چالشهای «حزب شما» در انگلستان: سوسیالیسم یا سوسیالدموکراسی؟
اختلافات و تعارضات در حزب تازهتأسیس «حزب شما» در انگلستان نشان میدهد که مسئله نه بر سر برنامه و محتوای سیاسی است، و نه بر سر میزان رادیکالیسم و ساختارشکنی؛ بلکه آنچه تعیینکننده است نسبت خودِ حزب با مبارزات اجتماعی و پیوند آن با نیروهای مردمی است.

جرمی کوربین و زارا سلطانه، معرف دو نگاه متفاوت درون حزب شما در انگلستان

«حزب شما» اکنون در انگلستان رسماً با پنجاهوپنجهزار عضو تأسیس شده است و انتظار میرود طی سه ماه آینده، با انتخاب رهبری و تشکیل شاخههای محلی، بهطور کامل وارد مرحلهٔ عملیاتی شود. این تحول گامی مهم است و از نکات مثبتی به شمار میآید که کمتر به آن پرداخته شده، بهویژه در فضایی که رسانههای راستگرا عمدتاً بر اختلافات و چالشها تمرکز میکنند.
از پرسشهای اساسی پیشِروی «حزب شما» در آستانهٔ نخستین کنفرانس رسمی آن، این بود که آیا حزب باید خود را صراحتاً یک حزب سوسیالیستی بداند یا یک حزب سوسیالدموکرات. در نگاه نخست، این دو برچسب توصیفی به محتوای برنامهای حزب اشاره دارند، اما واقعیت این است که در شرایط تاریخی کنونی، هیچ نیروی تازهتأسیسی نمیتواند فراتر از یک برنامهٔ سوسیالدموکراتیکِ اصلاحی و معتدل حرکت کند؛ نه در بریتانیا و نه در دیگر جوامع سرمایهداری متأخر، امکان تدوین یک برنامهٔ رادیکالِ ساختارشکن بدون ورود به تنشهای عظیم سیاسی وجود ندارد. بنابراین، مسئلهٔ اصلی نه «برنامه»، بلکه «نسبت حزب با جامعه»، «شیوهٔ عمل سیاسی» و «نوع سازمانیافتگی درونی» است.
این نکته را از سالها پیش میشد دید، از هنگامی که جان مکدانل در اوج دوران کربینیسم برنامهٔ حزب کارگر را «سوسیالیسم» نامید. آن برنامه در عمل یک سوسیالدموکراسی پیشرو بود و چیزی بیش از آن به لحاظ افق و هدف سیاسیاش نمیتوانست باشد. اما این محدودیت برنامهای به این معنا نیست که یک حزب نباید خود را «سوسیالیستی» تعریف کند؛ بالعکس، سوسیالیسم امروز بیش از آنکه در محتوای برنامه باشد، در «فرم» و «نحوهٔ سازماندهی قدرت» معنا پیدا میکند: در دموکراسی درونی، در نسبت با جنبشهای اجتماعی، در شیوهٔ تصمیمگیری، و در اینکه آیا حزب همچون گذشته به یک دستگاه انتخاباتی تقلیل مییابد یا میخواهد به نقطهٔ اتصال اعتراضها و مطالبات اجتماعی تبدیل شود.
شکافها و تنشهای درونی «حزب شما»
نخستین کنفرانس رسمی «حزب شما» در لیورپول، لحظهای تعیینکننده برای این پروژهٔ چپِ نوپا بود. این کنفرانس نشان داد که بحران هویت در حزب، نه یک اختلاف سلیقهٔ ساده، بلکه تعارضی ساختاری در قلب این پروژه است. اعضای حاضر با رأی نزدیک تصمیم گرفتند نام «حزب شما» را بهطور رسمی تثبیت کنند. اما مهمتر از نام، اختلاف بر سر «نوع رهبری» بود: گروهی که حول زارا سلطانه شکل گرفته بود، خواستار «رهبری جمعی و شورایی» و تقویت نقش اعضا است؛ در حالی که برخی از چهرههای نزدیکتر به سبک سنتی سیاستورزی از جمله خود کربین ترجیح میدهند حزب یک چهرهٔ رهبری مشخص داشته باشد.
پس از رأیگیری، الگوی «رهبری جمعی» با اختلافی اندک پذیرفته شد. این تصمیم، گرچه از منظر سازمانی گامی رو به جلو بود، اما همزمان تنشهایی را آشکار کرد که پیشتر در جلسات مقدماتی نیز خود را نشان داده بود: خروج چند چهره، اتهامهای مربوط به تصفیه یا «پاکسازی سیاسی»، و جدالهای علنی میان بخشهایی از حزب. زارا سلطانه در صحبتهای خود نسبت به این فضا هشدار داد و گفت هیچ جریان تازهای نمیتواند با «پاکسازی مخالفان» آغاز به کار کند.
