تراژدی خودسوزی دستفروشان در ایران
امیر ایرانمنش - احمد بالدی تنها نمونۀ خودسوزی دستفروشان در ایران نیست. همچنین اگر دیگر وقایع خشونتآمیز علیه دستفروشان و کارگران را بررسی کنیم، به رویههایی چون استخدام اراذل و اوباش در شرکتهای پیمانکار شهرداریها برای برخورد با دستفروشان و حاشیهنشینان برخواهیم خورد.

طرحی از احمد بالدی

مرگ احمد بالدی، دانشجوی بیستویک ساله اهوازی که در اعتراض به فقر و فساد در اهواز خودسوزی کرده بود، تازهترین رویداد زنجیرهای از خودسوزیهای فرودستان در ایران است که بهت و خشم عموم را برانگیختهاند.
صبح روز یکشنبه ۱۱ آبان ۱۴۰۴، در پارک زیتون اهواز، مأموران اجرائیات شهرداری منطقۀ ۳، با حمله به دکۀ مجاهد بالدی، پدر احمد، که طی ۲۱ سال با درآمد آن، زندگی شش فرزند خود را تأمین میکرد، بدون اطلاع و حضور او و بهرغم وجود فرصت دو ساله برای ادامه فعالیت طبق حکم دادستان، اقدام به تخریب دکه کردند.
بهگفتۀ پدر و مادر احمد، در زمان حضور مأموران، احمد و مادرش برای جلوگیری از تخریب در داخل دکه تحصن کردند. یکی از مأموران با خشونت مادر احمد را به بیرون پرتاب کرد که در پی این رفتار و بیتوجهی مأموران به التماسهای احمد، او با بنزین خود را آتش زد. پدر احمد میگوید در پاسخ به تهدید پسرش، یکی از مأموران به او گفته است: «خودت را بسوزان ببینم چطوری میسوزی.»
خودسوزی این جوان عرب اهوازی در حالی اتفاق میافتد که جامعۀ ایران در زیر تورم و گرانی افسار گسیخته درحال تلاش برای حفظ امکان زنده ماندن است. شغلهای مستلزم کار سخت جسمانی یا با محدودیتهای غیرقانونی - مشاغلی مانند فروشندگی در مترو و یا دستفروشی در خیابان و یا دکهداری و فروشندگی در پارکها - درگیر چنین مشکلاتی هستند. مشاغلی که با ممانعت و خشونت از سمت شهرداری و نیروی انتظامی مواجه میشوند و عمدتاً نهادهای دولتی در پی سهمخواهی بیشتر از فروشندگان برمیآیند.
دستفروشها و دکهداران با وحشت هر روزه از ضبط و تصرف اجناسشان مواجهاند و همچنین متحمل خشونتهای فیزیکی میشوند. خشونتهایی که بعضاً در پاسخ تنها مطالبه زنده ماندن و یا داشتن حق مسکن، خوراک یا تحصیل اتفاق میافتند.
برای نمونه، احمد بالدی دانشجوی دانشگاه آزاد بود؛ دانشگاهی که برخلاف مصوبهها و قوانین مکتوب، در برخی رشتهها، شهریه را حتی تا پنج برابر افزایش داده است. چنانکه پدر احمد بالدی در مصاحبه با خبر بیستوچهار توضیح داده است، او و پسرش به مأموران شهرداری اعلام کرده بودند که این منبع درآمد آنها برای گذران زندگی و پرداخت شهریۀ نجومی دانشگاه آزاد است، اما مأموران به تخریب و خشونت فیزیکی ادامه دادهاند و با تمسخر، پسرش را به خودسوزی کردن فراخواندهاند.
چه کسی باید پاسخگو باشد؟
وکیل خانواده بالدی، عبدالنبی عباسی، پس از درگذشت این دانشجو جوان در مصاحبه با روزنامه هممیهن تأکید کرده است که او و خانوادۀ بالدی پیگیر شکایت از نهادهای مسئول هستند و توضیح داده که ممکن است بهدلیل اعتراضات و فشار افکار عمومی پرونده دچار مشکلاتی شوند. همچنین پیشتر نهادهای اجرایی و قضایی در اهواز، در ارتباط با مشوش شدن اذهان عمومی در ارتباط با قتل این جوان هشدار داده، و رسانهای کردن و صحبت در این ارتباط را موضوعی برای تهدید کردن جامعه و کاربران در فضای مجازی دریافته بودند.
