ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

افق‌گشایی در برابر روزنه‌گشایی: چگونه دگرگونی از پایین می‌تواند ایران فردا را شکل دهد؟

در آستانه‌ تغییرات بزرگ، آینده‌ ایران مسیرهایی اصلی پیش رو دارد: یا مهندسی قدرت از بالا توسط ساختارهای فرسوده حاکمیت، یا دگرگونی از پایین، با تکیه بر اراده‌ی جمعی مردم. تورج اتابکی در این مقاله نگاهی دارد به سه بیانیه‌ مهمی که در میانه‌ جنگ و پس از آن منتشر شده‌اند و افقی نو برای تغییر بدون خشونت می‌گشایند. آیا می‌توان از دل بحران، راهی هموار اما بنیادین به‌سوی دموکراسی گشود؟

دیدگاه

بر ایران روزهای سرنوشت‌سازی می‌گذرد. جنگ تمام عیاری که در ۲۳ خرداد علیه ایران آغاز شد، اگر چه با آتش‌بسی شکننده همراه شده است، اما به پایداری آن امید چندانی نیست. پیامدهای این هجوم نظامی که با کشته شدن تحقیرآمیز رهبران نظامی ایران شروع شد و با تخریب گسترده سایت‌های اتمی ایران ادامه پیدا کرد، هنوز به تمامی رخ نشان نداده است و انتظار در هوای ایران موج می‌زند. در تغییر گسترده پیش رو شک نیست، تردیدها اما در چگونگی تحقق این تغییرات است.

دو مسیر و هرکدام به یکسو در پیش راه مردم ایران است: نخستین راه، راه تغییراتی مهندسی شده واز بالا، با عاملیت خاندان حکومتگر در جمهوری اسلامی. در این راه، یا کودتای کاخی علیه قدرت مستقر سیاسی خواهیم داشت، یا تغییر کلان در سیاست خارجی، یا یک سازش بزرگ، یا ترکیبی از هر سه. در این راه یک نظام مستبد تازه، جای نظام مستبد پیشین را خواهد گرفت. همچون شکل‌گیری حاکمیت الیگارشی در روسیه پس از فروپاشی شوروی که از میان هرج و مرج و تحقیر دهه ۱۹۹۰ برخاست. حاکمیتی که خاندان‌های حکومتگر را نمایندگی و گاه بر آنها سروری می‌کند. برخی آزادی‌های اجتماعی را، اگر درتقابل با حاکمیت مستبد نباشد، به‌سان هدیه‌ای به مردم هبه می‌کند، حال آنکه دروازه مشارکت اقتصادی و سیاسی را بروی مردمان می‌بندد. مشتی آهنین، این بار با دستکشی مخملین، بر ایران حکومت خواهد کرد، با ویژگی‌های خاص ایرانی‌اش، با همه ناکارآمدی ها و ناسازگاری‌هایش. جهانی که با طالبان و احمد الشرع کنارآمده است، این شکل از استبداد را نیز در ایران خواهد پذیرفت؛ اگر که این الیگارشی، نظم جهانی را بپذیرد.

گروهی از کنشگران سیاسی چپ‌رو یا جمهوری‌خواه ایرانی که نگران بازگشت تزارند از آنچه که به جد مطرح است، غافل مانده‌اند. تزار کجا، پشت دروازه، پوتین ایرانی به انتظار نشسته است. پوتین ایرانی استخوان در نظام توتالیتر جمهوری اسلامی خرد کرده، همچون پوتین روسی، که ریشه در نظام کمونیستی فروپاشیده داشت. رویای برپایی نظامی الیگارشیک، غرب‌گرا و یا شرق‌گرا، رویای شیرین برخی از دولتمردان جمهوری اسلامی است.

اما این تنها راه ممکن نیست. تاریخ همچون جریانی پویا در رگ‌ها و ریشه‌ها نیز همیشه جاری بوده است. پس تغییر از پایین نیز ممکن است، اگرچه دشواری‌های خاص خود را به‌همراه دارد. ناآرامی‌های اجتماعی و نارضایتی‌های سیاسی ایران از سال ۱۳۹۶ تا به جنبش «زن، زندگی،آزادی» و از آن پاییز خونین تا به امروز نمایندگی سیاسی خود را هنوز شکل نداده است و در مسیری مشخص خواسته‌های خود را بیان نکرده است. تجدد ایرانی، هنوز نتوانسته است تجسم آزادی و پیشرفت توامان را به مردمان تشنه تغییر ارائه دهد. برخی مخالفان رژیم حاکم نیز بیش از آنکه نوید آینده باشند، در حسرت گذشته‌اند. غافل از این که بدون تصویر افقی در پیش رو، نمی‌توان انتظار حرکت میلیونی انسان‌ها را داشت.

