ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

«نه جنگ، نه صلح»؛ خاکستری‌ای که همه چیز را می‌بلعد

علی رسولی- تحققِ یک نظمِ جدید که منافع همه طرف‌ها را تامین کند، نه با یک معامله آنی ممکن است و نه با مدل جنگ ۱۲ روزه. به همین دلیل، واشینگتن و تل‌آویو ممکن است «تغییر نظام بدون جنگِ مستقیم و همه‌جانبه» را نقطه بهینه خود ببینند، اما توان عملی و تضمینِ لازم برای رسیدن به آن را ندارند و در عین حال امیدوارند روندهای درونی ایران این کار را برایشان انجام دهد؛ درختی که شاید دیر بار بدهد یا هرگز میوه‌ای ندهد.

«این، طلوع تاریخی یک خاورمیانه نو است.» جمله‌ای که دونالد ترامپ در اکتبر ۲۰۲۵ هنگام اعلام توافق آتش‌بس و آزادی گروگان‌ها در غزه به کار برد، نمادِ آرزوهای واشینگتن و تل‌آویو برای بازسازی یک «نظم امنیتی» تازه در منطقه است.

تحقق آرزوهای سیاستمداران برای ساختن مناسبات مطلوبشان کار آسانی نیست. خاورمیانه گورستان آرزوهای پادشاهان و قدرتمندان است. اما چنین آرزویی ناممکن هم نیست. طرفه آنکه، کسی که چنین آرزویی در سر می‌پروراند باید بتواند با دقت لوازمش را فراهم کند.

این شعارِ بلندپروازانه، در نخستین گام در تقابل با زمختیِ واقعیتِ میدانیِ «نه جنگ و نه صلح» است: وضعیتی که نه به صلحِ پایدار می‌انجامد و نه به جنگِ تمام‌عیار. این وضعیت، در کوتاه‌مدت پر از حوادث بزرگ و خبرهای شوکه کننده است ولی کم‌کم مانند هر رویه مصنوعی دیگری، انرژی‌اش را از دست می‌دهد و به یک خمودگی نظامی و سیاسی با هزینه‌های بلندمدت تبدیل می‌شود.

خلاصه آنچه در ادامه می‌آید این‌ها است: گرچه تهران در ردیف نخست آسیب‌دیدگان از «تداوم» وضعیت «نه جنگ و نه صلح» است ولی در ردیف‌های پشتی هم تل‌آویو، واشینگتن و کشورهای حوزه خلیج فارس نشسته‌اند. «نسخه دوم دکترین بگین» پروژه آینده اسرائیل را پیچیده‌تر کرده؛ و در نهایت چرا تحققِ کم‌هزینه یک نظمِ جدید که منافع همه طرف‌ها را تامین کند، دور از دسترس به نظر می‌رسد.

ایران: در تنگنای ادراکی و راهبردی

تحولات ماه‌های گذشته و به‌ویژه آرایش تهران پس از جنگ ۱۲ روزه نشان داده است که برای جمهوری اسلامی، سه رکن کلیدی قدرت‌اش یعنی «هسته‌ای (آستانه هسته‌ای)، موشکی و شبکه‌های نیابتی»، بیش از توسعه اقتصادی، نمادِ بقای سیاسی و مشروعیت داخلی‌اند. اینکه این تصور درست است یا نادرست موضوع این مطلب نیست. ادراک جمهوری اسلامی از وضعیت خودش به عنوان عنصری مهم در تحولات آینده به ویژه در ارتباط با طرف‌های متخاصم یا رقیب عمل می‌کند.

به این معنا که هرگونه توافقی که یکی از این ارکان را هدف قرار دهد، در ذهن مقام‌های ارشد امنیتی و سیاسی جمهوری اسلامی به معنای «تسلیم» و متعاقبا تهدیدی برای دوام نظام تعبیر می‌شود. از همین رو تهران در شرایط کنونی آمادگی ورود به توافقی که این ستون‌ها را تضعیف کند، ندارد؛ حتی اگر بپذیرد ادامه وضعِ «نه‌جنگ و نه صلح»، هزینه‌های سنگینی به اقتصاد و پایگاه اجتماعی‌اش تحمیل می‌کند.

