پسران اینستاگرامی زهرا خانم و سعید امامی
دربارۀ کارزار چپستیزی حوزویها که بازوی سرکوب امنیتی شده
امیر ایرانمنش در این مقاله به کارزار خطرناک چپستیزی مجازی و حملات راستگرایان مدعی میپردازد که همزمان با سرکوب تازه نیروهای چپ فرهنگی و کارگری و اقلیتها، بهویژه علیه فعالان نشر و کتاب پیش میرود. مقاله با ارجاع به قتلهای زنجیرهای ناشران چپ مانند ابراهیم زالزاده و برنامههای رسانهای مانند «هویت»، نشان میدهد که این حملات قدمتی بهاندازه انقلاب اسلامی دارند و امروز باردیگر در فضای مجازی بازتولید میشوند.


کارزار مجازی چپستیزی و حملۀ راستگرایان مدعی لیبرالیسم و ناسیونالیسم به دگراندیشان به مرزهای خطرناک رسیده است؛ بهویژه آنکه همراستا با موج تازهای از سرکوب نیروهای چپ فرهنگی و کارگری و نیز اقلیتهای قومی و مذهبی همچون بهاییان و کردها پیش میرود.
دربارۀ افکار و اقدامات قابل تعبیر به فاشیسم حول شعار «مرد، میهن، آبادی» نوشتههای متعددی منتشر شده، اما آنچه در این مجال خواهد آمد، تلنگری از بابت بازآرایش نیروهای مذهبی و هوادار حکومت تحت لوای طرفداری از پهلوی و مخالفت با کمونیستها است که کارزاری علیه فعالان فرهنگی - بهویژه ناشران، کتابفروشان، نویسندگان و مترجمان - را پیش میبرد.
اما تأملی در تاریخ روشنفکری و تاریخ فرهنگی جنبش چپ ایران گواه آن است که حملات رسانهای همراستا با سرکوبهای خونین امنیتی تازگی ندارد؛ تاریخی به قدمت تاریخ انقلاب اسلامی که میتوان جریانهای ترور رسانهای و سرکوب خیابانی را همراستا با ترور و اعدام را در آن نشانیابی کرد.
گزارش قتل ناجوانمردانۀ یک ناشر
پنجم اسفند ۱۳۷۵، ابراهیم زالزاده، مدیر نشرهای «بامداد» و «موسسۀ فرهنگی ابتکار» و سردبیر نشریه «معیار»، در آستانۀ پنجاهسالگیاش ناپدید شد. اوایل فروردین ۱۳۷۶، پیکر او در حالی در بیابانهای یافتآباد پیدا شد که با پانزده ضربۀ کارد پارهپاره شده و انگشتانش نیز خردشده بودند.
زالزاده که در مقام روزنامهنگار تحقیقی در زمان واقعۀ آتشسوزی سینما رکس آبادان در سال ۱۳۵۷ به آنجا رفته و مشاهدات میدانی انجام داده بود، با نگارش کتابی با عنوان «واقعیت سینما رکس» قصد افشای مسئولیت نیروهای مذهبی در این ماجرا را داشت، اما نیروهای امنیتی دو ماه پیش از آدمربایی و قتل، این کتاب را به همراه دیگر نوشتهها و فایلهای کامپیوتری را از خانهاش به سرقت برده بودند.
دومین فعالیت خطرناک ابراهیم زالزاده، انتشار مجلۀ «معیار» بود که در آخرین سرمقالهاش در سال ۱۳۷۵ با عنوان «آقای رئیسجمهور، ما اذان بیوقت میگوییم»، خطاب به هاشمی رفسنجانی چنین نوشته بود: «آقای رئیسجمهور، در تاریخ دیدهایم که هیچ نظام دیکتاتوری پایدار نبوده و نخواهد بود. شما بهتر میدانید که هر نظامی که نتواند از تاریخ بیاموزد و سیاستهای خود را در راستای خواسته و مطالبات تودههای مردم منطبق کند، سرنوشتش همان خواهد شد که بر سر نظامهای دیکتاتوری پیشین آمده است و سرنگون خواهد شد. تاریخ را نه من و نه شما مینویسیم، بلکه این خود تودهها هستند که این تاریخ را رقم زده و میزنند.» بنا به روایت برادر زالزاده، شخص هاشمی رفسنجانی این سرمقاله را خوانده و دستور خفه کردن آن را داده بود، در نتیجه، نشریۀ «معیار» بلافاصله توقیف و مدتی بعد، ابراهیم زالزاده هم ربوده شد.