اما پاسخ معمول حاکمیت به تمام این آسیبها و تألمها تنها سرکوب بیشتر و نادیده گرفتن رنج جامعه است. در ابتدا، چند فعال رسانهای خوزستانی بابت انتشار خبر خودسوزی بالدی بازداشت شدند، اما مرگ او به اعتراضات مجازی دامن زد و موجی از خشم و اندوه در اهواز و دیگر شهرها برانگیخت. بسیاری از شهروندان، کنشگران مدنی و خانوادههای کارگری خواستار برکناری شهردار اهواز شدهاند.
مجاهد بالدی، پدر احمد بالدی، هم بر این موضع ایستاده و در مراسم عزاداری فرزندش گفته است: «تا زمانی که رضا امینی، شهردار اهواز، و یکی از مدیرانش امید شمس از شهر بیرون نروند، پیکر پسرم را تحویل نخواهم گرفت.» او با تشکر از همراهی اهالی اهواز، اعم از بختیاری و عرب، آها را برادر و هموطن خوانده و خطاب به مقامات گفته است: «چرا کسی پاسخگو نیست؟ پسر من برای دفاع از نان خانوادهاش سوخت، اما هنوز همان مدیرانی که دستور تخریب دادند، بر سر کارند...»
اگرچه در ابتدا چند تن از مسئولان ردهپایین شهرداری اهواز و سپس شهردار در ارتباط با این جنایت بازداشت شدند، اما سپس همگی آزاد شده و شهردار حتی خبر بازداشتش را هم تکذیب کرده بود. با این حال، در پی بالا گرفتن این اعتراضات، امروز ۲۱ آبان، استانداری خوزستان اعلام کرد رضا امینی، شهردار اهواز، از سمت خود کنارهگیری کرده است. همچنین، ایسنا از برکناری معاون خدمات شهری شهرداری، شهردار منطقۀ ۳، معاون شهرداری منطقۀ ۳ و مسئول اجرائیات شهرداری اهواز از سمت خود خبر داد.
وقایعنگاری خودسوزی دستفروشان
احمد بالدی تنها نمونۀ خودسوزی دستفروشان در ایران نیست. شاید مشهوترین مورد، یونس عساکره باشد که بهدلیلِ مصادرۀ دکۀ میوهفروشیاش بهدست شهرداری خرمشهر، در اسفند ۱۳۹۳ در مقابل ساختمان شهرداری خودسوزی کرد و جان باخت.
مرگ دستفروش متروی گلبرگ تهران در ۲۸ دی ۱۳۹۲ از دیگر نمونهها است که نامش در رسانهها ثبت نشد. بر اساس روایت شاهدان عینی، پس از اینکه مأموران او را از واگن پیاده کرده و سفرههایش را ضبط کردند، او که از پس گرفتن اموالش نومید شده بود، با بیتوجهی مأموران به التماسها و سپس تهدیدهایش برای انداختن خودش زیر قطار، به این کار اقدام کرد و کشته شد.
نمونۀ دیگر، امیر احمدی، دستفروش کرمانشاهی در خیابان جمهوری-شانزهلیزه تهران (۱۳۹۴) است که با تحریک مأموران شهرداری تهران اقدام به خودسوزی با بنزین کرد و یک ماه بعد که از کما بیرون آمد، تمام هزینههای درمان را از جیب خودش پرداخت.
اگر دیگر وقایع خشونتآمیز علیه دستفروشان و کارگران را بررسی کنیم، به رویههایی چون استخدام اراذل و اوباش در شرکتهای پیمانکار شهرداریها برای برخورد با دستفروشان و حاشیهنشینان برخواهیم خورد. در ١٦ مرداد ۱۳۹٣، رانندۀ وانتی به نام علی چراغی در مقابل چشم فرزند سیزدهسالش توسط مأموران شهرداری کشته شد. او که در میدان ۱۹۶ غربی تهرانپارس مورد آزار چهار مأمور سد معبر شهرداری منطقه ۴ تهران قرار گرفته بود، پس از امتناع از پرداخت رشوه و در تلاش برای تماس با پلیس، آنقدر کتک خورد که فوت کرد.
اتفاقی دیگر در قزوین و در جریان اجرای طرح ساماندهی دستفروشان در بلوار نوروزیان بود که فیلم آن در شبکههای اجتماعی واکنشهای جدی برانگیخت. بر اساس این فیلم که یکی از شهروندان ضبط کرده بود، شش مأمور قویهیکل با میله، مشت و لگد به دو دستفروش حمله کرده بودند. در این درگیری که در حضور رهگذران و نیروهای انتظامی رخ داد، حتی در دست یکی از مأموران چاقویی دیده میشد. یکی از مصدومان به نام علیرضا حیدری بهدلیل جراحات وارده در بیمارستان بستری شد.
