ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

جنگ واشنگتن بر سر کنترل منابع: امروز کاراکاس، فردا تهران

علی رسولی ـ جنگ داخلی بر سر قدرت آخرین بلایی است که جمهوری اسلامی می‌تواند بر سر خودش بیاورد تا وضعی به مراتب شکننده‌تر از وضع کنونی بیابد.

همه مراقب باشید، قیمت نفت را پایین نگه دارید. من بر اوضاع نظارت می‌کنم! شما دقیقا در مسیر خواسته‌های دشمن حرکت می‌کنید. این کار را نکنید!

این جمله را دونالد ترامپ در شبکه اجتماعی تروث سوشال نوشت. در میانه جنگ ۱۲ روزه با ایران. ساعاتی پس از حمله بمب‌افکن‌های بی‌۲ به سه سایت هسته‌ای ایران. قیمت نفت در زمانی که ترامپ این متن را نوشت حدود ۱ دلار افزایش یافته بود.

همین موضع‌گیری بعدتر در تحلیل بلاگرهای حوزه ژئوپلیتیک در داخل ایران هم به این شکل ترجمه شد: نفت همچنان مهم‌ترین ابزار برای فشار بر آمریکا و عقب راندن آن‌ها از فکر تغییر رژیم در ایران است.

کسانی مانند مجید شاکری که یکی از همین بلاگرها است در بن‌بست پس از جنگ، طرح توافق نفتی با ترامپ را به جمهوری اسلامی پیشنهاد داد. اینکه نفت ایران به صورت پیش‌فروش در سبد انرژی شرکت‌های آمریکایی وارد شود و در ازای آن ایران هم سایه جنگ را از سرش دور کند و هم با معافیت‌های اجرایی ریاست‌جمهوری آمریکا بر زخم اقتصاد و ناترازی‌های متنوعش مرهم بگذارد.

کسان دیگری مانند مهدی خراتیان که او هم بلاگر حوزه امنیتی است به سران نظام پیشنهاد می‌دهد که نفت را به عنوان یک ابزار توازن‌بخش و احیاکننده قدرت بازدارندگی به کار بگیرند و از بازی با آن به‌عنوان ابزاری برای کنترل رفتار آمریکا و مجاب کردن چین برای نقش‌آفرینی فعال‌تر در مناقشه خطرناک کنونی واشنگتن و تل‌آویو با تهران سود ببرند.

فعلا وضع کنونی از این قرار است: با گذشت تنها چند ماه از پایان «جنگ ۱۲ روزه» میان ایران و اسرائیل، منطقه خاورمیانه همچنان زیر فشار شدید احتمال یک درگیری تازه قرار دارد؛ درگیری‌ای که نه‌فقط می‌تواند ساختار سیاسی ایران را دگرگون کند بلکه ممکن است بازار جهانی انرژی را نیز با تکانه‌هایی مواجه سازد که آثار آن از سواحل مدیترانه تا کارائیب و از بازار نفت تگزاس تا پالایشگاه‌های شانگهای احساس شود.

در میانه این فضای متشنج، سیاست‌های تهاجمی دونالد ترامپ، چه در قبال ایران و چه در قبال ونزوئلا، نشان می‌دهد که نقشه بزرگ‌تری در حال شکل‌گیری است: نقشه‌ای که محور آن «بازآرایی مالکیت و کنترل بر منابع حیاتی جهان» است.

تنش‌ میان آمریکا و ایران، از تابستان ۱۴۰۴ تاکنون، بار دیگر در مسیر خطرناکی قرار گرفته است. حمله مستقیم اسرائیل به ایران و مشارکت آمریکا با بمباران تاسیسات هسته‌ای فردو، نطنز و اصفهان، ایران را در نقطه‌ای قرار داده که نه قادر است بازدارندگی گذشته‌اش را بازسازی کند و نه توان ورود به جنگی دیگر را دارد. با این حال، هیچ‌یک از عوامل ادعایی بحران، از جمله برنامه هسته‌ای، سرنوشت ذخایر گمشده اورانیوم ۶۰ درصد، وضعیت محور مقاومت و برنامه موشکی، به‌طور واقعی حل نشده است.

روز دوشنبه ۱۰ آذر، مجتبی ذوالنور، چهره امنیتی و نماینده کنونی مجلس شورای اسلامی از این گفت که محمد بن سلمان، ولیعهد سعودی رهاورد سفرش به واشنگتن را با مقام‌های تهران در میان گذاشته است. این رهاورد، پیام ترامپ برای باز شدن درهای دیپلماسی به روی تهران بود. اما با سه شرط که جمهوری اسلامی آن‌ها را ناممکن می‌داند:

سه شرط عنوان شده، یکی غنی‌سازی صفر در خاک ایران، قطع همکاری با جریانات مقاومت و کاهش برد موشکی است.

