دیدگاه
گرسنگی، طنابی بر گردن «غزه» و جهانی که نمیخواهد ببیند و بشنود
سمیه کارگر - بمبهای «هوشمند»، محاصره غذایی حساب شده، قطع داروهای حیاتی؛ اینها ابزارهای یک جنایت سازمان یافته اند که با سکوت مرگبار جهان تقویت میشود.

محوطه بیمارستان الشفاء در شهر غزه، ۱۸ مه ۲۰۲۵ (عکس از مجدی فتحی / نورفوتو / از طریق AFP)

غزه، امروز شهر نیست؛ زخمی باز بر چهره تاریخ است. فریادی که باقیماندههای حس بشری را میلرزاند، راه حل طلب میکند و ضرورت عاجل نیاز به انقلاب را یادآور میشود. اینجا، جغرافیای مرگ است؛ هر خیابان، هر خانه، هر مدرسه و هر بیمارستان روایتگر جنایتی است. آن چه در غزه میگذرد نه تقدیر است نه اتفاق، جنایتی سازمانیافته است که آگاهانه اجرا و آگاهانهتر سکوتش میکنند. بمبهای «هوشمند»، محاصره غذایی حساب شده، قطع داروهای حیاتی؛ اینها ابزارهای یک جنایت سازمان یافته اند که با سکوت مرگبار جهان تقویت میشود.
مردم غزه هر روز چشم در چشم مرگ باز و با آن زندگی میکنند. اما به هر کس که این مرگ را خبری گذرا در میان اخبار روزانه میپندارد بگو در غزه، مرگ همدم هر روزه توست؛ در خِش خِش کیسههای نان نایاب، در سوزش زخمهای عفونی، کنارت راه میرود، بر در همسایه میکوبد، یا چون موشکی بر بام خانهات فرود میآید. زیر آوار، گرسنگی میکِشی تا مرگ به سراغت بیاید. به هر که میگوید «این نیز بگذرد» بگو در غزه، مرگ بیش از صد سال است که ساکن شده است؛ در دیوارهای ترک خورده، در آبهای آلوده، در شیر خشکهای تاریخ گذشته... مردم، همان مردم هستند اما مرگ است که چهره عوض میکند. یک روز بمب، یک روز موشک، یک روز گرسنگی و تشنگی و قحطی... و داستان ادامه دار نسلکشی در غزه. این صحنه تئاتر یا فیلمی تخیلی نیست؛ عادیسازی خطرناک جنایت است.

روزی غزه، بزرگترین زندان جهان بود و اکنون بزرگترین گورستان جهان است؛ این مردم با گرسنگی نا آشنا نیستند اما این بار فرق دارد. دولت اسرايیل با حمایت آمریکا و به بهانه فشار بر حماس قصد دارد تکلیف مردم غزه را برای همیشه یکسره کند. پیام واضح است: بمیرید یا بروید؛ و بهتر است که بمیرید! وقتی اسراییل با حمایت بی قید و شرط آمریکا، بیمارستانها را هدف میگیرد، مدرسهها را ویران میکند، و کاروانهای کمکرسانی را گلولهباران میکند، پیامی واضح میفرستد: «ما، خود قانونیم!». قوانینی که در آن کودکان فلسطینی نه به عنوان انسان، که به عنوان «خسارات جانبی» طبقهبندی میشوند. این همان منطق بیمار سیستم امپریالیستی است که انسان را در ترازوی سود و قدرت میسنجد. در جنگ بقای بین اسراییل و حماس، نصیب مردم، فقط فنا است. نباید هیچ کدام را بیش از این تحمل کرد.
مردم غزه، انسانهایی هستند که شاید مانند تو رویای خنده، خواب، نان و رهایی دارند. اما در یک سرزمین اشغالی، رویا داشتن هم قدغن است. خوابهای کودکان غزه، طعم نان و رنگ مرگ دارد. مرگی که بمبهای آمریکایی/اسراییلی، میانشان سهمیهبندی نمیکنند، اما نان را با حساب و کتابِ مرگ تقسیم میکنند. این همان جهنمی است که ترامپ روزی گفت: «جهنمی در راه است»... اما، جهنم واقعی این سیستم سرمایهداری امپریالیستی است که چنین فاجعهای را رقم میزند. دیر زمانی است که جهنم نه تنها در غزه بلکه در جهان، ساکن شده، هر روز در غزه، آتشش شعلهورتر میشود و دندانهایش را به کودکانی نشان میدهد که نمیدانند همبازی بعدیشان عروسک خواهد بود یا ترکش.
