حافظه زنده مقاومت دانشجویان در میانه بحرانهای دانشگاهی
الهام فتحی - دانشگاههای ایران امروز در میانه سه بحران بزرگ ایستادهاند؛ بحرانهایی که نه جدا از یکدیگر، بلکه درهم تنیده و همزمان در حال فشار آوردن به بدنه دانشگاه و بدنه جامعهاند. بحران مشروعیت سیاسی، بحران اقتصادی و کالاییسازی آموزش و بحران آزادیهای مدنی سه ضلع مثلثی هستند که دانشگاه را به آستانه انفجار رساندهاند.

دانشگاه تهران

۱۶ آذر امسال در شرایطی فرا میرسد که دانشگاههای ایران یکی از سختترین دورههای امنیتی تاریخ معاصر خود را پشت سر میگذارند. سه سال پس از خیزش «زن، زندگی، آزادی»، دانشگاه دوباره به همان جایگاه تاریخی خود بازگشته است: صحنهای که در آن شکاف میان جامعه آزادیخواه و حکومت اقتدارگرا به آشکارترین شکل ممکن دیده میشود. در چنین فضایی، بازخوانی ۱۶ آذر نه یادبود یک اتفاق، که فهم یک تداوم تاریخی و سیاسی است؛ تداومی که بیش از هفت دهه ریشه دارد و از مبارزه دانشجویان با استبداد، بیعدالتی و سلطه شکل گرفته است. ۱۶ آذر ۱۳۳۲، چند ماه پس از کودتای ۲۸ مرداد، زمانی که دانشگاه تهران به یکی از کانونهای اعتراض علیه دخالت خارجی و اقتدارگرایی داخلی تبدیل شده بود، سه دانشجو دانشکده فنی؛ مصطفی بزرگنیا، احمد قندچی و مهدی شریعت رضوی بهدست نیروهای نظامی کشته شدند. از آن روز تا امروز، دانشگاه هر بار که به پرسش آزادی، استقلال و عدالت نزدیک شده، با خشونت مواجه شده است. اما در برابر این خشونت، همیشه مقاومت شکل گرفته؛ مقاومتی که حافظه تاریخی ۱۶ آذر را ساخته است.
پس از قتل حکومتی مهسا «ژینا» امینی و با آغاز خیزش سراسری در ۱۴۰۱، دانشگاه دوباره به محور اعتراضات اجتماعی بدل شد. دانشجویان در دهها دانشگاه کشور با شجاعتی کم نظیر در برابر سرکوب ایستادند. بازداشت، تعلیق، محرومیت از تحصیل، احکام قضایی و فشارهای امنیتی به امری روزمره تبدیل شد. بسیاری از فعالان دانشجویی ماهها در انفرادی و بازداشتگاهها گذراندند و روند فزاینده کمیتههای انضباطی، فضای دانشگاه را به یک پادگان خاموش شده تبدیل کرد. در این میان، نامهایی مانند هستی امیری، ضیا نبوی، علی یونسی، امیرحسین مرادی، پویا قبادی، وحید بنی عامریان، مطهره گونهای، ... به نشانههایی از تداوم سرکوب بدل شدند. در کنار آنها، یاد مهسا (ژینا) امینی، نیکا شاکرمی، سارینا اسماعیل زاده و مهرشاد شهیدی، که هرچند دانشجو نبودند اما به چهرههای مرکزی حافظه جمعی نسل جدید تبدیل شدند، نشان میدهد که مبارزه آزادیخواهانه گسترهای فراتر از دیوارهای دانشگاه پیدا کرده است.
دانشگاههای ایران امروز در میانه سه بحران بزرگ ایستادهاند؛ بحرانهایی که نه جدا از یکدیگر، بلکه درهم تنیده و همزمان در حال فشار آوردن به بدنه دانشگاه و بدنه جامعهاند. بحران مشروعیت سیاسی، بحران اقتصادی و کالاییسازی آموزش و بحران آزادیهای مدنی سه ضلع مثلثی هستند که دانشگاه را به آستانه انفجار رساندهاند. فشار این بحرانها دانشگاه را از قالب یک نهاد آموزشی صرف بیرون کشیده و آن را به میدان اصلی مقاومت، پرسشگری و مطالبهگری تبدیل کرده است.