این دورِ باطلِ ادراکی-راهبردی، تهران را به گزینه «صبر و انتظار» و آرزومندی در مورد اینکه «جان‌سختی» می‌تواند واشینگتن و همپیمانانش را به دادن امتیاز قانع کند، سوق داده است؛ امتیازی که به‌صورت ملموس خطر «سقوط نظام» را کاهش دهد. این امتیاز لزوما به رسمیت شناختن مولفه‌های سه‌گانه امنیتی جمهوری اسلامی (هسته‌ای، موشکی، نیابتی) نیست، بلکه می‌تواند بسته‌ای از تضمین‌های سیاسی و اقتصادی ملموس و قابل توجه در حد همان عناصر راهبردی باشد.

اما این امیدِ تهران شکننده است: اول اینکه آمریکا و اسرائیل برنامه‌ای برای دادن تضمین‌های سیاسیِ گسترده و بلندمدت به ایران را ندارند. دست‌کم نشانه‌ای از چنین نرمشی در آن‌ها دیده نمی‌شود.

در سطح دوم، بازیگران منطقه‌ای مانند عربستان و امارات نیز حاضر نیستند از منافع راهبردی خود چشم بپوشند و رقیب منطقه‌ای را رها شده از قید و زنجیر بپذیرند.

در سطح سوم خود ایران است. هر امتیازی که واشینگتن بخواهد بدهد، معمولا مشروط به محدودیت‌های سخت‌گیرانه فنی و نظارتی یا سطحی از تضمین منافع اقتصادی و امنیتی برای او است که تهران آن را زیان‌بار می‌داند. بنابراین ایران بین فشارِ هزینه‌ایِ ادامه وضعیت «نه‌جنگ و نه صلح» و ترس از «تسلیم» راهبردی گرفتار مانده است.

اسرائیل: نسخه دوم بگین و هزینه‌های مداوم

تل‌آویو پس از ۷ اکتبر به شیوه‌ای جدید در منطقه رفتار می‌کند. در دو سال گذشته اسرائیل به‌سوی دکترین «امنیت‌سازی پیش‌دستانه» حرکت کرده است که می‌توان آن را «نسخه دوم دکترین بگین» نامید: نه فقط هدف‌گیریِ نقاطِ مشخصِ تهدید موجودیتی برای اسرائیل (مانند برنامه هسته‌ای کشورهای همسایه)، که هدف‌ قرار دادن کل شبکه و ساختارهای حیاتیِ قدرتِ تهدید کننده یعنی رهبری، شبکه‌های خارجی و ظرفیت عملیاتی آن‌ها، تا حد ممکن.

تجربه حمله به سایت‌های هسته‌ای و ترور فرماندهان سپاه، دست برتر تاکتیکیِ اسرائیل را به همه نشان داده است، اما همان تجربه این را هم نشان داد که ایران یک هدفِ نقطه‌ای ساده نیست؛ مجموعه‌ای از ظرفیت‌های پراکنده و درهم‌تنیده است که نابود کردنِ کاملِ آن به یک عملیاتِ نظامی فراگیر یا فرآیندی طولانی‌مدت و پیچیده نیاز دارد.

تداومِ این دکترینِ تهاجمی که فراتر از جمهوری اسلامی قرار است به همه تهدیدهای اسرائیل به صورت پیش‌دستانه رسیدگی‌ کند، هزینه‌زا خواهد بود: تحلیل منابع، افزایش اتکای نظامی به آمریکا، فشار دیپلماتیک و منزوی شدن در سطح جهانی و تحریکِ بازیگران منطقه‌ای علیه یک اسرائیلِ پرخاشگر.

فعلا چند هفته‌ای است که درگیری‌ها با فرکانس ملایم‌تری در جریانند. اما فروکش کردن موقتِ درگیری‌ها به معنای پایانِ ریسک‌ها نیست؛ ایستادن در لبه جنگ با ایران، فعال نگه داشتن احتمال حمله به سوریه، فشار هر رزوه به بیروت، «لبنانیزه کردن» غزه و حفظ وضعیتی که اسرائیل بتواند هرگاه خواست ضربه بزند، پایداریِ دیگر عناصر منطقه را تضعیف کرده است.

آمریکا و شکنندگی رویای نظم نوین

واشینگتن، به‌ویژه در دوره‌ای که خواهان بازتعریف نقشِ خود در خاورمیانه و بهره‌برداری از ائتلاف با کشورهای خلیج فارس بود، امید داشت با زایش شبکه‌ای از تضمین‌های امنیتی و سازوکارهای همکاریِ نظامی، نظمِ جدیدی بسازد.

