ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

بیستمین سالگردمان را با ما جشن بگیرید و به رسانه خودتان هدیه تولد دهید!
بیستمین سالگردمان را با ما جشن بگیرید و به رسانه خودتان هدیه تولد دهید!
USD EUR / All

بازنمایی صدای زنان در آینه هنر

خوانش فمینیستی از بدن‌مندی و مقاومت در مستند «ترانه»

مهرداد درویش‌پور ـ‌ مستند ترانه با ارجاع به تجربه جنبش «زن، زندگی، آزادی» و تمرکز بر تجربه زیستی ترانه علیدوستی، بدن زن را از جایگاه ابژه‌ای منفعل به سوژه‌ای فعال و نماد مقاومت ارتقا می‌دهد؛ مقاومتی در برابر سازوکارهای کنترل مردسالارانه، سیاست‌های حجاب اجباری و اقتدارگرایی اسلامی

دیدگاه
این مقاله در بخش دیدگاه منتشر شده است. نظرهای مطرح‌شده در این بخش، دیدگاه نویسندگان را بازتاب می‌دهند و نه لزوماً دیدگاه تحریریه زمانه را. زمانه آمادگی دارد نظرهای در برابر این دیدگاه را نیز منتشر کند.

نشانه‌شناسی «ترانه» در بافتار زمانی/مکانی 

مستند ترانه در مقام یک رخداد رسانه‌ای، در دورانی از بیم و امید شکل گرفت که جامعه ایران هرچه بیشتر با شکاف‌ها و تنش‌های چندلایه مواجه است. دوره‌ای پس از سرکوب جنبش «زن، زندگی، آزادی» و در آستانه شروع دوباره اعتراضات سیاسی پس از جنگ دوازده روزه. این اثر در متن فضایی تولید شد که بازداشت ده‌ها نفر ـ و از جمله شماری از برجسته‌ترین کنشگران زن نظیر نرگس محمدی، سپیده قلیان، هستی امیری، پوران ناظمی و عالیه مطلب‌زاده ـ در مراسم بزرگداشت علی کردی، نشانه‌ای از استمرار منازعه میان نظام اقتدارگرا و نیروهای اجتماعی چالشگر‌ آن بود.

چنین زمینه‌ای، مستند ترانه را از سطح یک روایت هنری صرف فراتر می‌برد و آن را به متنی اجتماعی ـ سیاسی بدل می‌سازد؛ متنی که بازنمایی بدن، مقاومت و امید را در چالش گفتمان قدرت سیاسی حاکم و سازوکارهای سرکوب به نمایش می‌گذارد. در این چارچوب، منطق کنش جمعی، اثر را از روایت فردی به نشانه‌ای فرهنگی ـ سیاسی و حامل تجربهٔ جمعی ارتقا می‌دهد؛ پژواکی از امید به امکان تغییر و استمرار ایستادگی زنان در برابر یکی از سخت‌گیرانه‌ترین نظم‌های مردسالار معاصر. این امر در برهه‌ای رخ می‌دهد که حکومت اسلامی با سرکوب جنبش «زن، زندگی، آزادی» و جریان‌های راست افراطی در اپوزیسیون با طرح گفتمان «انقلاب ملی» و اقتدارگرایی نوین، در پی حذف ردپای «انقلاب فمینیستی» نهفته در آن جنبش برآمده‌اند.

این اثر و بازتاب گسترده آن در افکار عمومی، همچون یک «رخداد رسانه‌ای»، به‌مثابه دمیده‌شدن نفسی تازه در کالبد جنبش زنان و جامعه ایران عمل می‌کند. گویی این مستند، در سطح نمادین، صحنه‌ای استعاری از «دوی ماراتون» مقاومت زنان است؛ جایی که چوب استقامت از دستان زنان پیشگامان در بند یا زیر فشار یا به تازگی دستگیر شده، در این لحظه به ترانه علیدوستی ـ که خود نیز با حکم زندان روبرو شد ـ سپرده می‌شود تا زنجیره کنش گسسته نگردد و در گام بعدی به دستان دیگری سپرده خواهد شد. این تصویر، فراتر از نماد استمرار، حامل پیام امید و امکان بازتولید کنش جمعی است؛ امیدی که مسیر رهایی را از تجربه ایستادگی فردی به کنش جمعی، از روایت به عمل، و از قاب تصویر به متن زندگی امتداد می‌دهد.

در زیر، با اتکا به مفهوم «بدن‌مندی» در چارچوب نظریه‌های فمینیستی، جایگاه این اثر را ـ به ویژه در بستر جنبش «زن، زندگی، آزادی» ـ واکاوی کرده و ابعاد جامعه‌شناختی آن و همچنین دلایل استقبال گسترده و کم‌سابقه از این اثر همچون «رخداد رسانه‌ای» که آن را به یک تجربه جمعی و نمادین بدل ساخته است را تبیین خواهیم کرد.