به‌نظر می‌رسد با انتشار سه بیانیه یکی در میانه جنگ و دو دیگر در فردای آن، افق‌های نوینی در حال پدیدار شدن است. اگرچه هر کدام از این بیانیه‌ها زبان و صراحت بیان خود را دارد متفاوت با دیگری، اما به داوری من، هر سه در اشاره و تاکید بر دو نکته شریک‌اند. نیاز و فراخوان تغییرات بنیادین در نظام حکمرانی، که بر حق تعیین سرنوشت از سوی مردمان پای می‌فشرد و سپس تاکید بر شکل این گذار که خشونت‌پرهیز است. براه انداختن کارزار علیه جنگ، برخاسته از همین پرهیز از خشونت است. نگرانی از ویرانی و کشتار، یعنی هم، نه به جنگ و هم، نه به جمهوری اسلامی که بستر‌ساز جنگ است و کشور را در معرض خطراتی بنیان کن قرارداده است.

در ایران ما، امروزه اعتراض با شعار «نه به جنگ» می‌تواند، شعاری بسیج کننده باشد. نه به جنگ، یعنی نه به غنی‌سازی؛ نه به جنگ، یعنی کنار گذاشتن رجزخوانی‌های محو سرزمین اسرائیل؛ نه به جنگ یعنی در کنار متجاوز نایست.

این سه بیانیه یکی پس از دیگری ودر فاصله‌ای کوتاه منتشر شد. نخستین بیانیه به امضای هفت تن ازکنشگران مدنی ایران منتشر شد.[1] بیانیه‌ای با عنوان «نه به جنگ، نه به غنی‌سازی، نه به جمهوری اسلامی». در این بیانیه، مقابله با جنگ به‌شکلی روشن چنین آمده است:

ما، امضاکنندگان این بیانیه، با تأکید قاطع بر حفظ تمامیت ارضی ایران و حق حاکمیت واقعی مردم، خواهان توقف غنی سازی اورانیوم توسط جمهوری اسلامی، پایان فوری جنگ ویرانگر میان جمهوری اسلامی و رژیم حاکم بر اسرائیل هستیم؛ جنگی که نه‌تنها زیرساخت‌ها و جان غیرنظامیان را در هر دو سرزمین نابود می‌کند، بلکه تهدیدی آشکار علیه بنیان‌های تمدن انسانی به شمار می‌آید.

امضا کنندگان بیانیه سپس در راستای تغییرات بنیادین، و نه اصلاحات درون نظام حاکم، چنین می‌آوردند:

به نظر ما، هیئت حاکمه‌ی جمهوری اسلامی توانایی و ظرفیت حل مناقشات و منازعات داخلی و خارجی ایران را ندارد و بهترین راه برای نجات مردم ایران و این سرزمین، کناره‌گیری هیئت حاکمه‌ی جمهوری اسلامی و فراهم‌آوردن گذار از جمهوری اسلامی به دموکراسی است.

بیانیه اما از پیش شرط‌های منتهی به «کناره‌گیری هیئت حاکمه‌ی جمهوری‌ اسلامی» و سپردن حق تعین سرنوشت به ایرانیان، سخنی به میان نمی‌آورد.

دومین بیانیه، بیانیه میرحسین موسوی است.[2] در این بیانیه نیز موسوی ضمن محکوم کردن جنگ که از آن با نام «جنایات اخیر اسراییل و امریکا علیه میهن عزیزمان» نام می‌برد، ضامن نجات ایران را در شرایط کنونی احترام به حق تعین سرنوشت همه شهروندان ایران می‌داند:

برگزاری رفراندوم برای تاسیس مجلس موسسان قانون اساسی، راه را برای تحقق حق تعین سرنوشت مردم هموار و دشمنان این مرز و بوم را از دخالت در أمور کشور مایوس می‌کند.

