آرزوی کنار گذاشتن خامنهای با کمرویی
علی رسولی- اصلاحطلبان در درون حکومت یک خواست روشن دارند ولی بر زبان نمیآورند: نظام باید از خامنهای عبور کند وگرنه انتهای مسیر فروپاشی جمهوری اسلامی با ضربات آمریکا و اسرائیل است. اما سوال این است که «نظام» و «خامنهای» تا چه حد سرشت مجزا از هم دارند و اینکه جمهوری اسلامی توان چنین تغییر بزرگی را دارد یا نه.

همه ارکان جمهوری اسلامی به علی خامنهای چشم دوختهاند. جنگ ۱۲ روزه و حملههای اسرائیل و آمریکا چیزهایی را در درون ساختار جمهوری اسلامی متزلزل کرده است. نیروهای اصلی در ساختار سیاسی مردد شدهاند. سازوکارهای پیشین حکمرانی بیخاصیت شدهاند و سازوکار جدیدی هم متولد نشده است.
آنهایی که در قدرتند و در حلقه معتمدان رهبر جمهوری اسلامی اندکامیدی دارند که او با «عصای موسایی» خود آنها را از «نیل خروشان» عبور دهد و باز آرامش به آنها بازگردد.
لایه دومِ اصحابِ قدرت، اعتمادشان را به قدرت جادویی خامنهای از دست دادهاند و «حمله نهایی» را قطعی میدانند ولی نمیدانند که فردای بدون خامنهای، ارمغانی امیدبخش است یا کابوسی بدتر از امروز.
تا پیش از ۲۳ خرداد آنها تلاش میکردند خود را از لایه دوم به لایه نخست و حلقه معتمدان خامنهای برسانند. ولی جنگ چیزهایی را عوض کرده است. اکنون آنها ساکتند و نظارهگر. تصورشان این است که رهبر نفسهای آخرش را میکشد. گوششان به هر صدای بلندی است که در آسمان شهر میپیچد. شاید شلیکی نامنتظر از یک پهپاد یا انفجاری در قلب بیت رهبری و یا آمدن بیبهانه ملکالموت و اعلام آن خبر بزرگ از بلندگوهای مساجد.
اصلاحطلبان با همه تنوعشان چه آنهایی که به بیرون معده قدرت پرتاب شدهاند چه آنهایی که هنوز بخشی از جهاز هاضمه قدرتند بیش از دیگران بیتاب آن لحظه موعودند. آنهایی که خارج از مدار مدیریت نظاماند و سالها صابون سپاه و اطلاعات و سازمان زندانها به تنشان مالیده شده به روشنی میگویند: کار خامنهای تمام است و باید از قدرت کنار برود.
اما گروه دومی که هنوز در ساختارهای رسمی در دولت و رسانههای رسمی حضور دارند، کمروتر از آن هستند که حرفشان را به صراحت بزنند. آنها از «تغییر ریل» و گذار به «مدل سازگاری به جای تقابل» سخن میگویند. آنها تمایل ندارند به صراحت از آنچه در ضمیرشان میگذرد سخن بگویند. دلیلش روشن است: بر زبان جای کردن بحث «عبور از خامنهای» مساوی است با پرتاب شدن به هاویهای که داغ و درفش و «حبس امنیتی» روی شاخش است. اینها گروه کمرویان هستند.
وضعیت برای این گروه به شدت پیچیده است. از یک سو معتقدند که باید به فوریت کاری کرد و جز با گذر از میراث خامنهای نمیتوان به حفظ نظام امید داشت. از سوی دیگر میدانند علنی کردن فرمولشان برای گذراندن نظام از این بحران میتواند اولویت خامنهای و حلقه وفادارانش را حذف آنها قرار دهد تا دفع حمله دوم اسرائیل.
از غوغای روحانی نگر تا بیانیهای با ۱۱ بند آشکار و یک بند پنهان
هنوز هواپیماها و پهپادهای اسرائیلی در آسمان میچرخیدند که اصلاحطلبان صحبت از «فردای بدون خامنهای» را آغاز کردند. اتفاقی عجیب که قبل از روز ۲۳ خرداد ۱۴۰۴ رخ دادنش بعید به نظر میرسید. برخی سلبریتیهای اصلاحطلب در شبکههای اجتماعی آن زمانی که هر صدایی میتوانست صدای هدف قرارگرفتن پناهگاه رهبر جمهوری اسلامی باشد از گزینههای پس از او سخن گفتند.