آنجا کودکانگی در برابر چشمان ما فرو میپاشد. هیچ تصویری نمیتواند ثبت کند که چگونه امنیت از چشمان کودکان ربوده میشود و جانشان زیر پاهای وحشیگری خرد میگردد. کودکی که مادرش را زیر آوار میبیند و خواهر یا برادرش را تکهتکه در راهرو، سپس از او میپرسند: «حالت خوب است؟»!
پس از همه اینها، چه انسانی باقی میماند؟ کودکی چه معنایی دارد وقتی روزها تنها بازیِ مرگِ تکرارشونده است؟ و جهان؟! جهان هنوز توهم «دموکراسی» را زمزمه میکند، از «حقوق بشر» میخواند، با خجالت محکوم میکند... و بعد در خوابی سنگین فرو میرود تا لاشخورها نه تنها مردم غزه بلکه حامیانشان را در آن سوی دنیا هم بدرند؛ به وضعیت محمود خلیل و دانشجویان حامی فلسطین در دانشگاههای آمریکا نگاه کنید! آری، همان «حقوق بشر» تزیینی سیستم که در کنفرانسها طبلش را میکوبند، همان که بر دیوارهای سازمان ملل نگاشتند، در غزه چون شمعی در توفان نه میدرخشد، نه گرم میکند، نه پناه میدهد. چون در دموکراسی این سیستم، بشر و حقوق فقط مختص عدهای است.
در این سیستم است که آب و غذا به ابزار مجازات جمعی و نسل کشی خاموش بدل میشود. خوردن و آشامیدن در چنین شرایطی نه بهعنوان حق حیات بلکه به عنوان ابزاری استراتژیک و سلاحی کشنده در خدمت به سیستم عمل میکند. نیازهای اولیه حیات بشری به عامل فشار در معادلات بین المللی تبدیل شده و زندگی را به گروگان گرفته است و گرسنگی کودکان، «ابزار دیپلماسی» خوانده میشود. هر کجای دنیا که باشی، گرسنگی یک طعم دارد... اما کارکردهایش متفاوت است؛ در زندانهای جمهوری اسلامی، شکنجهای است برای شکستن و در غزه شکنجهای است برای کشتن. این دو، برادران خونی اند. این سیستم، تمام کارگزارانش را برای سرکوب مردم، تجهیز میکند.
همان سیستمی که جمهوری اسلامی را مجبور به کشتار و سرکوب و اعدام میکند، دولت اسراییل را هم مجبور به نسل کشی میکند. کودکان آفریقایی را از غذا و داروها محروم میسازد و محیط زیست را نابود کرده است؛ همین سیستم در عین حال زندگی و آینده ما مردم جهان را بیشتر از هر زمانی در تاریخ به هم بافته است. ایرانی که برای «زن، زندگی، آزادی» میجنگد، باید فریاد مردم غزه را فریاد خود بداند. فلسطینی که برای آزادی میستیزد، نمیتواند همدست دولتها و نیروهای مرتجع منطقه شود.
وضعیت غزه، نماد بارزی از ماهیت، نتیجه و کارکرد این سیستم برای بشریت است. تمام آن چه گفته شد، بیانگر واقعیت این سیستم است: بیارزشی جان انسان. وقتی کودکان زخمی به جرم «تروریست بودن» از درمان محروم میشوند، پیامی واضح است: «شما انسان نیستید». این انسانزدایی سیستماتیک، پیشنیاز هر نسلکشی است. نازیها یهودیان را «حشرات» مینامیدند، استعمارگران سیاهپوستان را «وحشی» میخواندند، و امروز فلسطینیان را «حیوان» و «تروریست» معرفی میکنند. علیه این بیارزشی جان انسان باید طغیان کرد.
اما در این تاریکی، جرقههای امید هم میجوشند. در گوشه و کنار جهان، وجدانهایی بیدار میشوند: دانشجویان که دانشگاههای آمریکا را به اشغال درآورند تا علیه شرکتهای حامی اسراییل اعتراض کنند، پزشکان بینالمللی که با خطر جان خود به غزه میروند و...
