دیدگاه
فانتزی اسرائیلیها درباره ایران: پهلوی یعنی «شرطبندی روی اسب بازنده»
گفتوگوی ۹۷۲+ با لیور استرنفلد، استاد تاریخ ایران در دانشگاه پنسیلوانیا
لیور استرنفلد، استاد تاریخ ایران در دانشگاه پنسیلوانیا میگوید این خیال که اپوزیسیون ایران از فرصت حمله اسرائیل برای سرنگونی حکومت استفاده خواهد کرد، یک توهم کامل استوار بر درک تحریف شده اسرائیل از اپوزیسیون در خارج از ایران است.

چرا هر آنچه که اسرائیلیها فکر میکنند در باره ایران میدانند، اشتباه است؟
وقتی اسرائیل پس از حمله ۷ اکتبر به غزه حمله کرد، دو هدف اصلی را به افکار عمومی اعلام کرد: نابودی حماس و آزادی گروگانها. با گذشت زمان، تناقض ذاتی بین این اهداف به طور فزایندهای آشکار شد؛ حمله آتشین به نوار غزه نه تنها نتوانست آزادی گروگانها را پیش ببرد، بلکه در واقع به طور مستقیم و غیرمستقیم منجر به مرگ بیش از ۵۰ نفر از آنها شد. سپس اهداف جدیدی پدیدار شدند - از جمله پاکسازی قومی ۲ میلیون نفر از ساکنان غزه و اشغال نظامی طولانی مدت مجدد این منطقه محاصره شده.
اکنون، همزمان با نزدیک شدن به هفته اول جنگ جدید اسرائیل علیه ایران، روندی مشابه اما با سرعت بیشتری در حال وقوع است: اسرائیل پس از اعلام اولیه مبنی بر هدف قرار دادن برنامه هستهای جمهوری اسلامی، آشکارا از جاهطلبی خود برای سرنگونی رژیم آیتالله علی خامنهای سخن میگوید.
روز یکشنبه، بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل، در مصاحبهای با فاکس نیوز اظهار داشت که چنین سناریویی «قطعاً میتواند نتیجه جنگ باشد، زیرا رژیم ایران بسیار ضعیف است. اما تصمیم به قیام در این زمان، تصمیم مردم ایران است.»
این خیال که اپوزیسیون ایران از این فرصت برای سرنگونی رژیم و آزاد کردن کشور از چنگال آیتاللهها استفاده خواهد کرد، در گفتمان عمومی اسرائیل نیز رواج پیدا کرده است، همانطور که تقریباً در هر میزگرد تلویزیونی میتوان شنید. اما برای پروفسور لیور استرنفلد ، که تاریخ مدرن ایران را در دانشگاه ایالتی پنسیلوانیا تدریس میکند، این یک توهم کامل است که بر درک تحریفشده اسرائیل از اهمیت سیاسی اپوزیسیون ایران در خارج از کشور استوار است.
او در مصاحبهای با مجله ۹۷۲+ گفت:
در اسرائیل، صداهایی که تقویت میشوند، صدای رضا پهلوی [ولیعهد تبعیدی ایران] و حامیانش هستند - افرادی که هیچ اعتبار یا نفوذ واقعی در داخل ایران ندارند. در ۱۰ سال گذشته، پول زیادی برای تقویت وجهه او سرمایهگذاری شده است و ناگهان او از یک فرد شصت و چند ساله تنبل به ولیعهدی با تمام قدرت تبدیل شده است.
استرنفلد افزود:
این واقعیتی است که فقط در «تهرانجلس» [لقبی برای بخشهایی از لسآنجلس با جامعه بزرگ ایرانیان تبعیدی] و در حاشیه دولت فعلی ایالات متحده وجود دارد، و این تنها چیزی است که اسرائیلیها میشنوند.
این گفتوگو را در ادامه بخوانید:
اورلی نوی: سفر ولیعهد [رضا پهلوی] به اسرائیل در آوریل ۲۰۲۳ - به عنوان مهمان وزارت اطلاعات - دقیقاً او را به عنوان یک میهنپرست ایرانی نشان نداد.
لیور استرنفلد: دقیقاً. فوراً برای من مشخص شد که او سعی دارد حمایت اسرائیل و ایالات متحده را جلب کند، نه مردم ایران را. در این زمینه، شایان ذکر است که پست زننده اخیر همسرش [با گرافیتی به انگلیسی با این مضمون: «اسرائیل، ایران را بزن. ایرانیها پشت سرت هستند»] را ذکر کنیم.
