دریای خزر در مسیر پسروی؛ هشدار علمی یا روایتی سادهسازیشده؟
روزبه اسکندری ـ دریای خزر امروز به آزمایشگاهی طبیعی برای آینده اقلیم در منطقه بدل شده است. آنچه در این پهنه بسته رخ میدهد، تصویری فشرده از پیامدهای گرمایش جهانی، سوءمدیریت منابع و فقدان همکاریهای متعامل منطقهای است. اگر کشورهای ساحلی، از جمله ایران، نتوانند مسئله خزر را از سطح هشدارهای پراکنده و واکنشی به سطح کنش سیاسی، برنامهریزی بلندمدت و دیپلماسی محیط زیستی ارتقا دهند، پیامدهای آن تنها به پسروی سواحل محدود نخواهد ماند.

کاهش تراز آب دریای خزر
اظهارنظر اخیر یکی از مقامهای سازمان حفاظت محیط زیست درباره احتمال از دست رفتن حدود یکسوم مساحت دریای خزر تا افق سال ۲۱۰۰، بار دیگر توجه افکار عمومی را به بحرانی جلب کرده است که سالهاست در حاشیه سیاستگذاری محیط زیستی ایران و منطقه باقی مانده. این هشدار، اگرچه در ظاهر شوکآور و نگرانکننده است، اما برای درک درست آن باید از ادبیات هیجانی و بیانهای کلی فاصله گرفت و به واقعیتهای علمی، اقلیمی و نهادی بحران دریای خزر توجه کرد؛ بحرانی که نه ناگهانی است و نه ناشناخته.
خزر؛ دریایی بسته با آیندهای ناپایدار
دریای خزر بزرگترین پهنه آبی بسته جهان است؛ ویژگیای که آن را بهشدت نسبت به تغییرات اقلیمی و مداخلات انسانی آسیبپذیر میکند. برخلاف دریاهای آزاد که از طریق تبادل آب با اقیانوسها تا حدی تعادل خود را حفظ میکنند، تراز آب دریای خزر تابعی مستقیم از ورودی رودخانهها، میزان بارش، و نرخ تبخیر است. هر اختلالی در این چرخه، خود را بهسرعت در سطح آب، شوری، و ساختار اکولوژیک این دریا نشان میدهد.
مطالعات اقلیمی معتبر نشان میدهند که در صورت تداوم روند کنونی گرمایش جهانی، سطح تراز آب دریای خزر ممکن است تا پایان قرن ۲۱ بین ۹ تا ۱۸ متر کاهش یابد. این بازه عددی، حاصل مدلسازیهای مختلف در سناریوهای اقلیمی متفاوت است، اما در اغلب آنها یک نکته مشترک وجود دارد: خزر در مسیر پسروی قرار گرفته است. چنین کاهشی، بهویژه در سناریوهای بدبینانه، به عقبنشینی گسترده خط ساحلی در بخشهای کمعمق شمالی منجر خواهد شد؛ مناطقی که از نظر زیستی، شیلاتی و اقتصادی اهمیت حیاتی دارند.
از این منظر، سخن گفتن از «از دست رفتن یکسوم مساحت دریای خزر» در برخی مدلها غیرممکن یا صرفاً اغراق رسانهای نیست. با این حال، باید تأکید کرد که این گزاره به معنای خشک شدن کامل دریا یا ناپدید شدن خزر از نقشه نیست، بلکه بیانگر تغییری بنیادین در جغرافیای ساحلی، پهنههای تالابی و زیستگاههای آبی است؛ تغییری که پیامدهای آن میتواند دههها باقی بماند.
اقلیم، رطوبت و دام سادهسازی
یکی از بخشهای مهم در برخی اظهارنظرهای رسمی، پیوند دادن مستقیم کاهش مساحت دریای خزر با از بین رفتن یکسوم رطوبت منطقه و کاهش بارندگی در سراسر کشور است. این نوع بیان، اگرچه ممکن است برای هشدار دادن به افکار عمومی مفید به نظر برسد، اما از منظر علمی سادهسازی بیش از حد یک سامانه پیچیده اقلیمی است.
دریای خزر بیتردید نقش مهمی در تنظیم اقلیم محلی سواحل شمالی ایران دارد. تبخیر از سطح دریا، رطوبت نسبی هوا را افزایش میدهد، در شکلگیری بارشهای محلی نقش دارد و اکوسیستمهای حساسی مانند جنگلهای هیرکانی را پشتیبانی میکند. افت سطح آب دریای خزر میتواند این تعادل محلی را بر هم بزند، دورههای خشکی را تشدید کند و فشار مضاعفی بر اکوسیستمهای ساحلی وارد آورد.
