ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

روایت و شهادت زندانیان سیاسی بازمانده از «شنبه خونین قزلحصار»: سکوت، شریک جرم است

جمعی از زندانیان سیاسی واحد چهار زندان قزلحصار در شهادت‌نامه‌ای به شرح خشونت رخ‌داده در جریان حمله گارد و نیروهای امنیتی به آن‌ها در ۴ مرداد امسال پرداخته اند. آن‌ها می‌نویسند: «ما این جنایت‌ها را مستقیماً متوجه مقامات ارشد اطلاعاتی و قضایی می‌دانیم. سکوت در برابر «شنبه خونین قزلحصار»، مقدمهٔ اعدام‌های گسترده‌تر است؛» آن‌ها همچنین اعلام کردند در هشتاد و یکمین هفتهٔ کارزار «سه‌شنبه‌های نه به اعدام»، به یاد مهدی حسنی و بهروز احسانی، دست به اعتصاب غذا خواهند زد.

به وجدان‌های بیدار

ما، زندانیان سیاسی بازمانده، شهادت می‌دهیم به آنچه در شنبه چهارم مرداد ۱۴۰۴ در زندان قزلحصار گذشت. روزی که نه فقط خونین، که در قساوت، تحقیر و نقض آشکار حقوق بشر در تاریخ معاصر این کشور بی‌سابقه بود.

آن روز، تمامی حقوق بنیادین ما ـ از حق حیات تا حق کرامت، سلامت و دادرسی منصفانه ـ به شکلی بی‌پرده و خشونت‌بار لگدمال شد.

پیش‌زمینه

پیش از این روز، ما بیست زندانی سیاسی در بند ۲۰/۳ واحد چهار بودیم. پس از این روز، دو تن از هم‌بندی‌هایمان ـ بهروز احسانی و مهدی حسنی ـ مظلومانه با طناب دار به قتل رسیدند. آن‌ها پیش از اعدام، نه به وکیل دسترسی داشتند و نه به روند دادرسی عادلانه؛ بنا به اظهارات صریح رئیس پیشین دادسرای ناحیه ۳۳، این محرومیت رسمی و عمدی بود. شهادت این دو، تا ساعتی پیش از اعدام، بخشی از همین روایت است.

به خانوادهٔ این دو عزیز و به همه خانواده‌های دادخواه این سرزمین، تسلیت گفته و در غم‌شان شریک هستیم.

شروع یورش

ساعت ۷:۴۵ صبح شنبه چهار مرداد، چند مأمور لباس‌شخصی، به بهانهٔ «اطلاع از وضعیت قطعی آب» وارد سالن شدند. این ورود ظاهراً عادی، مقدمهٔ هجوم بود. چند لحظه بعد، بیش از پنجاه مأمور نقاب‌پوش و چند مأمور بی‌نقاب وارد سالن شدند:
• اسماعیل فرج‌نژاد (معاون به‌اصطلاح سلامت زندان قزلحصار)
• کمره‌ای (رئیس حفاظت اطلاعات زندان)
• اشرف‌آبادی (از مسئولان حفاظت اطلاعات)
• قاسم صحرایی (افسر جانشین واحد ۳ زندان)
• محمدی (معاون مالی زندان)

فرماندهی صحنه با اسماعیل فرج‌نژاد بود و فرماندهی نیروهای سرکوب با قاسم صحرایی؛ همان که از ابتدای ورود، با فحاشی‌های رکیک جنسی، مأموران را به زدن و حتی کشتن زندانیان سیاسی تحریک می‌کرد. قاسم صحرایی، که همواره ارادتش به رهبر جمهوری اسلامی را به رخ می‌کشید، در سالن فریاد زد:

ک…ی‌ها همه‌تون رو می‌کشیم!

ضرب‌وشتم و شکنجه

مأموران نقاب‌پوش با مشت، لگد، باتوم و فحاشی، به جان زندانیان افتادند. آن‌هایی که جلو سالن بودند یا از سلول‌ها بیرون آمدند، بلافاصله محاصره شدند. چند مأمور دست‌ها را از پشت بستند، آن‌ها را کشان‌کشان بیرون بردند و به دیوار کریدور اصلی کوبیدند. بیرون سالن، تا انتهای زیرهشت و دم درب خروجی واحد چهار، مأموران نقاب‌پوش صف کشیده بودند.

در چند دقیقه، تعدادی از هم‌بندان ما ـ خسرو رهنما، علی معزی، محمد شافعی، رضا سلمان‌زاده، مصطفی رمضانی، رضا محمدحسینی طامه، آرشام رضائی، مهدی حسنی، بهروز احسانی، ابوالحسن منتظر، اکبر باقری، اسدالله هادی، زرتشت احمدی راغب ـ با خشونت و هتاکی، دست‌بندخورده از سالن خارج شدند.

قاسم صحرایی به رضا محمدحسینی، آرشام رضائی و دیگران که دست‌شان از پشت بسته بود، پیاپی سیلی زد و با لگد از پشت به آن‌ها کوبید.
• آرشام رضائی: ضربه لگد به پشتش باعث شد تا چند روز ادرارش آمیخته با خون باشد و لباس زیرش خون‌آلود.
• اسدالله هادی (۶۸ ساله، بیمار قلبی): ضربه سنگین به پیشانی‌اش باعث تورم چندروزه شد.
• اکبر باقری: با دستان بسته به زمین کوبیده شد؛ پزشک آسیب به مینیسک زانویش را تأیید کرد.
• رضا سلمان‌زاده: به دیوار کوبیده شد، با وجود انجام چند عمل جراحی داخلی.