واکنش و اعتراض نهادها و سیاستمداران این سیستم به نسلکشی، نه برای پایان دادن به این جنایت بلکه تحت فشار مبارزات و اعتراضات مردمی و برای نگاه داشتن افق این مبارزات درون همین سیستم و همچنین اهرمی برای فشار سیاسی بر دولتهای رقیب است.
فقدان یک نیروی پیشرو با برنامه جهان شمول رهاییبخش، فضای مبارزه را به برنامههای درون همین سیستم تقلیل داده است. این فقدان، به سوءاستفاده دولتها و نیروهای مرتجع چون جمهوری اسلامی و حماس از مساله فلسطین دامن میزند، همچنین جنبشهای مردمی را در دام دوگانه «حمایت از اسراییل/حمایت از حماس» گیر میاندازد یا ادامه و تشدید این نسلکشی، آنان را دچار ناامیدی و فلج سیاسی میکند؛ در نتیجه، بخشی از مردم خشمگین از جنایات جمهوری اسلامی، خود را در مقابل مردم فلسطین و در سمت اسراییل قرار میدهند و استدلال میکنند کودکان بلوچ و عرب و کرد و... هم گرسنه اند و کشته میشوند پس وضعیت کودکان غزه به ما ربطی ندارد! اما چنین سواستفادههایی، حقانیت خواست رهایی مردم فلسطین را کم نمیکند و به همراهی با جنایت هم مشروعیت نمیدهد. این جنگ فقط در سرزمین فلسطین نیست در ذهنیت بشریت است. ذهنیتی که به اسارت فکری و ایدئولوژیک سیستم سرمایهداری در آمده است و شکستن این اسارت، گامی مهم در شکست دادن سیستم و دولتهایش در مسیر انقلاب است. بشریت به علم کمونیسم و نیروی پیشاهنگ متشکل از انقلابیون کمونیست نیاز دارد تا به مردم راه را نشان دهد و بگوید واقعیت را میتوان تغییر داد؛ میتوان این ستم جنایت ناب را از شکافهایش پاره پاره کرد و برای همیشه بشریت وکره خاکی را از شرارتهای بیپایانش رها کرد.
واقعیت این است که مساله فلسطین را نباید به مثابه «منازعهای منطقهای» دید، اسراییل به عنوان جلودارِ پروژه امپریالیسم جهانی عمل میکند؛ سیستم سرمایهداری، جهان را به کلیتی به هم پیوسته تبدیل کرده است که پدرسالاری و دین و فاشیسم و نابودی محیط زیست و فقر مردم بنگلادش و گرسنگی تمام کودکان از آفریقا تا ایران و غزه را به وجود آورده است. راهحل رهایی تمام مردم جهان از بین بردن کلیت این سیستم است. برای این کار نه باید با جنایت همراهی کرد نه ناامید شد. تاریخ مبارزات مردم جهان علیه امپریالیستها صفحاتی مانند جنبش ضد جنگ ویتنام را دارد که با این که بیش از یک دهه طول کشید. اما در نهایت توانست در کنار مبارزه شجاعانه مردم ویتنام، ماشین جنگی امپریالیسم آمریکا را متوقف کند. زمان ناامیدی نیست. با تبدیل «همدلی» به «آگاهی طبقاتی» و «اعتراض» به «سازماندهی برای انقلاب» میتوان به ماراتن مبارزه پا گذاشت و به آن ادامه داد. تبدیل اعتراض به سازماندهی، فرآیندی است که نیازمند عبور از «خشم آنی» به «استراتژی انقلاب» بر پایه علم کمونیسم است که امروز توسط سنتز نوین کمونیسم باب آواکیان نمایندگی می شود.
به راه انداختن یک جنبش قوی ضد نسلکشی میتواند نه فقط دولت اسراییل و حامیانش را به عقب براند بلکه افکار تودههای مردم را عوض کند. هر جنبشی که بخواهد در چهارچوب این سیستم تغییر ایجاد کند محکوم به شکست است. باید کل سیستم را هدف گرفت: نظامی که سود را بر زندگی مقدم میشمرد، که انسان را کالایی مصرفپذیر میداند، که طبیعت را تا مرز نابودی مصرف میکند، لایق بودن نیست. این مبارزه را باید در چهارچوبی خارج از راهها و تفکرات تولید شده توسط سیستم پیش برد تا تبدیل به مبارزهای شود که راه را به رهایی همه مردم در کشورهای مختلف و به شکل یک انقلاب سوسیالیستی در جهان باز کند.