بحران مشروعیت سیاسی، نخستین و عمیقترین بُعد این وضعیت است. پس از قتل حکومتی مهسا (ژینا) امینی، جامعه ایران دگرگون شد و دانشگاه نخستین جایی بود که این دگرگونی را با تمام وجود تجربه کرد. تجمعهای بیوقفه در دانشگاههای شریف، تهران، علامه، تبریز، کردستان، زاهدان و دهها مرکز دیگر، نشان داد که نسل جوان دانشگاه نه تنها نسبت به وضعیت موجود بیتفاوت نیست، بلکه خود را مسئول تغییر میداند. حمله نیروهای مسلح به دانشگاه شریف و محاصره دانشجویان در پارکینگ، تبدیل به یکی از تلخترین و مهمترین نمادهای شکاف عمیق میان نسل جوان و ساختار قدرت شد. دانشگاههای تهران و علامه ماههاست که زیر سایه سرکوب قرار گرفتهاند، اما همین فشارها نتوانسته است روحیه اعتراض را از بین ببرد. در استانهای کردنشین، از دانشگاه سنندج گرفته تا دانشگاه رازی کرمانشاه، دانشجویان در کنار مردم شهرهای خود ایستادند و علیه سرکوبهای خونین منطقه، تجمعهای گسترده برگزار کردند. دانشگاه، بار دیگر همان جایگاه تاریخی خود را به دست آورد: صحنهای که در آن مشروعیت سیاسی حاکمیت به چالش کشیده میشود و جوانان، بیپروا و مصمم، مطالبهگر عدالت و آزادیاند. بازداشتها، محرومیتهای از تحصیل، تشکیل پروندههای امنیتی، احضارهای پیدرپی و دخالت دستگاههای امنیتی در امور آموزشی، تلاشهایی برای خاموشکردن این صدای جمعی بود، اما دانشگاه نشان داد که سرکوب، نه پایان اعتراض، بلکه شکلگیری اشکال تازهتری از مقاومت است.
در کنار بحران مشروعیت، بحران اقتصادی و کالاییسازی آموزش مانند باری سنگین بر شانه دانشجویان نشسته است. آموزش عالی در ایران طی سالهای اخیر بیش از هر زمان دیگر به سمت خصوصیسازی سوق یافته و تحصیل از یک حق عمومی به امتیازی طبقاتی تبدیل شده است. افزایش مداوم شهریهها در پردیسها، نوبت دوم، دانشگاههای غیرانتفاعی و دورههای مجازی بهحدی رسیده که بسیاری از دانشجویان توان ادامه تحصیل ندارند. خوابگاههای خصوصیشده، هزینههای کمرشکن غذا و تردد، حذف خدمات رفاهی و واگذاری امکانات دانشگاه به شرکتهای سودمحور، مجموعهای از فشارهای اقتصادی روزانه را بر زندگی دانشجویان تحمیل کرده است. بسیاری از دانشجویان، بهویژه دختران، ناچارند در کنار تحصیل کار کنند؛ از تدریس خصوصی و فروش مجازی محصولات دستساز گرفته تا کار در کافیشاپها، مراکز خرید و خدمات آنلاین. این فشار معیشتی به تدریج به عاملی سیاسی تبدیل شده و موجهای اعتراضی متعددی شکل گرفته است: تحصن دانشجویان نوشیروانی بابل علیه افزایش شهریهها، اعتراضات دانشگاه هنر به وضعیت اسفبار خوابگاهها، تجمعات صنفی در دانشگاه شیراز و اصفهان و دهها مورد دیگر نشان میدهد که بحران اقتصادی نه در حاشیه، بلکه در مرکز مبارزات دانشجویی قرار گرفته است.
اما شاید شدیدترین لایه بحران، بحران آزادیهای مدنی و امنیتزدگی دانشگاه باشد؛ بحرانی که با پوست و استخوان دانشجویان لمس میشود. دانشگاههای ایران امروز تحت نظارت سنگین نیروهای امنیتی و کمیتههای انضباطی قرار دارند. فضای دانشگاه با دوربینهای متعدد، گیتهای کنترل، نیروهای حراست و احضارهای پیاپی احاطه شده است. تشکلهای مستقل، اعم از انجمنهای اسلامی منتقد، شوراهای صنفی یا گروههای علمی و فرهنگی، در بسیاری از دانشگاهها تعلیق یا تعطیل شدهاند و کوچکترین فعالیت جمعی با تهدید، لغو یا برخورد امنیتی مواجه میشود. این فضای امنیتی بیش از همه زنان دانشجو را هدف قرار میدهد؛ زنانی که در خط مقدم اعتراضات ۱۴۰۱ بودند و امروز به دلیل پوشش، فعالیت فمینیستی یا حضور در تجمعهای صنفی با فشارهای دوچندان روبهرو هستند. با وجود این، زنان دانشجو عقب ننشستهاند. آنان در بسیاری از دانشگاهها حلقههای بحث فمینیستی راه انداختهاند، مقاومتهای نمادین شکل دادهاند، در اعتراضات صنفی و سیاسی نقش پیشرو داشتهاند و تبدیل به یکی از مهمترین نیرویهای تغییر در دانشگاه