من فکر میکنم روایت رسمی اسرائیل در مورد ایران توسط [استاد راستگرای اسرائیلی] مردخای کدار خلاصه شده است که ادعا کرد ایران ائتلافی شکننده از قبایل است که در انتظار فروپاشی هستند. اما هر کسی که حتی دانش اولیهای از تاریخ ایران داشته باشد، میداند که این حرف بیمعنی است. جنبشهای زیرزمینی کردی و بلوچی وجود دارند، اما آیا آنها نمایانگر یک احساس گستردهتر هستند؟ مطلقاً نه.
این نوع تفکر آرزومندانه در میان ایرانیان خارج از کشور که هنوز هم از انقلاب ۱۹۷۹ در رنج هستند، غالب است. همانطور که انقلاب ظاهراً از خارج و در قالب خمینی [که از تبعید بازگشته بود] آمد، اکنون تصور میشود که ضدانقلاب از خارج و در قالب پهلوی از راه رسیده است.
اما در حالی که بدون شک افرادی در ایران هستند که از دیدن حملات [اسرائیل] و کشته شدن مقامات رژیم خوشحال میشوند، در واقع، این موضع هیچ جایگاهی در بین مردم ندارد. فقط به چهرههای مخالف ایرانی که توسط رژیم شکنجه شدهاند، در زندان اوین نشستهاند و اکنون صحبت میکنند و میگویند: «ما مخالف این حمله هستیم، کشور ما مورد حمله قرار گرفته است.»، نگاه کنیم. اینها افرادی هستند که از ملاها متنفرند، اما در حال حاضر دشمن اسرائیل است.
علاوه بر این، در حال حاضر هیچ اپوزیسیون سازمانیافتهای در ایران وجود ندارد که قادر به تصرف مراکز قدرت به گونهای باشد که منجر به هرج و مرج کامل نشود - چیزی که من معتقدم ایرانیها میخواهند به هر قیمتی از آن اجتناب کنند. رژیم پایگاه حمایتی محکمی فراتر از دستگاه امنیتی خود دارد.
حمله اسرائیل عمیقترین آسیبهای سیاسی ایران - یعنی تلاشهای غرب برای سرنگونی رژیم - را آشکار کرد. من تعداد دفعاتی را که نام مصدق [نخستوزیر ایران که در سال ۱۹۵۳ در کودتایی که توسط بریتانیا و ایالات متحده سازماندهی شده بود سرنگون شد] در رسانههای ایران در چند روز گذشته دیدهام، از دستم در رفته است.
همچنین دائماً به حمله آمریکا به عراق در سال ۲۰۰۳ اشاره شده است. مردم میگویند: «ما عراق نخواهیم شد!» - کشوری که در جنگ داخلی غرق شد و در نهایت به ظهور داعش انجامید. برای ایرانیها، نوعی سلسله مراتب از تراژدیها وجود دارد. حتی اگر فکر کنند جمهوری اسلامی بد است، باز هم از داعش بهتر است.
این موضوع آغاز جنگ ایران و عراق را به یاد میآورد که درست پس از پاکسازیهای سیاسی عمده پس از انقلاب آغاز شد، زمانی که تمام خلبانانی که توسط رژیم جدید زندانی شده بودند، آزاد شدند و برای جنگ علیه عراق اعلام آمادگی کردند. آنها برای کشور جنگیدند، نه برای رژیم.
در آغاز جنگ ایران و عراق یکی از عوامل کلیدی که به تثبیت جمهوری اسلامی کمک کرد این بود که تمام سازمانهای مخالف اساساً خود را منحل کردند. این همان چیزی بود که به جناح خمینییست اجازه داد تا پیروز شود. اما به محض شروع جنگ، مخالفان، به رهبری حزب توده [حزب چپ ایران]، اعلام کردند که عملیات خود را متوقف میکنند، زیرا اکنون باید از میهن دفاع میشد.
در آن زمان، یکی از اهداف صریح صدام حسین سرنگونی رژیم ایران بود. او این را آشکارا بیان میکرد. و حتی در آن زمان، آنها دقیقاً همان زبانی را که امروز از رهبران اسرائیل میشنویم، به کار میبردند: «رژیم ایران ضعیف است، ظرف دو هفته سقوط خواهد کرد.»
