دیدگاه
گروههای اتنیکی در پسا جمهوری اسلامی، تهدید یا فرصت
محمدرضا سرداری - آنچه که بیشتر جای نگرانی است خشونت نهفته و آشکار و حس انتقامجویی است که اگر فرصت بروز یابد بیش از یک جنگ میتواند ویرانگر باشد.

منبع: شاتراستاک
با گذشت یک هفته از تجاوز نظامی اسرائیل به ایران و احتمال گسترش جنگ با مداخله آمریکا بحث درباره آینده ساختار سیاسی ایران بیش از هر زمان دیگری داغ شده و فروپاشی احتمالی جمهوری اسلامی، نگرانی برخی را درباره تجزیه کشور برانگیخته است. با این حال، تعداد قابل توجهی از گروهها و فعالان سیاسی و مدنی بر ایجاد ساختاری دموکراتیک و یکپارچه در ایران تأکید میکنند.
شرایط ایران پس از جمهوری اسلامی را میتوان با ترسیم سه سناریو بررسی کرد. سناریوی نخست بازگشت ایران به میز مذاکره و توافق با آمریکا است. این سناریو کم هزینهترین احتمالی است که میتوان با آن از بحران عبور کرد. هر چند که احتمال ماندن علی خامنهای در قدرت و نزدیکان تندروی او در این سناریو بسیار بعید است. با توجه به مذاکرات اخیر ایران و اروپا و خواسته آنان از ایران نه تنها برای توقف مطلق غنی سازی، بلکه توقف تولید موشکهای بالستیک و عدم حمایت از گروههای نیابتی، پذیرش این شرط به این معنی است که هیات حاکمه جمهوری اسلامی ناگزیر به یک خانه تکانی ساختاری است.
سناریوی دوم فروپاشی جمهوری اسلامی پیش از آغاز یک درگیری بزرگ است. یعنی بدون آن که آمریکا وارد جنگ شود، جمهوری اسلامی فرو ریزد. در این سناریو فرض بر این است که ادامه جنگ از توان نیروهای سپاه و بسیج خواهد کاست و به تدریج اعتراضات عمومی رشد خواهد کرد و پایان جمهوری اسلامی رقم خواهد خورد
سناریوی سوم تشدید درگیریها پس کشیده شدن نیروهای آمریکایی به جنگ، تجدید روحیه نیروهای سپاه و بسیج، کشیده شدن جنگ به زمین و دریا و نهایتا شروع یک جنگ منطقهای است. در این فرآیند که خطرناکترین سناریوی ممکن است کشور متحمل خسارات فراوانی خواهد شد اما نهایتا جمهوری اسلامی نیز خواهد رفت.
در سناریوی نخست و دوم بعید است خطری کیان کشور را تهدید کند و میتوان با برقراری تعامل میان نیروهای سیاسی با سازمانهای اتنیکی و ارائه مدلی میانه و واقعگرایانه، جایگزینی برای دو حالت نامطلوب یعنی حفظ وضع موجود یا تجزیه کامل یافت. اما اگر سناریوی سوم تحقق یابد احتمال آن که کشورهای متجاوز اراده خود را برای آینده سرنوشت سیاسی ایران تحمیل کنند، بسیار بالا است. در هر سه سناریو البته مولفه گروههای اتنیکی تابع متغیرند. یعنی در واقع گروههای اتنیکی به هیچ وجه تهدیدی محسوب نمیشوند بلکه متاثر از این که کدام از یک از سناریوها محقق شود، رفتار خواهد کرد.
موقعیت اتنیکی ایران، چه از منظر جمعیتی (دموگرافیک) و چه از منظر ژئوپلیتیک، بسیار پیچیده، متکثر و در عین حال حساس است. از نظر دموگرافیک، ایران کشوری چند قومیتی است. اکثریت جمعیت را فارسیزبانان تشکیل میدهند، اما اقوام غیر فارس نیز بخش چشمگیری از جمعیت را شامل میشوند. برآوردها متفاوت است، اما بهطور کلی میتوان گفت حدود ۴۰ تا ۵۰ درصد جمعیت ایران را اقوام غیر فارس تشکیل میدهند. از مهمترین آنها میتوان به آذریها (حدود ۱۵ تا ۲۵ درصد)، کردها (۷ تا ۱۰ درصد)، عربها (۲ تا ۵ درصد)، بلوچها (۱ تا ۲ درصد)، ترکمنها، لرها، گیلکها و مازنیها اشاره کرد. برخی از این اقوام عمدتاً در نواحی مرزی کشور زندگی میکنند و زبان مادری، هویت فرهنگی و در پارهای موارد تمایلات سیاسی خاص خود را دارند. در حالیکه برخی گروهها بهخوبی در ساختار دولت و بازار ادغام شدهاند (مانند آذریها)، برخی دیگر احساس حاشیهنشینی، تبعیض یا محرومیت دارند (مانند کردها، بلوچها و عربها).