معنای این شروط برای تهران و ناظران بیرونی چیست؟ شاید همان‌طور که پاتریک کورات، پژوهشگر امنیت انرژی، در نشنال اینترست نوشته: «راه بازگشت به جنگ، کوتاه‌تر از هر زمان دیگری است.»

در همین حال، هزاران کیلومتر دورتر، در دریای کارائیب، ناو هواپیمابر جرالد فورد همراه با ناوشکن‌های آمریکایی گرداگرد ونزوئلا صف بسته‌اند. بزرگ‌ترین آرایش نظامی آمریکا در این منطقه از زمان حمله ۱۹۸۹ به پاناما تاکنون. خبرگزاری رویترز از واشنگتن گزارش داده که نیکولاس مادورو امان‌نامه خواسته تا ترک قدرت کند. حریم هوایی ونزوئلا با یک تهدید ترامپ در شبکه تروث سوشال بسته شده است و رسانه‌های آمریکایی از «پیش‌درآمد یک جنگ بر سر منابع» می‌گویند. آیا این دو بحران در خاورمیانه و کارائیب، به‌ظاهر جدا از هم ولی تحت یک منطق مشترک قرار دارند؟

بهانه‌ها زیادند!

در جریان جنگ ۱۲ روزه، ایران ضربه‌ای را تجربه کرد که در هیچ‌یک از محاسبات نظامی‌اش پیش‌بینی نمی‌کرد: کشته شدن راس فرماندهی نظامی در ساعات اولیه، نابودی بخش‌هایی از تاسیسات هسته‌ای در حملات مستقیم آمریکا و اسرائیل، تضعیف چشمگیر سامانه‌های پدافندی، و سکون محور مقاومت در لبنان، یمن و عراق. هرچند تهران پس از پایان جنگ، تلاش کرد آواز «پیروزی» را سر دهد، اما ارزیابی‌های بین‌المللی تصویر دیگری نشان می‌دهند.

بهانه‌های فروزان شدن آتش جنگ هنوز موجودند: آژانس بین‌المللی انرژی اتمی از «ناپدید شدن» ۴۱۰ کیلوگرم اورانیوم ۶۰ درصد خبر داده است؛ مقداری که رسانه‌های جریان اصلی پشت‌بند آن چنین می‌آورند: «برای ساخت دست‌کم ۱۰ سلاح هسته‌ای کافی است». برآورد اطلاعاتی آمریکا می‌گوید بخش‌هایی از زیرساخت‌های سانتریفیوژ ممکن است زیر آوار همچنان کارآمد باشد.

بهانه برای جنگ بعدی به کفایت وجود دارد و این وضعیت را خطیرتر از هر زمانی می‌کند.

اسرائیل می‌گوید در حالت آماده‌باش دائمی است. جامعه اطلاعاتی این کشور برآورد می‌کند که «فرصت اقدام پیش‌دستانه» ممکن است فقط چند ماه دیگر دوام داشته باشد. و همین موضوع در روزهای گذشته دوباره در سخنان بنیامین نتانیاهو بازتاب یافت؛ آنجا که گفت خاورمیانه در آستانه «رویدادهای خارق‌العاده» است و «اکنون زمان اشتباه‌نکردن» فرا رسیده.

همه این‌ها می‌تواند فضاسازی برای تسلیم رهبری ایران باشد. اما اگر واقعا فراتر از تهدید باشد چه؟ ایران برای جنگ بعدی آماده است؟ ابزار نظامی و دیپلماتیک برای بالا بردن هزینه جنگ به کفایت وجود دارد؟

چند عامل اساسی وضعیت را برای تهران پیچیده‌تر از گذشته کرده است. فروپاشی بخش‌هایی از بازدارندگی نظامی مهم‌ترینش است. توانایی آفندی و پدافندی هوایی ایران تقریبا از بین رفته، سامانه‌های پدافندی در جنگ اخیر نابود شده و نمی‌دانیم چه بخشی از توان موشکی‌ احیا شده است. ضعف بی‌سابقه شبکه نیابتی ایران هم مزید بر علت است. حماس از هم پاشیده، حزب‌الله ضربات مرگباری خورده و نفوذ ایران در سوریه با سقوط بشار اسد به شدت کاهش یافته است.