در اتفاقات مشابه در گرگان، تبریز، رشت و... نیز برخورد شهرداری با دستفروشان با خشونت بسیار همراه بود تا جایی که برخی اعضای شوراهای شهر به آن اعتراض کردند.
اگر مواردی همچون تخریب دکۀ خانوادۀ بالدی را در نظر بگیریم، اقداماتی چون ضرب و شتم و تخریب اموال و املاک کم نبودهاند که منجر به مرگ شدهاند. در ۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۹، آسیه پناهی، زنی ۶۱ ساله اهل کرمانشاه در جریان مقاومت در برابر تخریب سرپناه خانوادهاش با بولدوزرِ شهرداری دچار حمله شد و درجا فوت کرد، بیآنکه کسی پاسخگو باشد.
همچنین حوادثی چون ضربوشتم کارگران کارواش سعادتآباد توسط مأموران شهرداری در بهمن ۱۳۹۴ و نیز تخریب منازل اهالی شهرک زیتون تهران، در حريم منطقۀ ۱۳ شهرداری، در آبان ۱۳۹۵ را میتوان نام برد.
تراژدی خودسوزی زنان و کودکان
خودسوزی منجر به مرگ احمد بالدی را میتوان در کنار دیگر نمونههای خودسوزیهای سیاسی در ایران بررسی کرد که بسیاری از قربانیان آن، زنان و کودکان بودهاند. خودکشی زنان و کودکان از سر فقر نمونههای متعددی دارد؛ همچون مرگ دختری یازدهساله به نام زینب اهل روستای گلدره در چرداول استان ایلام و فرزند پدری از کار افتاده پس از سکته. او که در حسرت خرید یک دست لباس نو برای نوروز مانده بود، ۱۷ فروردین ۱۳۹۹، پس از آنکه لباسهای کهنهاش را سوزاند، خود را از سقف آویخت و در دویستمتری خانهشان دفن شد.
همچنین میتوان به مرگ معترضانۀ سحر خدایاری (۱۳ دی ۱۳۶۸ - ۱۸ شهریور ۱۳۹۸) مشهور به «دختر آبی» اشاره کرد. او که هوادار باشگاه فوتبال استقلال تهران بود و بابت تلاش برای ورود به ورزشگاه و تماشای مسابقۀ استقلال در لیگ قهرمانان آسیا، دستگیری و به زندان محکوم شده بود، در اعتراض به این حکم دادگاه اقدام به خودسوزی کرد و در ۱۸ شهریور ۱۳۹۸ درگذشت. مرگ او تأثیر دردناکی روی هواداران فوتبال داشت و اعتراض نهادهای بینالمللی فوتبال را برانگیخت که فدراسیون فوتبال ایران را برای حضور هواداران زن تحت فشار گذاشتند.
خودسوزی اعتراضی زنان ایران البته تاریخی طولانی دارد که مشهورترین آن، دکتر هما دارابی (۲۶ دی ۱۳۱۸ - ۳ اسفند ۱۳۷۲) است؛ متخصص کودکان و روانپزشک که در ۲ اسفند ۱۳۷۲ در اعتراض به حجاب اجباری در میدان تجریش اقدام به خودسوزی کرد و بامداد روز بعد، بر اثر شدت سوختگی درگذشت.
چه خواهد شد؟
برخی کاربران شبکههای اجتماعی خودسوزیهای دستفروشان در ایران را با خودسوزی محمد بوعزیزی در تونس مقایسه کردهاند. طارق طیب محمد بن بوعزیزی (۲۹ مارس ۱۹۸۴ - ۴ ژانویه ۲۰۱۱) دستفروش تونسی در ۱۷ دسامبر ۲۰۱۰ در اعتراض به توقیف چرخدستی و رفتار تحقیرآمیز مأمور زن شهرداری، خود را در مقابل ساختمان شهرداری تونس به آتش کشید و چند روز بعد درگذشت. خودسوزی بوعزیزی جرقۀ اعتراضات را زد که موجب انقلاب در تونس و پایان حکومت ۲۳ سالۀ زینالعابدین بن علی شد و در ادامه، اعتراضات مردمی در دیگر کشورهای عربی را دامن زد که به «بهار عربی» مشهور شدند.
به هر روی، به نظر میرسد مرگ احمد بالدی چالش جدیدی برای جمهوری اسلامی باشد که همچون قتل مهسا امینی، از تبدیل شدن قتل این جوان به دلیلی برای خیزش عمومی وحشت دارد.




نظرها
نظری وجود ندارد.