نقش عدالتخواهی و همبستگی در مبارزه برای رهایی
محمدرضا نیکفر − شایسته است هر آن کسی که «ژینا» را صدا زد، اینک «احمد» و «شاهو» را هم صدا زند. گرد این نامها و یادهاست که همبستگی شکل میگیرد و مبارزه برای آزادی و کرامت انسانی گامی دیگر به پیش مینهد.

به مجرد پخش خبر قتل حکومتی مهسا (ژینا) امینی، در برابر بیمارستان کسری (تهران) صدای اعتراض برخاست. این صدا در گورستان آیچی سقز نیرومندتر شد و در سرتاسر کشور طنین افکند. طنین و تأثیر آن هنوز فرونخوابیده است.
در این روزها قاتلان مدام میکشند. مدام برای ترساندن جامعه به بهانههای مختلف اعدام میکنند. افق زندگی را به روی مردم میبندند و جوانانی را به سوی خودکشی میکشانند. یک نمونهی تازهی قتل حکومتی، سوق دادن احمد بالدی، جوان اهوازی بیستساله به سوی خودکشی است. احمد بالدی، یکشنبه ۱۱ آبان ۱۴۰۴، پس از کشمکش با ماموران شهرداری اهواز خودسوزی کرد. مأموران دکه اغذیهفروشی پدرش را تخریب کرده بودند. پدر احمد میگوید یکی از مأموران به پسرش گفته بود: «خودت را بسوزان ببینم چطوری میسوزی». احمد با سوختگی ۷۰ درصد در بیمارستان طالقانی اهواز بستری بود؛ نجات او ممکن نشد و درگذشت.
در صبح روز چهارشنبه ۲۱ آبان، همان روزی که در شامگاهش احمد را به خاک سپردند، خبر از یک خودسوزی دیگر آمد: شاهو صفری، آتشنشان سنندجی، ۳۴ ساله و پدر دو کودک، در اعتراض به پرداخت نشدن چهار ماه دستمزدش، ، مقابل ساختمان این سازمان پیکر خود را به آتش کشید.
شایسته است هر آن کسی که «ژینا» را صدا زد، اینک «احمد» و «شاهو» را هم صدا زند. گرد این نامها و یادهاست که همبستگی شکل میگیرد و مبارزه برای آزادی و کرامت انسانی گامی دیگر به پیش مینهد.
عدالتخواهی و همبستگی
هنجار عدالت، در ادراک آن در برخورد با موضوعهای مشخص، به انگیزه برای مقاومت و مبارزه تبدیل میشود. بستر هنجارگزاری و ژرفایابی عدالت، خواست عدالت است بر پایهی ادراک مشترک بیعدالتی.
با ادراک مشترک بیعدالتی است که همبستگی شکل میگیرد. شکلگیری آن روندی خودبخودی نیست؛ نیاز به کنش دارد، چیزی که بارها در ایران تجربهاش کردهایم، از جمله در اعتراضهای پیگیر کارگران، معلمان، پرستاران، بازنشستگان و در شکل بارز مبارزه علیه تبعیض و تحمیل در جنبش «زن، زندگی، آزادی».
تقویت همبستگی و پیگیری عدالت، فرآیندهایی بنیادی و درهمتنیده در قلب پویایی جنبشهای اجتماعی هستند. مفهومهای آزادی و عدالت، هم هدفها را پیش میگذارند و هم به عنوان سازوکارهای قدرتمندی برای بسیج و پایدارسازی کنشهای جمعی عمل میکنند.
ادراکِ بیعدالتی است که به مقاومت و اعتراض شکل میدهد. عدالتخواهی به جنبش مضمون مثبتی میدهد، به این معنا که امکان گذار آن را فراهم میکند از «نظم ناعادلانهی شما را نمیخواهیم» به «میخواهیم نظمی عادلانه برپا کنیم».
این ادراکِ همبستهی بیعدالتی است که به یک همبستگی ستمستیزِ پایدار راه میبرد و با توانایی خود برای یافتن مضمونی مثبت به سوی آیندهای بهتر پیش میرود.
همبستگی، کنش جمعی ایجاد میکند و کنش جمعی همبستگی را تقویت میکند. تجربهی مبارزه در کنار یکدیگر، رویارویی با خطرهای همسان و حس و حالِ موقعیت اضطراری، پیوندهای جامعهی آزادیخواهان را تقویت میکند.
