آرزوهای تهران و تلآویو و «نسخه دوم دکترین بگین» برای تسویهحساب با جمهوری اسلامی
علی رسولی ـ ممکن است کسی بگوید که اولویت دادن به کشتن فرماندهان ارشد سپاه و حتی تلاش برای ترور علی خامنهای پیش از ضربه به سایتهای هستهای تاکتیک جنگی برای گیج کردن حریف پیش از ضربه به تاسیسات هستهای بود، اما اگر تغییر نظام سیاسی در ایران «هدف اصلی» باشد، چه؟

نخستوزیر اسرائیل، بنیامین نتانیاهو، در ۲۱ ژوئیه ۲۰۱۳ در اورشلیم ریاست نشست هفتگی کابینه را بر عهده دارد. کابینه اسرائیل به مناسبت صدمین سالگرد تولد مناخیم بگین، نخستوزیر پیشین اسرائیل (تابلو نقاشی)، این نشست را در «مرکز میراث مناخیم بگین» برگزار کرد. عکس: (Photo by URIEL SINAI / POOL / AFP)
از ۱۷ خرداد ۱۳۶۰ تا ۲۳ خرداد ۱۴۰۴ همه دولتهای راست و چپ اسرائیل به یک سیاست امنیتی پایبند بودهاند. سیاستی برای مقابله با تهدیدهای موجودیتی اسرائیل که به «دکترین بگین» مشهور است.
نقطه آغاز دکترین بگین به حمله اسرائیل به رآکتور تموز-۱ یا اوسیراک در عراق بازمیگردد. این رآکتور با همکاری فنی و مهندسی فرانسه در نزدیکی بغداد ساخته میشد و بنا بود قلب برنامه هستهای عراق در دوران صدام حسین باشد. پیش از اسرائیل، نیروی هوایی ایران در شهریور ۱۳۵۹ تلاش کرد این رآکتور را بمباران کند، اما حمله ایران چندان موفق نبود و تنها خسارات جزئی به یکی از ساختمانهای جانبی این رآکتور وارد کرد. همین ناکامی، مسیر را برای اسرائیل هموارتر کرد تا چند ماه بعد تصمیم خود را برای اقدام قطعی بگیرد.
در ۱۷ خرداد ۱۳۶۰ جنگندههای اسرائیلی پس از پروازی طولانی و عبور از حریم هوایی عربستان و اردن، رآکتور اوسیراک را هدف قرار دادند و آن را بهکلی نابود کردند. این عملیات بهسرعت خشم و انتقاد جهانی را برانگیخت. رونالد ریگان، رئیسجمهوری وقت آمریکا، یکی از همین منتقدان بود که خشمش را هم پنهان نکرد؛ حتی نماینده آمریکا در سازمان ملل به قطعنامه محکومیت حمله اسرائیل به اوسیراک رای مثبت داد. اما مناخیم بگین در دفاعیهای مشهور گفت که اقدامش مشروع و درست بوده است. این دفاعیه که مخاطب آن بیشتر رونالد ریگان بود، بعدها بنیان دکترین او شد.
بگین در دفاع خود از حمله به اوسیراک چنین گفت:
اگر ما دست روی دست میگذاشتیم در مدت دو، سه و حداکثر چهار سال، صدام حسین سه، چهار یا پنج بمب خود را میساخت و کشور و مردم ما با هولوکاستی دیگر در تاریخ ملت یهود روبهرو میشدند. دیگر هرگز، دیگر هرگز! این را به دوستان خود بگویید، به هر کسی که میبینید بگویید: ما با تمام امکاناتی که در اختیار داریم از مردم خود دفاع خواهیم کرد. اسرائیل به هیچ کشوری که قصد نابودی آن را دارد اجازه نخواهد داد که به سلاح هستهای دست یابد.
او حتی فراتر رفت و این کنش را به یک سیاست دائمی بدل کرد:
هر دولتی که بخواهد ما را نابود کند و بنا داشته باشد که به سلاح اتمی دست یابد، باید بداند ما پیش از آن روز اقدام خواهیم کرد.