نقطه امید جمهوری اسلامی فعلا آن است که هیچ جایگزین متحد و سازمان‌یافته‌ای برای حکومتش وجود ندارد. همین سبب شده که بر لایه‌های دوم جمهوری اسلامی و احتمال زد و بند آن‌ها متمرکز شود. لایه‌هایی که خود را منتقد وضع کنونی می‌دانند و به تلویح و تصریح علی خامنه‌ای را «شکست خورده در ترسیم راهبردهای امنیت‌بخش» معرفی می‌کنند. نمونه‌اش حسن روحانی و بخشی از اصلاح‌طلبان حکومتی است که این روزها حرفشان آن است که در شوره‌زار خامنه‌ای درختی نمی‌روید. اما برخورد با این لایه دوم حکومتی هم تبعات خودش را دارد و می‌تواند وفاق را به شکاف برساند.

شبکه قدرت حول رهبر کنونی حتما این «سازهای ناکوک» را خطرناک می‌دانند ولی برخورد با آن‌ها دست نظام را در مواجهه کنونی با آمریکا و اسرائیل بسته‌تر می‌کند. جنگ داخلی بر سر قدرت آخرین بلایی است که جمهوری اسلامی می‌تواند بر سر خودش بیاورد تا وضعی به مراتب شکننده‌تر از وضع کنونی بیابد.

از کاراکاس چه می‌خواهند؟

اما متغیر تازه‌ای که موقعیت ایران را حساس‌تر کرده، سیاست انرژی دولت ترامپ است. شواهد نشان می‌دهد که در نگاه او، بحران‌های منطقه‌ای صرفا موضوعات امنیتی نیستند، بلکه بخشی از استراتژی بزرگ‌تری برای «بازپس‌گیری کنترل بر منابع انرژی جهان» محسوب می‌شوند.

ایالات متحده در ماه‌های اخیر بزرگ‌ترین آرایش نظامی‌اش را در آب‌های کارائیب شکل داده است. ناو‌های هواپیمابر و ناوشکن‌های همراهشان به‌روشنی نشان می‌دهند که کاخ سفید هدفی مشخص را دنبال می‌کند: زمینه‌سازی برای تغییر رژیم در کاراکاس. این‌که این هدف از طریق مداخله مستقیم نظامی محقق خواهد شد یا با ایجاد فشار برای فروپاشی داخلی نظام مادورو، هنوز مشخص نیست، اما در هر حال، نشانه‌های موجود نشان می‌دهد که واشنگتن تصمیم گرفته تکلیف ونزوئلا را یک‌بار برای همیشه روشن کند.

دلیل ادعایی دولت ترامپ برای این نمایش قدرت، «جنگ علیه مواد مخدر» اعلام شده است. واشنگتن می‌گوید مادورو شبکه‌ای موسوم به «کارتل خورشیدها» را اداره می‌کند، اما این ادعا حتی برای متخصصان حوزه مواد مخدر نیز قانع‌کننده نیست، چون ونزوئلا برخلاف مکزیک و کلمبیا نقش اندکی در مسیر قاچاق به آمریکا دارد.

مادورو اما می‌گوید دلیل واقعی این فشارها آرزوی آمریکا برای تسلط بر منابع طبیعی کشورش است، به‌ویژه نفت؛ و این بار، تنها او نیست که چنین می‌گوید. گوستاو پترو، رئیس‌جمهوری کلمبیا اخیرا در مصاحبه‌ای با سی‌ان‌ان گفت که «تمام جنگ‌های این قرن با نفت ارتباط دارند.»

نگاهی به اعداد و واقعیت‌های روی زمین هم چنین تحلیلی را تقویت می‌کند. ونزوئلا بزرگ‌ترین ذخایر اثبات‌شده نفت جهان را در اختیار دارد؛ ذخایری عمدتا از جنس نفت فوق‌سنگین که استخراج و فرآورش آن پرهزینه است، اما در مقیاس جهانی، یکی از مهم‌ترین پشتوانه‌های آینده انرژی محسوب می‌شود.

سال‌ها فساد، سوءمدیریت و تحریم، تولید نفت ونزوئلا را به حداقل رسانده است، اما این وضعیت می‌تواند ظرف چند سال دگرگون شود، اگر دولتی جدید روی کار آید که بتواند سرمایه عظیم خارجی را جذب کند. چنین تغییری، تولید و صادرات نفت ونزوئلا را چند برابر خواهد کرد و می‌تواند بازار انرژی جهان را به‌طور بنیادین تحت تاثیر قرار دهد.