اما جرم دیگر او، نشر آثار نویسندگان و شاعران مستقلی چون احمد شاملو بود. از کتابهای شاملو تا دکلمههایی که با آهنگسازی بابک بیات ساخته شدند؛ و کتاب صوتی «جنگ قاصدک»، یادوارۀ صمد بهرنگی. این نمونهای از تاریخ سرکوب ناشران در ایران پس از انقلاب است که عمدتاً ناشران چپ را دربرمیگیرد.
بازوی رسانهای ماشین ترور
ابراهیم زالزاده «تنها قربانی» و «تنها، قربانی»ِ خشونت افراد خودسر در دستگاههای امنیتی نبود. ربایش و قتل زالزاده هم همچون علیاکبر سعیدی سیرجانی (۶ آذر ۱۳۷۳)، احمد میرعلایی (۲ آبان ۱۳۷۴)، دکتر غفار حسینی (۲۰ آبان ۱۳۷۵)، سیامک سنجری (۱۳ آبان ۱۳۷۵) و دکتر احمد تفضلی (۲۴ دی ۱۳۷۵) در هالۀ ابهام ماند و پیگیری نشد، تا پیروزی اصلاحات که مطبوعات دوم خردادی با گزارش قتلهای مشابه پیروز دوانی (۳ شهریور ۱۳۷۷)، حمید و کارون حاجیزاده (۳۱ شهریور ۱۳۷۷)، مجید شریف (۲۸ آبان-۴ آذر ۱۳۷۷)، پروانه اسکندری و داریوش فروهر (۱ آذر ۱۳۷۷)، محمدجعفر پوینده (۱۸ آذر ۱۳۷۷) و محمد مختاری (۲۲ آذر ۱۳۷۷)، موارد پیشین را هم افشا کردند.
اما همچنان که قربانیان خشونت بیش از اینها مینمود، دایرۀ مرتکبان آن خشونت وسیعتر بود؛ بدین معنا که قربانیان پیش از آنکه بازداشت شوند و در زندان بمیرند، ربوده و کشته شوند یا در خانۀ خود به قتل برسند، در رسانههای حکومتی مورد حمله قرار گرفتند؛ از ستون «نیمۀ پنهان» روزنامۀ کیهان تا برنامۀ «هویت» در تلویزیون جمهوری اسلامی.
برنامۀ تلویزیونی «هویت» در صداوسیما (با مسئولیت علی لاریجانی) - و سپس «چراغ» با حضور روحالله حسینیان، آنهم در شرایطی که همان روزها در کیهان مصاحبۀ اختصاصی و تیتر یک داشت - در ادامۀ حملات روزنامۀ کیهان (با مدیرمسئولی مهدی نصیری و سپس حسین شریعتمداری) - و مجلۀ برونمرزی وابستۀ آن «کیهان هوایی» (با مدیرمسئولی عباس سلیمی نمین) - علیه روشنفکران و چاپ اعترافات اجباری از آنان بود.
برای نمونه، همچنان که سعیدی سیرجانی در وصیتنامۀ خود نقل قولهایی از حملات این نشریات به خودش آورده، نقش آنان در طرد و قتل او کمتر از اعترافات اجباری در زندان و پخش تلویزیونی آنها در برنامۀ هویت نبود. اعترافات اجباری که از دیگرانی چون مهندس عزتالله سحابی، غلامحسین میرزاصالح و... هم اخذ شد تا تابستان و پاییز ۱۳۷۵، پنجشنبۀ هر هفته، سریال هویت از شبکۀ یک صداوسیمای جمهوری اسلامی پخش شود. برنامهای که محققان، مترجمان و نویسندگان چپ، ملی و حتی استادان غیرسیاسی تاریخ ایران و ادبیات فارسی همچون محمدعلی اسلامی ندوشن، محمدجعفر محجوب، عبدالحسین زرینکوب و ایرج افشار سیستانی را بهعنوان بخشی از جریان «تهاجم فرهنگی» مورد حمله قرار داده بود.