از منظر ژئوپلیتیک، موقعیت قومی ایران در تعامل مستقیم با مرزهای ژئواستراتژیک آن قرار دارد. بسیاری از اقوام بزرگ ایران در مناطقی سکونت دارند که با کشورهای همقوم هممرز هستند: آذریها با جمهوری آذربایجان، کردهای ایران با کردهای ساکن عراق و ترکیه، بلوچها با پاکستان، ترکمنها با ترکمنستان و عربها با عراق و خلیج فارس. این واقعیت باعث شده که تحولات سیاسی در کشورهای همسایه، مستقیم یا غیرمستقیم بر تحرکات قومی داخل ایران تأثیر بگذارد.
حزب دموکرات کردستان ایران (KDPI) که سابقهای طولانی در مبارزات سیاسی کردها دارد، طی سالهای اخیر رویکردی کمتر مسلحانه و بیشتر سیاسی را در پیش گرفته است. این حزب خواهان ایجاد ساختار فدرالی قومی در ایران است، اما صراحتاً از طرح ادعای استقلال طلبی پرهیز کرده و بر تشکیل نظامی سکولار و دموکراتیک تأکید دارد. جبهه متحد کرد (KUF) نیز با رویکردی مسالمتآمیز، خواستار تحقق حقوق فرهنگی، زبانی و سیاسی کردها در چارچوب نظامی فدرال و ملی است. این گروه بر ایجاد پارلمانهای محلی، آموزش به زبان مادری و مشارکت برابر در حکومت تأکید دارد.
مواضع رسمی برخی گروهها مانند کومله و پژاک نیز برخلاف برداشتهای رایج، تجزیهطلبانه نیست. این گروهها در بیانیهها و مواضع رسمی خود خواهان ساختار فدرال و دموکراتیک در چارچوب ایراناند. پژاک با الهام از نظریه اخیر عبدالله اوجالان بر کنفدرالیسم دموکراتیک تأکید دارد، کومله خود را بخشی از جنبش چپ دموکراتیک سراسری میداند.
کنگره ملیتهای ایران فدرال، ائتلافی از گروههای اتنیکی مختلف شامل کرد، بلوچ، عرب، ترک، ترکمن و دیگران است که خواهان ایران واحدی با ساختار فدرال میباشند. بیانیههای این کنگره به وضوح بر حفظ تمامیت ارضی ایران تأکید کرده و هدف آن گذار از نظامی متمرکز به مشارکت عادلانه در قدرت است. جنبش فدرال دموکرات آذربایجان نیز از استقلال آذربایجان دفاع نمیکند، بلکه به دنبال ساختاری فدرال است که در آن زبان، فرهنگ و هویت آذربایجانی در چارچوب ایران به رسمیت شناخته شود. آنها فدرالیسم را راهحلی برای کاهش تنشهای قومی و افزایش انسجام ملی میدانند. شورای دموکراتیک ترکمنصحرا، متشکل از روشنفکران و فعالان ترکمن، خواهان بازشناسی فرهنگی، آموزش به زبان ترکمنی و توسعه متوازن در مناطق ترکمننشین است. این شورا فدرالیسم را چارچوبی برای تحقق این اهداف میداند، نه گامی به سوی جدایی. همچنین برخی گروههای مدنی عرب خوزستان مانند «جبهه دموکراتیک خلق عرب اهواز»، خواستار توزیع عادلانه منابع، آموزش به زبان مادری و خودمدیریتی محلی هستند. اگرچه برخی جریانهای عربگرای دیگر همچون «حزب آزادیبخش الاحواز» خواهان استقلالاند، این گروهها فدرالیسم را گزینهای واقعبینانهتر و سازندهتر میدانند. حزب مردم بلوچستان و انجمن فرهنگی بلوچ نیز تاکید دارند که خواهان توسعه اقتصادی و فرهنگی بلوچستان در چارچوب ایراناند و با رویکردهای افراطی مانند جیشالعدل مرزبندی میکنند.