با این حال، حمله اسرائیل به وضوح رژیم ایران را در موقعیت بدی قرار داد. این واقعیت که موساد توانست تا این حد به حساسترین سایتهای ایران نفوذ کند، یک پایگاه پهپادی در داخل کشور ایجاد کند، دانشمندان را ترور کند - در کنار تصاویر جمعیتی که از تهران فرار میکردند، چیزی که از زمان جنگ ایران و عراق ندیدهایم - آیا همه اینها نشان دهنده بیثباتی عمیقتر در درون رژیم نیست؟
نمیدانم چند نفر در ایران واقعاً از این موضوع شوکه شدند. برای اکثر آنها، این فقط انتقادات موجود آنها از رژیم را تقویت کرد؛ اینکه موساد میتواند به این شکل به کشور نفوذ کند، گواه این است که همدستان فاسدی در داخل رژیم وجود دارند. من ایرانیهایی را دیدهام که مینویسند: «رژیم چه جرأتی دارد که اجازه میدهد ایران به نقطهای برسد که ما اینقدر آسیبپذیر باشیم.»
آیا این شکست فاجعهبار میتواند منجر به سقوط رژیم شود؟ شاید. شرایط مهیاست، اما باید به صورت ارگانیک و از درون باشد. سوال اساسی این است: چه چیزی میتواند جایگزین آن شود؟ و در حال حاضر، این موضوع بسیار نامشخص است. در حال حاضر، تمام انرژی بر مقاومت در برابر حمله اسرائیل متمرکز است.
در تحلیل شما از ایران، فرض اساسی شما همیشه این بوده است که این کشور یک رژیم منطقی است . ما همچنین اظهارات اخیر عباس عراقچی، وزیر امور خارجه ایران، را دیدیم که گفت ایران نمیخواهد تنشها را تشدید کند و اگر اسرائیل حملات خود را متوقف کند، ایران نیز این کار را خواهد کرد. آیا میتوان گفت که در حال حاضر، نیاز رژیم به بازسازی وجهه خود - به ویژه در نظر مردم ایران - ممکن است بر تمایل آن برای حفظ یک سیاست سنجیده در قبال جهان غلبه کند؟
آوریل گذشته، زمانی که ایران حملات پهپادی به اسرائیل انجام داد، با خویشتنداری عمل کرد. با این حال، تقریباً هیچکس در رسانهها به این نکته اشاره نکرد که ایران برای هشدار دادن در مورد حمله و هماهنگی زمانبندی آن، تلاش زیادی کرده است. وقتی ایران حمله اسرائیل را به عنوان هدف قرار دادن تأسیسات نظامی و سپاه پاسداران تفسیر کرد، پاسخ آن نیز به همین ترتیب متوجه سایتهای نظامی اسرائیل بود.
اما ما دیگر در آن جایگاه نیستیم. این بار، حس امنیت و غرور ایران متزلزل شده است. به محض اینکه اسرائیل شروع به حمله به عمق تهران، در مناطق مسکونی، کرد، شاهد بودیم که ایران نیز مراکز جمعیتی را هدف قرار میدهد.. به محض اینکه اسرائیل شروع به حمله به عمق تهران، در مناطق مسکونی، کرد، شاهد بودیم که ایران نیز مراکز جمعیتی را هدف قرار میدهد. آنچه اکنون شاهد آن هستیم، تلاشی از سوی تهران برای ارسال پیامی به منطقه است: اینکه دیگر نقش طرفی را که ضربات را بدون تلافی تحمل میکند، بازی نخواهد کرد. برخلاف حمله به کنسولگری ایران در دمشق یا پایگاههای نظامی آن در اصفهان ، که هیچ درخواست عمومی برای واکنش وجود نداشت، این بار، ایرانیها در واقع خواستار اقدام هستند. پیام آنها به رژیم این است: «به ما نشان بده که لیاقت داری. از میهن دفاع کن.»
آیا این موضوع، مثلاً در رابطه با توافق هستهای که برای ایران بسیار مهم است، هزینه دیپلماتیک خواهد داشت؟
توافق هستهای برای ایران بسیار مهم است، اما در حال حاضر ایران احساس میکند که ایالات متحده به او خیانت کرده است. لازم به ذکر است که بسیاری از اعضای تیم مذاکرهکننده هستهای ایران [در جریان حمله اخیر اسرائیل] ترور شدهاند. این امر منجر به نظریههای توطئهای شد که ایالات متحده را به سازماندهی این توطئه متهم میکنند.
