گروس عبدالملکیان: به خدانور لُجهای
شعر گروس عبدالملکیان با زبانی پرشور و نمادین، نام خدانور را به نماد مقاومت، انقلاب و مبارزهای آتشین بدل میکند که در خیابانها، سنگها و قلبها زنده است. این نام، چون درختی ریشهدار و آتشی خاموشنشدنی، حتی در برابر سرکوب و مرگ، با ماه و حقیقت پیوند میخورد. شاعر تأکید میکند که حقیقت و شعر واقعی در تنهایی و مبارزهای بیامان، با مشتها و سنگها، ادامه مییابد.

گروس عبدالملکیان
داغ در سینه
داغ در دهان
داغ بر پیشانی
نامت
چنان داغ
که در دست نمیتوان گرفت
باید نوشت بر کاغذی، سنگی، گوری.
در نامت
نظر که میکنم
پر از خیابانهاست
پر از نیمهشبها
پر از آتشها
نامت، نامهایست که تو به انقلاب نوشتهای!
نامت
پر از نامهاست!
پر از سنگهایی که پرتاب میکنیم
نامت جملهایست که کاغذها طول میکشد…
کاغذها
کاغذها میخواهد
دفتر
دفترها میخواهد
درخت میخواهد
نامت
درختیست ایستاده در خیابان
که میوهاش را اگر بچینند
ماه میافتد!
نامت بر سنگ مقاومت میکند
کنده مینمینمیکندهمینمی کندهمیشود
و سنگی
که ناگهان معنایش را پیدا کرده باشد
ملافهایست
که امشب کنار میزنی!
میبینی
چه آتشها
چه آتشها
چه آتشها که در کوهستانها
شب سیه سفر کنم
ز تیره ره گذر کنم
و آتشی دگر کنم
ز خویش و تن حذر کنم
ز تو به تو سفر کنم
و تیغ بر گلو نهم
به خون خود نظر کنم
تمام طول راه را
بدون سر به سر کنم
و آتشی دگر
گیرم
آتشی
گیرم تمام آتشها را خاموش کنید
ماه، آتشیست که بینور نورانیست!
و آخرین حرفهای حقیقت را
پیش از آنکه بر زمین بیافتد
در همین نور نوشتهام:
تنها
کسی که با تمام توانش تنهاست میداند
شعری که شعر باشد شعر نیست
مگر که مشت مشت مشت
مگر که سنگ سنگ سنگ…
سنگهامان را هم که بگیرید
سرهامان را پرتاب میکنیم!
نظرها
نظری وجود ندارد.