زهراخانم در خیابان انقلاب
همچنان که گفته شد، ابراهیم زالزاده نخستین قربانی قتلهای زنجیرهای نبود، اما قتلهایی از این دست هم محدود به دهۀ هفتاد نمیشد، بلکه ریشه در نخستین روزهای انقلاب داشت. برای مثال، قتل کشیش هایک هوسپیانمهر (۳۰ دی ۱۳۷۲) و کشیش طاطاوس میکائیلیان (۱۱ تیر ۱۳۷۳) در جریان قتلهای زنجیرهای، ریشه در مسکوت ماندن قتل کشیش ارسطو سیاح (۳۰ بهمن ۱۳۵۷) داشت. همچنان که چندی پیش از اینها، نوکیش مسیحی به نام مهدی دیباج (۲۰ دی ۱۳۷۲)، بلافاصله پس از رهایی از زندان و خطر اعدام، ربوده و کشته شده بود.
به همین ترتیب، ردپای سرکوب و قتل ناشران، نویسندگان و مترجمان چپ همچون ابراهیم زالزاده را باید در نخستین سالهای انقلاب و بهویژه انقلاب فرهنگی یافت؛ جایی که دکتر غفاری از دانشکدۀ علوم اجتماعی دانشگاه تهران اخراج شد و تا زمان قتل در سال ۷۵ در انزوا ماند.
اما این قتلهای حکومتی - اعم از اعدامهای رسمی و ترورهای موسوم به خودسرانه - ابتدای انقلاب هم بازوهای رسانهای و خیابانی داشتند که با تهییج تودههای مذهبی علیه روشنفکران دگراندیش و دیگریهای سیاسی، مذهبی و قومی جامعه کار خود را پیش میبردند. در دهۀ هفتاد، علاوه بر کیهان و صداوسیمای لاریجانی، این مهم بر عهدۀ انصار حزبالله در خیابان و نشریاتشان بود؛ در ادامۀ سالهای نخست انقلاب، و گروههای تندرویی که گاه هیچ ظاهر حکومتی نداشتند.
یکی از این گروههای تندرو، جمعی از اوباش خیابانی به رهبری زنی عامی و بیسواد به نام زهرا یعقوبی، مشهور به زهراخانم، بود که در مقابل سردر دانشگاه تهران شلوغ میکردند تا بساط کتابفروشان چپ و تجمعات و مباحثات دانشجویی و سیاسی را بر هم بزنند. این افراد که علاوه بر شعار دادن و ناسزا گفتن از چماق هم بهره میبردند، اگر چه با انتشار گزارشی در «تهران مصور» مبنی بر ارتباط شخصی زهراخانم با صادق قطبزاده به وحشت افتادند و پس از بازداشت او بهکلی از صحنۀ سیاست غیب شدند، اما مقدمهای بر چماقداران رسمیتری شدند که در درگیریهای بهار ۱۳۵۹ در اطراف دانشگاهها «انقلاب فرهنگی» را رقم زدند و سپس با به خشونت کشاندن تجمعات غیرمسلحانۀ دیگر گروههای اپوزیسیون و حتی سخنرانی رئیسجمهور بنیصدر در ۱۴ اسفند ۱۳۵۹، مقدمهساز سرکوبهای خونین خرداد و تیر ۱۳۶۰ شدند.