با این حال، اقلیم ایران در مقیاس ملی تابع مجموعهای از عوامل بزرگمقیاس است: گردش عمومی جو، سامانههای مدیترانهای، کمربند پرفشار جنبحاره، نوسانات اقلیمی و در نهایت گرمایش جهانی. نقش خزر در این میان عمدتاً منطقهای و غیرخطی است. بنابراین، ترسیم رابطهای ساده و مستقیم میان کاهش تراز خزر و کاهش بارندگی در کل کشور، بیش از آنکه به فهم علمی بحران کمک کند، به تولید روایتهای نادقیق میانجامد.
ریشههای انسانی بحران؛ آنچه کمتر گفته میشود
آنچه در بسیاری از اظهارنظرهای رسمی یا خبری پنهان میماند، نقش مستقیم و تعیینکننده انسان در شکلگیری بحران خزر است. دریای خزر یک پهنه آبی بسته است و بیش از ۸۰ درصد آب ورودی آن از رود ولگا تأمین میشود. این رودخانه عظیم، طی دهههای گذشته با سدسازی گسترده، تغییر رژیم جریان و بهرهبرداری فشرده از سوی روسیه روبهرو بوده است.
در کنار آن، تغییر الگوهای بارش در اوراسیا، افزایش دمای هوا و تبخیر، توسعه بیضابطه در سواحل، و نبود یک نظام هماهنگ حکمرانی میان پنج کشور ساحلی—ایران، روسیه، قزاقستان، ترکمنستان و جمهوری آذربایجان—همگی به افت تراز آب خزر دامن زدهاند. بحران خزر نه حاصل یک عامل منفرد، بلکه نتیجه انباشت تصمیمهای نادرست، رقابتهای ژئوپلیتیکی و بیتوجهی به همزیستی اکولوژیک یک پهنه مشترک است.
الهیات به جای سیاستگذاری؟
در این میان، استفاده از ادبیاتی که بحران را به مفاهیمی کلی مانند «نظم الهی» نسبت میدهد، اگرچه ممکن است بار اخلاقی یا فرهنگی داشته باشد، اما از منظر سیاستگذاری محیط زیستی مسئلهساز است. چنین زبانی، ناخواسته مسئولیت نهادهای تصمیمگیر و دولتها را کمرنگ میکند و بحران را از حوزه کنش انسانی به قلمرو تقدیر و سرنوشت منتقل میسازد.
بحران دریای خزر نه با موعظه حل میشود و نه با هشدارهای کلی. آنچه مورد نیاز است، سیاستگذاری مبتنی بر شواهد، شفافیت دادهها، پایش مستقل و تقویت دیپلماسی محیط زیستی منطقهای است. بدون پذیرش سهم انسان در ایجاد این بحران، سخن گفتن از آینده خزر بیشتر به مرثیهسرایی شبیه خواهد بود تا راهحلجویی.
دریای خزر؛ آینه آینده اقلیم منطقه
دریای خزر امروز به آزمایشگاهی طبیعی برای آینده اقلیم در منطقه بدل شده است. آنچه در این پهنه بسته رخ میدهد، تصویری فشرده از پیامدهای گرمایش جهانی، سوءمدیریت منابع و فقدان همکاری های متعامل منطقهای است. اگر کشورهای ساحلی، از جمله ایران، نتوانند مسئله خزر را از سطح هشدارهای پراکنده و واکنشی به سطح کنش سیاسی، برنامهریزی بلندمدت و دیپلماسی محیط زیستی ارتقا دهند، پیامدهای آن تنها به پسروی سواحل محدود نخواهد ماند.
این بحران معیشت میلیونها نفر، تنوع زیستی منحصربهفرد منطقه، امنیت غذایی، و در نهایت امنیت زیستمحیطی نسلهای آینده را تهدید میکند. خزر در حال عقبنشینی است، اما پرسش اصلی این است: سیاستگذاری و مسئولیتپذیری ما نیز همچنان عقبنشینی خواهد کرد یا عقلانیت و همکاری سازنده این پهنه آبی را پایدار نگه خواهد داشت.






نظرها
نظری وجود ندارد.