در جهانی که ارزشها و اخلاقیات در آن مبتنی بر استثمار و ستمگری است، نهادهای سازمان ملل و حقوق بشریاش هم بیمصرف و ناکارآمد هستند. ما به یک منظومه ارزشی و اخلاقی جدید نیاز داریم که در آن هدف، وسیله را توجیه نکند و جنایت علیه بشریت نه به عنوان یک کارت بازی بلکه خارج از لیست گزینهها باشد.
گرسنگی در غزه، نشانه و فریادی است برای نیاز به تغییر بنیادین جهان و نهیبی است علیه سکوت و بی عملی.
اما این جنایت در یک بستر بزرگ روی میدهد. امروز، سیستم با بحران عظیمی مواجه شده است که همین نسل کشی هم تبارزی از آن است؛ لاشخورهای این سیستم به جان هم افتاده اند و در جنگ باز تقسیم جهان و بازسازی توازن قدرت در سطح جهان دستشان را بر گلوی یکدیگر میفشارند و اجبارها و تاثیرات این زورآزمایی، زندگی مردم را بیشتر و شدیدتر قربانی میکند. آمریکا نیاز دارد امپراتوری و سرکردگی خود بر زنجیره جهانی ستم و استثمار را حفظ کند. خاورمیانه یکی از آن نقاط مهم تعیین تکلیف امپریالیستها است. آمریکا برای حفظ و تقویت جایگاه خود باید نظم حاکم بر خاورمیانه را به نفع خود بازآرایی کند. پاسخ به این ضرورت است که به چنین جنایاتی میانجامد. غزه، سرشت نمای خوابی است که این سیستم برای بشریت دیده است. دیدن این واقعیت، بر توهم کسانی خط بطلان می کشد که به هر شکلی از الطاف ملوکانه آمریکا یا هر دولت دیگری برای بهبود اوضاع دخیل بسته اند.

این جهان نیاز به تغییر دارد و ما باید تغییردهندگان آن باشیم. برنامه و تغییر مورد نیاز قدرتهای سیستم هیچ راه رهایی بخشی برای ما مردم دنیا ندارد. آنها میخواهند جهان ما را بر اساس خواست خودشان بازسازی کنند. ما باید آینده را با دانستن و فراموش نکردن واقعیت، تغییر دهیم. دههها است که مردم ما در خاورمیانه از عراق و افغانستان و ایران تا لبنان و فلسطین جنگیده اند و هزینه داده اند اما مبارزه و زندگیشان بین قدرتهای امپریالیستی و نیروهای ارتجاعی اسلامی دستبهدست شده است. باید این وضعیت را تغییر داد و باید بدانیم که شر اسراییل را نمیتوان با حماس و محور مقاومت دفع کرد. این وضعیت، راه حل دیگری ندارد جز سرنگونی انقلابی این سیستم.
این موقعیت به ما فرصتی میدهد تا علیه آن و برای انجام انقلاب، فعالیت کنیم. چه در ایران چه در غزه و هر کجا که بتوانیم باید این کار را انجام دهیم.
هر سکوتِ امروز، همدستی با جنایت است. هر جامعهای که به بیتفاوتی خو گرفته، هر وجدانی که بیطرفی برگزیده، هر دستی که برای اعتراض بلند نشده، همگی آجر بر دیوار بیشرمی مینهند. سکوت در برابر نسل کشی در غزه، فاجعه است اما صرف عزاداری برایش هم بیفایده خواهد بود. غزه به توأمان علم رهایی بخش، خشم و عزممان نیاز دارد.
با این همه، هر که در غزه میمیرد، تنها نمیمیرد. هر موشکی که آنجا فرود میآید، تکهای از انسانیت ما را با خود میبرد و هر کودکی که آنجا دفن میشود، وجدان جهانی را با خود به گور میسپارد. وقت آن است انتخاب کنیم کدام سمت میایستیم؟
نظرها
نظری وجود ندارد.