ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

دیدگاه

«تمامیت ارضی»؛ نام مقدسی برای سرکوب خلق‌ها، زنان و فرودستان

ناصر خورشیدی - در خیزش‌های سراسری دهه‌ی گذشته، هرجا که زنان، اقلیت‌های جنسی یا طبقات فرودست از حق بر بدن، زبان یا زندگی خود سخن گفتند، جمهوری اسلامی با همان منطق «تمامیت ارضی» و «امنیت ملی» به میدان آمد. وقتی زنی در کوردستان یا تهران روسری از سر برداشت، تهدیدی علیه نظام تلقی شد. وقتی معلمی در اهواز خواست به زبان عربی تدریس کند، «تجزیه‌طلب» نام گرفت. وقتی کارگری در تبریز یا سنندج خواهان دستمزد عادلانه شد، مزدور دشمن خوانده شد.

در گفتمان رسمی جمهوری اسلامی، «تمامیت ارضی» همچون مفهومی مقدس، به خط قرمزی تبدیل شده است که هر صدای منتقد، هر مطالبه‌ی برابری‌خواهانه، و هر تلاش برای بازاندیشی در ساختار قدرت را به‌سادگی با برچسب «تجزیه‌طلبی» طرد می‌کند. این واژه، از رسانه‌های حکومتی تا سخنان مقامات رسمی و حتی بخشی از اپوزیسیون ناسیونالیست و به اصطلاح آزادی‌خواه شوونیسم ایرانی، همواره چون دژی ایدئولوژیک برای دفاع از وضع موجود به‌کار رفته است.

اما در پس این تقدس ساختگی، حقیقتی سرکوب‌شده نهفته است: «تمامیت ارضی» در ایران، نه ضامن همزیستی خلق‌ها، بلکه ابزار سلطه‌ی مرکز بر دیگر مناطق، پوششی برای پروژه‌ی یکسان‌سازی فرهنگی و بهانه‌ای برای سرکوب جنبش‌های عدالت‌خواهانه بوده است. این مقاله به ساختار و کارکرد این مفهوم در تاریخ معاصر ایران می‌پردازد.

در ساختار دولت‌ـ‌ملت‌های مدرن، مفاهیمی چون «تمامیت ارضی» اغلب نه ابزارهایی برای همزیستی، بلکه پوشش‌هایی برای تمرکز قدرت، حذف فرهنگی و زبان‌زدایی بوده‌اند. در ایران نیز، این واژه همواره به گونه‌ای به‌کار رفته که هرگونه تفاوت زبانی، فرهنگی، دینی یا جنسیتی، تهدیدی برای امنیت ملی تعبیر شود.

جمهوری اسلامی با تکیه بر همین گفتمان، توانسته است مطالبات خلق‌های غیرفارس را ــ از حق آموزش به زبان مادری گرفته تا حق تعیین سرنوشت و بهره‌برداری از منابع محلی ــ به‌طور سیستماتیک سرکوب کند. در واقع، «تمامیت ارضی» در این روایت، به معنای دفاع از تمامیت حاکمیت است، نه تمامیت مردم.

در تجربه‌ی تاریخی دولت‌های مدرن، مرزها نه فقط خطوط جغرافیایی، بلکه خطوط ایدئولوژیک‌اند؛ خطوطی برای کنترل و حذف تفاوت. خلق‌هایی که در حاشیه‌ی این ساختار زندگی می‌کردند، همواره با برچسب‌هایی چون «بیگانه»، «عقب‌مانده» یا «نامشروع» مواجه بوده‌اند. در ایران، خلق‌های کورد، بلوچ، ترک، عرب و ترکمن، همگی تحت پروژه‌ی یکسان‌سازی فرهنگی، حذف هویتی و فقر ساختاری قرار گرفته‌اند.