قتل زنجیرهای ناشران مستقل
هر آنچه از سرکوب در سالهای اخیر اتفاق افتاده، پیشینهای در بدو انقلاب و سالهای پسین آن دارد؛ برای مثال، همچنان که عباس شهرابی در گزارشی با عنوان «کتابسوزان از آغاز حکومت اسلامی» شرحی از حملات نیروهای مذهبی به کتابفروشیهای چپ را متذکر شده، اگر در جریان جنبش ژینا، شاهد آتشزدن شهر کتاب بابل هستیم، به این بهانه که به معترضان پناه میداده است، باید دقت داشته باشیم که «ولایتمداران سابقهای طولانی در حمله به کتابفروشیها دارند. از حوادث ثابت دورۀ تأسیس حکومت ولایی حمله به کتابفروشیهاست.»
البته فهرست کتابفروشیها و چاپخانههای چپ مورد هجوم نیروهای مذهبی و حکومتی در سالهای نخست انقلاب بیش از آن است که در این گزارش آمده است. از دو بار حمله و سوزاندن کتابفروشی و نشر بلوچ در خیابان گرگان و اجبار مالک به واگذاری ارزان ملک بگیرید تا اشغال انتشارات و چاپخانههای حزب توده و نخستین بازداشتیهای آن تشکیلات در آغاز سال ۱۳۶۱ (خیلی پیش از ضربۀ اول به حزب توده در بهمن همان سال) که شامل چهرههایی چون محمد پورهرمزان، مسئول انتشارات حزب، هم میشد که سرنوشتی جز اعدام برای آن مترجم سالخورده نداشت.
به همین ترتیب، در دهۀ هفتاد و در اوج قتلهای زنجیرهای روشنفکران، برنامههای ضدروشنفکری هویت و نیز حملات خیابانی انصار حزبالله، آتشزدن کتابفروشی و نشر «مرغ آمین» در کریمخان در شهریور ۱۳۷۴، نشان تداوم رویههای سرکوب فرهنگی دهۀ نخست انقلاب بود. آنان به کارگر کتابفروشی مرغ آمین هم رحمی نکردند و او را که بعدها بازیگر مطرحی شد، مانند مأموران قتلهای زنجیرهای ربودند و در بیابانهای تهران رها کردند.
در دهۀ هشتاد و در دوران دولت احمدینژاد هم کارزار مشابه حکومتی-رسانهای علیه ناشران دگراندیش به راه افتاد. از یک سو، با اقدام معاونت فرهنگی وزارت ارشاد، برخی بنگاههای انتشاراتی باسابقه در انتشار کتابهای چپ همچون «نشر اختران» و «نشر آگاه» و نشرهای نوپاتر همچون «نشر جامهداران» و «نشر دیگر» از شرکت در بیستویکمین نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران، اردیبهشت ۱۳۸۸، منع شدند.
البته اقدامات ارشاد و نهادهای امنیتی محدود به منع ناشران از نمایشگاه نماند و مجوز برخی تعلیق یا ملغی شد. برای مثال، منع از فعالیت برای نشر اختران باعث شد برخی از مهمترین کتابهای چپ آن سالها علیه موج نئولیبرالیسم و کودتاهای ایالات متحده در آمریکای لاتین همچون «دکترین شوک» نائومی کلاین برای مدتی معطل بمانند و نهایتاً با کمک ناشرانی چون آمه و دات منتشر شوند. این در حالی بود که دولت احمدینژاد در همان زمان، سعی در ارائۀ نسخهای بدلی از چپگرایی و نمایش همبستگی با مبارزات آمریکای لاتین داشت.