اهمیت بیانیه میر حسین موسوی نه در جایگاه رهبری او است برای تغییر، آنگونه که بسیاری از ناقدان بیانیه او با اشاره به ابعاد اندیشگی‌ و پیشینه سیاسی‌اش اشاره دارند. اهمیت بیانیه او آن جاست که یکی از پایوران برجسته در تاریخ نظام جمهوری اسلامی به روشنی با اعلام این که این نظام نماینده همه ایرانیان نیست، خواستار دگرگونی این نظام با مشارکت و رای مردم شده است، آن هم بدون توسل به سرنیزه. یادکردنی است البته که در بیانیه مهندس موسوی نیز هرچند می توان از گذار خشونت پرهیز سراغ گرفت، اما در آن، چون بیانیه پیشین، پیش‌شرط‌های انجام رفراندوم همچنان غایب است. این که چگونه حاکمیت ولایی خود دو دستی جای خود را به حاکمیت مردم می‌دهد، اگر مجبور به این کار نشود. او از رفراندوم سخن می‌گوید، اما نمی‌گوید که پیش‌نیاز رفراندوم سلب اقتدار مطلق حاکمیت است. وقتی حاکمیت خود را صاحب مطلق حاکمیت می‌داند، چگونه می‌تواند خواستار برگذاری رفراندوم برای تغییر باشد. رفراندوم را حاکمیت برگزار نمی‌کند. رفراندوم را نهادی مثلا با نام «شورای موقت انتقالی» برگزار می‌کند و حاکمیت، یا حداقل بخشی از آن، سدی در برابر انجامش نمی‌شود، یا نمی‌تواند بشود. یادکردنی است اما که با خوانشی دیگر نیز می‌توان به سراغ پیشنهاد میر حسین موسوی رفت و آن این که او انتظار چنان درجه از ضعفی را در حاکمیت دارد که در آن شرایط، جز تن دادن به رفراندوم گزینه دیگری برای حاکمیت نخواهد ماند، و این به معنای «گذار از جمهوری اسلامی به دموکراسی» است به شکلی خشونت پرهیز.

سومین و آخرین بیانیه در این مجموعه، بیانیه است با نام «نگران سرنوشت ایرانیم» که امضای هفده اهل قلم و کنشگر مدنی را دارد.[3] بیانیه در آغاز با اشاره به جنگ و ادامه استبداد، راه سوم خود را پیش پا می‌گذارد:

وطن ما مبتلای هنگامه‌ای سخت شده که یگانه راه رهایی از آن تأکید بر عاملیت و کنشگری مردم و حق آنان در تعیین سرنوشت خویش است و وظیفۀ تاریخی و ملی ماست که راهی به‌سوی این رهایی بگشاییم برای نجات ایران. راهی که نه سازش و هم‌راهی با حاکمان داخلی است و نه از مسیر جنگ و اتکا به قدرت‌های خارجی می‌گذرد. بلکه راه سومی که راه مردم است و مسیری مستقل را سامان می‌دهد تا با همبستگی و پیگیری اهداف مشترک، سرکوب و استبداد داخلی و جنگ و تجاوز خارجی را عقب براند.

در راستای راه سوم، بیانیه خواستار «برگزاری رفراندوم‌ آزاد، شفاف و با نظارت نهادهای مستقل بین‌المللی» است، برای «احقاق حق تعیین سرنوشت خود و تشکیل مجلس مؤسسان، در راستای یک دولت ملی و فراگیر، برای گذار دموکراتیک.»

تفاوتی که این بیانیه با دو بیانیه پیش دارد تاکیدی است که بر دشواری فراخوان گذار خشونت پرهیز برای رسیدن به دگرگونی های بنیادین دارد:

ما نیک می‌دانیم که هیچ نظام استبدادی، داوطلبانه تن به برگزاری رفراندوم نمی‌دهد. پس از تمامی تشکل‌های، گروه‌ها و کنشگران مستقل سیاسی، مدنی و فرهنگی دعوت می‌کنیم تلاش برای تغییر شرایط کنونی کشور را به اولویت فوری فعالیت‌های خود بدل کرده و با هم‌اندیشی و همبستگی و پیوستگی در مبارزه، از هر طریق ممکن مانند صدور بیانیه، ایراد سخنرانی، تشکیل اتاق‌های تبادل فکر جمعی و گفت‌وگوهای مردمی، و بکارگیری تمام امکانات فردی و جمعی و استفاده از تمام ظرفیت‌های نافرمانی مدنی، برای تداوم جنبش مقاومت مدنی خشونت‌پرهیز اهتمام ورزیده و زمینه را برای احقاق حق تعیین سرنوشت با برگزاری رفراندوم و تشکیل مجلس مؤسسان قانون‌اساسی در راستای شکل‌گیری یک دولت ملی و فراگیر، برای گذار دموکراتیک فراهم کنند.