برای آمریکا، این تحول تنها یک موضوع اقتصادی نیست؛ یک فرصت ژئوپولیتیکی عظیم هم هست. اگر رژیمی همسو در کاراکاس شکل گیرد، شرکت‌های نفتی آمریکایی امکان دسترسی بی‌سابقه به میادین نفتی ونزوئلا خواهند داشت؛ به‌ویژه دولتی که بقای خود را مدیون حمایت واشنگتن بداند، در برابر اعطای امتیازهای گسترده نفتی مقاومتی نخواهد داشت.

علاوه بر این، افزایش صادرات ونزوئلا در بلندمدت می‌تواند قیمت جهانی نفت را کنترل کند، امنیت انرژی آمریکا را بالا ببرد و به مصرف‌کننده آمریکایی سود برساند؛ هدفی که دولت ترامپ بارها به‌عنوان اولویت اصلی مطرح کرده است.

اما انگیزه آمریکا فقط در همین‌جا خلاصه نمی‌شود. واشنگتن نگران افزایش نفوذ چین در ونزوئلاست؛ کشوری که طی سال‌های اخیر یکی از اصلی‌ترین خریداران نفت ونزوئلا و سرمایه‌گذار کلیدی در صنعت نفت آن بوده است. ونزوئلا همچنین نفت با تخفیف قابل‌توجه به کوبا می‌فرستد و تهدید کرده بود که منطقه نفت‌خیز گویان را تصرف خواهد کرد؛ جایی که اکسون‌موبیل ذخایر عظیمی را در آن کشف کرده است.

از نگاه آمریکا، همه این موارد نشان می‌دهد که کنترل کاراکاس به معنای کنترل یکی از حساس‌ترین نقاط ژئوپولیتیکی نیمکره غربی است.

در کنار این عوامل ساختاری، رفتار سیاسی دونالد ترامپ نیز نشان می‌دهد که منطق اصلی واشنگتن در این بحران، نفت است.

ترامپ در دوره دوم ریاست‌جمهوری‌اش بیش از هر رئیس‌جمهور معاصر آمریکا از منطق «جنگ بر سر منابع» پیروی کرده است. از اصرارش بر خرید گرینلند به دلیل منابع معدنی زیر یخ‌ها گرفته تا تاکیدش بر دسترسی آمریکا به «مواد معدنی حیاتی» اوکراین. حتی صلح اخیر کنگو را نیز با استدلال «ضرورت جلوگیری از نفوذ چین در منابع خام» توجیه کرد.

درباره ونزوئلا نیز او در یکی از سخنرانی‌های انتخاباتی سال ۲۰۲۳ به صراحت چنین گفت:

وقتی من از قدرت کنار رفتم، ونزوئلا در آستانه فروپاشی بود. می‌توانستیم آن کشور را بگیریم و آن نفت متعلق به ما می‌شد. درست کنار خانه‌مان.

اپوزیسیون ونزوئلا هم این پیام را خوب فهمیده و در ماه‌های اخیر وعده داده است که در صورت سقوط مادورو، صنعت نفت کشور را «کاملا به روی شرکت‌های آمریکایی» باز خواهد کرد. حتی مادورو نیز در هفته‌های اخیر تلاش کرده با دادن امتیازهای نفتی بیشتر به واشنگتن، جلوی طرح آمریکا برای تغییر رژیم را بگیرد؛ تلاشی که به‌نظر نمی‌رسد واشنگتن آن را کافی بداند، چون به‌وضوح معتقد است مادورو نمی‌تواند شریک قابل اعتماد در توسعه مشترک منابع باشد.

تمام این شرایط نشان می‌دهد که بحران ونزوئلا از جنس تازه‌ای نیست؛ از جنس جنگ‌های دوره نفت است که جهان طی یک قرن گذشته بارها تجربه‌اش کرده است. عصری که قرار بود با پیشرفت انرژی‌های پاک پایان یابد، اما تا زمانی که ۸۰ درصد انرژی جهان از سوخت‌های فسیلی تامین می‌شود، فشار برای کنترل ذخایر نفتی همچنان موتور اصلی بسیاری از درگیری‌های ژئوپولیتیکی خواهد بود.

این ذهنیت در ماجرای ونزوئلا نهفته است، و احتمالا نقطه اتصال با ایران همین‌جاست.