ماجرا برای نشر دیگر از این هم دشوارتر بود. در پی اعتراض نشر به منع از حضور در نمایشگاه کتاب، در ۲۸ اردیبهشت ۱۳۸۸، اخطار اولیهای برای این ناشر از سوی دادگاه انقلاب صادر شد و پس از آن آن مأموران وزارت اطلاعات اسناد این انتشارات را توقیف کردند و جلسات بازپرسی با حضور مدیر و کارمندان دیگر این مؤسسه انتشاراتی برگزار کردند. نازی اسکویی، کنشگر حوزۀ زنان و مدیرمسئول این انتشارات، و همسرش علیاکبر امینی، مدیر داخلی نشر، به همراه فرزندشان یاشار، چند بار احضار و بازداشت شدند تا راجع به انتخاب کتابها و نوع محتوای کتابها و مترجمان و مؤلفان، رابطه با فعالان حقوق زنان، کارگران، دانشجویان و اعضای کانون نویسندگان، همچنین حضور در گورستانهای خاوران و امامزاده طاهر و شرکت در مراسم شاملو، مختاری و پوینده و نظایر آن پاسخ دهند. در نهایت، اسکویی و امینی، سال ۱۳۹۱ به اتهام «تبلیغ علیه نظام جمهوری اسلامی» بهدلیل همکاری با «کانون نویسندگان ایران»، به یک سال حبس محکوم شدند. همچنین حسابهای بانکی این زوج به دلیل همین پرونده مسدود شد. پیش از آنها، یاشار امینی هم بابت همین پرونده به یک سال حبس محکوم شده بود که دی ۱۳۹۰ آزاد شد.
همزمان، بازوی رسانهای و بهظاهر مستقل در قالب «مجمع ناشران انقلاب اسلامی» هم به کمک بازوی امنیتی و قضایی سرکوب آمد. تا آنجا که میثم نیلی احمدآبادی، صاحبامتیاز و مدیرمسئول رجانیوز که مدیرعامل تشکل «مجمع ناشران انقلاب اسلامی» نیز هست، در برنامهای تلویزیونی ناشران دگراندیش را با شاخصههایی چون عدم درج «بسمالله» در صفحات آغازی کتابهایشان به مخاطبان معرفی کرد. البته این طرد دیگریها نه با برچسبزنی که با حذف امکانات و امتیازات عمومی و انحصار آن به ناشران خودی مذهبی و حکومتی صورت پذیرفت؛ از اعطای کاغذ دولتی تا خریدهای عمدهای «هیئت خرید کتاب وزارت ارشاد»، «نهاد کتابخانههای عمومی» و دیگر نهادهای دولتی و حکومتی.
همو در دهۀ بعد در قامت مرد پشت پردۀ وزارت ارشاد دولت رئیسی (و برادر داماد او) این کارزار را ادامه داد تا در شرایط تشدید تحریم و محدودیت منابع برای فعالان فرهنگ، خودیها بیشتر منتفع و غیرخودیها طرد شوند. از دیگر ابداعات این آقایان در آن دوران، «سامانۀ نظارت مردمی» برای جمعآوری گزارش علیه ناشران مستقل کتاب بود.
ناشر حکومتی علیه ناشران چپ
اما موج تازۀ فعالیت جریان رسانهای ستیز با نیروهای چپ و دگراندیش، بهویژه حمله به ناشران مستقل چپ در شرایطی صورت میگیرد که در سالهای اخیر، افزون بر مترجمان و نویسندگان چپ، ناشران و کتابفروشان مستقل چپ هم در معرض بازداشتها و بازجوییها و نیز زندان و تبعید بودهاند.
برای مثال، دکتر حورا نیکبخت، مدیرمسئول «نشر مشق برابری» و کنشگر فمینیست اینترسکشنال، اوایل مرداد ١٤٠٣، در شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی ایمان افشاری بابت اتهام «تبلیغ علیه نظام» و «توهین به رهبری» به حبس تعزیری محکوم شده بود که ١٩ خرداد ١٤٠٤ و تنها چند روز پیش از حملۀ اسرائیل به زندان اوین، حبس خود را به پایان رساند.
اما چرا این موج حملات مجازی و این چهرههای نوظهور در فضای مجازی را نباید نادیده گرفت؟ نخستین دلیل این است که بررسی دقیقتر عوامل آشکار و نوک حملات، میتواند در شناختن عوامل پشت پرده موثر باشد. دیگر اینکه کارزار مجازی علیه دگراندیشان به مرحلۀ خطرناک پروندهسازی امنیتی رسیده و قربانیان هماکنون پیش چشم حاضرند.