تا این‌جا، هر سه بیانیه در برابر جنگی که همچنان سایه‌اش را بر ایران‌زمین گسترده است، ایستاده‌اند. این خواست عاجلی است که جمع مخالفان جنگ را کنار هم می‌کشاند. اما در کنار این خواست عاجل، هرسه بیانیه تغییر بنیادین حاکمیت سیاسی و پایان جمهوری اسلامی را می‌خواهند، آن‌هم از مسیری خشونت پرهیز. خواستی از این دست می‌تواند «افق گشا» باشد و نه «روزنه گشا». روزنه‌گشایی گزینه همه آنانی است که به اصلاحات درون نظام جمهوری اسلامی باور دارند: لشگر پراکنده اصلاح‌طلبان.

در اشاره به سه بیانیه‌ای که شرحش در بالا رفت، چهار انگاره، افق پیش رو شکل می‌دهد: نخست، مخالفت با جنگ و مداخله بیگانگان. دوم، تغییر بنیادین و نه اصلاحات درون حاکمیتی (ناکارآمد بودن نظام برای قبول اصلاحات از درون). سوم، قبول و برجسته کردن عاملیت مردم برای تغییر سرنوشت‌شان (تشکیل مجلس موسسان منتخب مردم برای تدوین قانون اساسی). چهارم، پایبندی بنیادین به پرهیز از خشونت، چه در فرآیند دگرگونی و چه در آینده‌ی مطلوب این سرزمین (به‌جای اتکا به سرنیزه، قبول رفراندوم آن‌هم زیر نظر نهاد‌های مرجع بین‌المللی). برای پرهیز از هر گونه کج‌فهمی همین جا اشاره‌ای به مفهوم خشونت و پرهیز از آن در شکل قاعده شاید ضرور بیاید. میان اعمال خشونت در شکل قاعده و استثنا باید استثنا قایل شد.

به‌ زبان هانا آرنت، قاعده‌ی بنیادین در سیاست، کنش جمعی غیرخشونت‌آمیز است؛ سیاست باید بر پایه‌ی گفت‌وگو، رضایت و قدرتی برخاسته از مشارکت مردمی بنا شود. اما در موارد استثنایی ـ زمانی که مردم با سرکوب شدید و حذف کامل امکان‌های مشارکت سیاسی مواجه‌اند ـ خشونت ممکن است قابل درک یا حتی اجتناب‌ناپذیرجلوه کند. اما حتی در چنین شرایطی، به قول آرنت، خشونت نباید به اصل بدل شود؛ چراکه فاقد ظرفیت ساختن است و در بلندمدت، بنیان سیاست دموکراتیک را از درون می‌فرساید. استثنا نباید به قاعده بدل شود ـ مرز میان بقا و زوال سیاست در گرو وفاداری به این تمایز است. این سخن هانا آرنت تاکید کردنی است که انقلاب‌هایی که با خشونت آغاز می‌شوند، در نهایت یا به استبداد منتهی می‌شوند یا از اهداف اولیه‌ی خود منحرف می‌گردند.

چهار انگاره بالا هرچند برای تصویر این افق ضروری است، اما انگاره‌های دیگری نیز باید به دیده گرفته شود. صراحت در تفکر به بلاغت در زبان منجر می‌شود، یعنی داشتن آن افق مطلوب و ممکن برای رسیدن به دگرگونی بنیادین اجتماعی ـ سیاسی. دگرگونگی هایی که ریشه در مفاهیم زیر دارد:

  • آزادی بی‌قید و شرط سیاسی، فرهنگی و اجتماعی ـ به‌مثابه حقی جهان‌شمول. آزادی انسان بی آزادی تن و وجدان او میسر نمی‌شود.
  • عدالت اجتماعی به‌عنوان اصلی به‌همان اندازه بنیادین، برای تضمین شرایط و فرصت‌های برابر برای همه ایرانیان.
  • مشارکت حداکثری مردم و حضور واقعی آنان در فرآیند حکمرانی با تکیه بر نظام انتخاباتی مشارکتی.
  • انگاشت مرزهای ایران کنونی و هم‌سرنوشتیِ ایرانیانی که در چهارچوب این مرز‌ها بود ‌و باش دارند. برابری ایرانیانی با گونه‌گونگیِ فرهنگی، زبانی، آیینی، سیاسی، طبقاتی، جنسی و جنسیتی. تاکید بر هویت‌های گونه‌گون، لایه‌لایه، درهم‌تنیده‌ و میان‌برشی سازنده موزائیک رنگارنگِ ایرانِ.

تلاش برای گذار به دگرگونی‌های بنیادین و ماندگار در گرو گشودن چنین افقی خواهد بود که در گام بعدی به تدوین منشور مدیریت گام‌های دوران گذار خواهد رسید. به عبارتی با این نگرش، افق دگرگونی‌های نوین روشن خواهد شد و با منشور، مدیریت گذار به این دگر‌گونی‌ها. در روزهای در پیش، به گمانم، بیانیه‌هایی از این دست بیشتر خواهیم داشت که اگر زبان و بیانشان با بیانیه‌های بالا یکسان نباشد، اما در طرح بسیاری از انگاره‌ها، با بیانیه‌های بالا هم گام‌اند. بجاست از این امر استقبال کنیم. توانایی همه کسانی که عمر جمهوری اسلامی را پایان یافته می‌دانند و یا می‌خواهند، در گرو ضرورت این همبستگی است.

دگرگونی‌ها از پایین

تا این جا، اشاره همه بر افق یا بینش برای پیشبرد حرکت برای تغییر بود. اما گام عملی برای تحقق این افق کجاست؟

برای عبور از سطح تحلیل و تدوین افق و منشور، پرسیدنی است که چگونه می‌توان به تغییر توازن در رابطه میان دولت و ملت رسید، تا دولت به قبول خواست تن دهد؟ البته برای پرهیز از دامن زدن به توهم، باید تاکید کرد که تن دادن به خواست مردم از سوی حاکمیت نتیجه شکاف میان اهل قدرت است. تا زمانی که اهل قدرت یک‌پارچه بمانند، همچنان بر طبل سخت‌سری در برابر خواست مردمان خواهند کوبید. از دیگر سو بدون افزایش قدرت مردم، نشانه‌های شکاف آشکار نخواهند شد. در نتیجه این فشار دو گروه در حاکمیت شکل خواهد گرفت. نخست گروهی که نمی‌خواهند در بازی «یا هیچ یا همه چیز» شرکت کنند، و با توجه به تجربه‌های کشور‌های دیگر، راه گریز را در عقب‌نشینی خواهند دید. از سوی دیگر گروهی نیز که به‌غایت به فساد و جنایت آلوده‌اند، مقاومت تا حد سرزمین سوخته را انتخاب خواهند کرد.

پس برای دامن زدن به این شکاف، باید به چگونگی تغییر خشونت پرهیز توازن میان دولت ملت پرداخت. در این مرحله است که دستگاه سرکوب اجازه تغییر بی خشونت را نخواهد داد، گواهش نیز کارنامه خونین این دولت است. اما نیم نگاهی به تجربه ایرانیان و دیگر مردمان در سراسر جهان مصداق این ادعاست که اگر قرار بود توازن به نفع دولت دست‌نخورده بماند، ایران و جهان امروز هما‌ن‌جایی بودند که دهه‌ها و سده‌ها پیش بودند. مردمان برای رسیدن به آزادی و تجدد، خلاق‌اند و دست به آفرینش‌هایی می‌زنند که اهل قدرت گمان انجامش را هم نمی‌دهند. مردمان با فهم توانایی‌ها و نا‌توانایی‌ها خود و جهان پیرامون، به آفرینش تجربه‌های نو می‌نشینند. شعارهای نو سر‌می‌دهند، گام‌های کوتاه بر می‌دارند و شکارچی لحظاتی هستند که طرف مقابل انتظار حمله را ندارد. وقتی چائشسکو بر ایوان میدان شهر می‌رفت تا سخنرانی خسته کننده دیگری را اجرا کند، گمان هم نمی‌کرد که گروهی از مردم شکارچی لحظات در گوشه میدان با هوکردن، نخست آرام و محتاط، و به‌تدریج بلند و فراگیر، دیکتاتور را به فرار وادارند و پایان نظام استبداد را اعلام کنند.