صحنه‌های داخل سالن

سعید ماسوری، زندانی سیاسی با ۲۵ سال حبس، با گرفتن پس‌گردن و یقهٔ لباسش توسط اسماعیل فرج‌نژاد به خروجی برده شد.

شعار «مرگ بر دیکتاتور» که از انتهای سالن شنیده شد، موجب شد احمدرضا حائری فریاد بزند:

این چه وحشی‌گریه؟ اگه می‌خواید سالن رو بازرسی کنید، با زبان آدم بگید، همه بیرون می‌رفتیم!

پاسخ فرمانده سرکوب، هجوم با مشت و سیلی به سر و گردن او بود. احمدرضا دید لقمان امین‌پور زیر ضرب چند مأمور است؛ حمزه سورای برای کمک رفت، اما هر دو زیر بار لگد و مشت افتادند، لباس‌هایشان پاره شد و با دست‌بند از پشت، کشان‌کشان بیرون برده شدند. ناخن پای چپ حمزه شکست و سیاه شد؛ ۱۷ مرداد، ناخن عفونی در بهداری کشیده شد. احمدرضا حائری چهار بار به بهداری اعزام شد.

لقمان امین‌پور، میثم دهبان‌زاده و سپهر امام‌جمعه نیز هرکدام زیر ضربات بی‌رحمانه مأموران، با تنی زخمی و لباس پاره از سالن خارج شدند. عینک سپهر شکسته شد؛ جای ضربات پوتین بر گردن میثم مانده؛ آثار جراحت بر بدن لقمان آشکار بود.

محاصره و انتقال

همهٔ ما ۲۰ نفر را با پای برهنه و لباس‌های پاره و خونین، به خروجی سالن بردند. درب تمام سالن‌های واحد چهار بسته شد تا بیش از هزار زندانی دیگر و حتی پرسنل بهداری و فرهنگی شاهد صحنه نباشند.

در مسیر خروج، مأموران با توهین، سیلی و تحقیر، ما را از برابر دفتر رئیس واحد گذراندند. مأموران لباس‌شخصی ـ احتمالاً وزارت اطلاعات ـ حضور داشتند. صدای دو وسیلهٔ نقلیه آمد.

علی معزی، سالخورده و عصادار، با دستان زنجیرشده، اولین نفر سوار مینی‌بوس شد. بعد نوبت دیگران رسید، از جمله مهدی حسنی و بهروز احسانی. بهروز، با موهای سفید بر پیشانی، گفت:

شما که رفتنی هستید، حالا هر کاری می‌خواهید بکنید.

قاسم صحرایی، سه پله بالاتر، با تمام زور بر سر و گردن بهروز کوبید؛ چندبار تکرار کرد. سپس فریاد زد:

آره ما رفتنی هستیم، اما قبلش کلک همه شما رو می‌کنیم!

جداسازی و اعدام

بهروز را به سمت ون بردند. مهدی حسنی، با دیدن صحنه، از انتهای اتوبوس جلو آمد و بارها فریاد زد: «من مهدی حسنی هستم.» مأمور نقاب‌پوش آمد و او را نیز پیاده کرد. کمی قبل‌تر، سعید ماسوری هم پیاده شده بود.

تصورمان این بود که هدف، انتقام از «کارزار سه‌شنبه‌های نه به اعدام» و مقاومت در برابر تبعید سعید ماسوری است. اما به‌سرعت فهمیدیم که این، مقدمهٔ اعدام بود.

در بند ویژهٔ واحد یک، مهدی حسنی و بهروز احسانی به‌سرعت اعدام شدند. خبرش، پنج روز بعد به ما رسید.

حتی داعش هم با قربانیانش چنین نکرد.

پس از بازگشت

وقتی به سالن برگشتیم، قرآن‌های برخی از ما پاره و کف سلول پرت شده بود. اما حتی این بی‌حرمتی، در برابر سلب حق حیات و تحقیر لحظه‌های آخر بهروز و مهدی، کم‌رنگ بود.

مسئولیت و هشدار

ما این جنایت‌ها را مستقیماً متوجه مقامات ارشد اطلاعاتی و قضایی می‌دانیم. سکوت در برابر «شنبه خونین قزلحصار»، مقدمهٔ اعدام‌های گسترده‌تر است؛ زندانیان سیاسی و عقیدتی، و حتی شهروندانی که تنها به جرم عکاسی یا کنش مدنی، اکنون با اتهامات سنگین و حکم اعدام مواجه‌اند.

نه به اعدام، نه به شکنجه، نه به قتل حکومتی.

ما، بازماندگان «شنبه خونین قزلحصار»، فردا، سه‌شنبه ۲۱ مرداد ۱۴۰۴، در هشتاد و یکمین هفتهٔ کارزار «سه‌شنبه‌های نه به اعدام»، به یاد مهدی حسنی و بهروز احسانی، دست به اعتصاب غذا خواهیم زد.

این شهادت‌نامه با دقت و صداقت نوشته شده و به همهٔ وجدان‌های بیدار هشدار می‌دهد: سکوت، شریک جرم است.

زندانیان سیاسی بازمانده «شنبه خونین قزلحصار»
واحد چهار زندان قزلحصار
دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۴

بیشتر بخوانید:

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

نظری وجود ندارد.