نصف جهان در بحران؛ بیآبی، فرونشست و آلودگی هوا در اصفهان
روزبه اسکندری ـ بحران اصفهان دیگر تنها هشداری برای یک شهر نیست؛ نشانهای است از آیندهی محتمل بسیاری از شهرهای ایران، اگر روند کنونی بهرهبرداری ناپایدار از منابع طبیعی ادامه یابد. از ین رو، نجات اصفهان، اقدامی محلی یا منطقهای نیست، بلکه ضرورتی ملی است؛ تلاشی برای حفظ بخشی از میراث طبیعی، تاریخی و فرهنگی ایران.

بحران زایندهرود
اصفهان در طول تاریخ از مهمترین مراکز فرهنگی، اقتصادی و معماری ایران بوده است و با عنوان «نصف جهان» شناخته میشود؛ شهری که رودخانهی زایندهرود، باغهای تاریخی، پلهای سنگی و معماری منحصربهفردش، نمادی از توازن میان انسان، آب و طبیعت است.
این شهر، قرنها با تکیه بر نظام سنتی قناتها و مدیریت هوشمندانهی آب، توانست پایداری اکولوژیک خود را حفظ کند. اما در دهههای اخیر، تغییرات اقلیمی، رشد جمعیت، توسعه صنعتی و بهرهبرداری بیرویه از منابع طبیعی، این تعادل تاریخی را برهم زده است.
خشکی زایندهرود، نماد آشکار این موضوع است؛ رودی که روزگاری محور حیات و تعاملات اجتماعی شهر بود، امروز به بستری خشک بدل شده است. فرونشست زمین، گسترش گردوغبار، کاهش تنوع زیستی و مهاجرت اجباری کشاورزان شرق اصفهان، همه نشانههای بحرانیاند که فراتر از مشکل یک شهر، به مسالهای ملی تبدیل شده است.
بیآبی در قلب ایران
اصفهان در یکی از خشکترین نواحی فلات مرکزی ایران قرار دارد؛ منطقهای که در دهههای اخیر با کاهش چشمگیر بارشها، افزایش دما و تحلیل آبخوانها روبهرو بوده است.

