ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

بیستمین سالگردمان را با ما جشن بگیرید و به رسانه خودتان هدیه تولد دهید!
بیستمین سالگردمان را با ما جشن بگیرید و به رسانه خودتان هدیه تولد دهید!
USD EUR / All

از مارالاگو تا تهران؛ بن‌بست جمهوری اسلامی و «فرصت طلایی»‌ نتانیاهو

جمهوری اسلامی در گیجی مطلق در وسط رینگ بوکس است و بی‌هدف مشت به هوا پرتاب می‌کند. به این امید که طرف مقابل مشت‌های بی‌هدفش را «توان واقعی» و «حرکت حساب‌شده» تفسیر کند و عقب بنشیند.

در آستانه دیدار دونالد ترامپ و بنیامین نتانیاهو در مارالاگو فلوریدا در روز دوشنبه ۲۹ دسامبر/ ۸ دی، می‌توان گفت که چیزی فراتر از یک ملاقات تشریفاتی در جریان است: این دیدار به‌نوعی نقطه تلاقی سه پرونده به‌هم‌پیوسته «غزه»، «لبنان» و «ایران» است؛ و دقیقا از همین‌جا باید فهمید چرا هم‌زمانیِ این ملاقات با تلاطم اقتصادی و اعتراضات بازاریان در تهران، برای جمهوری اسلامی ترکیبی خطرناک ساخته است.

بنیامین نتانیاهو و دونالد ترامپ، هماهنگ‌ترین رهبران اسرائیل و آمریکا در چند دهه اخیرند و این خبر خوبی برای جمهوری اسلامی ایران نیست.

در روایت اسرائیلی‌ها، به‌خصوص در تحلیل‌های رسانه‌ای نزدیک به دستگاه دیپلماسی و امنیتی، نتانیاهو می‌خواهد ترامپ را قانع کند که «بالا نگه داشتن شمشیر جنگ» شرط لازم برای پیشبرد «صلح» و تحمیل خلع‌سلاح بر حماس و تعیین تکلیف با محور ایران است؛ یعنی همان ایده‌ای که بعد از ۷ اکتبر، از سطح شعار به سطح طراحیِ میدانی ارتقا پیدا کرده است.

در این نگاه، غزه باید «غیرنظامی» شود، حزب‌الله در بعد نظامی‌اش باید به خاطره‌ها بپیوندد، و ایران باید از «احیای ظرفیت‌های قدرت بیرونی‌اش» (چه در حوزه هسته‌ای، چه موشکی و چه در شبکه نیابتی) محروم شود.

این دقیقا همان جایی است که هم‌پوشانی هدف‌های واشنگتنِ ترامپ و تل‌آویوِ نتانیاهو، به یک فرصت عملی برای اسرائیل تبدیل می‌شود؛ فرصتی که در چند دهه گذشته کمتر به این وضوح و هم‌زمانی دیده شده است.

البته گزارش‌هایی هم هست که می‌گویند بخشی از تیم ترامپ از نتانیاهو خسته شده یا او را مانع اجرای فازهای بعدی طرح آتش‌بس و مدیریت پساجنگ می‌دانند؛ اما مسئله اینجا است که حتی اگر در سطح «خلق‌وخو» یا «تاکتیک‌های سیاسی» اختلافاتی وجود داشته باشد، روی زمین هنوز نشانه‌ای روشن از شکاف راهبردی میان ترامپ و نتانیاهو دیده نمی‌شود.

دستور کار رسمی دیدار، طبق گزارش‌های خبری، درباره «مرحله بعدی طرح غزه» و سرنوشت خلع‌سلاح حماس، پرونده لبنان و مسیر برخورد با ایران است؛ یعنی همان مثلثی که هر ضلعش به ضلع دیگر قفل شده است.

در رابطه با ایران، سه پرونده اصلی روی میز این دو رهبر یعنی هسته‌ای، موشکی و نیابتی، هر کدام ظرفیت جهش به «برخورد سخت» را دارند. حتی اگر واشنگتن و تل‌آویو در اولویت‌بندیِ اهدافشان تفاوت‌هایی داشته باشند، اما تفاوت در اولویت‌ها هنوز معنای تفاوت در راهبردها نداشته است.

