه نشده باشد، به‌سرعت تابع اولویت‌های متغیر کرملین می‌شود.

در حوزه اقتصادی نیز، بهره‌مندی مقطعی بخش خصوصی ـ دولتی چین از «فرصت‌های تحریمی ایران» یک بازی سوداگرانه تاکتیکی است؛ پیوند راهبردی وقتی شکل می‌گیرد که پکن برای حفاظت اقتصادی از ایران در سناریوهای بحران، هزینه و ریسک تعریف کند و آن را با راهبرد امنیت پیرامونی خود هم‌تراز سازد؛ چیزی که در حلقه‌های دور از پیرامون بلافصل چین، سابقه ندارد.

از سوی دیگر، در داخل حاکمیت ایران نیز اتفاق نظر کامل درباره «راه سوم» دیده نمی‌شود. حتا اگر چنین اجماعی شکل بگیرد، ساخت یک مسیر تازه زیر رگبار هم‌زمان فشار اقتصادی و امنیتی آمریکا و هم‌پیمانانش، نیازمند هماهنگی سازمانی، انسجام بودجه‌ای و بازتعریف اولویت‌های منطقه‌ای است؛ سه مولفه‌ای که در شرایط فعلی با موانع جدی روبه‌رو است.

خط تنش موشکی؛ کوتاه‌تر، تیزتر، پرهزینه‌تر

برخلاف پرونده هسته‌ای که از ۱۳۸۲ تا ۱۴۰۴ از «نگرانی» به «بحران امنیتی» تبدیل شد، پرونده موشکی و پهپادی به‌نظر می‌رسد مسیر سریع‌تری را طی کند. بنیامین نتانیاهو در دومین سالگرد حمله هفتم اکتبر به صراحت دست روی حساسیت‌های امنیتی بدنه هواداران ترامپ گذاشت. او گفت برنامه موشکی جمهوری اسلامی به معنای تهدید برای نیویورک و واشنگتن و حتی مارالاگو است. مارالاگو اقامتگاه ترامپ در ایالت فلوریدای آمریکا است.

در سمت دیگر هم اشاره بیانیه‌های مشترک اروپا و شورای همکاری به پایان دادن به گسترش موشک‌های بالستیک و فناوری‌های مرتبط، و هم‌زمانی آن با احیای تحریم‌های شورای امنیت، نشانه تمایل برای عبور از گفتار به اقدامات هماهنگ کنترلی است؛ از رهگیری زنجیره تامین تا محدودسازی مالی و قضایی.

 در این پرونده، آمادگیِ طرف مقابل برای حرکت تا نقطه برخورد (اعم از اقدامات سایبری، عملیاتی یا حقوقی) از ابتدا بالاتر است و می‌تواند چرخه فشار را از «افق‌های چندساله» به «برش‌های ماهانه» کاهش دهد.

جبهه نیابتی؛ بازگرداندن «غول» به چراغ

در عراق و لبنان، فشار برای بازتعریف نقش گروه‌های نیابتی هم‌پیمان ایران به‌طور موازی جریان دارد. هدف آشکار، کاهش قابلیت اخلال‌گری منطقه‌ای و قطع پیوندهای تسلیحاتی و مالی است. چالش تهران این‌جاست که حامی اصلی این شبکه‌ها خود با عمیق‌ترین بحران موجودیتی پس از انقلاب ۱۳۵۷ مواجه است؛ توان مالی، لجستیکی و دیپلماتیکِ محدود، انعطاف لازم برای «تغییر زمین بازی» را کاهش می‌دهد.

به زبان دیگر، سازوبرگ‌های توسعه و تثبیت نفوذ پیرامونی که زمانی «دارایی راهبردی» تلقی می‌شد، اکنون می‌تواند به بدهی بقا تبدیل شود.

دوگانه «تسلیم/فروپاشی»، سراب یا واقعیتِ «راه سوم»

در روایت انتقادی حاکمیت، غرب جمهوری اسلامی را میان دو گزینه قرار داده: تسلیم مطلق یا فروپاشی. اما راهبرد مطلوب تهران «راه سوم» است؛ بقای فعال با تکیه بر چین و روسیه برای تامین دو لایه حیاتیِ اقتصاد و امنیت. نمونه‌های اخیر، از سازوکار پرداخت پنهان چین برای نفت ایران تا زمزمه خرید سوخو-۳۵، نشانه‌هایی از این مسیرند، اما کفایت نمی‌کنند. تا زمانی که این زنجیره به پیمان‌های پوششی، چارچوب‌های اعلامیِ حفاظت اقتصادی ـ امنیتی و هم‌پیوندیِ عمیق در سطح داده، فرماندهی و لجستیک تبدیل نشود، پایداری راه سوم تضمین‌شده نیست.

از قضا، جبهه دریایی که این روزها در گزارش‌های رسانه‌ای منطقه‌ای برجسته می‌شود، می‌تواند آزمایشگاه واقعی راه سوم باشد: اگر تهران و پکن بتوانند در عمل نشان دهند که حمل‌ونقل دریایی ایران تحت «چتر بیمه‌ای و بندریِ اطمینان‌بخش» با ریسک کنترل‌شده ادامه می‌یابد، و اگر مسکو نشانه‌هایی از پشتیبانی عملیاتی و اطلاعاتیِ پایدار برای بازدارندگی نشان دهد، می‌توان از «بقای فعال» سخن گفت. در غیر این صورت، هزینه تجارت خارجی بالا می‌رود، سهم ریسک به نرخ ارز و تورم منتقل می‌شود، و حلقه فشار تنگ‌تر.

واقعیت این است که جمهوری اسلامی طی دو دهه، از تصویر «احیاگر امپراتوری شیعی» یا «قلب محور مقاومت» به مرحله کشاکش برای بقا رسیده، اما هنوز نتوانسته آرایش امپراتوری را به آرایش بقا تبدیل کند.

«راه سوم» اگر قرار است فراتر از شعار باشد، پذیرشِ درجه‌ای از قیمومت اقتصادی ـ امنیتی قدرت‌های بزرگ‌تر را می‌طلبد.

تجربه کره شمالی نشان می‌دهد چنین قیمومیتی برای بازیگران اخلال‌گرِ بیرون از نظم آمریکایی، هزینه ـ فایده‌ای واقعی دارد. در ایران اما، هم ملاحظات هویتی ـ‌ایدئولوژیک و هم هزینه‌های داخلیِ چرخش استراتژیک، پذیرشِ چنین چتری را دشوار می‌کند.

در سطح عملی، مسیر پیش رو با چهار متغیر سنجیده می‌شود:

اراده به اجرای سازوکارهای احیا و اجرای تحریم‌های شورای امنیت سازمان ملل در دریا و خشکی؛ اراده و توان اجرایی برای پیگیری هم‌زمان فشار هسته‌ای، موشکی، پهپادی و نیابتی بر ایران؛ تغییر تعهدات علنی و غیرعلنی چین و روسیه از سطح «تاکتیکی» به «راهبردی» و در نهایت، انسجام فضای سیاسی داخلی ایران برای بازطراحی اولویت‌ها در شرایط فشار.

در فقدان تحول امیدبخش برای جمهوری اسلامی در هر چهار محور، «راه سوم» بیش از آن‌که مسیر خروج باشد تنها وقفه‌ای پرهزینه در میانه دوگانه «تسلیم یا فروپاشی» خواهد بود.

در همین زمینه:

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

نظری وجود ندارد.