ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

آشنایی ذهنی و کاهش پیش‌داوری علیه مهاجران افغانستانی

سهولت شناختی با گرایش ذهن به ساده‌سازی و کلیشه‌سازی، می‌تواند به تقویت تعصبات علیه مهاجران افغان در ایران منجر شود، در حالی که تنش شناختی با افزایش دقت و هوشیاری، ممکن است این تعصبات را کاهش دهد، اما خلاقیت در یافتن راه‌حل‌های انسانی برای مسئله مهاجرت را محدود کند.

پیش از این گفتیم:

پدیده آماده‌سازی ذهنی (Priming) نشان می‌دهد که سیستم ۱ (تفکر سریع) با فعال‌سازی ناخودآگاه ارتباطات ذهنی، رفتارها و نگرش‌هایی مانند افغان‌ستیزی را در ایران تقویت می‌کند. مواجهه با محرک‌هایی مانند اخبار جرم یا تصاویر حاشیه‌نشینی مهاجران، تداعی‌هایی مانند «افغانستانی = تهدید» را در ذهن نهادینه کرده و واکنش‌های احساسی مانند ترس یا انزجار را برمی‌انگیزد. ( مشابه اثر لیدی مکبث که گناه ذهنی، تمایل به پاکسازی جسمانی را فعال می‌کند.) رسانه‌ها با انتشار گزارش‌هایی که پس از جنگ ایران و اسرائیل، مهاجران را به جاسوسی یا ناامنی پیوند می‌دهند، این تداعی‌ها را تقویت کرده و افغان‌ستیزی را از تعصب فردی به پدیده‌ای ساختاری تبدیل می‌کنند. این کلیشه‌ها خودتقویت‌گرند؛ مثلاً تبعیض شغلی علیه مهاجران، آن‌ها را به مشاغل کاذب سوق داده و این وضعیت به‌عنوان «شاهد» کلیشه‌های اولیه استفاده می‌شود. سیستم ۱ با ترویج خودخواهی («اولویت منافع خودم») و اطاعت از هنجارهای گروهی («مهاجران خطرناک‌اند چون همه می‌گویند») این تعصبات را «قابل‌درک» جلوه می‌دهد. اصلاح این الگوها نیازمند فعال‌سازی سیستم ۲ از طریق آموزش تفکر انتقادی و ایجاد محیط‌هایی با بازنمایی مثبت مهاجران است، اما همان‌طور که کانمن هشدار می‌دهد، تسلط دائمی سیستم ۱، این فرآیند را به چالشی مستمر تبدیل می‌کند.

اکنون ادامه بحث:

دانیل کانمن توضیح می‌دهد که سیستم ۱ به‌صورت خودکار محرک‌ها را ارزیابی می‌کند و با سنجش سهولت شناختی (Cognitive Ease)، از طریق معیارهایی مانند تهدید، تازگی یا نیاز به تلاش، تعیین می‌کند که آیا سیستم ۲ باید فعال شود.

سهولت شناختی، که در طیفی از «آسان» تا «پرتنش» قرار دارد، زمانی رخ می‌دهد که محرک‌ها (مانند فونت واضح، کلمات تکراری یا خلق مثبت) پردازش را آسان‌تر کنند، و منجر به اعتماد به شهود، احساس آشنایی و تفکر سطحی می‌شود. در مقابل، تنش شناختی (مانند فونت نامشخص یا خلق منفی) هوشیاری و دقت را افزایش می‌دهد، اما خلاقیت و شهود را کاهش می‌دهد.

توهمات حافظه، مانند اثر «شهرت یک‌شبه»، زمانی ایجاد می‌شوند که کلمات آشنا (مانند نامی که اخیراً دیده‌اید) به‌دلیل پردازش آسان‌تر، به‌اشتباه به‌عنوان شناخته‌شده تلقی می‌شوند، حتی اگر اطلاعاتی درباره آن‌ها نداشته باشید. این حس آشنایی، ناشی از سهولت شناختی است که کلمات قبلاً دیده‌شده را سریع‌تر و واضح‌تر قابل‌شناسایی می‌کند، و این توهم بدون آگاهی از منشأ آن، قضاوت‌های ما را شکل می‌دهد.