برای مثال، یکی از سردمداران این حرکت ضدفرهنگی، روحانی سابق و مدیر انتشارات مذهبی در قم به نام کتاب طه است که کارزار چپستیزی را با ادبیاتی تهاجمی و همزمان مستهجن در اینستاگرام و توییتر پیش میبرد. این نشر به حجتالاسلام هادی صادقی، رئیس مرکز حل اختلاف و معاون فرهنگی قوۀ قضائيه، تعلق دارد که در دانشگاه ادیان و مذاهب قم نیز به تدریس مشغول است؛ جایی که مدیر نشر طه هم مدیر گروه فلسفۀ دین است. مدیر نشر مورد اشاره همچنین کارشناس گروه فلسفۀ اخلاق دانشگاه قم نیز بوده و بهجز اینها، عضو هیئت علمی «خانۀ اخلاقپژوهان جوان» نیز هست؛ نهادی حکومتی در قم که از مهمترین مدرسان آن محسن جوادی، معاون فرهنگی وزارت ارشاد و مهمترین تصمیمگیرنده دربارۀ سانسور کتاب است.
بررسی کتابهای نشر کتاب طه نشان میدهد که عناوین متعددی علیه نظریهها و مکاتب مدرن و انتقادی همچون فمینیسم به قلم شخصیتهای حکومتی و مذهبی منتشر کردهاند؛ چیزی که میتواند با ایدههای «مرد، میهن، آبادی» همخوان باشد، خاصه وقتی ببینیم که خود مدیر این نشر هم در اینستاگرام از مفاهیمی چون «ناموس» ستایش میکند و در توییتر نیز کمونیستها را «مادر اشتراکی» و تعابیر سخیف دیگر به معنی مفعول معرفی میکند که تحقیر اقلیتهای جنسی نیز هست.
سیاست تحریک تودۀ مجازی بیاطلاع از علوم انسانی، شامل شوراندن آنان علیه هر نوع ایدۀ مدرن و پستمدرن چون انحای آرای جمهوری، دموکراسی، فمینیسم و مارکسیسم نیز هست؛ بهویژه علیه ناشرانی که چنین کتابهایی چاپ میکنند. حملات مجازی این طلبۀ پرنفوذ در نهادهای حکومتی و مذهبی قم به ناشران مستقل و نوپا همچون «نشر خرد سرخ» بهعنوان «ناشران کمونیست» در حالی است که در همین زمان، انتشارات مستقل و نوپای دیگری به نام «نشر سمندر» زیر ضرب سرکوبهای امنیتی قرار دارد و با گذشت نه هفته از بازداشت همزمان پنج فعال آن، تاکنون هیچ اطلاعی از وضعیت آنها نیست.
آنچنان که کانون نویسندگان ایران ۵ شهریور سال جاری در خبری از بازداشت حسن توزندهجانی، شاعر و فعال فرهنگی؛ احسان رستمی، ناشر، مترجم و کتابفروش؛ مرجان اردشیرزاده، مترجم؛ رامین رستمی و نیما مهدیزادگان، فعالان عرصه نشر و کتاب خبر داد. بر اساس این خبر، مأموران امنیتی از روز ۲۹ مرداد با یورش همزمان به منازل این فعالان فرهنگی آنها را بازداشت کردهاند که تاکنون، نهاد بازداشتکننده پنج فعال فرهنگی، محل بازداشت آنها، دلایل بازداشت، اتهامات احتمالی و روند پیگیری پرونده آنها مشخص نشده است. در نتیجه، بازداشتشدگان تا به امروز از ملاقات با خانوادههای خود محروم بوده و تنها چند تماس تلفنی محدود داشتهاند.
حملات اینستاگرام و تلگرامی این مدیر نشر که با هدف تهییج تودۀ کمسواد و راستگرا و با استفاده از ترندهای خشونت مجازی صورت میگیرد، تنها ناشران کوچک و مستقل و مترجمان آن آثار را در برنمیگیرد، بلکه او سوار بر موج حملات شبکههای تلویزیونی همچون منوتو به روشنفکرانی چون رضا براهنی، احمد شاملو و غلامحسین ساعدی، سعی در جذب مخاطب دارد. از این منظر کسانی چون او را باید تکمیلکنندۀ پازل عوامفریب و تحریفگر تاریخ مجریان تاکشوهای تلویزیون منوتو همچون تینا قاضیمراد و سریالهای تلویزیونی حکومتی به نویسندگی و کارگردانی تینا پاکروان دانست.