پیوند پنهان: از کاراکاس تا تهران

اما این ماجرا چه ارتباطی با ایران دارد؟

پاسخ آن‌هایی که این ارتباط را مستقیم می‌دانند را در یک جمله می‌توان خلاصه کرد: سقوط کارارکاس ضامن امنیت انرژی آمریکا در آستانه جنگ دوم با ایران است.

خطوط تحلیلی مجاب‌کننده‌ای هم برای پشتیبانی از این روایت وجود دارد. اگر درگیری تازه‌ای در خلیج فارس آغاز شود انتقال ۳۰ درصد نفت جهان در معرض اختلال قرار می‌گیرد در نتیجه قیمت‌ها به‌صورت جهشی بالا می‌روند و اقتصاد آمریکا در آستانه انتخابات ۲۰۲۶ ضربه می‌بیند. البته چین هم به‌عنوان بزرگ‌ترین مشتری نفت ایران، با بحران تامین انرژی روبه‌رو می‌شود.

در چنین شرایطی، نفت ونزوئلا اگر از کنترل مادورو خارج و زیر چتر آمریکا قرار گیرد می‌تواند بخشی از کاهش نفت خلیج فارس را جبران و تکانه‌های قیمت جهانی انرژی را کنترل کند. در چنین سناریویی، نفوذ انرژی آمریکا در بازار دوچندان می‌شود و واشنگتن اهرم فشار قدرتمندی علیه چین به دست خواهد آورد.

به همین دلیل است که برخی تحلیلگران ایرانی در هفته گذشته که تنش‌ها در کارائیب شدت گرفته می‌گویند «حمله آمریکا به مادورو مقدمه تسلط بر ابزار انرژی برای کنترل تبعات جنگ دوم با ایران است.»

آن‌ها می‌گویند که «آمریکا می‌خواهد پیش از حمله به ایران، ذخایر جایگزین نفتی را تامین کند.»

هرچند این روایت‌ها ساده‌سازی تحلیلی برای فهم روند فعلی است، اما منطق انرژی در سیاست خارجی ترامپ انکارناپذیر است. اگر جنگی تازه در خاورمیانه آغاز شود، آمریکا نمی‌خواهد با بازار نفتی در غرب مواجه شود که چاره‌ای جز خرید از عربستان و امارات نداشته باشد.

ونزوئلا برای ترامپ همان چیزی است که مشاوران جرج بوش، عراق را در اوایل دهه ۲۰۰۰ می‌دیدند: یک ذخیره استراتژیک انرژی که باید از کنترل رقبای ژئوپولیتیکی خارج شود.

در نهایت، پرسش اصلی این است: مجموعه اقدامات آمریکا در ونزوئلا، اسرائیل در منطقه و فشارهای بین‌المللی علیه برنامه هسته‌ای ایران به سوی چه سناریویی پیش می‌رود؟

چه پرونده کاراکاس و تهران ارتباط مستقیم داشته باشند و چه نه، اگر جنگ دوم میان ایران و اسرائیل رخ دهد، آمریکا برای مدیریت بازار جهانی انرژی باید شکاف ناشی از حذف نفت ایران و تنش مقطعی در خلیج فارس را از راه دیگری پر کند. ونزوئلا در این معادله نقش یک «ذخیره جایگزین» را ایفا می‌کند؛ ذخیره‌ای که واشنگتن می‌خواهد زیر کنترل مستقیم یا غیرمستقیم خود قرار دهد.

سقوط کاراکاس برای رهبران جمهوری اسلامی بدترین خبر ممکن پس از خبرهای جنگ ۱۲ روزه است. خبری حتی بدتر از فعال شدن مکانیسم ماشه در مهرماه گذشته. سقوط مادورو و روی کار آمدن دولتی وابسته به آمریکا یکی از موانع اقتصادی برای ضربه سخت به تهران را از میان بر می‌دارد.

جنگ بزرگی در جهان برپا است و ایران همچون یک کشتی بی‌لنگر و بی بادبان در این دریای خروشان سرگردان مانده است. جنگ کنونی بر سر بازتعریف منابع، کنترل جریان انرژی، و تغییر موازنه قدرت جهانی است و اگر ترامپ موفق شود کنترل ونزوئلا را در دست بگیرد، آمریکا با پشتوانه‌ای قوی‌تر به‌سوی ایران حرکت خواهد کرد.

خاورمیانه، بیش از هر زمان دیگری، در نقطه اتصال سیاست انرژی و سیاست امنیتی قرار دارد. آیا جنگ بر سر منابع از کاراکاس آغاز می‌شود و در تهران ادامه می‌یابد؟

در همین زمینه:

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

نظری وجود ندارد.