همین جملات بعدها به نام «دکترین بگین» مشهور شد.
۲۶ سال بعد، همین دکترین دوباره در سوریه به کار گرفته شد. در سپتامبر ۲۰۰۷ نیروی هوایی اسرائیل در عملیاتی محرمانه به نام «بستان» یا «باغ میوه» (Operation Orchard) رآکتور هستهای سوریه در منطقه الکبیر در استان دیرالزور را بمباران کرد. این رآکتور بهطور مخفیانه و با مشارکت فنی کره شمالی ساخته میشد و مقامهای اسرائیلی مدعی بودند که ظرف مدت کوتاهی میتوانست به مرحله تولید پلوتونیوم برای ساخت بمب برسد.
اطلاعات در مورد وجود چنین مرکزی در بیابانهای سوریه از کجا به دست آمده بود؟ روزنامه سوئیسی نویه زورشر سایتونگ دو سال بعد از نابودی رآکتور هستهای سوریه از قول یک مقام امنیتی ارشد دولت آلمان نوشت که علیرضا عسگری، نخستین فرمانده سپاه پاسداران در لبنان که در سال ۲۰۰۷ در ترکیه ناپدید شد، اطلاعات مربوط به برنامه هستهای سوریه و البته جزئیات اقدامات ایران در نطنز را به اسرائیلیها داده است.
برخلاف عملیات عراق، اسرائیل این بار سکوت کرد و تنها پس از چند ماه بهطور ضمنی مسئولیت حمله را پذیرفت. بشار اسد، رئیسجمهوری وقت سوریه، وجود مرکز هستهای در دیرالزور را رد کرد و حتی گفت که «کدام احمقی یک سایت هستهای را بدون پدافند در بیابان میسازد؟» اما بعدها اسناد اطلاعاتی آمریکا و گزارشهای فنی آژانس بینالمللی انرژی اتمی نشان دادند که آثار اورانیوم در محل این تأسیسات وجود دارد و همکاری کره شمالی با سوریه در این پروژه گسترده و پنهانی بوده است.
در بر یک پاشنه میچرخد
عملیات بستان در عمل دومین حمله بر اساس دکترین بگین بود و بار دیگر نشان داد که صرفنظر از تغییر دولتها در تلآویو، اجماع امنیتی اسرائیل در قبال تهدیدهای پیرامونیاش پایدار باقی مانده است.
دکترین بگین تا روز ۲۳ خرداد ۱۴۰۴ که اسرائیل بار دیگر آن را به شکل فعال به کار گرفت، همواره نقطه اتصال همه گروههای سیاسی چپ و راست تا نیروهای امنیتی و ارتش اسرائیل بوده است. از چپگراترین سیاستمداران این کشور تا راستهای افراطی، بر مقابله پیشدستانه با تهدیدهای موجودیتی پیرامون اتفاق نظر دارند. ممکن است در مورد جزئیات واکنش یا نحوه مدیریت ضربه به «دشمن» اختلاف وجود داشته باشد، ولی در محور بودن این دکترین، کسی مخالفتی ندارد.
دکترین بگین در سفر ۴۴ سالهاش تا امروز فراز و فرودهای بسیاری داشته است. دولتهای مختلف در اسرائیل، پس از تجربه مخالفت ریگان با حمله به اوسیراک، تلاش کردهاند هزینههای جانبی اجرای این دکترین را تا حد ممکن کاهش دهند و آن را در قلب روندهای امنیتی خاورمیانه و جهان پیرامونشان قرار دهند. به این معنا که کشوری یا اقدامی که در فهرست تهدید موجودیتی اسرائیل قرار میگیرد، در فهرست تهدیدهای همسایگان و قدرتهای جهانی هم وارد شود.
