ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

بریکس و آزمون غزه: آلترناتیوی که از نظم موجود فراتر نمی‌رود

کیوان مسعودی در این یادداشت می‌نویسد :‌«شاید بزرگ‌ترین درس غزه این باشد که «چندقطبی بودن» به خودی خود نه رهایی‌بخش است و نه عادلانه. اگر تنها تغییر این باشد که واشنگتن و بروکسل جای خود را به پکن و دهلی بدهند، اما منطق مسلط همان منطق سود، سکوت و سلطه بماند، ما نه با جهانی نو بلکه با نسخه‌ای بازتولیدشده از جهان قدیم روبه‌رو خواهیم بود.»

در جهانی که نظم لیبرال غربی زیر بار بحران‌های پیاپی از درون فرسوده می‌شود و مشروعیت خود را در چشم بسیاری از ملت‌ها از دست می‌دهد، نگاه‌ها به سوی ائتلاف‌های نوظهور جنوب جهانی دوخته شده است. قدرت‌هایی مانند چین و هند، روسیه و برزیل، و حتی ایران و عربستان، در قالب «بریکس» وعده داده‌اند که نظم بین‌المللی را از تک‌قطبی‌بودن خارج کنند و صدای حاشیه‌نشینان تاریخ جهانی باشند. در روایت رسمی، بریکس می‌خواهد با پایان دادن به هژمونی دلار، اصلاح نهادهای بین‌المللی و ایجاد سازوکارهای مالی جدید، زمینه‌ساز جهانی چندقطبی و عادلانه‌تر شود.

اما جنگ غزه ـ و آنچه بسیاری از نهادهای حقوق بشری و سازمان‌های بین‌المللی آن را «نسل‌کشی» نامیده‌اند ـ آزمونی تاریخی برای این ادعا بود. آزمونی که بریکس، تا این لحظه، در آن مردود شده است.

در بیانیه‌ی نهایی نشست ژوئیه ۲۰۲۵، حتی یک بار هم واژه‌ی «نسل‌کشی» به کار نرفت. نه از جنایات جنگی اسرائیل سخنی به میان آمد، نه پیشنهادی برای تحریم یا تعلیق روابط مطرح شد، نه صادرات تسلیحات محدود شد و نه طرحی برای فشار دیپلماتیک ارائه گردید. حتی پس از بمباران بیمارستان الشفاء، کشته شدن هزاران کودک، قحطی سازمان‌یافته و آوارگی بیش از دو میلیون نفر، بریکس به کلی‌گویی درباره‌ی «پرهیز از خشونت» بسنده کرد. برای ائتلافی که داعیه‌ی بازنویسی نظم جهانی را دارد، این سکوت چیزی کمتر از شکست اخلاقی نیست.

سکوتی که از منطق منافع می‌آید

این بی‌عملی را نمی‌توان صرفاً به «بی‌توجهی» نسبت داد. واقعیت آن است که منطق غالب بر رفتار اعضای بریکس همان منطق قدرت و منفعت است که بر نظم لیبرال حاکم است. تقریباً همه‌ی اعضای اصلی این ائتلاف روابط گسترده یا استراتژیک با اسرائیل دارند.

چین، به‌عنوان ستون اقتصادی بریکس، در دهه‌ی گذشته میلیاردها دلار در زیرساخت‌های اسرائیل سرمایه‌گذاری کرده است: از بندر حیفا گرفته تا پروژه‌های فناوری در «دره‌ی سیلیکونی» اسرائیل (Silicon Wadi). شرکت دولتی چینی «گروه بین‌المللی بنادر شانگهای» (SIPG) در سال ۲۰۱۵ یک قرارداد ۲۵ ساله برای راه‌اندازی و بهره‌برداری از پایانهٔ جدید بندر حیفا امضا کرد؛ پایانه‌ای که از سال ۲۰۲۱ فعالیت خود را آغاز کرده است. این پروژه بخشی از ابتکار راهبردی چین موسوم به «یک کمربند، یک جاده» به شمار می‌آید. حجم تجارت دوجانبه چین و اسرائیل در سال ۲۰۲۴ به بیش از ۲۵ میلیارد دلار رسید، و حتی گزارش‌هایی وجود دارد که فناوری‌های چینی در پهپادهای مورد استفاده در بمباران غزه به کار گرفته شده‌اند.

هند نیز که یکی از مهم‌ترین خریداران تسلیحات اسرائیلی است، در جریان جنگ نه‌تنها روابط نظامی خود را کاهش نداد، بلکه قراردادهایی برای واردات سامانه‌های ضدپهپاد و موشک‌های هدایت‌شونده امضا کرد. روابط استراتژیک دهلی ـ تل‌آویو مدام در حال افزایش است.

آفریقای جنوبی تنها کشوری بود که علیه اسرائیل در دیوان بین‌المللی دادگستری شکایت کرد، اما حتی این کشور هم صادرات زغال‌سنگ به اسرائیل را ادامه داد و هیچ اقدام اقتصادی مؤثری در جهت فشار بر تل‌آویو انجام نداد. برزیل نیز که لولا داسیلوا در آغاز جنگ مواضعی تند گرفت، به سرعت لحن خود را نرم کرد و از اعمال تحریم یا کاهش روابط سخنی به میان نیاورد.

این تناقض‌ها تصادفی نیستند، بلکه نشانه‌ی نوعی محاسبه‌ی ژئوپلیتیکی‌اند: بریکس می‌خواهد همزمان هم خود را «آلترناتیو» نشان دهد و هم روابطش را با قدرت‌های اقتصادی و فناوری حفظ کند. اما همین دوگانگی باعث می‌شود تا در بزنگاه‌های تاریخی ـ جایی که مرز میان ژست سیاسی و کنش اخلاقی روشن می‌شود ـ جانب سود را بگیرد و سکوت اختیار کند.

