گفتوگو با خواننده و نوازنده نی گروه بامسار
سوگل خجسته: هنر باید پلی برای آگاهی و همدلی باشد
سوگل خجسته، نوازندهی نی و خوانندهی گروه بامسار، از موسیقی کلاسیک ایرانی تا موسیقی بلوچی و تجربههای مهاجرت، مسیر تازهای ساخته است. او در گفتوگو با زمانه از مسیر هنریاش، از تلفیق موسیقیها تا آفرینش قطعات انتقادی چون «فریاد زخمها» میگوید؛ آثاری که هم روایتگر زیباییاند و هم پژواک اعتراض. خجسته بر این باور است که هنر باید فراتر از زیبایی، به ابزاری برای آگاهی و همدلی بدل شود.

سوگل خجسته، خواننده و نوازنده نی گروه بامسار ـ عکس: اختصاصی زمانه
سوگل خجسته، نوازندهی نی و خوانندهی گروه بامسار، از جمله هنرمندانی است که مسیر هنریاش را از بطن سنتهای موسیقی کلاسیک ایران آغاز کرده و در ادامه با موسیقی بلوچی و تجربههای بینافرهنگی در مهاجرت پیوند زده است. او در کارهایش هم به زیبایی و لطافت موسیقی وفادار مانده و هم مسئولیت اجتماعی هنرمند را جدی گرفته است.
خجسته در گفتوگو با رادیو زمانه از مسیر طولانی آموزش و نوازندگی، از تجربههایش در هنرستان و دانشگاه هنر تهران تا حضور در کنسرواتوار خرونینگن، سخن میگوید. او توضیح میدهد که چگونه موسیقی بلوچی با ریشههای چندفرهنگیاش الهامبخش او شده تا روایتهای تازهای از پیوند موسیقی دستگاهی ایرانی با موسیقی اقوام ارائه دهد.
اما آنچه آثار خجسته را متفاوت میکند، بُعد انتقادی و اجتماعی کارهایش است؛ از قطعهی «فریاد زخمها» که واکنشی هنری به خشونت و سرکوب در ایران است تا تصنیفهایی در حمایت از جنبش «زن، زندگی، آزادی». او بر این باور است که هنرمند تنها زمانی به رسالت خود وفادار میماند که صدای جامعهاش باشد، حتی اگر این صدا با خطر و محدودیت همراه شود.
مهاجرت برای خجسته و گروه بامسار همزمان با از دست دادن بخشی از پیوندهای گذشته، دریچهای تازه به همکاریهای بینافرهنگی گشوده است. او اکنون در هلند، در کنار ادامهی کار با بامسار، به دنبال یافتن اشتراکات موسیقایی میان فرهنگهاست تا هنر را به پلی برای همدلی بدل کند.
گفتوگو با سوگل خجسته، خواننده و نوازنده نی
نسیم روشنایی ـ ممکن است خودتان را معرفی کنید و بگویید چطور وارد عرصه موسیقی شدید؟
سوگل خجسته ـ من سوگل خجسته هستم، نوازندهی نی، خوانندهی تلفیقی موسیقی دستگاهی ایرانی و موسیقی بلوچی. از کودکی علاقهی شدیدی به موسیقی داشتم. پدرم آثار موسیقی کلاسیک غربی را در خانه پخش میکرد و این خوراک شنیداری باعث شد از همان دوران به موسیقی علاقهمند شوم. در سال ۱۳۸۴ وارد هنرستان موسیقی دختران تهران شدم در ابتدا علاقهمند به ساز پیانو بودم اما با تشخیص هیات ژوری ساز نی را بهعنوان ساز تخصصی خود انتخاب کردم. در طول سالها، نزد استادانی چون عبدالنقی افشارنیا، محمد علی کیانینژاد، محمد موسوی، سیامک جهانگیری و پوریا شیوافرد به آموزش نی پرداختم و تحصیلاتم را در دانشگاه هنر تهران، در مقاطع کارشناسی و کارشناسی ارشد نوازندگی موسیقی کلاسیک ایرانی به پایان رساندم. با شروع مهاجرتم به هلند نیز در دورهی یک سالهی پیشا کارشناسی ارشد رشتهی نایپ کنسرواتوار پرینس کلاوس خرونینگن شرکت کردم و آن را به پایان رساندم و در آن دوره با تجربهای بینارشتهای و بینا فرهنگی به بُعدی جدید در هنرم دست یافتم که برایم بسیار اثربخش بود.