در ایران ما، امروزه اعتراض با شعار «نه به جنگ» می‌تواند، شعاری بسیج کننده باشد. نه به جنگ، یعنی نه به غنی‌سازی؛ نه به جنگ، یعنی کنار گذاشتن رجزخوانی‌های محو سرزمین اسرائیل؛ نه به جنگ یعنی در کنار متجاوز نایستادن. حرکت اعتراضی دیگر، حول شعار «آزادی زندانیان سیاسی» است که می‌باید شکل بگیرد. این خواست، به‌دلیل گستره‌ی اجتماعی آن و بار عاطفی و اخلاقی‌ای که دارد، می‌تواند به نقطه تمرکز اعتراض‌های مدنی در شرایط خفقان و سرکوب تبدیل شود. خواست آزادی زندانیان سیاسی، مطالبه‌ای است فراگیر، انسانی و غیرفرقه‌ای که می‌تواند اقشار مختلف جامعه را فارغ از گرایش سیاسی به هم نزدیک کند. همچنین، این خواست بُعد اخلاقی و بین‌المللی نیز دارد و موج حمایت عمومی در داخل و خارج کشور را در پشت خویش دارد. در عین حال، تمرکز بر این مطالبه، پرهیز از خشونت و ارائه چهره‌ای انسانی از جنبش دمکراسی‌خواهی را نیز ممکن می‌سازد. البته برای طرح این دو خواست و رسیدنش به جنبشی فراگیر، چهره‌های برجسته‌ای که به گونه‌ای از حمایت بخش‌هایی از مردم بهره‌مندند، با فراخوان‌هایی در پیوند با این دوشعار، مرز‌های تفارق‌های سیاسی را، حول این دوشعار، بدون نادیده گرفتن تفاوت‌های دیگر میانشان، کنار می‌گذارند و راه را برای همبستگی بیشتر هموار می‌کند.

آزادی همه زندانی سیاسی با ذکر نام، مستقل از گرایش‌های سیاسی، خواستی عمومی است که باید به تقاضایی همگانی بدل شود. زندانیان سیاسی چه اصلاح‌طلب باشد چه انقلابی، چه سلطنت‌خواه باشد، و یا هوادار جمهوری باید آزاد شوند. زندانیان سیاسی نمایندگان خواسته‌های بی‌پاسخ مردم‌اند و آزادی آنان بخشی از بازگشت حاکمیت مردم به خود است. آزادی زندانیان سیاسی، راهگشای راه بلند و نه چندان هموار آزادی و رهایی همه ایرانیان است. نه به جنگ و آری به آزادی زندانی سیاسی و شعار‌های بسیاری دیگر که به زندگی روزمره مردم، معیشت‌شان و محیط زیست‌شان پیوند خورده، توان آن را دارد تا زمینه اعتراض کم دامنه، اما تاثیر گذار را فراهم می‌کند. کسی متوهم نیست که با یک اعتراض، نظام مستبد به پایان خود خواهد رسید. با نخستین ضربه‌ها درخت استبداد سرنگون نخواهد شد، اما هر ضربه، ضربه آخرین سرنگونی را نزدیک‌تر خواهد کرد.

پانوشت:

[1] ۲۶ خرداد ۱۴۰۴: شهناز اکملی، جعفر پناهی، صدیقه وسمقی، عبدالفتاح سلطانی، محمد رسول‌اف، نرگس محمدی و شیرین عبادی.

[2] ۲۰ تیر ۱۴۰۴.

[3] ۲۷ تیر ۱۴۰۴: ابوالفضل قدیانی، پرستو فروهر، حاتم قادری، حسین رزاق، سعید مدنی، صدیقه وسمقی، عباس صادقی، عبدالفتاح سلطانی، عبدالله مومنی، عطاءالله شیرازی، فریبا هشترودی، محمد سیف‌زاده، محمدرضا فقیهی، منظر ضرابی، مهدی محمودیان، نرگس محمدی و نسرین ستوده.

بیشتر بخوانید:

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

نظری وجود ندارد.