ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

جنگ ایران و اسرائیل: ویرانگر مدنیت، تقویت‌کننده امنیتی‌سازی

در پس‌زمینه تنش‌های اخیر ایران و اسرائیل، ردپایی از یک الگوی قدیمی قابل ردیابی است: تبدیل خاورمیانه به میدان آزمایشی برای نظریه‌های امنیتیِ مبتنی بر خشونت ساختاری. این نگاه که در آثار برخی رهبران منطقه‌ای تئوریزه شده، با تقلیل پیچیدگی‌های ژئوپلیتیک به «تهدید وجودی»، مشروعیت حمله پیشدستانه و تغییر رژیم را توجیه می‌کند. امروز همانند دهه‌های گذشته، گفتمان «ما یا آنها» نه تنها به تشدید بحران‌ها دامن زده، بلکه با امنیتی‌کردن فضای داخلی کشورها، هرگونه امکان گفت‌وگو را نیز تخریب کرده است. در این مقاله با توجه به کتاب «نبرد با تروریسم» نتانیاهو این دینامیسم معیوب را بررسی می‌کنیم.

 کتاب «نبرد با تروریسم: چگونه دموکراسی‌ها می‌توانند تروریست‌های داخلی و بین‌المللی را شکست دهند» (۱۹۹۵) اثر بنیامین نتانیاهو، یکی از آثار مهم در تبیین دیدگاه‌های امنیتی و استراتژیک اوست.

نتانیاهو در این کتاب، تروریسم را پدیده‌ای ذاتاً غیرقابل‌فهم و ناشی از خشونت ذاتی گروه‌های خاص معرفی می‌کند و معتقد است که تنها راه مقابله با آن، استفاده از زور نظامی و امنیتی بدون توجه به زمینه‌های سیاسی یا اجتماعی است. او در این اثر، گروه‌های مختلفی مانند حماس، حزب‌الله، القاعده و حتی جنبش‌های استقلال‌طلب مانند پ.ک.ک را در یک دسته‌بندی واحد قرار می‌دهد و بر این باور است که همه آن‌ها باید با رویکردی سرکوبگرانه مواجه شوند.[۱]  

نتانیاهو در این کتاب، به‌شدت از نقش دولت‌ها در حمایت از تروریسم سخن می‌گوید و ایران، عراق، سوریه و حتی تشکیلات خودگردان فلسطین را به‌عنوان «محور تروریسم» جهانی معرفی می‌کند. او استدلال می‌کند که دموکراسی‌های غربی به دلیل ساده‌لوحی و نرمش بیش‌ازحد، در برابر تروریسم آسیب‌پذیر هستند و باید به رویکردی خشن و بدون مماشات روی آورند. این دیدگاه بعدها در سیاست‌های آمریکا پس از ۱۱ سپتامبر و تشکیل «محور شرارت» توسط جورج بوش تأثیرگذار بود. نتانیاهو در این کتاب حتی پیش‌بینی می‌کند که سرنگونی صدام حسین می‌تواند به ثبات منطقه بینجامد؛ این ادعا اما پس از جنگ عراق به یکی از «شرم‌آورترین پیش‌بینی‌های تاریخ» تبدیل شد. جان کری، وزیر پیشین امور خارجه آمریکا، در سال ۲۰۱۵ اشاره کرد که نتانیاهو در سال ۲۰۰۲ از حمله به عراق حمایت کرده و آن را «انتخاب درستی» دانسته بود، با این استدلال که می‌تواند به فروپاشی رژیم ایران منجر شود.[۲]