مدافعان ساختار جمعی استدلال میکنند که اگر حزب واقعاً خود را بدیلی برای احزاب سنتی میداند، نمیتواند به تجربهٔ رهبریهای کاریزماتیک یا تمرکز قدرت بازگردد. از نظر آنان، «سوسیالیسم» بیش از آنکه به برنامهٔ اقتصادی مربوط باشد، به ساختار درونی حزب و شکل رابطهٔ آن با اعضا و جامعه مربوط است.
این شکاف در واقع بازتاب دو چشمانداز متفاوت از مفهوم «حزب چپ» است: در یکسو، مفهومی از حزب که همچنان در چارچوب سیاست انتخاباتی و منطق پارلمانی میاندیشد و میخواهد صدای «منتقد اما مسئول» سیاست رسمی باشد؛ و در سوی دیگر، مفهومی از حزبی که میخواهد به معنی دقیق کلمه «ضدهژمونیک» باشد و خود را در مرکز شبکههای مبارزاتی ـ از اتحادیهها تا جنبشهای عدالت اجتماعی و ضداقتدارگرایی ـ قرار دهد.
کنفرانس لیورپول نشان داد که این تعارض هنوز حل نشده است. حتی اختلاف بر سر نام، که ظاهراً جزئی به نظر میرسد، نوعی اختلاف در چشمانداز را آشکار کرد: آیا «حزب شما» باید حزبی مردمی و مجموعهای از صداهای گوناگون باشد، یا حزبی با پیام واحد و منضبط؟ این اختلاف بر سر نام، در واقع اختلاف بر سر «چهرهٔ عمومی» و «رابطهٔ حزب با جامعه» بود.
آزمون سوسیالیسم در عصر کنونی: برنامه کافی نیست، ساختار و عمل تعیینکنندهاند
در چنین بستری، بازگشت به مسئلهٔ اصلی ضروری است: سوسیالیسم یا سوسیالدموکراسی؟ آنچه تجربهٔ «حزب شما» نشان میدهد، این است که برنامهٔ اقتصادی، حتی اگر نوآورانه و مترقی باشد، بهتنهایی تعیینکننده نیست. امروز کوچکترین تلاش برای بازتوزیع ثروت و مهار قدرت سرمایه با مقاومت و واکنش خشن شبکههای مالی، رسانهای و دولتی روبهرو میشود. بنابراین، هر حزب چپ جدیدی اگر صادق باشد، باید به مردم بگوید که تغییر صرفاً از طریق یک رأیدادن حاصل نمیشود و اجرای حتی یک برنامهٔ اصلاحیِ حداقلی بدون مشارکت اجتماعی گسترده ممکن نیست.
حزب سوسیالیستیِ معاصر باید بتواند پایگاه اجتماعی خود را به کنش، سازماندهی و حضور مستمر در میدان مبارزه دعوت کند. این حزب باید بتواند شکاف میان «سیاست رسمی» و «جنبشهای اجتماعی» را پر کند و میان آنها پل بزند. اما این کار تنها از خلال ساختارهای درونی دموکراتیک، رهبری پاسخگو، تحمل تضاد و تنوع درونی، و نسبتِ نزدیک با مبارزات واقعی ممکن است.
نخستین کنفرانس «حزب شما» نشان داد که مسیر دستیابی به چنین الگویی هموار نیست؛ اما در عین حال ثابت کرد که بدون حلِ شکافهای درونی، بدون شفافیت در ساختار و بدون پذیرش پیچیدگیهای یک حزب تودهای، هیچ پروژهٔ چپ جدیدی نمیتواند در برابر انسدادهای ساختاری سرمایهداری راهی به آینده بگشاید.
به عبارت دیگر، آزمون واقعی سوسیالیسم در دوران ما، نه در شعارها و برنامهها، بلکه در ساختن شکل تازهای از حزب است: حزبی که بتواند میان سیاست انتخاباتی و مبارزهٔ اجتماعی، میان رهبری و اعضا، و میان ساختار و آزادی تعادل برقرار کند. تجربهٔ اخیر نشان میدهد این راه دشوار است، اما اگر قرار باشد چپ دوباره نیرویی مؤثر شود، گریزی از این دشواری نیست.






نظرها
نظری وجود ندارد.