سوریه بشار اسد، عراق صدام حسین و ایران علی خامنهای همگی بهتدریج در فهرست تهدیدهای امنیتی منطقهای و جهانی توصیف شدند. این کار اجرای حمله اسرائیل به «نقطه تهدید موجودیتی» را برای تلآویو آسانتر ساخت.
اما نکته مهم در مورد دکترین بگین آن است که عناصر رویارویی نظامی در اجرای آن بر «نقطه تهدید» و نابودی آن متمرکز است و نه الزاما همه عناصر آن حکومتی که «تهدیدآفرینی» کرده است.
سرنوشت برنامه هستهای اسد و صدام نشان میدهد که اسرائیل با موفقیت توانسته دکترین بگین را در مورد سوریه و عراق پیاده کند؛ «نقاط تهدید» که همان برنامه هستهای این دو کشور بود، ضربه خوردند و از بین رفتند بیآنکه اسرائیل اجرای این دکترین را به طرح پیچیده و پر از ابهام تغییر حکومتهای سوریه و عراق گره زده باشد. بشار اسد ۱۷ سال پس از حمله به الکبیر سرنگون شد و صدام حسین ۲۳ سال بعد از حمله به اوسیراک.
پس از جنگ ۱۲ روزه و حمله اسرائیل و آمریکا به تاسیسات هستهای ایران، بسیاری در مورد شباهتهای بگین و نتانیاهو سخن گفتند. اما آیا دکترین بگین پیاده شد؟ آیا اجرای عملیات «شیر برخاسته» در روز ۲۳ خرداد ۱۴۰۴ صورتبندیهای این دکترین را دارد و مهمتر از همه، توانسته اهداف آن رویه امنیتی را متحقق کند؟
نقطه تهدید یا خط تهدید؟
از اوسیراک عراق تا الکبیر سوریه، یک خط مشترک دیده میشود: اسرائیل اجازه نداده است هیچ کشوری در همسایگیاش که تهدیدی موجودیتی محسوب شود، به توان هستهای برسد. همین منطق اکنون در برابر ایران نیز به کار گرفته شده است. با این تفاوت که ایران نه عراق است و نه سوریه؛ شبکه زیرساختهای هستهای آن پراکنده، عمیق و مستحکم است و ظرفیت علمی و فنی آن بسیار بالاتر است.
دولت نتانیاهو گرچه دست از ادعای پیروزی مطلق خود در این جنگ برنداشته، ولی از پتانسیل همچنان فعال برنامه هستهای ایران میگوید. دونالد ترامپ بیشتر مایل است بگوید که این عملیات موفقیتی کامل برای نابودی برنامه هستهای ایران بوده، ولی او هم گهگاهی میگوید که اگر ایرانیها دوباره فیلشان یاد هندوستان کند، بمبافکنهای آمریکایی بازخواهند گشت.
نتانیاهو شاید برای توجیه «حمله پیشدستانه» به دکترین بگین متوسل شده باشد، اما از اساس آن دکترین در معنای اولیهاش با چنین حملهای منطبق نیست. هدف دکترین بگین نابودی مطلق «نقطه تهدید» است. در نظر محافل امنیتی اسرائیل، تهدید ایران نه یک نقطه که ترکیب همزمان نیروهای نیابتی، توان هستهای و برنامه موشکی جمهوری اسلامی است.
ایران بهرغم ضرباتی که در ۱۲ روز جنگ متحمل شد هنوز داراییهایش را به کل از دست نداده است. شبکه نیابتیها هرچند نیمهجان، به حیات خود ادامه میدهد؛ برنامه موشکی در زیر زمین همچنان فعال است و برنامه هستهای ضربه خورده ولی از بین نرفته است. آن چیزی که محافل امنیتی اسرائیل در مورد «تهدیدهای ایران» برآورد میکنند چندین نقطه بههم پیوسته است که یک خط طولانی را شکل میدهد. به همین دلیل «نابودی نقطه تهدید» با یک ضربه برقآسا که در قلب دکترین بگین است، در رابطه با ایران کار نمیکند.