تقلیل پیچیدگی‌های سیاسی ـ اجتماعی خاورمیانه به یک دشمن واحد

نظرات نتانیاهو در این کتاب، پایه‌ و مبنایی شد برای دکترین امنیتی اسرائیل و همچنین سیاست‌های ضدتروریستی غرب، اما شکست‌های پی‌درپی، از جمله پیشروی‌های ایران در پایتخت‌های عربی و ناتوانی نهادهای اطلاعاتی اسرائیل در پیش‌بینی حملات ۷ اکتبر نشان داد که این رویکرد یک‌بعدی، نه‌تنها تروریسم را ریشه‌کن نکرده، بلکه به بی‌ثباتی بیشتر در خاورمیانه دامن زده است. بااین‌حال، نتانیاهو همچنان بر همین استراتژی پافشاری می‌کند و در سخنرانی‌های اخیرش، ایران را «محور تروریسم» می‌نامد و خواستار اقدامات نظامی تهاجمی علیه آن است. حمله نظامی اسرائیل به ایران را می‌بایست در متن این کتاب که به‌وضوح بازتابی از ایدئولوژی صهیونیسم رادیکال است درک کرد. این رویکرد خشونت را تنها زبان قابل‌فهم برای دشمنان اسرائیل می‌داند.

ادوارد سعید[۳] کتاب «نبرد با تروریسم» بنیامین نتانیاهو را مصداق «شرق‌شناسی امنیتی» می‌دانست که با تقلیل پیچیدگی‌های سیاسی-اجتماعی خاورمیانه به یک دشمن واحد («تروریسم») به توجیه خشونت نظامی و اشغالگری می‌پردازد. سعید معتقد بود این کتاب با ادغام تمام گروه‌های مقاومت (از حماس تا حزب‌الله) تحت یک برچسب کلی، نه‌تنها واقعیت‌های تاریخی و حقوق فلسطینیان را نادیده می‌گیرد، بلکه با ارائه‌ی تصویری ذاتاً خشونت‌طلب از شرق، به سیاست‌های سرکوبگرانه‌ی اسرائیل مشروعیت می‌بخشد. او این نگاه را ادامه‌ی همان گفتمان استعماری می‌دانست که در کتاب «شرق‌شناسی» خود به نقد کشیده بود.

سعید همچنین اشاره می‌کرد که نتانیاهو در این کتاب با تمرکز بر تهدید ایران و گروه‌های فلسطینی، از مسئله‌ی اصلی یعنی اشغال نظامی و نقض حقوق بشر فلسطینیان طفره می‌رود. به گفته‌ی سعید، چنین روایت‌هایی با تحریف تاریخ، خشونت ساختاری اسرائیل را پنهان می‌کنند و صلح واقعی را غیرممکن می‌سازند. او در مصاحبه‌ای تأکید کرد که این‌گونه آثار با دامن‌زدن به ترس از «تهدید وجودی»، فضایی ایجاد می‌کنند که در آن هرگونه مقاومت فلسطینی به‌عنوان «تروریسم» محکوم می‌شود، بدون آنکه ریشه‌های آن در اشغال و آپارتاید بررسی شود.

طرح نتانیاهو برای بازآرایی خاورمیانه

در کتاب «نبرد با تروریسم» (۱۹۹۵)، بنیامین نتانیاهو طرحی ارائه می‌دهد که بر اساس آن، اسرائیل باید برای تضمین امنیت خود، در جهت سرنگونی و انحلال جغرافیایی هفت کشور خاورمیانه اقدام کند. این کشورها شامل عراق، سوریه، لیبی، سومالی، سودان، لبنان و ایران‌اند. تا سال ۲۰۲۵، شش کشور با درجات مختلفی از فروپاشی و انحلال جغرافیایی مواجه شده‌اند. عراق پس از حمله‌ی آمریکا در ۲۰۰۳ و سرنگونی صدام حسین، به مناطق شیعه، سنی و کردی تقسیم شد و تا سال ۲۰۱۴ با ظهور داعش، بحران‌های امنیتی شدیدی را تجربه کرد. سوریه نیز پس از جنگ داخلی (۲۰۱۱) و مداخلات خارجی، عملاً کنترل سرزمینی خود را از دست داد و مناطق شمالی آن تحت نفوذ کردها و ترکیه قرار گرفت. لیبی پس از سقوط قذافی (۲۰۱۱) به دو دولت رقیب در شرق و غرب تقسیم شد و سومالی از ۱۹۹۱ تاکنون درگیر جنگ‌های قبیله‌ای و حضور گروه‌های تروریستی مانند الشباب بوده است.

