ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

بیستمین سالگردمان را با ما جشن بگیرید و به رسانه خودتان هدیه تولد دهید!
بیستمین سالگردمان را با ما جشن بگیرید و به رسانه خودتان هدیه تولد دهید!
USD EUR / All

تجلیل از کودتا و مشت آهنین؟ نقد یادداشت شرق درباره شیلی

بهداد بردبار ـ از شیلیِ پینوشه تا ایران امروز؛ ستایش بازار آزاد، وقتی بر شانه‌های فرودستان و به‌حاشیه‌رانده‌شدگان ایستاده است. این یادداشت نشان می‌دهد چگونه در روایت روزنامه شرق، کودتای نظامی شیلی از فاجعه‌ای ضددموکراتیک به «نه»ی تاریخی به کمونیسم تقلیل می‌یابد و سرکوب، در لباس تحلیل سیاسی تطهیر می‌شود.

دیدگاه
این مقاله در بخش دیدگاه منتشر شده است. نظرهای مطرح‌شده در این بخش، دیدگاه نویسندگان را بازتاب می‌دهند و نه لزوماً دیدگاه تحریریه زمانه را. زمانه آمادگی دارد نظرهای در برابر این دیدگاه را نیز منتشر کند.

روزنامه شرق در یادداشتی با عنوان «نه» تاریخی شیلی به کمونیسم و وحشت، در صفحه اینستاگرام خود عکسی سیاه‌‌وسفید انتخاب کرده است. این عکس ساختمانی را نشان می‌دهد که از آن دود غلیظی برخاسته است؛ تصویری از کاخ ریاست‌جمهوری شیلی در جریان کودتای ننگین سازمان سیا به فرماندهی ژنرال آگوستو پینوشه بمباران شد.

در یازدهم سپتامبر ۱۹۷۳، بخشی از نیروهای تحت امر پینوشه کاخ «لا موندا» را بمباران کردند. سالوادور آلنده، رئیس‌جمهور سوسیالیست شیلی، با رأی مردم به قدرت رسیده بود. پینوشه با حمایت مستقیم ایالات متحده آمریکا دست به کودتا زد؛ کودتایی که به سرنگونی دولت منتخب مردم، کشته شدن آلنده به دست نظامیان و آغاز یکی از خونین‌ترین دیکتاتوری‌های نظامی در آمریکای لاتین انجامید.  

به نظر می‌رسد روزنامه شرق این مناسبت را فرصت مناسبی یافته تا با کودتای ژنرال پینوشه خاطره‌بازی کند؛ خاطره‌ای که در آن دود بمباران، نه نشانه فروپاشی دموکراسی، سر کار آمدن نظامیان وابسته به کشور بیگانه، بلکه نمادی از «نه» گفتن به کمونیسم تلقی می‌شود. گویی در این روایت، تانک‌ها رأی مردم را اصلاح می‌کنند و بمب‌ها مأموریت نجات آزادی را بر عهده دارند؛ روایتی که بیش از آن‌که تحلیل تاریخی باشد، بازتولید همان منطقی است که کودتا را تطهیر می کند و سرکوب و تیرباران را مانند انحرافی جزئی نشان می‌دهد. 

عکس منتخب شرق برای پوشش این یادداشت  (توضیح عکس)

عکس مقاله شرق درباره پیروزی ریاست جمهوری جدید شیلی
عکس منتخب شرق برای پوشش این یادداشت

این تنها ابراز خوشحالی یک هیئت تحریریه‌ی راست‌گرا از پیروزی یک نامزد راست افراطی در انتخابات نیست؛ بلکه نوعی تجلیل آشکار از کودتای آمریکایی در شیلی است. 

عنوان این مقاله، دولت‌های منتخب مردم را «حکومت وحشت» می‌نامد، حال آن‌که حکومت وحشت واقعی، حکومت نظامی ژنرال آگوستو پینوشه بود.

حکومتی که با سرکوب، شکنجه، ناپدیدسازی و اعدام هزاران شهروند، یکی از سیاه‌ترین دوره‌های تاریخ شیلی را رقم زد حکومتی که شاعر مردمی، ویکتور خارا را در استادیوم سانتیاگو به رگبار بست و صدای هنر، آزادی و مردم را با گلوله خاموش کرد.

برای مطالعه گزارش از یک کتاب از روایتگران مهم دوره وحشت و سرکوب در آمریکای لاتین، به‌خصوص در شیلی و آرژانتین به این یادداشت رجوع کنید. از متن گزارش: «کودتای شیلی یکی از وحشتناک‌ترین و بی‌رحمانه‌ترین کودتاهای نظامی در طول قرن بیستم بود. میزان دستگیری‌های غیرقانونی، شکنجه، تجاوز به زندانیان و تعرض به خانواده‌ها، سربه نیست کردن و ناپدید کردن قهری، امحای اجساد قربانیان یا دفن در گورهای دسته‌جمعی و گورهای بی‌نام و نشان به‌حدی گسترده بود که عملاً موجب شرمساری دولت آمریکا و سایر کشورهای غربی شد. این کودتا یکی از دست‌کارهای هنری کیسینجر، وزیر امور خارجه دولت نیکسون بود. و ریشخند روزگار این‌که دو ماه بعد از وقوع این جنایت ضد بشری و البته بعد از سه سال بمباران مداوم مردم بی‌گناه کامبوج، به دریافت جایزه صلح نوبل هم مفتخر شد.»

