ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

بیستمین سالگردمان را با ما جشن بگیرید و به رسانه خودتان هدیه تولد دهید!
بیستمین سالگردمان را با ما جشن بگیرید و به رسانه خودتان هدیه تولد دهید!
USD EUR / All

پایان دوران «نامزدبازی» و آغاز «اروپای مسلح»؛ پیام «تغییر بزرگ» برای ایران و خاورمیانه چیست؟

علی رسولی ـ در منطقه شام و ساحل جنوبی خلیج فارس، شکل کلی اتحادهای آینده تا حدی روشن شده است. بازیگری که هنوز در وضع خاکستری و تعلل مانده احتمالا کلاهش پس معرکه خواهد بود. و نام آن بازیگر «جمهوری اسلامی ایران» است.

دور دوم ریاست‌جمهوری دونالد ترامپ برای اروپا یک کابوس تمام عیار بوده است. و تازه یک سال آن سپری شده و ۳ سال دیگر در پیش است. خبر بدتر برای اروپا شاید این است که کابوس به احتمال زیاد چسبندگی‌اش را به شخص ترامپ از دست داده و کم‌کم به بطن سیاست جهانی واشنگتن در قرن ۲۱ وارد خواهد شد.

یک سال گذشته برای اروپا پر از شوک‌های ساختاری بود که هم‌زمان چند ستونِ نظم پس از جنگ سرد را لرزاند: امنیت (ناتو و اوکراین)، اقتصاد (تعرفه‌ها و زنجیره‌های تامین)، و سیاست اقلیمی (عقب‌نشینی آمریکا از تعهدات بین‌المللی).

نتیجه «آمریکای جدید» برای آن‌هایی که در بروکسل هنوز گیج و منگ‌اند، اروپایی است که دیگر نمی‌تواند با همان ذهنیتِ «پیوند استراتژیک قاره کهن و قاره جدید» زندگی کند. اروپایی که پس از جنگ جهانی دوم زیر سایه امنیت «آمریکا محور» زندگی می‌کرد اکنون با این واقعیت تلخ روبه‌رو شده است که یا باید سریع‌تر بالغ شود و هزینه استقلالش را بدهد، یا در بحران‌های پی‌درپی فرسوده شود.

ترامپ با زیر سوال بردنِ اتکای قدیمی اروپا به چتر امنیتی آمریکا، یک سیلی سخت به صورت سیاست اروپایی زد: اروپا بدون ظرفیت‌های سخت‌افزاریِ مستقل، در لحظه‌های بحرانی «حق انتخاب» واقعی ندارد و باید مانند طفیلی تحقیر‌شده واشنگتن چشمش به لطف و مرحمت آمریکا باشد و هر تصمیمی او گرفت را بپذیرد.

این فشار در نهایت به تغییرات رسمی هم تبدیل شد؛ در نشست ناتو در لاهه (۲۰۲۵) اروپایی‌ها متعهد شدند مسیر رسیدن به ۵ درصد تولید ناخالص داخلی برای هزینه‌های دفاعی و امنیتی را تا ۲۰۳۵ طی کنند.

این فقط عدد نیست، بلکه به معنای جابه‌جایی اولویت بودجه‌ها، تقویت صنایع تسلیحاتی، و حتی تغییر جایگاه کشورها است در رهبری اروپا؛ از لهستان گرفته تا کشورهای بالتیک.

هم‌زمان، بحران اوکراین نشان می‌دهد اروپا در مذاکرات صلح هم هنوز زیر سایه واشینگتن قرار دارد؛ در گفت‌وگوهای برلین در روز ۱۴ دسامبر، زلنسکی از آمادگی برای کنار گذاشتنِ موضوع عضویت در ناتو در برابر «تضمین‌های امنیتی الزام‌آور» سخن گفت. این نشانه‌ای بود از وزن تعیین‌کننده آمریکا در شکل‌دهی به گزینه‌های روی میز.

و اینکه زلنسکی هم قید ناتو را زد شاید به همین دلیل باشد که او هم کم‌کم فهمیده که کشورش در زمان چرخش آمریکا به سمت «حداکثری کردن منافع و منابع و بازتعریف اتحادها» نمی‌تواند با الگوی قدیمی نظم اروپایی-آمریکایی زنده بماند.

یک روز پیش از این اظهارات زلنسکی، فردریش مرتس در سخنرانی‌اش در  در کنگره CSU در مونیخ، عملا همان «تز» پایان «دوران نامزدی» اروپا و آمریکا را صورت‌بندی کرد و گفت: «پکس آمریکا» (صلح آمریکایی) برای اروپا تمام شده و اروپا باید خودش «هزینه و مسئولیت امنیتش» را بپردازد.