مفهوم «تمامیت ارضی» از دوره‌ی رضا شاه، با شکل‌گیری دولت مدرن، به یکی از ستون‌های ناسیونالیسم فارس‌محور بدل شد. رژیم پهلوی با الگوبرداری از مدل‌های دولت‌ـ‌ملت اروپایی قرن نوزدهم، پروژه‌ای برای حذف تنوع زبانی، فرهنگی و قومی به‌راه انداخت. در این گفتمان، زبان فارسی نه‌فقط زبان رسمی، بلکه «زبان ملی» اعلام شد و سایر زبان‌ها به عنوان «مانع توسعه» و «نشانه‌ی عقب‌ماندگی» معرفی شدند. آموزش به زبان مادری ممنوع شد، اسامی جغرافیایی تغییر یافت، و دستگاه امنیتی دولت به‌طور سیستماتیک مانع از رشد فرهنگی، رسانه‌ای و سیاسی خلق‌های دیگر شد.

با پیروزی انقلاب ۱۳۵۷، امیدهای بسیاری برای رفع این ستم تاریخی زنده شد. اما دیری نپایید که جمهوری اسلامی با تکیه بر گفتمان «امت اسلامی» و «وحدت اسلامی»، همان سیاست‌های مرکزگرایانه و ناسیونالیستی را ادامه داد. از تغییر اسامی جغرافیایی و ممنوعیت زبان‌های غیرفارسی گرفته تا امنیتی‌سازی مناطق غیرفارس‌نشین، همه با توجیه «تمامیت ارضی» انجام شد.

در اواخر دهه‌ی ۱۳۵۰ و دهه‌ی ۶۰، حمله و کشتار در کوردستان و ترکمن‌صحرا با همین توجیه صورت گرفت. در دهه‌های بعد، در اشکالی پیچیده‌تر، بلوچ‌ها‌، کوردها، عرب‌ها و ترک‌‌ها را نیز هدف قرار داد: سرکوب هم‌زمان فرهنگی، اقتصادی و امنیتی.

در کوردستان، مطالبات برای آموزش به زبان مادری، پایان دادن به حضور نظامی در شهرها، حق تعیین سرنوشت و برخورداری از منابع طبیعی، بارها با برچسب‌هایی مانند «تجزیه‌طلبی»، «عضویت در گروهک‌های معاند» و «مبارزه‌ی مسلحانه» سرکوب شده‌اند. در بلوچستان، فقر ساختاری، تبعیض مذهبی و حذف نژادی، صدای مردم را به فریاد بدل کرده؛ اما پاسخ حکومت تنها گلوله و اعدام بوده است. در خوزستان، اعتراض به بی‌آبی و انتقال منابع، با برچسب «نفوذ بیگانگان» مواجه شده؛ و در ترکمن‌صحرا، صدای کشاورزان و دامداران با تهدید امنیتی خاموش شده است.

اما دامنه‌ی سرکوب محدود به خلق‌ها نیست. در خیزش‌های سراسری دهه‌ی گذشته ــ از دی ۹۶ تا آبان ۹۸ و به‌ویژه در خیزش ۱۴۰۱ ــ هرجا که زنان، اقلیت‌های جنسی یا طبقات فرودست از حق بر بدن، زبان یا زندگی خود سخن گفتند، جمهوری اسلامی با همان منطق «تمامیت ارضی» و «امنیت ملی» به میدان آمد. وقتی زنی در کوردستان یا تهران روسری از سر برداشت، تهدیدی علیه نظام تلقی شد. وقتی معلمی در اهواز خواست به زبان عربی تدریس کند، «تجزیه‌طلب» نام گرفت. وقتی کارگری در تبریز یا سنندج خواهان دستمزد عادلانه شد، مزدور دشمن خوانده شد.

در این گفتمان، خلق‌ها، زنان و فرودستان نه فقط تهدیدی سیاسی، بلکه تهدیدی وجودی برای ایدئولوژی رسمی نظام محسوب می‌شوند.