بازتولید اینستاگرامی سعید امامی
نکتۀ مهم در این ماجرا، پیوندهای نزدیک این طلبۀ کتوشلواری پهلویخواه و پرواسرائیل، با مهدی نصیری، دیگر طلبۀ کتوشلواری طرفدار پهلوی و اسرائیل است که همچون او توجیهگر حملۀ اسرائیل به ایران نیز بود. نمود نخست این همکاری، چاپ آخرین کتاب نصیری به نام «عصر حیرت: جستاری کلامی پیرامون حکمرانی فقهی» در نشر کتاب طه با مدیریت سیدعلیرضا صالحی است و نمود کنونی آن گفتوگوی اینترنتی این دو برای بازتولید محتواهای استبدادپسند و روشنفکرستیزانه.
اما نکتۀ مهم اینجاست که نصیری در مقام مدیرمسئول کیهان و مرد پشت صحنۀ برنامۀ هویت (به تهیهکنندگی سعید امامی و حسین شریعتمداری)، نقش مهمی در تخطئه و اعترافگیری از روشنفکرانی چون سعیدی سیرجانی داشته و بسیاری دیگر از روشنفکران را نیز تحقیر و تهدید نموده است. بدین ترتیب، میتوان حدس زد که حاشیۀ امنیتی اینان در داخل و خارج از کشور، بخشی از برنامۀ نهادهای امنیتی برای نفوذ در اپوزیسیون برانداز راست و نیز تحت فشار گذاشتن اپوزیسیون انقلابی چپ است.
کارزاری که به نظر پاس گل به نهادهای امنیتی میرسد، اما چیزی بیش از اینها و حتی گرای امنیتی برای سرکوب است: در واقع، «صدا صدای یعقوب است، اما دست دست عیسی است.» بدین معنا که این خود نهادهای امنیتی هستند که با اعطای حاشیۀ امنیت به گروهی از خودیهای مدعی لیبرالیسم و ناسیونالیسم و در عین حال، هوادار پهلوی و اسرائیل در فضای مجازی، دست آنان را در نفرتپراکنی علیه نیروهای چپ بازگذاشته است: کارزاری که هدفی ندارد جز سرکوب دوسویۀ اپوزیسیون داخلی که خواهان همبستگی مردمی و سازماندهی جدی، بهجای انتظار کور و عبث برای ظهور منجی خارجنشین یا قدرت خارجی، است.
اپوزیسیونسازی از فعالان ناشران حکومتی و دستاندرکاران برنامۀ هویت البته تازگی ندارد. پیش از این و در جریان جنبش سبز، شاهد پروژۀ امنیتی اپوزیسیونسازی از همکار و دوست نزدیک سعید امامی، بودیم که در دهۀ هفتاد در قامت مدیرمسئول نشر حیان، متن برنامۀ هویت را تدوین و منتشر کرد. آنهم با مقدمهای از مهدی خزعلی، مدیر نشر، با چنین تعابیری: «هویت نقلی است مستند از صفآرایی بیگانگان. هویت هشداری است به سهلانگاران؛ و سخن ما در این برهۀ حساس که مقام معظم رهبری آن را شبیخون فرهنگی نامیدند، جز ابلاغ رسالت نبود.»