سودان در ۲۰۱۱ به دو کشور سودان و سودان جنوبی تقسیم شد، هرچند بحران‌های داخلی در هر دو بخش ادامه یافته است. لبنان نیز با بحران‌های اقتصادی و سیاسی شدید، عملاً دولت متمرکز خود را از دست داده و تحت نفوذ گروه‌هایی مانند حزب‌الله قرار گرفته است. تنها ایران است که علی‌رغم تحریم‌ها و فشارهای خارجی، همچنان یکپارچگی سرزمینی خود را حفظ کرده.  

نتانیاهو استدلال می‌کند که این دولت‌ها به‌عنوان «حامیان تروریسم» عمل می‌کنند و تهدیدی وجودی برای اسرائیل محسوب می‌شوند. او معتقد است که دموکراسی‌های غربی به دلیل ساده‌لوحی، با این تهدیدها به‌صورت قاطع برخورد نکرده‌اند و اسرائیل باید با استفاده از زور نظامی و جنگ نیابتی، این کشورها را به واحدهای کوچک‌تر و ضعیف‌تر تقسیم کند تا از قدرت منطقه‌ای آن‌ها بکاهد.

این طرح بعدها در سیاست‌های عملی اسرائیل و متحدان غربی آن تأثیر گذاشت. به‌ویژه پس از حمله‌ی ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱، ایده‌های نتانیاهو توسط نئومحافظه‌کاران آمریکایی مانند ریچارد پرل (از طراحان اصلی جنگ عراق) پیگیری شد. گزارش «یک شکستن تمیز» (۱۹۹۶) که توسط پرل و همکارانش تهیه شد، به‌صورت مستقیم از ایده‌های نتانیاهو الهام گرفته بود و بر لزوم سرنگونی صدام حسین، مهار سوریه و تضعیف ایران تأکید داشت. نتانیاهو در این کتاب همچنین پیش‌بینی می‌کند که سرنگونی صدام به «ثبات منطقه» منجر خواهد شد، ادعایی که پس از اشغال عراق در ۲۰۰۳ به یکی از بزرگ‌ترین اشتباهات راهبردی تبدیل شد. این دیدگاه‌ها نشان‌دهنده‌ی نگرش صهیونیسم رادیکال به خاورمیانه است که در آن، خشونت ساختاری و تغییر رژیم‌ها به‌عنوان تنها راه‌حل برای امنیت اسرائیل تبلیغ می‌شود.

هژمونی گرامشی و روایت‌سازی رسانه‌ای علیه ایران

آنتونیو گرامشی، فیلسوف مارکسیست ایتالیایی، مفهوم هژمونی را برای توضیح چگونگی تثبیت سلطه‌ی سیاسی بدون اتکای صرف به زور مطرح کرد.[۴] به باور او، قدرت‌های حاکم از طریق نهادهای فرهنگی، آموزشی و رسانه‌ای، گفتمان‌هایی تولید می‌کنند که رضایت توده‌ها را جلب کرده و سلطه‌ی آن‌ها را طبیعی جلوه می‌دهد. در این چارچوب، اسرائیل و متحدان غربی‌اش با بهره‌گیری از رسانه‌های جهانی، روایتی هژمونیک ساخته‌اند که ایران را به‌عنوان «تهدید هسته‌ای» یا «حامی تروریسم» معرفی می‌کند. این گفتمان، با برجسته‌سازی خطر ایران، اقدامات تهاجمی مانند تحریم‌های اقتصادی، حملات سایبری یا تهدیدات نظامی را مشروع جلوه می‌دهد و افکار عمومی جهانی را برای پذیرش این سیاست‌ها آماده می‌کند.