در زمینهی آواز هم فعالیت داشتید؟
بله، آواز را از دوران مدرسه بهصورت تجربی آغاز کردم. اما بعدها در دورهی کارشناسی ،تصنیف خوانی و جواب آواز را نزد استاد معصومه مهرعلی فراگرفتم و پس از آن یک دورهی تقریبا دو ساله را نزد استاد پوریا اخواص در زمینهی آواز گذراندم که بسیار راهگشا بود.
گروه شما به زیبایی هنر موسیقی بلوچستان را به مخاطبان ارائه میدهد. ممکن است کمی از موسیقی و آواز این خطه بگویید؟
موسیقی بلوچ یکی از غنیترین موسیقیهای ملل ایران هست که آمیختگی چند رگهای با سنتهای موسیقی هندوستان، افغانستان و پاکستان دارد و آواز ها و آیینهای این فرهنگ پایهی اصلی را برای تولید زیر شاخههای مختلف در این موسیقی فراهم میکند. با وجود این کمتر به ارتباط این موسیقی با موسیقی کلاسیک ایران پرداخته شده. من در گروه بامسار کوشش میکنم با رویکردی نو و البته تلفیقی، رنگی متفاوت از موسیقی بلوچستان را به مخاطبان ارائه دهم. با توجه به عقبهای که در موسیقی کلاسیک ایرانی دارم و شناختی که سعی کردم در این سالها از موسیقی بلوچی بهدست بیاورم، با حفظ چارچوب اصلی این موسیقی تلفیقی از موسیقی کلاسیک ایران و موسیقی بلوچی را به مخاطبین ارائه میکنم تا هم مخاطبان را با ساحت موسیقی بلوچی آشنا کنم و هم ریشههای مشترک این فرهنگ موسیقایی را با سنت موسیقی کلاسیک ایران به اشتراک بگذارم. با مهاجرتم به هلند این تلفیق را محدود به موسیقی کلاسیک ایرانی و بلوچی نکردم و سعی دارم اشتراکات بینافرهنگی این دو سنت موسیقایی را با موسیقی اقوام دیگر نیز پیدا کنم و در این خصوص همکاریهایی داشته باشم.
من جذب تمام آثاری که ساختید شدم و به دل می نشینند. در میان آثارتان قطعهای است به نام «فریاد زخم ها» که با بقیه حال و هوای متفاوتی دارد. با شنیدن این قطعه متوجه شدم که شما آثار انتقادی هم میآفرینید. ممکن است بگویید چه زمانی و چی شد که این قطعه را ساختید و اجرا کردید؟
سپاس از مهر و توجهی که به من دارید و خوشحالم که تونستید با کارهای من ارتباط برقرار کنید. در خصوص کارهای انتقادی باید بگویم که بهعنوان یک هنرمند خودم را مسئول میدانم که به رنجهای اجتماعی که در آن بزرگ شدم واکنش نشان دهم و بی تفاوت نباشم. قطعهی فریاد زخمها نمونهای از نگرش انتقادی من و واکنشیست هنری به خشونت و سرکوبی که مردم ایران تجربه میکنند. ایدهاش در ایران شکل گرفت، اما جو سرکوب گر و امنیتی آنجا به من اجازهی اجرا و انتشار نمیداد. از این رو پس از مهاجرتم به هلند این قطعه را ضبط کردم. معتقدم هر یک از ما اگر قدمی در این مسیر برداریم سریعتر به خرد جمعی و آگاهی و اقتدار لازم میرسیم و جامعهای امنتر برای نسل آیندهی خود خلق خواهیم کرد پس چه بهتر هر کس این همدلی و همراهی کردن را با ابزاری که در آن تخصص دارد نشان دهد، ابزار من موسیقیام بود و همدلیام را اینگونه نشان دادم!
دربارهی آثارتان در حمایت از جنبشهای اجتماعی هم بگویید. آیا شما در بحبوحه جنبش «زن، زندگی، آزادی» در ایران و در بلوچستان بودید؟ اگر بله، چطور تجربهاش کردید و چه چشماندازی داشتید و دارید؟
در آن زمان در تهران بودم، ما این جنبش را با انتشار یک قطعه موسیقی به نام (ایران من)که به حمایت از جنبش «زن، زندگی، آزادی»، جمعهی خونین زاهدان و دختر نوجوان بلوچ که مورد تجاوز قرار گرفته بود تجربه کردیم.
این قطعه را در فضای مجازی انتشار دادیم برای همدردی با مردمی که در این جنبش یا مورد ظلم قرار گرفتند و یا بیگناه کشته شدند. چشم انداز من همیشه رسیدن به جامعهای آگاهتر بوده و در پی این جنبش سعی کردم با انتشار این اثر ذرهای همدردیام را با مردم رنج کشیده ابراز کنم و مخالفتم را با نظام حاکم از طریق زبان هنر، برای رسیدن به آگاهی بیشتر نشان دهم.