برجسته کردن موضع حسن روحانی در مورد حمله اسرائیل و گفتن از «غوغای روحانی نگر» در همان زمان هم پر مناقشه شد. برخی آن را «رهبرتراشی» اصلاحطلبان نامیدند و برخی دیگر آن را پروژه امنیتی سپاه با ظاهر اصلاحطلبانه برای «سوزاندن روحانی». ما نمیدانیم کدام درست است و واقعاً اهمیتی هم ندارد که آن را عملیات واقعی بدانیم یا عملیات فریب. سطح بحران در جمهوری اسلامی به سطحی رسیده که این بازیهای امنیتی نمیتواند تعیینکننده باشد.
پس از جنگ ۱۲ روزه صداهای کمرویان بلندتر شد. مخاطب این صداها گاهی خامنهای و حلقه اطرافیانش بود که باید قدرتشان را محدود کنند و گاهی مردم که ببینید ما راهحل را در آستین داریم البته «اگر خرد داشته باشند و بگذارند».
اما مخاطب سومی هم برای این صداها میتوان تصور کرد: قدرتهای خارجی.
این گروه کمرو، عزم آمریکا برای تعیین تکلیف با جمهوری اسلامی را قطعی و وقوعش را حتمی میدانند. موضوع عبور از جمهوری اسلامی اما با پیچیدگیهای «دوران گذار» همراه است: چه حکومتی بنا است جای جمهوری اسلامی بنشیند؟ فاصله رفتن سیستم مستقر تا جاگیرشدن سیستم جدید چه مخاطرهها و هزینههایی دارد؟ چه گروهی ظرفیت «مدیریت بهینه» این فرآیند را در اختیار دارد؟
این آنجایی است که گروه «کمرویان» خودشان را بهترین گزینه میدانند. آنها تجربه سالها حضور در ساختار بوروکراتیک جمهوری اسلامی را داشتهاند و با دشواریهای حکمرانی آشنایند. فرق رؤیا و واقعیت را تا حدودی میدانند. از آلوده شدن دستهایشان هراسی ندارند چرا که تجربهاش را داشتهاند. از سوی دیگر آنها کانالهای ارتباطی فعال با دستگاههای امنیتی و نظامی جمهوری اسلامی دارند. سپاه و سازمانهای امنیتی شبکه عصبی مدل حکمرانی خامنهای هستند و برای استحاله این شبکه، بیش از هر گروه دیگری در اپوزیسیون امکانات در اختیار دارند.
آنها تصور میکنند که برای قدرتهای خارجی «تغییر رفتار جمهوری اسلامی» و «عبور از خامنهای» مهم است نه «تغییر نظام جمهوری اسلامی» و این «تغییر رفتار» را با «ترکیبی طلایی» از کنار گذاشتن دکترین امنیتی علی خامنهای به علاوه «شبهدموکراتیکسازی» ساختار قدرت فرموله میکنند.
اما این به چه معنا است؟ هستهای، موشکی و نیابتی سه پایه اصلی دکترین امنیتی جمهوری اسلامی در دوران رهبری علی خامنهای است. تقریباً همه جناحها و شخصیتهای اصلاحطلب در روزهای پس از جنگ از «لزوم معامله» بر سر این سه پرونده سخن گفتهاند. این دکترین امنیتی در درون ساختار قدرت جمهوری اسلامی هم انعکاس دارد و وقتی از معامله بر سر آن سخن به میان میآید از محدود شدن نقش مجریان این دکترین در عرصه سیاست داخلی هم باید حرف زد.
برای نمونه بیانیه جبهه اصلاحات را ببینید. ۱۱ بند دارد. از اعلام عفو عمومی، محدود کردن سپاه و برداشته شدن فشار از سران اصلاحطلب تا انحلال نهادهای موازی حکمرانی (بازوهای خامنهای) و تعلیق برنامه هستهای و تغییر سیاست منطقهای.
بند دوازدهمی هم این بیانیه دارد که در متن غایب است. بند دوازدهم چیزی شبیه به این میتواند باشد: اجرای این ۱۱ بند جز با هبوط خامنهای از اریکه قدرت ناممکن است.