آمار رسمی نشان میدهد در سال آبی گذشته میزان بارندگی تنها ۹۰ میلیمتر بوده؛ ۴۵ درصد کمتر از میانگین بلندمدت. در ایستگاه کوهرنگ ـ یکی از اصلیترین سرشاخههای زایندهرود ـ بارشها نیز تا ۴۰ درصد کاهش یافته است. این ارقام بیانگر خشکسالی بلندمدت است، نه پدیدهای زودگذر.
کاهش بارشها و برداشت بیرویه از سفرههای زیرزمینی، دشتهای اطراف اصفهان مانند برخوار و لنجان را به مرحلهی بحرانی رسانده است.؛ یعنی برداشت آب جدید در آنها ممنوع است، هرچند حفر چاههای غیرمجاز همچنان ادامه دارد.
منصور شیشهفروش، مدیرعامل شرکت آب منطقهای اصفهان میگوید:
حجم مخزن سد زایندهرود تنها ۱۵۱ میلیون مترمکعب است؛ یعنی ۱۱ درصد از ظرفیت کل سد. اگر روند فعلی ادامه یابد، دیگر آبی برای توزیع باقی نمیماند.
کاهش ذخایر آبی، مستقیماً بر معیشت مردم شرق اصفهان اثر گذاشته است. زمینهای حاصلخیزِ دیروز اکنون ترکخورده و بیجاناند و بسیاری از کشاورزان ناگزیر به مهاجرت شدهاند.
زلزله خاموش، زیر پای شهر
در سالهای اخیر، اصفهان با یکی از خطرناکترین و خاموشترین تهدیدهای محیط زیستی کشور روبهرو شده است: فرونشست زمین ـ زلزلهای خاموش که هر روز بخشی از شهر را میبلعد؛ سرطان زمین که پرشتاب، دامن میگستراند.
دادههای سازمان زمینشناسی نشان میدهد برخی مناطق، از جمله دشت اصفهان ـ برخوار و شرق شهر، سالانه تا ۳۰ سانتیمتر نشست میکنند.
این پدیدهی تدریجی، اما ویرانگر، زمینهای کشاورزی را شکافته، خانهها را ترک داده و زیرساختهایی مانند لولههای گاز، جادهها و شبکههای انتقال انرژی را تهدید میکند. بناهای تاریخی اصفهان نیز در معرض خطرند.
کارشناسان هشدار دادهاند که در صورت ادامهی برداشت بیرویه از منابع آب زیرزمینی، بخشی از دشت اصفهان ـ برخوار برای همیشه غیر قابل استفاده خواهد شد.
علت اصلی این بحران، ضعف نظارت بر چاههای غیرمجاز و نبود برنامهی احیای آبخوانهاست؛ فرونشست شاید آرام پیش برود، اما پیامدهای آن آیندهی اصفهان را به لرزه درمیآورد.
شهری که نفس ندارد
اصفهان سالهاست با آلودگی هوای مزمن نیز دستبهگریبان است؛ بحرانی که هر زمستان تشدید میشود و تابستانها نیز ادامه دارد.
دادههای پایش هوا نشان میدهد شاخص آلودگی (AQI) در بسیاری از روزهای سال از ۱۰۷ فراتر میرود — یعنی وضعیت ناسالم برای گروههای حساس
به گفتهی داریوش گلعلیزاده، مدیرکل حفاظت محیطزیست استان اصفهان:
«ابرچالشهای محیطزیستی اصفهان — از جمله حقآبه زایندهرود، فرونشست زمین و آلودگی هوا — از مرحلهی هشدار عبور کرده و نیازمند تصمیمهای فوری در سطح ملی است.»
عوامل متعددی در این بحران نقش دارند: صنایع فولاد و ذوبآهن در حاشیه شهر، مصرف سوختهای سنگین، ناوگان فرسودهی حملونقل و اقلیم خشک منطقه که مانع تهویهی طبیعی میشود.
با وجود هشدارهای مکرر، هنوز برنامهای جامع برای کاهش آلایندهها تدوین نشده است. اقدامات مقطعی چون تعطیلی مدارس یا محدودیت تردد خودروها تنها بهبود موقت ایجاد کردهاند.
گاوخونی، دروازهای بهسوی بیابان
در شرق اصفهان، تالاب بینالمللی گاوخونی روزگاری زیستگاهی برای هزاران پرندهی مهاجر بود. این پهنهی آبی با وسعتی بیش از ۴۷ هزار هکتار، نقش مهمی در تنظیم اقلیم منطقه و کنترل گردوغبار داشت.
امروز اما تنها نمکزاری ترکخورده از آن باقی مانده است. بستر خشک تالاب اکنون منبعی از گردوغبار نمکی و سمی است که تا فرسنگها دورتر پراکنده میشود و هوای اصفهان، یزد و کرمان را آلوده میکند.
کارشناسان هشدار میدهند که خشکی گاوخونی، فرآیند بیابانزایی در فلات مرکزی ایران را تسریع کرده است.
بر اساس گزارش ادارهی محیطزیست اصفهان، این تالاب در فهرست کنوانسیون رامسر ثبت شده، بیش از دو دهه است که حقآبهی طبیعی خود را دریافت نکرده است. زایندهرود دیگر آبی برای رساندن به انتهای مسیر ندارد — و این یعنی مرگ تدریجی تالاب.
گاوخونی یکی از آخرین سپرهای طبیعی ایران در برابر توفانهای ریزگرد بود؛ از میان رفتن آن، نشانهی بحرانی ملی است که اگر مهار نشود، زیستبوم بخش بزرگی از فلات مرکزی را برای همیشه دگرگون خواهد کرد.
وقتی صنعت، رگهای طبیعت را میخشکاند
اصفهان را «قلب تپندهی صنعت ایران» مینامند، اما این قلب سالهاست به بهای سنگینِ خشک شدن رگهای طبیعت میتپد.
در دل فلاتی خشک و کمآب، صنایعی مانند فولاد، ذوبآهن و پتروشیمی بدون ارزیابیهای زیستمحیطی گسترش یافتهاند و اکنون بیش از ۶۰ درصد مصرف صنعتی آب استان را در اختیار دارند؛ صنایعی که در بسیاری از کشورها در نواحی ساحلی مستقر میشوند تا از آب دریا بهره ببرند.
در نتیجهی این روند، کشاورزی سنتی در شرق استان رو به زوال رفته و اقتصاد محلی که قرنها بر پایهی آب زایندهرود استوار بود، در آستانهی فروپاشی است. توسعهی صنعتی شتابزده، بدون توجه به ظرفیتهای اکولوژیک، به نمادی از توسعهی نامتوازن در ایران بدل شده است — جایی که چرخ صنایع میچرخد، اما زمین و رودخانه بهای آن را میپردازند.
اصفهان، آینهی آیندهی ایران
بحران اصفهان دیگر تنها هشداری برای یک شهر نیست؛ نشانهای است از آیندهی محتمل بسیاری از شهرهای ایران، اگر روند کنونی بهرهبرداری ناپایدار از منابع طبیعی ادامه یابد.
نجات اصفهان، اقدامی محلی یا منطقهای نیست، بلکه ضرورتی ملی است؛ تلاشی برای حفظ بخشی از میراث طبیعی، تاریخی و فرهنگی ایران. زایندهرود و تالاب گاوخونی نهتنها عناصر زیستمحیطی، بلکه بخشی از هویت تمدنی این سرزمیناند و از میان رفتن آنها، بهمعنای از دست رفتن بخشی از حافظه و حیات ایران است.
تداوم زندگی در اصفهان نیازمند تصمیمات جمعی با ارادهای ملی است؛ از اصلاح الگوی مصرف آب و بهرهگیری از پساب تصفیهشده در صنایع تا توقف گسترش صنایع آببر. در یک کلام: نجات اصفهان یعنی مدیریت آب، نه مصرف آن.
در غیاب چنین نگرشی، شهری که روزگاری نماد توازن میان انسان، تاریخ و طبیعت بود، میتواند به نمادی از فروپاشی همین توازن در مقیاس ملی بدل شود.




نظرها
نظری وجود ندارد.