گفتمان امنیتی مبتنی بر «تهدید وجودی» که در کتاب «نبرد با تروریسم» نتانیاهو تئوریزه شده، نه‌تنها از سوی اسرائیل، بلکه از جانب ایران نیز تقویت می‌شود و به چرخه‌ی معیوب تنش و تخریب صلح دامن می‌زند. نتانیاهو با بزرگ‌نمایی ایران به‌عنوان «محور تروریسم» و «تهدید هسته‌ای»، توجیهی برای اقدامات تهاجمی و امنیتی‌سازی فراهم می‌کند، درحالی‌که ایران با شعارهای «محو اسرائیل» و حمایت از گروه‌های مقاومت مانند حزب‌الله، متقابلاً گفتمانی تولید می‌کند که اسرائیل را دشمن اصلی معرفی کرده و فضای داخلی را به سمت امنیتی‌شدن سوق می‌دهد. این شعارها، که اغلب در سخنرانی‌های رهبران ایران و راهپیمایی‌های حکومتی تکرار می‌شوند، به حاکمیت ایران امکان می‌دهد تا با استناد به «تهدید اسرائیل»، سرکوب مخالفان داخلی را با عنوان «حفظ وحدت ملی» توجیه کند، در نتیجه جنبش‌های مدنی را تضعیف کرده و هرگونه امکان گفت‌وگوی سازنده برای صلح منطقه‌ای را از بین می‌برد. این دو گفتمان متضاد، یکدیگر را تغذیه کرده و خاورمیانه را به میدان آزمایشی برای خشونت ساختاری و امنیتی‌سازی تبدیل می‌کنند.

بااین‌حال، این بهره‌مندی پیامدهای پیچیده‌تری دارد. درحالی‌که روایت «تهدید ایران» به حاکمیت کمک می‌کند تا انسجام داخلی را حفظ کند، فشارهای اقتصادی ناشی از تحریم‌ها و انزوای بین‌المللی، نارضایتی عمومی را افزایش داده و پایگاه اجتماعی حاکمیت را تضعیف می‌کند. این وضعیت، پارادوکسیکال است: از یک سو، گفتمان امنیتی به خامنه‌ای و اطرافیانش ابزار سرکوب و تحکیم قدرت می‌دهد؛ از سوی دیگر، بی‌ثباتی اقتصادی و اجتماعی ناشی از این فشارها می‌تواند به چالش‌های بلندمدت برای حاکمیت منجر شود. بنابراین، درحالی‌که در کوتاه‌مدت این روایت‌سازی به نفع حاکمیت به نظر می‌رسد، در بلندمدت ممکن است به بی‌ثباتی داخلی دامن بزند و زمینه‌ساز ناآرامی‌های گسترده‌تر شود.

پانویس:

[۱] ن. ک به مقاله «تروریست ضروری» (The Essential Terrorist) نوشته ادوارد سعید.  این مقاله در مجله «مطالعات عربی» (Arab Studies Quarterly)، جلد ۹، شماره ۲ (بهار ۱۹۸۷)، صفحات ۱۹۵-۲۰۳، در دسترس است.

[۴] آنتونیو گرامشی مفهوم هژمونی و نقش نهادهای فرهنگی و رسانه‌ای در تولید «رضایت» برای تثبیت سلطه‌ی سیاسی را به‌طور مفصل در «دفترهای زندان» (Quaderni del carcere) مطرح کرده است. این مجموعه شامل یادداشت‌ها و مقالاتی است که گرامشی بین سال‌های ۱۹۲۹ تا ۱۹۳۵، در دوران حبس خود تحت رژیم فاشیستی ایتالیا، نوشت. ایده‌ی هژمونی به‌ویژه در بخش‌هایی از این دفترها که به تحلیل فرهنگ، ایدئولوژی و نقش روشنفکران در جامعه اختصاص دارد، بسط داده شده است. نسخه‌های انگلیسی این اثر اغلب تحت عنوان Prison Notebooks منتشر شده‌اند.

بیشتر بخوانید:

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

نظری وجود ندارد.