بنابر این یافته می‌توان گفت سیستم ۱ با تکیه بر سهولت شناختی، افغان‌ستیزی را به پاسخی سریع، کم‌زحمت و خودکار تبدیل می‌کند. وقتی پیام‌های رسانه‌ای مانند اخبار منفی درباره مهاجران بارها تکرار می‌شوند، سیستم ۱ آن‌ها را به‌عنوان اطلاعات آشنا و قابل‌اعتماد پردازش می‌کند، حتی اگر نادرست باشند، و این تکرار، احساس سهولت شناختی ایجاد کرده و ذهن را به پذیرش آن‌ها بدون بررسی بیشتر سوق می‌دهد. برای مثال، تکرار عبارت «افغان‌ها = بیکاری» باعث می‌شود مغز آن را به‌عنوان حقیقتی بدیهی بپذیرد، زیرا بررسی آماری واقعی که نیاز به سیستم ۲ دارد، انرژی بیشتری می‌طلبد. سیستم ۱ به‌طور خودکار هر چیز ناآشنا یا متفاوت مانند زبان، ظاهر یا فرهنگ افغان‌ها را به‌عنوان تهدید بالقوه تفسیر می‌کند، ریشه‌ای که در مکانیسم تکاملی بقا دارد و نیازی به تأیید سیستم ۲ ندارد، در نتیجه حتی یک تعامل بی‌ضرر با یک افغانستانی ممکن است به‌صورت ناخودآگاه احساس ناخوشایندی ایجاد کند، صرفاً به‌دلیل عدم سهولت شناختی، یعنی نیاز مغز به تلاش بیشتر برای پردازش تفاوت‌ها.

رسانه‌ها و گفتمان عمومی با طراحی پیام‌های ساده و هیجانی مانند «مهاجران عامل گرانی هستند»، سهولت شناختی را برای پذیرش این ادعاها افزایش می‌دهند، زیرا پردازش آن‌ها نیازی به تلاش ذهنی ندارد، درحالی‌که اطلاعات پیچیده مانند «مهاجران تنها ۳ تا ۴ درصد از بازار کار را اشغال کرده‌اند» [۱]به سیستم ۲ نیاز دارند و چون پردازش آن‌ها دشوارتر است، معمولاً نادیده گرفته می‌شوند.

برای مثال خبرآنلاین به نقل از یک کارشناس، مهاجران افغانستانی را تلویحاً به عنوان عامل گرانی معرفی کرده بود. در این گزارش، مصطفی مصطفوی به عنوان یکی از فعالان بازار تخم مرغ گفته بود که مصرف تخم مرغ توسط حدود ۱۰ میلیون مهاجر افغان بسیار بالا است و این موضوع تأثیر جدی بر قیمت تخم مرغ در ایران داشته است. آیا واقعاً چنین است؟ بی‌بی سی فارسی می‌نویسد بارها ادعا شده دلیل گرانی نان و تخم مرغ تعداد زیاد مهاجران افغان است، اما تحلیل‌ها نشان می‌دهد که تورم در ایران بیشتر محصول تحریم‌ها و عوامل کلان اقتصادی است و افزایش جمعیت مهاجران افغان تنها حدود ۲ تا ۳ درصد جمعیت کل ایران را تشکیل می‌دهد و نمی‌تواند عامل اصلی گرانی باشد.

 افغان‌ستیزی تا حد زیادی محصول تمایل سیستم ۱ به صرفه‌جویی شناختی است که به‌جای تحلیل عمیق، به پاسخ‌های آماده و کلیشه‌ها تکیه می‌کند، زیرا این روش سریع‌تر و کم‌هزینه‌تر است. برای مقابله با این پدیده، باید تکرار پیام‌های ضدکلیشه را افزایش داد تا پردازش آن‌ها نیز سهولت شناختی پیدا کند، فضایی ایجاد کرد که تعامل مستقیم و مثبت با افغان‌ها را تسهیل کند تا تفاوت‌ها به‌مرور آشنا و غیرتهدیدآمیز شوند، و از بیان ساده‌انگارانه مشکلات اجتماعی پرهیز کرد تا سیستم ۲ بیشتر درگیر شود. تا زمانی که افغان‌ستیزی «آسان‌تر» از پذیرش واقعیت‌های پیچیده باشد، سیستم ۱ ترجیح می‌دهد همان راه آشنا را انتخاب کند.

کانمن توضیح می‌دهد سیستم ۱ با ایجاد سهولت شناختی، اطلاعات آشنا، واضح یا تکرارشده را به‌عنوان حقیقت می‌پذیرد و توهم آشنایی یا حقیقت را شکل می‌دهد. کلماتی که قبلاً دیده‌اید، به‌دلیل پردازش آسان‌تر، آشنا به نظر می‌رسند و حتی ممکن است به‌اشتباه به‌عنوان واقعی تلقی شوند، مانند شناسایی نامی غیرواقعی به‌عنوان سلبریتی. تکرار عباراتی مانند «دمای بدن مرغ» باورپذیری ادعاهای نادرست مانند «دمای بدن مرغ ۱۴۴ درجه است» را افزایش می‌دهد، زیرا سهولت شناختی، تمایز بین آشنایی و حقیقت را دشوار می‌کند. در قضاوت‌های روزمره، مانند آزمون رانندگی، افراد به حس آشنایی سیستم ۱ تکیه می‌کنند و پاسخ‌های ناآشنا را رد می‌کنند. برای پیام‌های متقاعدکننده، استفاده از فونت واضح، رنگ‌های روشن مانند آبی و قرمز، زبان ساده، قافیه، و منابع با نام‌های قابل‌تلفظ، سهولت شناختی را افزایش داده و باورپذیری را تقویت می‌کند، اما اگر پیام آشکارا نادرست یا متناقض با دانش مخاطب باشد، این ترفندها بی‌اثرند. سیستم ۲ می‌تواند با انگیزه قوی این توهمات را خنثی کند، اما به‌دلیل تنبلی ذاتی، اغلب به سیستم ۱ اجازه می‌دهد قضاوت‌ها را هدایت کند.