پایان تهدید و موفقیت دکترین بگین باید چیزی شبیه آنچه باشد که در سوریه و عراق اتفاق افتاد: عراق پس از اوسیراک به سراغ برنامه هستهای نرفت؛ سوریه هم پس از بمباران الکبیر به ورطه جنگ داخلی افتاد و تا زمان هبوط احمد الشرع و سقوط اسد، جانی در بدن و پولی در خزانه نداشت که بخواهد برنامه هستهایش را احیا کند.
ولی افتاد مشکلها...
برای بیش از دو دهه در محافل سیاسی اسرائیل در مورد پیچیده و دشوار بودن اجرای این دکترین در برابر ایران بحث شده است. وسعت ایران، دوری از اسرائیل، پراکندگی برنامه هستهای و موشکی در سراسر کشور و البته بومی بودن آن و شبکه نیابتیها موانع اصلی اجرای این دکترین قلمداد میشدند.
اسرائیل گرچه ضربه اول را براساس روح دکترین بگین وارد کرده است، ولی در تحقق اصل دکترین همچنان با موانع بسیار مواجه است.
در ایران، مقامهای جمهوری اسلامی هنوز از ضرباتی که در جنگ ۱۲ روزه بر آنها وارد شد، گیج و پریشانند و نمیدانند با وضعیت جدید چه باید بکنند. برنامه هستهای عملاً در تعلیق است، ولی تعلیق بدون امتیاز مانند زخمی است که خونریزی میکند. هیچ چشمانداز دیپلماتیک روشنی هم برای رسیدن به نوعی مصالحه یا احیای توازن در افق دیده نمیشود. اسرائیل و آمریکا گارد خود را کامل بستهاند و اروپا هم پیرتر از آن است که بتواند نقشی متفاوت ایفا کند.
استراتژی «آستانه هستهای» که تهران پس از ناکامی توافق سعدآباد پلهپله پیمود نیز به ضد خود بدل شده است. این استراتژی قرار بود هم بازدارنده باشد و هم ثمن معامله برای گرفتن امتیاز شود. ولی همین حرکت پلهپله تهران به سمت آستانه هستهای، بیآنکه برنامه ساخت بمب داشته باشد، روندی را شکل داد که نه تنها جلوی جنگ را نگرفت بلکه پس از جنگ به یک گرفتاری حیثیتی در هر مذاکره با طرفهای مقابل تبدیل شد.
از همه مهمتر، «آستانه هستهای» و حرکت به سمت غنیسازی ۶۰ درصدی وضعیتی را ایجاد کرده است که حتی دستاورد برجام یعنی پذیرش برنامه غنیسازی اورانیوم در خاک ایران را نیز زیر سوال برده است. جمهوری اسلامی هم چارهای برای درمان این درد گسترده و همهجانبه ندارد.
در مواجهه با وضع کنونی، ایران گزینههای زیادی در اختیار ندارد. طرف مقابل از او تسلیم مطلق میخواهد؛ چنین پیشنهادی در عمل به معنای «استراحت بیمه دو نیمه جنگ» است.
اما اسرائیل هم گزینههایش محدود است و باید یک چشمش را همواره به روی ایران باز نگه دارد.
ایران ممکن است در واکنش به تحولات کنونی و فعال شدن مکانیسم ماشه به سمت گزینه «انتحاری» ساخت بمب اتمی برود. احتمال چنین اقدامی خیلی کم است و پیامد آن تشکیل یک ائتلاف جهانی و منطقهای برای حمله به ایران خواهد بود.
اما یک راه دیگر فعال کردن تدریجی برنامه هستهای در مقیاسهای کوچک و بهشدت پراکندهتر از قبل است. در این صورت اسرائیل دوباره با حملات پیشگیرانه واکنش نشان خواهد داد. مقامات اسرائیلی هم گفتهاند که حملات آینده محتمل و ممکن است. چنین وضعی به درگیریهای متناوب و پرهزینه میان ایران و اسرائیل منجر میشود که تبعات اقتصادی و نظامی برای دو کشور و کل خاورمیانه خواهد داشت.