آلترناتیوی که بازتولید نظم موجود است

این سکوت نشانه‌ی محدودیت بنیادی بریکس است. این ائتلاف اگرچه خود را جایگزینی برای نظم آمریکامحور می‌داند، اما در واقع همان منطق قدرت، رقابت و سود را بازتولید می‌کند. توسعه‌گرایی چین با ملی‌گرایی هند، جاه‌طلبی ژئوپلیتیکی روسیه با منافع اقتصادی برزیل و آفریقای جنوبی هم‌پوشانی دارد؛ و همه‌ی آن‌ها، در نهایت، درون مدار سرمایه‌داری جهانی عمل می‌کنند.

در نتیجه، وقتی با مسئله‌ای مانند غزه مواجه می‌شوند ـ مسئله‌ای که نه فقط یک بحران انسانی بلکه نقطه‌ی تمایز میان «ضد هژمونی» واقعی و ژست‌های نمادین است ـ از اتخاذ موضعی ریشه‌ای و پرهزینه پرهیز می‌کنند. ضدیت با استعمار، که شعار محوری بسیاری از این کشورهاست، در عمل به یک گفتمان تزئینی بدل می‌شود: استعمار بد است، اما تا زمانی که بر منافع ما اثر نگذارد.

فلسطین، از دید بسیاری از ملت‌های جنوب جهانی، آزمون نهایی صداقت هر پروژه‌ی ضد‌هژمونیک است. سکوت بریکس در برابر نسل‌کشی نه‌تنها یک شکست اخلاقی بلکه نشانه‌ی ناتوانی در شکل‌دادن به همبستگی واقعی جنوب با جنوب است.

این تناقض در سطح نظری نیز آشکار است. برای مثال، چین که خود را پرچم‌دار جنوب جهانی می‌داند، در بسیاری از پروژه‌های زیرساختی در آفریقا همان الگوهای نابرابر استخراج منابع و وابستگی مالی را بازتولید کرده که استعمار غربی انجام می‌داد. روسیه که مدعی مقابله با ناتوست، در سوریه با بمباران مناطق غیرنظامی نقشی تعیین‌کننده در حفظ نظامی سرکوبگر ایفا کرد. این در مورد ایران نیز مصداق دارد. عربستان نیز که اکنون در قالب «بریکس پلاس» بخشی از این ائتلاف است، در جنگ یمن دست به کشتار گسترده زده‌ است و از نزدیک‌ترین متحدان واشنگتن محسوب می‌شوند.

در چنین زمینه‌ای، ادعای ساختن «نظمی عادلانه‌تر» بیشتر شبیه به بازتوزیع قدرت در میان قدرت‌های موجود است تا تلاشی برای تغییر بنیادین منطق سلطه. اگر نظم جهانی امروز یک امپریالیسم غربی دارد، نظم بریکسی هم ـ در غیاب یک چشم‌انداز رهایی‌بخش ـ به شکلی از امپریالیسم چندقطبی می‌انجامد که در آن جنوب علیه جنوب سکوت می‌کند.

جهان چند قطبی ومساله رهایی

فلسطین، از دید بسیاری از ملت‌های جنوب جهانی، آزمون نهایی صداقت هر پروژه‌ی ضد‌هژمونیک است. سکوت بریکس در برابر نسل‌کشی نه‌تنها یک شکست اخلاقی بلکه نشانه‌ی ناتوانی در شکل‌دادن به همبستگی واقعی جنوب با جنوب است. چگونه می‌توان از جهانی چندقطبی سخن گفت وقتی یکی از خون‌بارترین فجایع انسانی زمانه‌ی ما ـ که علیه ملتی استعمارزده در جنوب رخ می‌دهد ـ با بی‌تفاوتی روبه‌رو می‌شود؟

این وضعیت برای بسیاری یادآور شکست تاریخی جنبش عدم تعهد در دهه‌های پایانی قرن بیستم است؛ جنبشی که با شعار استقلال و عدالت شکل گرفت، اما به‌دلیل رقابت‌های درونی و وابستگی به منطق قدرت جهانی، در نهایت به حاشیه رانده شد. بریکس نیز، اگر نتواند از این چرخه‌ی سکوت و سازش عبور کند، سرنوشتی مشابه خواهد داشت.

در نهایت، شاید بزرگ‌ترین درس غزه این باشد که «چندقطبی بودن» به خودی خود نه رهایی‌بخش است و نه عادلانه. اگر تنها تغییر این باشد که واشنگتن و بروکسل جای خود را به پکن و دهلی بدهند، اما منطق مسلط همان منطق سود، سکوت و سلطه بماند، ما نه با جهانی نو بلکه با نسخه‌ای بازتولیدشده از جهان قدیم روبه‌رو خواهیم بود.

بریکس می‌تواند در آینده نقش مهمی ایفا کند، اما تنها زمانی که حاضر شود اصول انسانی را بر منافع ژئوپلیتیکی مقدم بدارد، همبستگی را نه به‌عنوان شعار بلکه به‌عنوان کنش ببیند، و از مرزهای گفتمان ضدغربی فراتر رود. تا آن زمان، جنوب جهانی همچنان در انتظار نیرویی خواهد ماند که نه صرفاً علیه غرب، بلکه علیه خودِ منطق سلطه ـ در هر شکلی که باشد ـ بایستد.

در همین زمینه:‌

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

نظری وجود ندارد.