کارزار شعر زندگی در برابر اعدام
صحرا کلانتری: خالیِ شانهها
حرف اصلی شاعر در این شعر، ضرورت ویرانی ساختارهای سرکوبگر برای دستیابی به آزادی است، که با تصاویری از انهدام خاکریزها، دیوارهای انفرادی و نبرد تنبهتن در میدان رهایی به تصویر کشیده شده است. شعر با تلخی و طنزی گزنده، از چرخهی خشونت، اعدام و امنیت کاذب در جامعهای سخن میگوید که در آن آزادی تنها با تخریب موانع و پردههای میانجی ممکن میشود، اما این رهایی همواره با دلهره و قربانی شدن همراه است. شاعر با اشاره به مرگ و زادروز در اقلیم ویرانی، به پارادوکس زندگی و مقاومت در برابر سرکوب اشاره میکند.

صحرا کلانتری
و "ویرانی" ابتدایِ تولد بود
زادروز رویشی بر اقلیمِ مرگ
که آزادی را
انهدامِ خاکریزی باید
بیپردهای
بیحائلی
جایی درست در میدانِ تن
به وقتِ انتحار
تن به تنِ نبردی ساییدن
اما هميشه پردهها میانجی نیستند
و زمان به ادغام مشغول است
باید بریزی از سنگرها
از پناهگاهی که وعدهی آتشبس است
که آزادی را
انهدامِ خاکریزی باید
وقتی هر دیوار
رویایی از انفرادیست
حتی اگر با قابهایش
از مرکزِ خاطرهای
مشتمشت آجر بریزد
یا کوچهی معصومی
با اسنادِ ایثاری بر پایِ عابران
اجسادش را بر شانهی بزرگراهی خالی کند
و آن دیگر بر شانهی پلی همیشه در انتحار
اینگونه شهر جابهجا میشود
با دلهرهای بر خالیِ شانهها
زیرا که امنیت مسریست
تنها کافیست خودت را به مانیتوری
به قارهای
یا به آن مشتِ دوردست نزدیک کنی
شاید تو را لای امنیتی بخواباند
با ساعتی خوابیده
درست در دقیقهی اعدام
وقتی از دهانِ طنابی بیرون میجهد:
که "آزادی را
انهدامِ خاکریزی باید…"
نظرها
نظری وجود ندارد.