سیستم ۱ با ایجاد سهولت شناختی از طریق محرک‌های واضح، تکرارشده یا آشنا، مانند کلمات با فونت خوانا یا تصاویر آماده‌سازی‌شده، حس خوشایندی و تمایل به پذیرش را در افراد تقویت می‌کند، درحالی‌که تنش شناختی، مانند فونت ناخوانا، سیستم ۲ را برای تحلیل دقیق‌تر فعال می‌کند. آزمایش‌هایی مانند مسئله خفاش و توپ نشان می‌دهند که فونت نامشخص با ایجاد تنش شناختی، دقت پاسخ‌ها را افزایش می‌دهد، زیرا سیستم ۲ شهود نادرست سیستم ۱ را رد می‌کند. اثر مواجهه صرف (Mere Exposure Effect)، که توسط رابرت زاجونک بررسی شد، نشان می‌دهد که تکرار محرک‌هایی مانند کلمات ترکی در آگهی‌های روزنامه، حتی بدون آگاهی، حس خوشایندی ایجاد می‌کند، زیرا نبود پیامد منفی، آن‌ها را به‌عنوان ایمن ثبت می‌کند. این اثر حتی در حیوانات، مانند جوجه‌هایی که به صداهای آشنا آرامش بیشتری نشان می‌دادند، دیده می‌شود. سهولت شناختی، مانند نام‌های قابل‌تلفظ شرکت‌ها یا قافیه در جملات، باورپذیری و جذابیت را افزایش می‌دهد و از نظر تکاملی، با کاهش ترس از ناآشنا، به پیوندهای اجتماعی و ثبات روانی کمک می‌کند.

نبود پیام منفی درباره مهاجران افغانستانی در رسانه‌ها و گفتمان عمومی، به‌صورت ناخودآگاه به سیستم ۱ این سیگنال را می‌فرستد که حضور آن‌ها «بی‌خطر» یا «عادی» است، درست مانند اثر مواجهه صرف که در آن تکرار محرک‌های خنثی (مثل تصاویر روزمره از مهاجران در حال کار یا تحصیل) به‌مرور باعث ایجاد حس آشناپنداری و کاهش مقاومت ذهنی می‌شود. وقتی رسانه‌ها به‌جای برجسته ‌کردن جرائم معدود، روایت‌های طبیعی‌شده از زندگی مهاجران (مثل مشارکت اقتصادی یا موفقیت‌های تحصیلی) را تکرار کنند، سیستم ۱ این محرک‌ها را به‌عنوان «ایمن» ثبت می‌کند و تنش شناختی ناشی از ناآشنایی را کاهش می‌دهد. این فرآیند، با تضعیف تداعی‌های منفی (مانند «تهدید» یا «بار اقتصادی»)، فضایی ایجاد می‌کند که سیستم ۲ بتواند تحلیل عینی‌تری از نقش مهاجران ارائه دهد. به‌عبارت دیگر، حذف پیام‌های تحریک‌کننده و جایگزینی آن‌ها با بازنمایی‌های خنثی یا مثبت، می‌تواند افغان‌ستیزی را نه با استدلال مستقیم، بلکه با دستکاری زیرکانه‌ی «سهولت شناختی» سیستم ۱ کاهش دهد.

پانویس:

[۱] بر اساس داده‌های مرکز آمار ایران، کارگران افغانستانی در سال ۱۴۰۱ حدود ۳.۳ درصد از کل نیروی کار ایران را تشکیل می‌دادند. این سهم در سال‌های اخیر با ادامه موج مهاجرت رو به افزایش بوده است و انتظار می‌رود در سال‌های ۱۴۰۲ و ۱۴۰۳ نیز رشد داشته باشد. همچنین، حضور افغانستانی‌ها در برخی استان‌ها مانند قم به حدود ۹ درصد از نیروی کار استان می‌رسد. بیش از ۸۰ درصد از مهاجران افغان در ایران در مشاغل فیزیکی و عمدتاً در بخش‌هایی مانند ساختمان، صنایع معدنی و تولید فعالیت دارند.در برخی شهرها و بخش‌هایی مانند ساخت‌وساز، سهم مهاجران افغان به طور محلی بسیار بالاتر است؛ به‌طوری که برآورد مرکز پژوهش‌های مجلس نشان می‌دهد بیش از ۶۵ درصد نیروی انسانی بخش ساخت‌وساز در تهران، قم، مشهد و یزد از اتباع افغان هستند. در مجموع، سهم افغانستانی‌ها از بازار کار ایران به طور رسمی حدود ۳ تا ۴ درصد است، اما این سهم در برخی بخش‌ها و مناطق خاص به مراتب بالاتر است.

بیشتر بخوانید:

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

نظری وجود ندارد.