ستایش تجربه شیلی نه فقط بی‌اعتنایی به قربانیان کودتا و سرکوب است، بلکه نادیده‌گرفتن تجربه زیسته جامعه‌ای است که خود سال‌ها زیر بار همین سیاست‌ها خم شده است.

در یادداشتی که پیش‌تر نوشتم، به هم‌نظری سه جریان متفاوت در حمله به نیروهای چپ‌گرا اشاره کرده بودم؛ به‌طور مشخص، نیروهای سلطنت‌طلب و اصلاح‌طلب در این زمینه مواضعی همسو دارند. با این حال، انتخاب این تصویر برای گزارش اخیر نشان می‌دهد که ماجرا صرفاً به نفرت از سوسیالیسم محدود نیست.

زنان و مردانی در شیلی که تظاهرات کرده اند و کس آلنده را هم در دست دارند
سانتیاگو ـ شیلی، نهم نوامبر ۲۰۱۱. تظاهرات علیه دیکتاتوری شیلی به یاد ناپدیدشدگان و کشته‌شدگان. بستگان ناپدیدشدگان در دیکتاتوری شیلی خواستار عدالت هستند. منبع: shutterstock

انتخاب عکس بمباران کاخ ریاست‌جمهوری شیلی، تصویری که مستقیماً به کودتای نظامیِ مورد حمایت ایالات متحده اشاره دارد، بیانگر آن است که روزنامه شرق نه‌تنها با دولت‌های چپ‌گرای منتخب مردم خصومت دارد، بلکه به‌طور ضمنی به تجلیل از یک کودتای نظامی آمریکایی نیز تن داده است؛ کودتایی که نماد سرکوب، نقض گسترده حقوق بشر و نابودی دموکراسی در شیلی بود. انتخاب عکس در مطبوعات یک عمل سیاسی است. 

تیتر این یادداشت دست به یک وارونه سازی زده است. دولت‌های منتخب را نماد وحشت معرفی کرده است. 

نویسنده یادداشت مدعی است که چپ‌گرایان قصد داشتند شیلی را به آزمایشگاه «تئوری‌های شکست‌خورده» خود تبدیل کنند؛ حال آن‌که واقعیت تاریخی دقیقاً برعکس است. این شیلیِ پس از کودتا بود که به آزمایشگاه سیاست‌های نئولیبرالی بدل شد. پس از سرنگونی دولت منتخب آلنده، گروهی از اقتصاددانان تربیت‌یافته در دانشگاه شیکاگو ــ مشهور به «پسران شیکاگو» ــ با حمایت مستقیم رژیم پینوشه و نهادهای آمریکایی، برنامه‌ای گسترده برای خصوصی‌سازی، مقررات‌زدایی و نابودی دولت رفاه را به اجرا گذاشتند. 

در این چارچوب، آموزش و درمان به‌تدریج خصوصی شد، اتحادیه‌های کارگری سرکوب شدند، نظام تأمین اجتماعی از هم پاشید و اقتصاد به نفع اقلیت کوچکی از نخبگان و شرکت‌های فراملی بازآرایی شد. این سیاست‌ها نه در شرایط گفت‌وگوی دموکراتیک، بلکه زیر سایه زندان، شکنجه و حذف فیزیکی مخالفان تحمیل شد؛ الگویی که بعدها به‌عنوان «موفقیت اقتصادی» تبلیغ شد، بی‌آن‌که به هزینه‌های انسانی و اجتماعی آن اشاره‌ای شود.

جمهوری اسلامی قهرمان سیاست «مشت آهنین» است. کولبران کُرد را به جرم حمل یخچال و لوازم خانگی به گلوله می‌بندد و سوخت‌بران بلوچ را به‌خاطر حمل چند گالن بنزین هدف تیراندازی قرار می‌دهد. این سیاست، نه استثنا بلکه قاعده بوده است...

بنابراین، اگر قرار است از «آزمایشگاه» سخن گفته شود، باید گفت شیلی قربانی آزمایشی بود که با سرنیزه نظامیان و حمایت ایالات متحده اجرا شد؛ آزمایشی که آزادی سیاسی را نابود کرد تا بازار آزاد را بی‌هیچ مقاومتی مستقر سازد. حذف این واقعیت از روایت امروز، نه یک خطای ساده، بلکه بازتولید همان منطق تاریخی است که کودتا را توجیه و قربانیان آن را نامرئی می‌کند. 

پس از سقوط دیکتاتوری پینوشه در سال ۱۹۹۰ به مدت بیست و پنج سال دولت‌های سوسیالیست، چپ گرا یا رفاهی بر سر کار آمدند.  