حتی پیش از آنکه در دوره روحانی، رئیس جمهور سابق، در سال ۲۰۱۳ رهبر جمهوری اسلامی آغاز مذاکرات بر سر توافق هستهای را تایید کرد، خامنهای گفته بود که توافق با آمریکاییها بیارزش خواهد بود، زیرا غرب نمیداند چگونه به حرف خود عمل کند. در نهایت، ثابت شد حق با او بود.
بعداً، وقتی رئیس جمهور رئیسی در تابستان ۲۰۲۳ مذاکرات با ایالات متحده را بر سر آزادسازی داراییهای مسدود شده، مبادله زندانیان و موارد دیگر از سر گرفت، خامنهای گفت: «ادامه دهید - اما خواهید دید که هیچ فایدهای در معامله با غرب وجود ندارد.» و دوباره، ثابت شد حق با او بوده است.
و این در مورد رئیس جمهور فعلی، پزشکیان، نیز صادق بود. او دوباره علیرغم میل خامنهای و نظام انتخاب شد و خامنهای به او اجازه شروع مذاکرات را داد - و یک بار دیگر، او در نهایت درست میگفت. بنابراین، اگرچه واقعیت سال ۲۰۲۳ با سال ۲۰۲۵ یکسان نیست، اما به نوعی، خامنهای همیشه درست میگوید.
بنابراین با توجه به همه این موارد، آیا ایران اصلاً علاقهای به بازگشت به مذاکرات هستهای خواهد داشت؟ در درازمدت، فکر میکنم پزشکیان و عراقچی برای از سرگیری مذاکرات تلاش خواهند کرد. اما در حال حاضر، تردید وجود دارد که مردم ایران بدون اقدامات جدی برای اعتمادسازی از طرف مقابل، از چنین اقدامی حمایت کنند. و صادقانه بگویم، مشخص نیست که آیا دولت ترامپ اصلاً قادر به انجام این اقدامات خواهد بود یا خیر.
ما داریم وارد قلمرویی میشویم که من به آن اعتماد ندارم. ما ممکن است به حسن نیت پوتین [رئیس جمهور روسیه] و شی [رئیس جمهور چین] در نقش میانجیگرانشان وابسته باشیم. و چه کسی میداند که این میتواند به کجا منجر شود.
آیا معتقدید که تغییر اساسی در موضع ایران، از ترجیح به عنوان یک کشور در آستانه هستهای بودن به تبدیل شدن به یک قدرت هستهای کامل، رخ داده است؟
به طور شهودی، من میگویم بله. ایران همیشه ادعا کرده است که [پروژه هستهای] آن برای اهداف دفاعی است. اکنون اثبات کرده است که به آن دفاع نیاز دارد.
اینجا، دوباره، میخواهم بین ایران و رژیم تمایز قائل شوم: رژیم میبیند که تنها راه تضمین بقا هستهای شدن کامل و آشکار است. این که اگر صدام حسین سلاح هستهای داشت، ایالات متحده در سال ۲۰۰۳ واقعاً به عراق حمله نمیکرد، بخشی از گفتمانی است که ۲۰ سال است در ایران جریان دارد. بنابراین از این نظر، هستهای شدن راه تضمین بقای رژیم است.
اکنون فرصت بسیار کمی برای بازگشت به مذاکرات فشرده و رسیدن به یک توافق هستهای، مشروط به اقدامات اعتمادساز، وجود دارد تا ایران به عنوان یک کشور در آستانه هستهای باقی بماند. اما اگر ایران اکنون تصمیم بگیرد که از این مرحله عبور کند و کاملاً هستهای شود، چه کسی نمیتواند منطق پشت این تصمیم را درک کند؟ به هر حال، این کشور - در تهران، در اصفهان، در نطنز - توسط یک قدرت هستهای مورد حمله قرار گرفته است.
در شهریور ماه سال گذشته، شما در جلسهای با رئیس جمهور پزشکیان که بسیار مورد بحث قرار گرفت، شرکت کردید . اگر امروز او را ملاقات کنید، به او چه خواهید گفت؟
این سوال بسیار خوبی است و من پاسخی برای آن ندارم. میتوانم بگویم که امروز، مانند آن زمان، متقاعد شدهام که خاورمیانهای متفاوت در دسترس است. و هنوز هم متقاعد هستم که در آیندهای قابل پیشبینی، دولتی مناسبتر از دولت پزشکیان برای انجام این گذار وجود نخواهد داشت.
نظرها
نظری وجود ندارد.