مهم‌تر از همه این است که تنش کنونی به «قفل‌شدگی امنیتی و دیپلماتیک» منجر شده است. به چه معنا؟ یعنی میان ایران، اسرائیل و آمریکا ابتکار دیپلماتیکِ قابل اتکایی مشاهده نمی‌شود. راهبردهای امنیتی جفت تل‌آویو و واشنگتن در رویارویی با راهبرد امنیتی تهران قرار گرفته و هر طرف پیروزی خود را در هزیمت مطلق طرف مقابل می‌بیند.

وقتی «راه‌حل سیاسیِ قابل اجرا» یا حتی «تخیل یک همزیستی قابل دوام» وجود ندارد، سیاست به سمت ابزارهای فشار می‌لغزد: تهدید نظامی، عملیات محدود، ضربه‌های اطلاعاتی، ترور هدفمند، یا سناریوی فرسایش از طریق فشار اقتصادی و روانی.

تحلیل‌های اسرائیلی به صراحت از این می‌گویند که نتانیاهو می‌خواهد زمان‌بندی و جزئیاتِ هر اقدام احتمالی علیه ایران را تا حد ممکن با ترامپ هم‌راستا کند و حتی به «کمپین‌های فریب» واشنگتن و تل‌آویو پیش از جنگ ۱۲ روزه اشاره می‌کنند.

شکنندگی جمهوری اسلامی شکل «چندلایه» پیدا کرده است: بحران قفل‌شدگی امنیت برون‌مرزی با بحران اقتصادی داخلی هم‌زمان شده است و هر کدام دیگری را تشدید می‌کند.

و از همه مهم‌تر اینکه جمهوری اسلامی در چنین وضع دشواری در گیج‌ترین حالت خود است. مثل بوکسوری است که زیر مشت چند حریف به صورت همزمان قرار گرفته و توان تصمیم‌گیری و جمع و جور کردن خودش را ندارد.

در ایران، فقط با یک شاخص ساده می‌توان عمق بحران را دید: پول ملی در روزهای اخیر به کف‌های تازه‌ای رسیده و اعتراضات و اعتصاب‌های بازاریان و کسبه در تهران برای دومین روز متوالی گزارش شده است؛ اعتراض‌هایی که رسانه‌های ‌رسمی هم آن را تا حدی بازتاب داده‌اند.

وقتی بازار قفل می‌شود، پیامش برای حاکمیت روشن است: «بی‌ثباتی» از سطح زندگی روزمره عبور کرده و به سطح سازوکارهای توزیع و تجارت رسیده است. آن هم توزیع و تجارتی که همواره نافش به رانت‌های حکومتی وصل بوده است. حکومت رانتی مثل پهلوانی است که فقط زنده‌اش عشق است. وقتی «پول مفت» در کار نباشد، اجزای حکومت رانتی به جان هم می‌افتند. سرمایه منطق خودش را دارد.   

در سطح سیاسی، تهران تلاش می‌کند این بحران را در قالب «جنگ ترکیبی» توضیح دهد. مسعود پزشکیان در مصاحبه‌ای که بازتاب گسترده داشت، از «جنگ همه‌جانبه» با آمریکا، اروپا و اسرائیل سخن گفت و عملا بحران اقتصادی و نارضایتی اجتماعی را به استمرار فشار خارجی و سایه درگیری پیوند زد؛ روایتی که صرفا توصیف وضعیت است و از هر راه‌حلی تهی است.

شاید کسی بگوید این اعتراف ضمنی به این‌است که اقتصادِ داخلی بدون گشایش خارجی نفس نمی‌کشد. ولی این راه‌حل نیست. این شرح مساله است و هیچ راه‌حل دیپلماتیکی برای حل مساله دست‌کم تا الان وجود ندارد.

درست در همین نقطه است که هم‌زمانیِ دیدار ترامپ-نتانیاهو با آشفتگی بازار ایران، برای سران جمهوری اسلامی معنای امنیتی پیدا می‌کند: هر چه تهران در داخل متزلزل‌تر باشد، طرف مقابل انگیزه بیشتری برای فشار می‌یابد، چون تصور می‌کند «هزینه دوام» برای حکومت بالاتر رفته است.