خبرگزاری فارس وابسته به سازمان بسیج که بخشی از شبکه عصبی حکمرانی خامنهای است مافیالضمیر و بند دوزادهم را دریافته است. این خبرگزاری در مطلبی با اشاره به این بیانیه و مقاله ظریف در فارن پالیسی و سخنرانی هفته گذشته حسن روحانی چنین نوشت:
آیا این تحرکات بخشی از تلاش برای دوقطبیسازی جامعه و ایجاد تنش داخلی است، آن هم در شرایطی که دشمنان خارجی نتوانستهاند اهداف خود را از طریق جنگ مستقیم محقق کنند؟... این رویدادها در حالی رخ میدهند که بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر رژیم صهیونیستی، در پیامهای اخیر خود مستقیماً مردم ایران را خطاب قرار داده و از "فروپاشی همهجانبه" در ایران سخن گفته است. او ایرانیان را به "ریسک برای آینده" و حضور در خیابانها دعوت کرده و تأکید کرده که هدف براندازی باید از داخل ایران پیگیری شود. نتانیاهو پیشتر نیز اصلاحطلبان را "بزرگترین سرمایه اسرائیل در ایران" توصیف کرده بود، اظهاراتی که با عقبنشینی از جنگ مستقیم به کنشگری رسانهای همخوانی دارد.
به واقع، شبکه قدرت پیرامون خامنهای بیکار ننشستهاند تا آنچه سالها به اشاره رهبر جمهوری اسلامی در دستشان قرار گرفته به سادگی از کفشان برود.
روزنامه کیهان، وابسته به دفتر رهبر کنونی بیش از همه خشمگین است. این روزنامه در شماره روز دوشنبه ۲۷ مردادش بخش بزرگی از تیترهای صفحه اولش را به این بیانیه کمرویان اختصاص داده است.

کیهان همچنین در مطلبی مفصل به قلم حسین شریعتمداری نوشته:
بعد از شکست اسرائیل و آمریکا در جنگ ۱۲روزه و بر باد رفتن آرزوی رسماً اعلام شده آنها برای تغییر نظام، به مواضع جریان غربگرا در داخل کشور و شماری از مدعیان اصلاحات و مخصوصاً بیانیه دیروز جبهه اصلاحات نگاهی بیندازید. چه میبینید؟\nصدور بیانیه با مضمون رفراندوم و تشکیل مجلس مؤسسان و تغییر قانون اساسی (همان تغییر نظام). دهها مصاحبه و مقاله در رسانههای تحت مدیریتشان در داخل و رسانههای خارجی و تأکید بر تغییر پارادایم (یعنی همان تغییر نظام) و… دهها پیشنهاد دیگر با سمت و سوی تغییر مبانی و اصول نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران. یعنی دقیقاً همان خواسته رسماً اعلامشده و بر باد رفته آمریکا و رژیم صهیونیستی از حمله نظامی به ایران اسلامی.
شبکه مجازی این گروه هم فعال شدهاند.
شبکه علیاکبر رائفیپور که صدای مجازی «گام دوم انقلاب» رهبر جمهوری اسلامی است حملههای مشابهی با گروه نزدیک به دفتر خامنهای و شبکه رسانهای سپاه را سازمان داده است.
رائفیپور خودش در پستی در شبکه اجتماعی ایکس نوشته که مماشات با اصلاحطلبان حکومتی نادرست است و جمهوری اسلامی نباید از قدرت اجتماعی آنها که هیچ شده بترسد و لازم است لگدی شایسته نثارشان کند.
مهدی محمدی، نویسنده سابق نشریههای سپاه و مشاور کنونی محمدباقر قالیباف، رئیس مجلس جمهوری اسلامی هم در پستی نوشته که موضع اصلاحطلبان حکومتی «خیانتی تاریخی و در حکم بیانیه ارتش اسرائیل» است.
دردسرهای کمرویی و دشواری انعطاف
کمرویی و در پردهگویی، آن هم در وسط یک بحران سیاسی همیشه همین مشکلات را به همراه دارد. اصلاحطلبان نمیتوانند از یک طرف خود را «نیروی سیاسی تغییر» بدانند و از سوی دیگر مهمترین بعد تغییر بر اساس برآورد خودشان را با مصلحتسنجی پنهان کنند.
دومین مشکل سناریوی اصلاحطلبانِ مانده در حکومت آن است که تغییر را در رأس هرم سیاسی جستوجو میکنند و به «نیروی اجتماعی» و سازوکارهای تغییر از پایین کاری ندارند. جنبشهای اجتماعی تغییرخواه در درون ایران هم مدتها است که از اصلاحطلبان درون حکومت فاصله گرفتهاند. اصلاحطلبان حکومتی از این نظر هم دچار کمرویی و کمگوییاند. ساختن پلتفرم مشترک تغییر با همراهی جنبشهای اجتماعی برای آنها هزینه سیاسی دارد. منصب و قدرت سیاسی محدودشان هبهای است از حاکمیت و بر سر آن قمار نمیکنند. آنها منتظر ماندن برای تغییر با فشار عامل خارجی را بهینه و قریبالوقوع میپندارند.
