نیما صفار: شعر زندگی در برابر اعدام
حرف اصلی شاعر در این شعر، تأمل در تناقضات اخلاقی و انسانی حول موضوع اعدام و تأثیرات عمیق آن بر جامعه و افراد است، که از طریق روایت شخصی و صمیمی درباره حسین سارانی، قاتلی زنجیرهای که اعدام شده، بیان میشود. شاعر با زبانی تلخ و طنزآمیز، به وحشت و عادیسازی مرگ در سایه اعدام اعتراض میکند و نشان میدهد که این عمل، فارغ از گناه فرد، نهتنها جامعه را بهبود نمیبخشد، بلکه آن را آلودهتر و زخمیتر میکند.
به زیرنویس که بری
اسم حسین سارانی رو میبینی
اینور اونور
معروفه!
حسین سارانی!
تو زندان صدات میکردم آقای سارانی
ولی الآن که
کشته شدی، اعدام شدی، نمیدونم چرا میتونم اینقدر راحت تو رو سوژهی شعر کنم!
چون هر اعدامی وحشتناکه، حتا اعدام خود تو، که بیستوسه نفر رو کشته بودی، بیستویک نفر، یازده نفر تو افغانستان، ده نفر تو ایران، ولی خودت میگفتی در واقع بیستوسه
میخندیدی!
چون دو نفر رو جمهوری اسلامی بهخاطر قتلای تو کشته بود، اعدام کرده بود، دار زده بود
و
روزبه
گیلاسیان
که یه بار تو بازی مافیا اومد کشتت
من این جرأت روزبه رو نداشتم تو شوخی گرفتن مرگ
و الآن ندارم
اون چند روزی که آوردنتون پیش ما، تو و اون دوستت که شاید دوست نداشته باشه اسمشو بگم، چون دوست نداشت بهعنوان یه قاتل زنجیرهای مطرح بشه، من نمیتونستم اون تخت اونوری رو نگاه کنم؛ تختی که شما توش خابیده بودین، چون میدونستم حتمیه
و
ولی روزبه چرا
البته خود روزبهم
جالبه روزبه کسیه که میگه که
اصلن گیرم اعدام عمل خیلی مفیدی باشه، انقدر شنیعه این کار، انقدر همهی جامعه رو بد میکنه، حتا من مخالف اعدام رو، که اصلن فکر نباید بکنم به اینکه فایده داره یا ضرر
حالا میدونم حسینجان! تو خودت با این چیزا خیلی مشکل نداری!
یه بار خبر اومد که انگار قراره پسفردا اعدامت کنن
بعد با اون لهجهی چیز میگفتی «خداحافظ سیگار! خداحافظ آخرین سیگار!»
که البته بعدتر اعدامت کردن! دفعهی بعد که رفتم زندان شده بود تاریخ! آره! آره! که بچّهها میگفتن آره همونوقت که حسین سارانی رو و فلانی رو اعدام کردن، دار زدن!
و
داشتم که میرفتم
«نیما! حتمن اعدام ما رو از تلویزیون نگاه کن!»
فکر میکردی تلویزیون نشون میده صحنه رو!
ولی
خیلی
معمولیتر!
نظرها
نظری وجود ندارد.