در روایت او، موضوع فقط بدخلقی ترامپ یا اشاره به یک دوره‌ی گذرا نیست؛ مرتس از یک «جابه‌جایی بنیادین» در رابطه فراآتلانتیک حرف زد و هم‌زمان هشدار داد اگر اوکراین سقوط کند، پوتین متوقف نمی‌شود و هدفش بازآفرینی مرزهای نفوذ شوروی‌ سابق است. بنابراین «خوداتکایی اروپایی» دست‌کم در سطح سخنرانی‌های رهبران، دیگر شعار نیست و تبدیل به ضرورت فوری شده است.

شوک جای دوستی را می‌گیرد

دور دوم ترامپ، «امنیت اقتصادی» و رقابت‌های مرکانتیلیستی را به جریان اصلی سیاست اروپا آورد. افزایش تعرفه‌های آمریکا روی فولاد و آلومینیوم (تا ۵۰ درصد از ۴ ژوئن ۲۰۲۵) نمونه‌ای بود که هم بازارها را تکان داد و هم به بروکسل یادآوری کرد تجارت آزاد مفهومی بود برای همان دوران خوش نامزدی.

واکنش اروپا نیز دوگانه بود: از یک‌سو تهدید به اقدام متقابل و طراحی بسته‌های تلافی‌جویانه کرد و از سوی دیگر تلاش کرد با مذاکره و تعلیق برخی اقدامات جلوی وخامت اوضاع را بگیرد. اما از موضعی چندپاره و ضعیف که بیشتر مضحکه واشنگتن شد.

اما در نهایت در سطح راهبردی، این تنش‌ها اروپا را به سمت «متنوع‌سازی شرکای تجاری» و «کاهش ریسک زنجیره تامین» هل می‌دهد؛ یعنی همان چیزی که در عمل، مرز میان سیاست صنعتی، سیاست امنیتی و سیاست خارجی را محو می‌کند.

در پرونده تغییرات اقلیمی هم ضربه واشنگتن نمادین ولی پرهزینه بود: ترامپ در ۲۰ ژانویه ۲۰۲۵ فرمان خروج دوباره آمریکا از توافق پاریس را صادر کرد؛ با اینکه دولت آمریکا مدعی شد که خروجش در همان لحظه اعلام، اجرایی می‌شود، اما بر اساس متن توافق، خروج یک سال پس از اعلام رسمی، اجرایی می‌شود و گزارش کنگره آمریکا تاریخ این تغییر را ۲۷ ژانویه ۲۰۲۶ ذکر می‌کند.

برای اروپا، پیام روشن است. اگر می‌خواهد در ماجرای مقابله با تغییرات اقلیمی نقش «قدرت سیاست‌‌گذار» داشته باشد، باید بدون تکیه به واشینگتن ائتلاف بسازد. آن‌هم در حالی که به موازات آن، هزینه‌های دفاعی و شوک‌های تجاری، بودجه و توجه سیاسی کشورهای اروپایی را می‌بلعند. همین شکافِ میان منابع و نقطه تمرکز، یکی از دلایلی است که اثر ترامپ را از سطح «سیاست آمریکا» به سطح «بازطراحی اولویت‌های اروپایی» منتقل می‌کند.

اثر پروانه‌ای بر سیاست داخلی اروپا

ترامپ فقط سیاست خارجی اروپا را کن‌فیکون نکرده است بلکه به بحران هویت سیاسی در قاره کهن هم دامن زده. از یک طرف، جریان‌های راست پوپولیست در اروپا از «اعتبار بیرونی» و شبکه‌سازی با تبلیغات سهمگین واشنگتن سود می‌برند، از طرف دیگر، بخش‌های بزرگی از جامعه اروپا در واکنش، به سمت دفاع از اتحادیه اروپا، نهادهای لیبرال و «خوداتکایی اروپایی» گرایش پیدا می‌کنند.

این قطبی‌سازی با محتوای تحقیرآمیز «راهبرد امنیت ملی» جدید آمریکا (که هفته پیش منتشر شد) و واکنش تند رهبران اروپایی تشدید هم شده است.

در بخش مربوط به اروپا، زبان سند امنیت ملی آمریکا، بی‌سابقه و بی‌پرده است. برای نخستین‌بار در یک سند رسمی امنیت ملی آمریکا، اروپا نه به‌عنوان شریک استراتژیک بلکه به‌عنوان قاره‌ای بحران‌زده، دارای دولت‌های «غیردموکراتیک»، «اقلیت‌محور»، «دچار زوال تمدنی» و ناتوان در کنترل مهاجرت تصویر می‌شود.

سند هشدار می‌دهد که به‌زودی برخی کشورهای عضو ناتو «اکثریت غیراروپایی» خواهند داشت و این تغییر هویتی احتمالا اروپا را از آمریکا دور می‌کند. حتی گفته می‌شود که کشورهای اروپایی به دلیل سیاست‌های مهاجرتی و سرکوب مخالفان (گروه‌های راست افراطی)، ساختار دموکراتیک خود را تضعیف کرده و با رویکردهایشان به «پاک‌کردن هویت تمدنی قاره» کمک می‌کنند.