نسخه دوم بگین و آرزوهای دشوار
اجرای دکترین بگین بر رفع تهدیدهای نقطهای بنا شده است. اجرای این دکترین در مورد ایران اما با ضربههای مقطعی و نقطهای به موفقیت نخواهد رسید. هدف اسرائیل اگر رفع مطلق تهدید باشد، اجرای آن در مورد «تهدید ایران» با سرشت و سرنوشت نظام سیاسی مستقر گره خورده است. تغییر نظام سیاسی هم پر از پیچیدگی و دشورای است. به همین دلیل آن پروندهای که اسرائیل با حمله به ایران گشوده با دو سابقه پیشتر اجراشده دکترین بگین متفاوت است.
به نظر میرسد آنچه نتانیاهو سودای آن را پیش از جنگ ۱۲ روزه داشته، نه همان دکترین ۴۴ ساله بگین، که اجرای نسخهای جدید و تا حد زیادی متفاوت از آن دکترین است: «هر کشوری که برنامه فعال برای تهدید اسرائیل داشته باشد، نظام سیاسیاش را سرنگون میکنیم.»
نوع متفاوت اجرای حمله به ایران در قیاس با حمله به سوریه و عراق نشانهای از اجرای همین «نسخه دوم دکترین بگین» است.
ممکن است کسی بگوید که اولویت دادن به کشتن فرماندهان ارشد سپاه و حتی تلاش برای ترور علی خامنهای پیش از ضربه به سایتهای هستهای تاکتیک جنگی برای گیج کردن حریف پیش از ضربه به تاسیسات هستهای بود، اما اگر تغییر نظام سیاسی در ایران «هدف اصلی» باشد، چه؟
تحولات پیش و پس از جنگ ۱۲ روزه نشان میدهد که اسرائیل در پیوند با دولت کنونی آمریکا تلاش میکند با جمهوری اسلامی به صورت کامل تسویهحساب کند. آیا اسرائیل موفق خواهد شد؟ حمله اسرائیل به اوسیراک و الکبیر نیاز به چراغ سبز هیچ طرفی نداشت ولی در رابطه با ایده مقابله آخرالزمانی با جمهوری اسلامی، کلید آرزوهای تلآویو در جیب خودش نیست. تلآویو اکنون تلاش میکند به هر شکل ممکن دستش به این کلید جادویی برسد، ولی هیچ طرفی قادر مطلق نیست و هر آرزوی سیاسی الزاما متحقق نمیشود.
جمهوری اسلامی باید بیش از هر دورهای از حیاتش نگران سرنگونی خودش باشد. نه فقط به این دلیل که نیروهای خارجی علیهاش متحد شدهاند و آرزوی رفتنش را دارند، بلکه مهمتر از همه به این دلیل که مردم ایران این حکومت را ناتوان از اداره امور میدانند، با مناسبات حکمرانی جمهوری اسلامی مخالفند و به تغییر رفتار بنیادین نظام اعتمادی ندارند. به این واسطه جمهوری اسلامی تبدیل به حکومتی شده که کمتر کسی در ایران آن را نماینده خود میداند.
در بعد خارجی، هرچند زمان به نفع تهران جلو نمیرود، اما ایران و آمریکا هنوز کارتهایی برای بازی دارند. چه چیزی سبب شده که این کارتها به کار گرفته نشوند؟ ایران و آمریکا الان در زمین بازی مشترکی نیستند و تا حدودی نمیدانند کی و کجا باید همدیگر را برای تقابل یا توافق ملاقات کنند.
وضعیت خاکستری کنونی با هر اتفاق سادهای میتواند به نفع یا به ضرر آرزوهای یک طرف این نزاع متحول شود: آرزوی اسرائیل برای سرنگونی جمهوری اسلامی یا آرزوی جمهوری اسلامی برای بازگشت به دوران خوش ثبات امنیتی.
نظرها
نظری وجود ندارد.