به نظر شما هنرمند تا چه حد نسبت به مردم و شرایط موجود سیاسی مسئولیت اجتماعی دارد؟
هنرمندی که نسبت به جامعهاش بیتفاوت باشد و کنشگری نداشته باشد، از نظر من بهرهای از معرفت هنری نبرده است. زیرا هنرمند، ورای زیباییای که خلق میکند و ارزشی که به خودی خود دارد، باید در مسیر تولید آگاهی قدم بردارد. اول از هر چیز باید خودش را بشناسد و به لایهی قابل قبول از آگاهی دست یابد، و سپس جهت آگاهسازی جهان پیرامونش دست به خلق و آفرینش بزند. هنر او باید مخاطب را به سطوح عمیقتری از ادراک و بیداری ببرد، نه اینکه صرفاً مانند شیئی تزئینی، زیبا و دلفریب باشد، بیآنکه عایدی ادراکی داشته باشد.
مسئولیت هنرمند بنا بر شرایط سیاسی و اجتماعی هر جامعهای تعیین میشود که تا چه اندازه باشد. در جوامعی که آزادی سرکوب میشود، هنرمند گاه تنها تریبون صداهای خاموششده است؛ در چنین فضاهایی، خلق آثار هنری که از آگاهی و تجربهی واقعی هنرمند برآمده باشد، میتواند تبدیل به کنشی سیاسی، اخلاقی و انسانی شود. در مقابل، در جوامعی بازتر، هنرمند ممکن است نقش منتقد، الهامبخش یا بازتابدهندهی پیچیدگیهای روحی و روانی انسان را داشته باشد.
در نهایت، هنر تنها زمانی به رسالت خود وفادار میماند که به ابزار آگاهی و همدلی تبدیل شود؛ هنری که با جان خلق شده باشد بر جان خواهد نشست.
شما مدتی است که در هلند زندگی میکنید. چه شد که تصمیم گرفتید ایران را ترک کنید؟
در ایران تنگنایی وجود دارد که نمیتوانی خودت باشی… متاسفانه باید در نقشهایی بازی کنی که برای آن ساخته نشدهای و این یک بازی روانی است که فقط یک حکومت دیکتاتور و تغییر ناپذیر میتواند بر مردمش روا دارد، مردمی که همه چیز دارند ولی هیچ ندارند، مردمی که در کشوری ثروتمند و پر از منابع زندگی میکنند اما بهدلیل بیکفایتی بالادستیها با هزاران مشکل اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی دست و پنجه نرم میکنند و دچار مشکلات عدیدهی جسمی و روحی میشوند، بهدلیل تمام این چالش ها ایران را ترک کردیم زیرا دیگر نمیتوانستیم حرفمان را آزادانه و با هنرمان بیان کنیم.
اساسا در ایران آزادی برای هنرمندان بهشدت محدود است. بهخصوص برای زنان خواننده که با تهدید دائمی مواجهاند.
اساسا هنرمند در ایران اگر مستقل فکر کند، امنیت ندارد. من و همسرم تصمیم گرفتیم مهاجرت کنیم تا بتوانیم در محیطی آزاد، هنرمان را ادامه دهیم و صدای مردممان باشیم.
کمی از گروه موسیقیتان بگویید، الان گروه موسیقیتان را چند نفر تشکیل میدهند و برای ادامه کار در هلند چه برنامهای دارید؟
ما در ایران گروه بامسار را تشکیل دادیم. گروه ما در ایران متشکل از چهار نفر بود و اکثر اجراهای ما به دلیل محدودیتهایی که ذکر کردم در فضاهای خصوصی انجام میشد. با مهاجرت من و بامسار به هلند و یکی دیگر از اعضای گروه به کانادا متاسفانه گروه منفک شد اما همچنان تلفنی در تماسیم. حالا با دو تن از نوازندگان سازهای ایرانی آشنا شدیم و فعالیتهای موسیقایی گروه را با این عزیزان پیش میبریم. من تصمیم دارم علاوه بر پیشبرد هدف اصلی گروه (اشاعه سنت موسیقایی بلوچی و ترکیب و ارتباط آن با موسیقی دستگاهی ایران) فراتر از مرزهای موسیقیایی خودمان سفر کنیم و با همکاریهایی ارزشمند با هنرمندان دیگر از سنن موسیقایی مختلف به وحدت و همدلیای دلپذیر دست یابیم.
نظرها
نظری وجود ندارد.