بررسی منابع و بیانیههای رسمی این گروهها نیز مستندی از همکاری میان گروههای فدرالیست ایرانی مانند حزب دموکرات کردستان ایران، کومله، کنگره ملیتهای ایران فدرال، حزب مردم بلوچستان و دیگر جریانهای مشابه با سازمان مجاهدین خلق بدست نمیدهد. این گروهها نه در کنفرانسها، نه در پروژههای سیاسی مشترک، و نه در مواضع رسانهای خود نشانهای از تعامل با مجاهدین بروز دادهاند. از نظر ایدئولوژیک و تشکیلاتی نیز تفاوتهای بنیادینی میان این جریانهای قومی-فدرالیست و سازمان مجاهدین خلق وجود دارد، بهویژه در نوع نگاه به تمرکز قدرت، قومیت، و مشارکت دموکراتیک. در نتیجه، نمیتوان این گروهها را بهلحاظ مستند و تحلیلی مرتبط یا همسو با سازمان مجاهدین خلق دانست.
این گروهها همچنین روابط ساختاری و مستمری با احزاب چپ کلاسیک ایران از جمله فداییان خلق، حزب توده و پیکار نداشتهاند. با این حال، در برهههایی از تاریخ معاصر—بهویژه در سالهای پس از انقلاب ۱۳۵۷—برخی همکاریها و همافزاییهای موقت میان آنها دیده شده است. در جریان منازعات مسلحانه در کردستان، فداییان خلق با KDPI تعاملاتی داشتند، اما این ارتباط به اتحاد سیاسی پایدار نینجامید و هر دو مسیر متفاوتی در پیش گرفتند. حزب کومله نیز که در ابتدا گرایشهایی چپگرایانه و عدالتمحور داشت، در سالهای نخست انقلاب برخی اشتراکات نظری با حزب توده و گروه پیکار نشان داد، ولی بهسرعت مسیر خود را از آنها جدا کرد و به سازمانی مستقل با محوریت چپ کردی تبدیل شد. در دهههای اخیر، در برخی کنفرانسها و نشستهای اپوزیسیون در خارج از کشور، مانند نشستهای همبستگی برای دموکراسی در ایران، این گروهها در کنار جریانهایی از چپ نوین مانند سازمان اتحاد فداییان خلق ایران حضور یافتهاند، اما این حضور بیشتر تاکتیکی و موقت بوده و بر پایه اهداف مشترک مانند مخالفت با جمهوری اسلامی، فدرالیسم، تمرکززدایی و سکولاریسم شکل گرفته است. از نظر ایدئولوژیک نیز تفاوتهایی جدی میان دیدگاههای فدرالیستهای قومی و احزاب چپ متمرکز بر مبارزه طبقاتی یا سوسیالیسم کلاسیک وجود دارد. بهطور کلی، شواهدی دال بر ائتلاف ساختاری یا همکاری بلندمدت میان این گروهها با احزاب چپ ایرانی در دست نیست و هر چند در برخی دورهها همگراییهایی مشاهده شده، اما این تعاملات ماهیت مستقل و محدود داشتهاند.
البته جریانهایی چون حزب آزادیبخش الاحواز، جیشالعدل در بلوچستان و برخی شاخههای پانترکیسم، بهطور مستقیم از استقلال یا تجزیه کشور حمایت میکنند. با این حال، پایگاه مردمی آنها در داخل کشور محدود است. در همسایگی ایران نیز با وجود ادعاهایی خفیف و غیر رسمی از سوی برخی از محافل در جمهوری آذربایجان یا طالبان افغانستان هیچ از دولتمردان ادعای ارضی نسبت به ایران و انگیزهای برای تجزیه آن نداشته و تحرک قابل اعتنایی در این زمینه مطرح نشده است. حتی با بررسی مواضع دولتمردان اسراییلی نیز نمیتوان ادعایی یافت که آنان قصد یا طرحی برای تجزیه ایران دارند.
تا آنجا که به ما ایرانیان مربوط است با ایجاد هماهنگی و انسجام برای شکل گیری یک ائتلاف سیاسی که در آن گروههای اتنیکی یک فرصت بشمار رفته، حقوق آنان تضمین میشود میتوان از تمامیت ارضی ایران صیانت کرد. این ضرورتی است که میتواند توسط چهرههای مردمی و برخاسته از جامعه مدنی پیشنهاد و دنبال شود. آنچه که بیشتر جای نگرانی است خشونت نهفته و آشکار و حس انتقامجویی است که اگر فرصت بروز یابد بیش از یک جنگ میتواند ویرانگر باشد.
نظرها
نظری وجود ندارد.