نتیجه این کمرویی آن است که طرف مقابل که حیات و مماتش را در خطر میبینید با همه ابزارهایش به میدان میآید تا از دارایی سیاسی و جایگاهش دفاع کند. تصور آینده در طرح استحاله جمهوری اسلامی برای این دو گروه دو ارمغان مختلف دارد. یکی قرار است به تاریخ رهنمون شود و دومی گذار را مدیریت کند و به قول فرنگیها کینگمیکر یا پادشاهساز باشد. یاران پادشاه کنونی به صورت طبیعی بزرگترین نیروی مقاومت در برابر یاران پادشاه آیندهاند. مشارکت در ساختن نظام سیاسی آینده حتی اگر هنوز نام جمهوری اسلامی را بر پیشانی داشته باشد به مجریانش حق آب و گل و احتمالاً تضمین تداوم حیات سیاسی میدهد. آنهایی که نام و هویتشان با پادشاه کنونی عجین شده از هماکنون خود را بازنده هر تغییر میبینند.
این جدال بیحاصل، بخشی از دشواریهای «تغییر مسیر» و «انطباق با شرایط» در نظامهای دیکتاتوری است. اگر به وجود یک دستگاه فکری برای تعیین خطمشیهای کلان برای نظام جمهوری اسلامی قائل باشیم حتماً این دستگاه اکنون به حل «معمای بقا» مشغول است. راهحلهای بقا وقتی خطری موجودیت یک نظام سیاسی را تهدید میکند چندان زیاد نیستند: انعطاف، تغییر، انطباق و ساختن عناصر ثباتساز جدید.
جمهوری اسلامیای که ما میشناسیم و در جغرافیای ایران بر سر کار است، جمهوری اسلامی علی خامنهای است. این به آن معنا نیست که علی خامنهای تنها قدرت این نظام است بلکه به آن معنا است که بخش تعیین راهبرد و اعمال راهبردی در دست شبکه متصل به رهبر کنونی است. تغییر بنیادین در راهبردهای جمهوری اسلامی برای انطباق با وضع موجود که بخشی از آن به تغییر در مناسبات داخلی قدرت مربوط میشود را همین شبکه باید عملی کنند. نقطه بغرنج ماجرا آن است که این تغییر به معنای کنار گذاشتن این شبکه از قدرت است. یعنی چاقو باید دستهاش را ببرد. خواهد برید؟ بعید است.
دیکتاتوری به همان اندازه که در شرایط عادی، خیال دیکتاتور را از جانب رقیبان و دشمنانش راحت میکند در بحران، بلای جان دیکتاتور میشود. ساختار متصلب و مشت آهنین نمیتواند انعطافپذیر شود. هر انعطافی یک ترک در داخل این ساختار ایجاد میکند که به هم رسیدنشان میتواند نظام را ساقط کند. دومین رهبر جمهوری اسلامی خود به این امر واقف است و به همین دلیل هیچ گاه زیر بار عقبنشینی و انعطاف نمیرود:
شما هرچه عقبنشینى کنید، مىآیند جلو؛ هرچه شما یک قدم عقب بروید، آنها یک قدم مىآیند جلو؛ دستگاه استکبار، دستگاه ترحم و انصاف و انسانیت و ملاحظه که نیست؛ هرچه شما عقب بروید، آنها جلو مىآیند.
آیا اصلاحطلبانِ کمرو نمیدانند که علی خامنهای بر سر «حدود قدرت» خودش معامله نمیکند چه برسد به «کنار رفتن از قدرت»؟ بله میدانند. آنها هم به لاینجل بودن معمای ۱۱ بندیشان بدون داشتن کلید در بند ۱۲ واقفاند ولی چه میتوانند بکنند؟ هم آنها و هم کسانی که طرفدار حمله خارجی برای براندازی جمهوری اسلامی هستند چشم بر عاملیت مردم و جنبشهای اجتماعی بستهاند و لاجرم تغییر مد نظرشان منحصراً از دالان «تغییر از بالا» میگذرد.
نظام جمهوری اسلامی مدتها است که از آستانه انعطافپذیری برای حفاظت از خودش گذشته است. این را نیروهای سیاسی داخل و بیرون حکومت به اشکال مختلف بر زبان آوردهاند. براساس مدل محاسباتی آنها، «نظامِ خامنهای» در بنبست است و تحقق «نظامِ بدون خامنهای» دشوار. مگر با سروشی از غیب. آنها که در رؤیای تغییر نظام از بالا و یا ساختن یک جمهوری اسلامیِ عرفی و سازگار با محیط پیرامونی هستند گوش به آسمان سپردهاند. یا نجوای ملکالموت یا صدای انفجار.
نظرها
نظری وجود ندارد.