اعلامِ «طلوعِ مجددِ صلح» توسط ترامپ تصویری رویایی است اما از منظر واقعیتِ میدانی دو اشکال بنیادی دارد: یکی اینکه بازیگران حوزه خلیج فارس پس از جنگ ۱۲ روزه، حملات مداوم به سوریه و حمله به دوحه قطر، دیگر همان اعتماد سابق را به تل‌آویو و تضمین‌های آن ندارند.

دوم اینکه مشروعیتِ اخلاقیِ این نظم، پس از ویرانیِ غزه و تداومِ حملات، به شدت مخدوش شده است.

در سطح سوم، آمریکا خود با کشمکش‌های داخلی و فشارهای بین‌المللی مواجه است و تصویر آمریکای بعد از جنگ تعرفه‌ها برای متحدان و دوستان سنتی‌اش این است که واشینگتن دیگر توان اعمالِ یک سیاستِ یکپارچه و بلندمدت را با اطمینان کامل از حصول نتیجه آن، ندارد.

در نتیجه، پروژه واشینگتن برای خاورمیانه با فقدان اعتماد در میان دوستان و محدودیت‌های ابزاری مواجه است و همین وضعیت به تداوم زیانبار موقعیت «نه جنگ نه صلح» منتهی خواهد شد.

این وضعیتی خاکستری است که همه چیز را به درون خود می‌کشد؛ حتی عناصر ثبات سنتی. همه بازیگران از خود می‌پرسند که چه کسی دوست است و چه کسی دشمن؟ ۲۰ سال پیش پاسخ این سوال برای همه روشن بود. جتی ۱۰ سال یا ۵ سال پیش هم بازیگران درکی روشن از جبهه خودی‌ها و ناخودی‌ها داشتند. امروز چه؟ عربستان سعودی یا قطر و امارات می‌توانند اطمینان داشته باشند که فردا و به ناگاه از موقعیت دوست واشینگتن و شریک مخفی تل‌آویو به دشمن تبدیل نمی‌شوند؟ ترکیه چه تصوری از دوست و دشمنش دارد؟ پاکستان و جمهوری‌های آسیای میانه و قفقاز چه؟

معمای امتیازِ راهبردیِ تهران: چه چیزی «قدرت‌ساز» است؟

نخستین نکته مشخص و روشن در وضع کنونی آن است که همه طرف‌ها به دنبال «تغییر کم‌هزینه» وضع موجودند. در پرونده جمهوری اسلامی، طرف مقابل می‌خواهد که هر معامله‌ احتمالی سبب «کاهشِ واقعیِ تهدید تهران» شود. اما تهران نیز به دنبال تضمین‌هایی است که بقای نظام را تامین کند.

این تعارض عملا اجرای هر گزینه ساده‌ای را برای معامله بی‌معنا می‌کند: پذیرشِ محدودیت بر موشک یا شبکه نیابتی به‌تنهایی برای تهران غیرقابل‌قبول است؛ کنار گذاشتن برنامه هسته‌ای نیز تهدیدی موجودیتی برای مشروعیت‌اش خواهد بود. بنابراین چه چیزی می‌تواند نقشِ «عنصر راهبردیِ قدرت‌بخش» را ایفا کند بدون آنکه هسته‌ای/موشکی/نیابتی باشد؟ سه گزینه احتمالی وجود دارد اما هر کدام محدودیت‌هایی دارند:

یکی دادن تضمین‌های اقتصادی استثنایی به جمهوری اسلامی است. مثلا بسته رفع تحریم، آزادسازی ذخایر، سرمایه‌گذاریِ خارجی کلان، و تضمینِ فروش نفت. چنین چیزی تقریبا غیرممکن می‌نماید. شبکه تحریم و فشار مالی بر جمهوری اسلامی‌ تنها و مهم‌ترین ابزار غیرنظامی آمریکا در جنگ با تهران است. هیچ طرفی مهم‌ترین ابزارش را در همان مرحله نخست معامله نمی‌کند.