آرش فرحزاد، نویسنده این یادداشت و دبیر گروه جهان روزنامه شرق، چنان با آب‌وتاب از وعده «مشت آهنین» نامزد راست‌گرا سخن می‌گوید که گویی این سیاست برای جامعه ما امری ناآشناست. حال آن‌که پس از انقلاب، نخستین نمونه‌های سیاست مشت آهنین در ایران علیه معتادان، روسپیان، متکدیان و آنچه «اراذل و اوباش» خوانده می‌شد، به اجرا درآمد؛ سیاستی که صادق خلخالی در مقام حاکم شرع، پیشگام آن بود.

دامنه این سرکوب‌ها به همین گروه‌ها محدود نماند. مخالفان سیاسی، همجنس‌گرایان و بسیاری از گروه‌های بی‌حقوق دیگر نیز بدون دادرسی عادلانه و بی‌هیچ ترحمی اعدام شدند. جامعه ایران هرگز فرصت دادخواهی، حقیقت‌یابی و مواجهه با این خشونت سازمان‌یافته را نیافته است و زخم‌های آن همچنان باز مانده‌اند.

با این حال، نویسنده شرق امروز همان سیاست را به جامعه‌ای توصیه می‌کند که زیر بار بیش از چهار دهه «مشت آهنین» هنوز کمر راست نکرده است. کتک‌زدن خلافکاران در ملا عام، اعدام، تحقیر، و بدرفتاری سیستماتیک پلیس، همگی سیاست‌هایی هستند که در سال‌های گذشته در جمهوری اسلامی بارها آزموده شده‌اند؛ بی‌آن‌که به کاهش جرم بینجامند. آنچه حاصل شده، نه امنیت، بلکه جامعه‌ای بی‌حقوق‌تر، خشن‌تر و زخم‌خورده‌تر است.

جمهوری اسلامی قهرمان سیاست «مشت آهنین» است. کولبران کُرد را به جرم حمل یخچال و لوازم خانگی به گلوله می‌بندد و سوخت‌بران بلوچ را به‌خاطر حمل چند گالن بنزین هدف تیراندازی قرار می‌دهد. این سیاست، نه استثنا بلکه قاعده بوده است: اعمال خشونت عریان علیه فرودستانی که جرم اصلی‌شان تلاش برای زنده‌ماندن در غیاب حداقل‌های معیشتی است.

در چنین ساختاری، فقر جرم‌انگاری می‌شود و دولت، به‌جای پاسخ‌گویی درباره نابرابری و توسعه‌نیافتگی، «امنیت» را با گلوله تعریف می‌کند. مشت آهنین نه‌تنها جرم را از میان نمی‌برد، بلکه بی‌عدالتی را نهادینه می‌کند و خشونت را به زبان رسمی حکومت بدل می‌سازد؛ تجربه‌ای که جامعه ایران سال‌هاست هزینه انسانی آن را می‌پردازد.

مشخص نیست نویسنده‌ی شرق بیشتر مشتاق مشت آهنین، کودتای آمریکا، حکومت نظامیان یا اخراج مهاجران است. اتفاقا دولت ناکارآمد پزشکیان این کار، یعنی اخراج مهاجران را تا حد زیادی انجام داده و بیش از دو میلیون مهاجر افغانستانی در یک سال اخراج شده‌اند. 

سرکوب اتحادیه‌های کارگری، حذف یارانه‌ها، آزادسازی قیمت‌ها و خصوصی‌سازی آموزش و خدمات عمومی، محدود به شیلیِ پس از کودتا نماند. همه این سیاست‌ها، با شدت و ضعف، طی دهه‌های گذشته در جمهوری اسلامی نیز به اجرا درآمده است. کارگران از حق تشکل مستقل محروم شدند، اعتراض‌های صنفی با برخورد امنیتی پاسخ گرفت، یارانه‌ها حذف شد، قیمت‌ها آزاد شد و آموزش و درمان هرچه بیشتر به کالا بدل شدند.

در این معنا، تجلیل از رئیس‌جمهور راست‌گرای شیلی و روایت «موفقیت» او، چیزی جز بازتولید همان منطق آشنای نئولیبرالی نیست؛ منطقی که در ایران نیز، به‌ویژه در دوران دولت روحانی، با ادبیات «اصلاحات اقتصادی»، «واقعی‌سازی قیمت‌ها» و «چاره‌ای جز خصوصی‌سازی نیست» و «خودت بمال» تبلیغ شد. نتیجه اما نه رفاه عمومی، بلکه تعمیق نابرابری، فرسایش طبقه متوسط و بی‌حقوق‌تر شدن فرودستان بود.

از این منظر، ستایش تجربه شیلی نه فقط بی‌اعتنایی به قربانیان کودتا و سرکوب است، بلکه نادیده‌گرفتن تجربه زیسته جامعه‌ای است که خود سال‌ها زیر بار همین سیاست‌ها خم شده است. وقتی نسخه‌ای که این‌جا شکست خورده، در جایی دیگر تحسین می‌شود، مسئله دیگر اختلاف‌نظر اقتصادی نیست؛ مسئله وفاداری به ایدئولوژی است. ایدئولوژی سرمایه سالاری و بازار آزاد.

از همین نویسنده:

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

نظری وجود ندارد.