شدهاند. نقش زنان در جنبش دانشجویی امروز، نه تکمیلی و حاشیهای، بلکه مرکزی و تعیینکننده است. در چنین شرایطی، جنبش دانشجویی شکل تازهای به خود گرفته است. برخلاف دهههای گذشته که تشکلهای رسمی محور اصلی فعالیتها بودند، امروز مبارزه بهصورت شبکهای، افقی و غیرمتمرکز ادامه دارد. دانشجویان گروههای کوچک و اعتمادمحور در خوابگاهها، در مسیرهای پیادهروی، در کتابخانهها و حتی در شبکههای اجتماعی تشکیل میدهند و تصمیمها را بهصورت خودگردان اتخاذ میکنند. این مدل از سازماندهی، هم انعطافپذیرتر است و هم سرکوبناپذیرتر؛ زیرا ساختار سلسله مراتبیای وجود ندارد که با بازداشت یا فشار از کار بیفتد. فضای آنلاین نیز بخشی جدایی ناپذیر از این مقاومت شده است. دانشجویان از کانالها و صفحات ناشناس برای انتشار اخبار سرکوب، هماهنگی زمان تجمعها، نوشتن بیانیهها و حمایت از دانشجویان بازداشتی استفاده میکنند. بسیاری از حرکتها بدون رهبر، اما با هماهنگی گسترده انجام میشود؛ از تحصنهای سراسری گرفته تا اعتصابهای هماهنگ در چند دانشگاه. این شیوه جدید از مبارزه، نسل جدید را با ابزارهای جدید مجهز کرده و دانشگاه را حتی در دل سرکوبزدگی، زنده و پویا نگه داشته است.
در چنین زمینهای، ۱۶ آذر معنایی فراتر از یک روز دارد. ۱۶ آذر نقطه تلاقی سه بحران اصلی کشور است؛ روزی که بحران مشروعیت سیاسی در دانشگاه به صدا درمیآید، فشار اقتصادی به اعتراض بدل میشود و محدودیت آزادیهای مدنی آشکارتر از همیشه دیده میشود. در سالهای اخیر، ۱۶ آذر در بسیاری از دانشگاهها با لغو برنامهها، مسدود شدن فضاهای تجمع، حضور سنگین نیروهای امنیتی و احضار برگزارکنندگان همراه بوده است. همین رفتار نشان میدهد که حکومت از ۱۶ آذر میترسد؛ چون این روز توانایی دارد همه شکافها و نارضایتی های عمیق جامعه را نمایان کند. دانشجویانی که در ۱۶ آذر بیانیه میخوانند، تحصن میکنند یا حتی تنها پوستر کوچکی نصب میکنند، در واقع تاریخ مقاومت را زنده نگه میدارند و پیوندی میان گذشته و امروز ایجاد میکنند.
در نتیجه این سه بحران و شکل تازه مقاومت، دانشگاه امروز بیش از هر زمان دیگر به حافظه زنده آزادی تبدیل شده است. دانشجویان، با وجود فشارهای امنیتی، تهدیدها، بازداشتها، احکام قضایی و محدودیتهای گسترده، هنوز بر مطالبات خود ایستادهاند: حق تحصیل، حق بیان، حق تجمع، حق فعالیت صنفی و سیاسی، حق بر بدن و حق بر آینده. آنان وارثان مسیری هستند که از ۱۳۳۲ آغاز شد و با هر نسل، شکل تازهای به خود گرفت. از دانشجویان فنی دانشگاه تهران در دهه ۳۰ تا دانشجویان معترض ۷۸، از نسل ۸۸ تا نسل ژینا، دانشگاه همیشه پیشقراول بوده است. امروز نیز همین دانشجویان، در سکوتها و اعتراضات روزمره، در تحصنهای کوچک، در حلقههای بحث، در صفحات ناشناس مجازی و در شعارهایی که گاهی در سکوت و گاهی با صدای بلند گفته میشوند، حامل امید به تغییرند. حقیقت این است که وقتی دانشگاه زنده است، جامعه هنوز امکان تغییر را در خود حفظ میکند. دانشگاه آخرین سنگر آزادی است؛ سنگری که اگرچه زیر فشار است، اما هنوز فرو نریخته. هر ۱۶ آذر یادآور این حقیقت است که مقاومت زنده است و جوانانی که آینده را در دست دارند، هنوز خاموش نشدهاند. امروز، پس از دههها فراز و فرود، دانشگاه ایران دوباره در نقطهای ایستاده است که تاریخش را بازنویسی میکند. ۱۶ آذر نه یادگار صرفِ سه نامِ جانباخته در ۱۳۳۲ است و نه تنها یک مناسبت سالانه برای گردهمایی دانشجویان؛ بلکه حافظهای زنده است که هر نسل، آن را با خون، رنج، امید و مقاومتِ خود بازآفرینی کرده است. در میان سه بحران بزرگ مشروعیت سیاسی، فشار اقتصادی و امنیتزدگی دانشگاه، دانشجویان همچنان بر جایگاهی ایستادهاند که سالها قبل نسلهای پیش از آنان بر آن ایستاده بودند: جایگاه ایستادگی در برابر فراموشی، ایستادگی در برابر تحریف، و ایستادگی در برابر سلطه.