یک راه دیگر می‌تواند انعقاد پیمان‌های سیاسی-منطقه‌ای عدم‌تهاجم باشد. سازوکارهای چندجانبه‌ای که به‌صورت حقوقی مانع حمله مستقیم طرفین به هم باشد. مشکل چنین راهکاری این است که در فضای کنونی بین‌المللی «مناسبات حقوقی» وزنی برای ایجاد ثبات ندارند. هر قدرت منطقه‌ای و بین‌المللی که بخواهد اقدامی ایضایی انجام دهد به آخرین چیزی که فکر خواهد کرد «مناسبات حقوقی» است. دشواری دیگر هم این است که اجرای مستقل این ضمانت‌های حقوقی و اعتمادسازی میان دشمنان تاریخی بسیار دشوار است.

در ادراک جمهوری اسلامی از صفحه شطرنج خاورمیانه، این بن‌بست، همان گردنه دشواری است که امید دارد با جان‌سختی و تسلیم نشدن به فرسایشِ اراده طرفِ مقابل و عبور سالم نظام منتهی شود. اما امید به فرسایشِ اراده دشمنان خود به اراده‌ای خلل‌ناپذیر نیاز دارد که جمهوری اسلامی فاقد آن است.

آرزوهای تغییر نظام و محدودیت‌های واقع‌بینانه

در میان تحلیل‌گران نسخه دیگری نیز مطرح است: آیا هدفِ فوری تل‌آویو و واشینگتن، «تغییر نظام» در تهران نیست؟ نسخه دومِ بگین اگرچه ابزاریِ تخیلی و آرمان‌خواه برای برخی به‌شمار می‌آید، اما تحققِ آن بدون مداخله نظامیِ گسترده یا فروپاشیِ داخلیِ سریع ممکن نیست.

اسرائیل می‌تواند با ضرباتِ دقیق و مکرر، توانِ عملیاتی و نمادینِ ایران را تضعیف کند، اما سرنگونیِ ساختارِ سیاسیِ یک کشورِ بزرگ و با شبکه‌های نهادیِ عمیق، سناریویی با هزینه عظیم و پیامدهای نامعلوم است. به‌همین دلیل، امیدِ واشینگتن و تل‌آویو به «ترکیبِ فشارِ اقتصادی، نارضایتیِ اجتماعی و ترک‌های درونِ نظام» است که شاید نظام را بدون مداخله نظامیِ آشکار به فروپاشی بکشاند.

اشکال این سناریو آن است که «تحقق فوری و مطلوب» آن برای آمریکا و اسرائیل نیاز به توسعه ابزارهای مداخله‌گر دارد وگرنه می‌تواند وقوع آن «زمانبر» شود و یا به شیوه‌ای رخ دهد که الزاما تامین کننده منافع آن‌ها نباشد. یک تضاد آنتاگونیستی و یک بازی خاکستری که هر عنصر در تقابل با عنصر دیگر عمل می‌کند.

وضع تا حدی روشن است: «نه جنگ نه صلح» موقعیتی است که نه تنها جمهوری اسلامی را بی‌ثبات می‌کند، بلکه برای اسرائیل، آمریکا و کشورهای حوزه خلیج فارس نیز مخاطراتِ ساختاری به همراه دارد.

تحققِ یک نظمِ جدید که منافع همه طرف‌ها را تامین کند، نه با یک معامله آنی ممکن است و نه با مدل جنگ ۱۲ روزه. به همین دلیل، واشینگتن و تل‌آویو ممکن است «تغییر نظام بدون جنگِ مستقیم و همه‌جانبه» را نقطه بهینه خود ببینند، اما توان عملی و تضمینِ لازم برای رسیدن به آن را ندارند و در عین حال امیدوارند روندهای درونی ایران این کار را برایشان انجام دهد؛ درختی که شاید دیر بار بدهد یا هرگز میوه‌ای ندهد.

در پایان، پرسش اساسی به قوت خود باقی است: آیا خاورمیانه از پسِ این وضعیتِ خاکستری برخواهد آمد و راهی فراتر از چرخه باطل ضربه و مقابله پیدا خواهد کرد؟ یا اینکه «نه جنگ، نه صلح» به وضعیتِ جدیدی بدل می‌شود که چندین سال با هزینه بسیار برقرار می‌ماند و هر چیز باثباتی را بی‌ثبات می‌کند؟ پاسخ هنوز در پرده ابهام است و همین ابهام، بزرگ‌ترین تهدیدِ امنیتی امروز خاورمیانه است.

در همین زمینه:

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

نظری وجود ندارد.