به زبان ساده، ترامپ برای اروپا هم‌زمان «تهدید بیرونی» و «سوختِ سیاست داخلی» است. و این ترکیب، ظرفیت تصمیم‌گیری جمعی اروپا را هم می‌تواند تقویت کند (اگر همگرا شوند)، هم می‌تواند فرسوده کند (اگر واگرایی، دست بالا را بیابد).

آنکه خود را به خواب زده...

اروپا در خاورمیانه همیشه میان سه ملاحظه گیر کرده: امنیت (تروریسم/موشکی/هسته‌ای)، انرژی (نفت و گاز و مسیرهای حمل‌ونقل)، و مهاجرت. استراتژی آمریکای جدید هر سه را به هم گره زده و فضای مانور اروپا را هم محدودتر کرده است.

برای چند دهه، اروپا در قبال خاورمیانه رویکردی روشن داشت: از باقی‌مانده سفره آمریکا ارتزاق می‌کرد. الان آمریکا به بروکسل این پیام را داده که ریزه‌خواری سر سفره واشنگتن دیگر تمام شده است. البته آن «ارتزاق مجانی» چندان هم مجانی نبود. اروپا منادی ارزش‌های اخلاقی لیبرالی بود و در نهایت سوخت گفتمانی برای اقدامات آمریکا در خاورمیانه فراهم می‌کرد. گاهی یک ذره هم دستش را کثیف می‌کرد و بعد عقب می‌نشست. روی زمین شاید چیز زیادی دیده نمی‌شد ولی اینکه کسی بتواند برای اقدامات تهاجمی یا توسعه‌طلبانه یک طرف، توجیه اخلاقی بتراشد هم خودش کاری است.

الان آمریکا می‌گوید دیگر حوصله و وقت منتظر شدن برای «اخلاق» را ندارد. دنیا، دنیای منافع است. بخور تا خورده نشوی. یک جنگل تمام عیار.

درک این وضعیت برای ایران حیاتی است. در مورد پرونده هسته‌ای که بحرانی‌ترین نقطه رویارویی با غرب بوده، «اروپا» دیگر قرار نیست میانجیِ تعدیل برخوردها باشد و در عمل به بخشی از سازوکار فشار تبدیل خواهد شد. آن هم در شرایطی که اعتماد آتلانتیکی تضعیف شده و اروپا می‌خواهد از نظر امنیتی جدی‌تر به نظر برسد.

پس‌زمینه امنیتیِ ایران ۱۴۰۴ هم شرایط را سخت‌تر کرده است. موضع اروپا در قبال حمله اسرائیل به ایران گواه این سخت‌تر شدن وضعیت است. اجرای مکانیسم ماشه و بی‌پاسخ گذاشتن تمام تلاش‌های ایران برای کشیدن پای اروپا به فضای کاستن از تنش میان تهران با واشنگتن و تل‌آویو هم نشانه دیگر.

آنچه از دل این تصویر بیرون می‌آید، یک پارادوکس است: ترامپ با تضعیف اعتماد آتلانتیکی، اروپا را به سمت خوداتکایی سوق می‌دهد؛ اما همان فشارها (تعرفه‌ها، دفاع، انرژی) منابع لازم برای خوداتکایی را می‌فرساید.

در این میان، ایران و خاورمیانه به «محیط آزمون» این تغییرات بنیادین تبدیل خواهند شد: جایی که هم امنیت، هم انرژی و هم دیپلماسی باید هم‌زمان مدیریت شود، آن هم در شرایطی که اروپا می‌خواهد نشان دهد بدون آمریکا هم می‌تواند بازیگر باشد، اما هنوز از نظر ابزار، شبکه مالی، و بازدارندگی سخت، کاملا مستقل نشده است.

جمهوری اسلامی برای سال‌ها از «تهاجمی نبودن عریان» اروپا استفاده کرده بود. ابزار موشکی، هسته‌ای و مهاجرت هم در دستش بود و با آن‌ها می‌توانست بروکسل را مجاب کند که جلوی اقدامات سخت آمریکا را بگیرد. آن دوره دیگر تمام شده است. اروپا به زودی به سمت سیاست «دست‌های کثیف» رهنمون خواهد شد؛ بازتعریف مستقل حوزه‌های نفوذ در قلب انرژی و کانون التهاب جهانی.

خاورمیانه و ایران باید خود را برای این بی‌ثباتی جدید آماده کنند. در منطقه شام و ساحل جنوبی خلیج فارس، شکل کلی اتحادهای آینده تا حدی روشن شده است. بازیگری که هنوز در وضع خاکستری و تعلل مانده احتمالا کلاهش پس معرکه خواهد بود. و نام آن بازیگر «جمهوری اسلامی ایران» است.

در همین زمینه:

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

نظری وجود ندارد.