نسیم خاکسار: با زوربای یونانی
حرف اصلی شاعر در این شعر اعتراض به خشونت و اعدام بهعنوان نمادی از سرکوب و بیعدالتی است، همراه با دعوتی به مقاومت، زندگی و شادی در برابر این تاریکی. شاعر با زبانی تمثیلی و پر از تصاویر شاعرانه، از سیارهی تنهایی و نان سبز نشدن از شاخهی دار سخن میگوید تا نشان دهد اعدام نهتنها حیات را نابود میکند، بلکه زمین و طبیعت انسانی را نیز بیثمر میسازد.

نسیم خاکسار
نسیم خاکسار در این شعر با اشاره به رقص زوربا، نمادی از آزادی و سرزندگی در رمان «زوربای یونانی» اثر کازانتزاکیس، پیشنهاد میکند که حتی در اوج ناامیدی و پیری، میتوان با شجاعت و همبستگی، در برابر ستم رقصی جمعی و عاشقانه کرد. این رقص، استعارهای از مقاومت فرهنگی و انسانی در برابر خشونت و مرگ است، با تأکید بر وطن بهعنوان بستری برای این همآوایی و زیستن.
با زوربای یونانی
زمین چه تقصیری دارد
اگر اعاظم عهد بوق اقمار نقشهی جغرافیا
از زیر جبه ذوالجلال جقه نشانِشان
کرکس و دار هوا میکنند
بی بال و پر منم
سیاره تنهایی
که می داند
از شاخهی هیچ درختی از وجودش در دارفو
نان سبز نمیشود.
پس به حوصلهای که رخشانی دندانهایت را نشان دهد
برگی بار از شانههای من بردار
تا پایی تکان دهد هوا
و عشق کرشمهای کند
میان علفهای چشم.
از اینهمه مادر بزرگ که داشتیم
اگر یکیشان بلد بود فلامنکو برقصد
چه بکوب بکوبی راه میانداختیم، من و تو.
حالا بیا
این سرِ پیری
یک دور هم که شده
یک پا تو بلند کن
یک پا من
شاید توانستیم در وطن
زورباوار
رقصی کنیم با هم.
نظرها
نظری وجود ندارد.