عدالت اجتماعی مبنای اخلاقی جنبشها را فراهم میکند، بینش و منش سلطهگر را به چالش میکشد و سرکوبگری دستگاه ستم را در قالب ادراکی میبرد که به جای آنکه ترس برانگیزد، محرک تلاش بیشتر برای بر هم زدن آن دستگاه باشد.
عدالتخواهی و همبستگیای که با خود میآورد، به دموکراسیای که برای آن رزمیده میشود، بنیاد میدهد، آن را دموکراسی از پایین میکند.
تحکیم همبستگی با راهکاری چندسویه میسر است:
- قالببندی: موردهایی چون ستم بر «ژینا»، «احمد» یا «شاهو»، در قالب بیعدالتی میروند و این قالبی است که بسی موردهای دیگر در آن میگنجند. خود همین قالببندی راه همبستگی را میگشاید.
- پُل زنی: از قالببندی مفهومی به پل زدن میرسیم، پل زدن میان نمونههای عینی فراوان، شعارهای گوناگون، خواستههای گوناگون.
- انسجام گفتمانی: با ایجاد پیوند میان خواستههای گوناگون و مقاومت و اعتراض در عرصههای مختلف، جنبش دارای انسجام گفتمانی میشود، میتواند موضوعها و گروههای اجتماعی مختلفی را در نظر گیرد.
- شبکهبندی و سازمانیابی: و طبعاً همه چیز باید در نهایت بر شبکهای از روابط میان افراد و تشکلها استوار شود. جنبش از پیوند میان گفتمان و شبکه، دارای رهبری برآمده از خود میشود.
کرامت
جامعترین خواستی که برانگیزاننده و پیشبرندهی یک جنبش گسترده میشود، خواست کرامت است، کرامت در معنای برخورداری از شأنی شایسته.
در مفهوم کرامت، عدالت و آزادی به هم پیوند میخورند. در سنت فرهنگی ما هم نسبت به آن درکی وجود دارد پرمایه برای ارتقا در بافتار جدید. تحقیر کردن، نپرداختن دسترنج، از درِ خانهی خود راندن، خود را برتر دانستن، و برکسی گرسنگی و رنج روا داشتن... همه در این سنت بسی نکوهیدهاند.
بازیابی کرامت انسانی خواست محوری اکثر جنبشهای بزرگ اجتماعی است. تأکید بر آن، مطالبهی مبنایی حق و عدالت آزادی است. با این تأکید است که جنبش در موقعیت اخلاقی برتر قرار میگیرد، و چنین موقعیتی است که جنبش را نیرومند و پایدار میکند.
تأکید بر کرامت انسانی، در قلب مبارزه علیه فقر و فلاکت و محرومیت قرار دارد. بسیاری از جنبشها به درستی خود را انقلاب «کرامت» خواندهاند، از جمله در خیزشهای بهار عربی. مقاومت در برابر تبعیض و خشونت دولتی، مطالبهی کرامت انسانی است. جنبش «زن، زندگی، آزادی» از این نظر یک جنبش نمونهوار کرامت است.
خواست ارجگذاری به کرامت، ضد سلطه است. جنبشی که مبنای خود را این خواست بگذارد، در برابر کسانی نیز میایستد که بخواهند جانشین سلطان فعلی و طبقهی مسلط فعلی شوند.
اهمیت حفظ موضع کرامت
ممکن است انگیزه و مبنای مجموعهای از اعتراضها و خیزشها خواست عدالت و آزادی، و به شرحی که گذشت، کرامت باشد، اما تقریری که جنبش حاصلِ از آنها مییابد، متمرکز بر این خواستها نباشد. اینک در ایران باز همه چیز بستگی دارد که موضع کرامت تا چه حد تحکیم و حفظ شود.
تنها تضمینی که وجود دارد تا خواست کرامت پیش رود، بازتاباندن مداوم صدای ستمدیدگانی چون «ژینا»، «احمد» و «شاهو» است، بازگویی مداوم ستمی است که بر آنان رفته است، تأکید مداوم بر خواستههای عدالت و آزادی و ایجاد پیوند گفتمانی میان نمونهها و عرصههای مختلفی است که در آن کرامت انسانی پایمال شده است. همه چیز بستگی به پیش رفتن به سوی بدیل برنامهمند وضعیت موجود است که شاخص آن ستمگری و بیعدالتی است.






نظرها
نظری وجود ندارد.