خیزش ژینا در ۱۴۰۱، شکافی در این روایت ایجاد کرد. تقاطع مقاومت خلق‌ها، زنان و طبقات محروم، نقشه‌ی گفتمان امنیتی نظام را به چالش کشید. کوردستان، بلوچستان، خوزستان و آذربایجان، همگی یک‌صدا بودند. اما پاسخ حکومت، کشتار، قطع اینترنت و اشغال نظامی بود ــ باز هم با نام مقدس «تمامیت ارضی».

رسانه‌های حکومتی، فریاد «ژن، ژیان، ئازادی» را نه تجلی اراده‌ی زندگی، بلکه صدای دشمن نامیدند. اما این بار، خلق‌ها خاموش نماندند. در تهران و اصفهان، شیراز و تبریز، رشت و اهواز، کوردستان و بلوچستان، «ژینا» فقط نام دختری نبود که توسط رژیم جمهوری اسلامی کشته شده باشد، بلکه نام رمزی برای خیزش مشترک شد. برای لحظاتی، مرزهای جعلی قومیتی، مذهبی و جنسیتی درهم شکستند.

اما حکومت، همان‌گونه که بر پایه‌ی سرکوب تفاوت شکل گرفته، بار دیگر با توسل به «تمامیت ارضی» به خشونت بازگشت؛ گویی دفاع از یکپارچگی جغرافیایی، مجوزی است برای نابودی انسان‌ها.

در بحران جنگی اخیر میان ایران و اسرائیل (خرداد ۱۴۰۴)، جمهوری اسلامی بار دیگر فضای کشور را به حالتی امنیتی و نظامی کشاند. آنچه به چشم آمد، نه فقط هشدار علیه دشمن خارجی، بلکه بازتولید ماشین سرکوب در داخل بود؛ این‌بار نیز با تکرار کلیدواژه‌هایی چون «تمامیت ارضی» و «منافع ملی».

در چنین فضایی، هر پرسشی درباره‌ی علت استقرار مراکز نظامی در مناطق مسکونی، هر انتقادی نسبت به تخصیص بودجه‌های نجومی به ماجراجویی‌های منطقه‌ای، و هر اعتراضی به فقر، بیکاری و بی‌آبی در کوردستان، بلوچستان یا خوزستان، با اتهام «خیانت به وطن» مواجه شد.

خلق‌ها از مرز نمی‌ترسند؛ آنچه آن‌ها را به ستوه آورده، ستمی است که درون این مرزها جاری است. تجزیه‌طلبی، توهینی است که حاکمان بر مطالبه‌ی کرامت می‌نهند. آموزش به زبان مادری، اداره‌ی غیرمتمرکز، مشارکت برابر، فریاد زنی برای داشتن اختیار بر بدن خویش، نه تهدیدی برای امنیت است و نه عامل فروپاشی وطن؛ بلکه اشکال مشروع مقاومت‌اند.

تمامیت ارضی تنها زمانی ارزش دارد که آن سرزمین، خانه‌ای برابر و آزاد برای تمامی ساکنانش باشد. اما اگر در آن، اگر به دلیل اعتراض جنازه‌هایشان دفن و فریادها نیز خاموش گردد، نه چیزی به اسم وطن باقی می‌ماند و نه تمامیتی که ارزش دفاع داشته باشد.

در برابر روایت رسمی حاکمیت از تمامیت ارضی، خلق‌ها روایت دیگری ساخته‌اند: وحدت در تنوع، برابری در تفاوت، و همزیستی بر پایه‌ی کرامت. از کوردستان تا بلوچستان، از اهواز تا تبریز، این سرزمین تنها آنگاه وطن است که همه در آن، آزاد باشند. اما پرسش این‌جاست: چرا خلق‌ها، زنان و فرودستان باید از «تمامیت ارضی» که برای آن‌ها گلوله، اعدام و تحقیر و فقر در برداشته است، دفاع کنند؟

بیشتر بخوانید:

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

نظری وجود ندارد.