اما پرسش اینجاست که نسبت کارزار ضدروشنفکری و ضدچپ با اسرائیل چیست؟ این پرسش البته سابقهدار است؛ چرا که در جریان قتلهای زنجیرهای هم شاهد حملات رسانهای و سپس قتل مترجمان چپ و ضداسرائیل بودیم که نشان از نفوذ در سیستمهای امنیتی و رسانههای همسو با آنان داشت. برای نمونه، قتل دکتر مجید شریف، دکترای جامعهشناسی سیاسی از دانشگاه پژوهشهای عالی فرانسه و از فعالان چپ ملی-مذهبی، که کتابی در نقد اسرائیل ترجمه کرده بود. این ماجرا البته با اعتراف دیرهنگام نهادهای حکومتی هم همراه بود؛ اگرچه نام شریف و دوانی جزو لیست رسمی قوۀ قضائیه در قتلهای زنجیرهای نبود، اما کیهان در مطلبی در تاریخ ۱۰ تیر ۱۴۰۰ خطاب به وزیر سابق اطلاعات بدین ماجرا اعتراف کرد: «در فتنۀ قتلهای زنجیرهای، چند منتقد نجیب نظام به قتل رسیدند و فضای تبلیغاتی مسمومی به راه افتاد. یکی از قربانیان این جنایت مشکوک، مرحوم دکتر مجید شریف، مترجم کتاب روشنگرانه و ضد صهیونیستی پروفسور روژه گارودی با نام «اسطورههای بنیانگذار سیاست اسرائیل - تاریخ یک ارتداد» بود. آقای یونسی که پس از کنارهگیری وزیر وقت، وزیر اطلاعات شد، آیا بررسی مستقلی انجام داد که چرا باید مترجم کتاب ضد صهیونیستی در تهران ترور شود؟»
پسران زهراخانم در حجرههای حوزۀ قم
اما کارزار فاشیستی علیه ناشران چپ که همزمان با حملات تودهای علیه نویسندگان و مترجمان چپ همچون ساعدی و براهنی و دعوت به کتابسوزان آنان صورت میگیرد، یادآور کارزار فاشیستهای آلمان نازی برای سوزاندن کتابهای نویسندگان چپ و یهودی است. بنابراین، یک بار دیگر دربارۀ «صدای پای فاشیسم» باید هشدار داد، با این تلنگر که این موج بیش از آنکه حاصل ارادۀ مستقل اپوزیسیون این حکومت باشد، از درون اتاق فکرهای امنیتی حکومت شکل میگیرد و در حجرههای حوزههای علمیه بارور میشود تا توسط ترییونهای فرصتطلب خودی به فضای مجازی برسد و تودۀ عوام خشمگین را علیه همان کسانی تحریک کند که پنج دهه است در مبارزه با ارتجاع حوزههای علمیه و سرکوب نهادهای امنیتی همبسته با آن پیشگام بوده و بیشترین هزینه را دادهاند.
به نظر میرسد فرزندان مشترک زهراخانم و سعید امامی این بار نه از میان فقرای رختشورخانههای جنوب تهران که از فربهشدگان حوزههای علمیۀ قم آمدهاند که بهجای هوچیگری در خیابان انقلاب در فضای مجازی جولان میدهند. فرزندان کیهان نصیری و شریعتمداری که در اینستاگرام و توییتر مینویسند و همچون برنامۀ هویت در صداوسیمای لاریجانی، عملیات ترور شخصیت در رسانهها را همراستا با ماشین اعدام و ماشین ترور پیش میبرند.
همچون سرکوب تظاهرات ۸ مارس زنان در اسفند ۱۳۵۷، سرکوب دانشگاه در بهار ۱۳۵۹، سرکوب سخنرانی طرفداران رئیسجمهور در ۱۴ اسفند ۱۳۵۹ ، سرکوب تظاهرات روز کارگر تهران در اردیبهشت ۱۳۶۰، سرکوب تظاهرات جبهۀ ملی ایران در ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ و دیگر سرکوبهای خیابانی که بسترساز اعدامهای دهۀ شصت و قتلهای زنجیرهای دهۀ هفتاد بود، دستور کار هوچیگران «مرد، میهن، آبادی» در فضای مجازی همچون هوچیگران «استقلال، آزادی، حکومت اسلامی» در خیابانها، همچنان یکی است: مرگ بر کمونیست و فمینیست!





نظرها
نظری وجود ندارد.