در تهران علیرضا زاکانی که بخت سیاسی‌اش با معرکه‌گردانی در ماجرای ۱۸ تیر ۷۸ و سرکوب دانشجویان باز شد و اکنون شهردار تهران است، هشدار داد که اسرائیل مترصد همین اعتراضات مردمی است.

کانال سپاه قدس، درباره اعتراضات بازاریان تهران و پیامدهای امنیتی و اقتصادی آن هشدار داد و چنین نوشت:

از مسئولان انتظار می‌رود به اعتراض مردم پاسخ درست بدهند؛ وگرنه مسیر برای جنگ مجدد اسرائیل فراهم می‌شود.

از تهران به فلوریدا برگردیم: در مارالاگو، هدف می‌تواند تثبیت «مرحله دوم» نظم مطلوب آمریکا و اسرائیل باشد؛ نظمی که در آن غزه با ساختار حکمرانی جدید و ائتلافی بین‌المللی اداره شود، لبنان به سمت مهار نظامی حزب‌الله حرکت کند، و جمهوری اسلامی نتواند از مصائبش رها شود و خود را بازسازی کند.

اما در تهران، درست در لحظه‌ای که دلار و تورم و نااطمینانی روانی بالا می‌رود، حکومت با یک معمای دوگانه روبه‌رو است: نه راه روشنی برای حل پرونده‌های امنیتی روی میز دشمنانش دارد و نه راه فوری برای مهار تورم، بیکاری و ناترازی‌هایی که هر روز به زندگی مردم فشار می‌آورند.

نیاز به پیشگویی نیست. نتیجه چنین وضعی این است که هر «گزینه سخت» بیرونی، در داخل می‌تواند با یک «ضریب اجتماعی» بزرگ‌تر اثر کند. جمهوری اسلامی امید دارد طرف مقابلش دیگر به دنبال سناریویی مشابه جنگ ۱۲ روزه نباشد. بیانیه‌های دیروز و امروز سپاه و ستاد کل نیروهای مسلح را ببینید که هر کدام نقطه تمرکزشان را بر این گذاشته‌اند که «ای اسرائیل و آمریکا! اگر دوباره ما را بزنی ما خیلی سخت‌تر به تو حمله می‌کنیم».

همین بیانیه‌ها نشان می‌دهد که جمهوری اسلامی در گیجی مطلق در وسط رینگ بوکس است و بی‌هدف مشت به هوا پرتاب می‌کند. به این امید که طرف مقابل مشت‌های بی‌هدفش را «توان واقعی» و «حرکت حساب‌شده» تفسیر کند و عقب بنشیند. و این اشتباهی بزرگ است.  

اما بگذارید سناریوی مطلوب این بیانیه‌نویسان را تحقق یافته فرض کنیم: حتی اگر خبر نسبتا خوش برای سران جمهوری اسلامی این باشد که سناریویی مشابه جنگ ۱۲ روزه در کار نیست، ادامه قفل‌شدگی کنونی تبعاتی به مراتب فاجعه‌بارتر از جنگ ۱۲ روزه برای ایران خواهد داشت.   

به این معنا، پرسش کلیدی این نیست که آیا ترامپ و نتانیاهو صد درصد بر سر همه جزئیات توافق دارند یا نه و آیا این دو قادر مطلق‌اند و جنگ دوباره بر پا می‌شود یا نه. پرسش این است که آیا جمهوری اسلامی می‌تواند از وضعیت «هم‌پوشانی بحران‌ها» خارج شود؛ یعنی یا در بیرون ابتکار دیپلماتیک معنادار بسازد، یا در داخل حداقلی از ثبات اقتصادی و اعتماد اجتماعی ایجاد کند.

فعلا شواهد از هر دو جبهه مارالاگو و تهران، می‌گوید مسیر برعکس است: پرونده‌های امنیتی مرتبط با ایران روز به روز وزن بیشتری یافته و راه‌حل‌هایش کمتر و کمتر شده و در همان زمان، فشارهای اقتصادی و اجتماعی در ایران هم رو به افزایش است.

در همین زمینه:

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

نظری وجود ندارد.