دانشگاه امروز، اگرچه زیر سنگینترین شکل کنترل و سرکوب قرار دارد، اما هنوز مهمترین نقطه تولید آگاهی و اعتراض است. این حقیقت نه از سر شعار، که از تجربه زیسته این سالها برمیآید. دانشجویانی که از مهر ۱۴۰۱ به بعد بارها بازداشت شدند، پرونده خوردند، از تحصیل محروم شدند، یا ناچار به ترک کشور شدند، هر یک نشانهای هستند از اینکه دانشگاه هنوز زنده است و هنوز قدرت برهم زنندگی دارد. قدرتی که نه از خشونت، بلکه از آگاهی جمعی و مقاومت مدنی برمیخیزد. نسلی که در کلاسها، در خوابگاهها، در کتابخانهها، در راهروهای دانشکده و حتی در گروههای ناشناس مجازی جمع میشود و لحظه به لحظه شبکههای همبستگی میسازد، نشان داده که سرکوب میتواند بدنها را محدود کند، اما نمیتواند اندیشه آزادی خواهانه را مهار کند. در این میان، نقش زنان دانشجو در بازتعریف هویت جنبش دانشجویی برجستهتر از هر زمان دیگر است. آنها با وجود فشارهای جنسیتی، امنیتی و فرهنگی، نهتنها عقب ننشستهاند، بلکه فضای دانشگاه را به یکی از مهمترین حوزههای مقاومت فمینیستی تبدیل کردهاند. مقاومت زنانی که در دانشگاه هنر، تهران، علامه، کردستان، علوم پزشکی و بسیاری از مراکز دیگر، پیشتاز اعتراضات شدند، تنها یک واکنش فردی نیست؛ این مقاومت تبدیل به بنیانی هویتی برای نسل امروز شده است. از شعار «زن، زندگی، آزادی» تا حلقههای بحث در خوابگاهها و واکنشهای جمعی به برخوردهای جنسیتی، دانشگاه امروز گواهی میدهد که مبارزه برای آزادی زنان و مبارزه برای آزادی دانشگاه، دو مسیر جدا نیستند؛ یک مسیر مشترکاند.
۱۶ آذر، در چنین زمینهای، نه یک روز بلکه یک تداوم تاریخی است؛ نقطهای که هر سال نسل جدید به آن نگاه میکند تا جایگاه خود را در این سنت آزادیخواهانه بیابد. هر سال در حوالی این روز، فشارها شدت میگیرد، احضارها بیشتر میشود، برنامهها لغو میشود و حضور نیروهای امنیتی پررنگتر. اما همین واکنشها نشان میدهد که حاکمیت میداند ۱۶ آذر توانایی دارد همه شکافها و دردهای انباشته شده را در یک قاب روشن کند. دانشجویانی که در ۱۶ آذر بیانیه میخوانند، پوستر نصب میکنند، تحصن برگزار میکنند، یا حتی در سکوت نمادین دور هم میایستند، در واقع به تاریخ یادآوری میکنند که آزادی ممکن است خاموش شود، اما هیچگاه نمیمیرد. دانشگاه، با همه آسیبها، تعلیقیها، فرار مغزها، و زخمی که بر پیکر آن نشسته، هنوز آخرین سنگر آزادی در ایران است. هنوز صدایی در آن جاری است که جامعه را تکان میدهد. هنوز جوانانی در آن درس میخوانند که آینده کشور را نه در سکوت، بلکه در آگاهی و مقاومت میبینند. همین نسل است که نشان میدهد با وجود تمام تناقضها و فشارها، دانشگاه نه فقط قربانی بحرانها، بلکه عرصه تولید امکانهای تازه است؛ امکانی برای بازاندیشی سیاست، برای بازتعریف عدالت، برای احیای آزادی و برای ساختن آیندهای که از سر اجبار شکل نگرفته باشد، بلکه از دل انتخاب جمعی زاده شود. دانشگاه، با همه زخمها و محدودیتها، هنوز میکوشد مهمترین کاری را که در طول تاریخ کرده انجام دهد: زنده نگهداشتن امکان آزادی و هر ۱۶ آذر، هنگامی که دانشجویان حتی در سکوت به آن میاندیشند، این امکان دوباره جان میگیرد و مسیر جنبش دانشجویی به آیندهای روشنتر پیوند میخورد.






نظرها
نظری وجود ندارد.