صدای زن در برابر سکوت تحمیلی ساختاری

پخش مستند ترانه موجی از واکنش‌های متکثر در فضای رسانه‌ای فارسی‌زبان برانگیخت؛ از همذات‌پنداری عاطفی با تجربه‌های مشترک در جنبش «زن، زندگی، آزادی» و تحسین عاملیت ترانه علیدوستی به‌عنوان سوژه‌ای معترض، تا نقدهای بیشتر ایدئولوژیک وگاه پرخاشگرایانه از سوی جریان‌های چپ و راست افراطی و حتی تهدیدات امنیتی آشکار در رسانه‌های حکومتی. این بازتاب‌ها، فراتر از واکنش‌های احساسی و مستقل از عبارت‌پردازی‌های گاه به ظاهر رادیکال، اغلب نشانه‌ای از منازعه گفتمانی میان دو رویکرد متعارض‌ بودند: یکی در پی تثبیت هژمونی مردسالارانه ـ از جمله با تهدید و تخریب و بی اعتبار کردن ترانه و تحمیل گفتمان سکوت ـ و دیگری در تلاش برای بازتعریف عاملیت زنانه و استمرار مقاومت فرهنگی در برابر نظم مسلط و چالش آن. چنین منازعه‌ای، مستند را از سطح یک روایت فردی به عرصه‌ای برای بازنمایی کشاکش قدرت و مقاومت در سپهر عمومی ارتقا می‌دهد.

ترانه از سطح یک گفت‌وگوی دو نفره ـ که ردپای پرسش‌ها تنها در پاسخ‌ها دیده می‌شود ـ فراتر می‌رود و به «سکوی شهود» بدل می‌شود؛ جایی که تجربه‌ی سرکوب در  زیر سیطره گفتمان سکوت، به زبان مشترک اعتراض ترجمه می‌شود و سکوت تحمیل شده سیستماتیک با به تصویر کشیدن صدای زنان ترک برمی‌دارد. این‌جا صدا صرفاً حامل معنا نیست؛ خودِ صدا کنش است، کنشی که وضعیت را «نام‌گذاری» و مناسبات را «مرئی» می‌کند. سکوت تحمیلی ساختاری در اینجا به‌مثابه مکانیسم قدرت عمل می‌کند و شکستن آن، تولید «سپهر عمومی بدیل» را رقم می‌زند؛ مفهومی که هابرماس در نظریه‌ی حوزه‌ی عمومی و نانسی فریزر در نقد آن بر اهمیتش تأکید کرده‌اند. در این جا با تولید سپهری موازی برای شنیده‌شدن صداهایی که در رسانه‌های رسمی به‌حذف سیستماتیک دچارند، روبرو می شویم. 

از منظر فضا و زبان تصویری، مستند ترانه با پرهیز از فرم‌های پرزرق‌وبرق و روایت‌های خطی، بر مینیمالیسم بصری و صمیمیت فضای خانه تکیه می‌کند؛ انتخابی که نه صرفاً زیبایی‌شناسانه، بلکه حامل معنای اجتماعی است. خانه، به‌مثابه مکان گفت‌وگو، فضایی آکنده از اعتماد و امنیت می‌سازد. چیدمان فرهنگی خانه، حرکت آرام دوربین و سکوت‌های طولانی، مخاطب را به تأمل در عمق واژه‌ها و بار عاطفی روایت فرا می‌خوانند؛ سکوت‌ها در این جا اما خود به‌مثابه زبان مقاومت عمل می‌کنند.

در آغاز مستند، با ترانه از منظری مواجه می‌شویم که او را نه صرفاً به‌عنوان یک چهره‌ی هنری، بلکه به‌مثابه کنشگری فعال در جنبش «زن، زندگی، آزادی» و زنی فمینیست بازنمایی می‌کند. سپس، کارگردان با گزینش و مرور نماهایی از فیلم‌هایی که ترانه در آن‌ها ایفای نقش کرده است، مخاطب را به جهان سینمایی او فرامی‌خواند؛ جهانی که غالبا بی‌ارتباط با هویت فمینیستی ترانه نیست. در این نماها، ترانه می‌خندد، می‌گرید، خود را می‌آراید، می‌هراسد و نسبت خویش را با سینمایی که روزگاری در آن زیست و اکنون از آن فاصله گرفته، بازمی‌نماید. در پایان نیز، کارگردان از رهگذر تلفیق روایت‌های دو نیمه، تصویری یکپارچه از هویت ترانه پیش چشم مخاطب می‌نهد؛ یگانگی‌ای حسی و فکری که پیش‌تر بدین‌سان کامل و همگن بر او و بر ما آشکار نشده بود. 

این انتخاب‌ها، ترانه را نه در مقام صرفا یک سلبریتی که حضورش در پژواک اثر سخت موثر است، بلکه به‌عنوان سوژه‌ای فرهنگ‌ورز و کنشگر بازنمایی می‌کنند و نوعی «موضع‌گیری فرهنگی» را القا می‌سازند؛ موضعی در برابر منطق ایدئولوژی اسلامی حاکم و زیبایی‌شناسی تجاری و مصرف‌گرایانه، که در نظریه‌های فمینیستی به‌مثابه مقاومت نمادین در سپهر خصوصی و عمومی معنا می‌یابد.

بدن زن به‌مثابه میدان اعمال قدرت و مقاومت: کنش نمادین بدن در فضاهای ممنوعه

در رویکردهای معاصر، بدن دیگر صرفاً یک واقعیت بیولوژیک نیست، بلکه به‌مثابه عرصه‌ای برای اعمال قدرت، مقاومت و بازتعریف هویت اجتماعی تلقی می‌شود؛ برداشتی که از نظریه‌های فوکویی درباره‌ی انضباط و زیست‌سیاست الهام گرفته است که بنابر آن قدرت سیاسی، از طریق کنترل باروری، مدیریت بدن‌ها و تنظیم فرآیندهای زیستی، زندگی را به موضوع سیاسی برای تثبیت و بازتولید قدرت بدل می‌کند. 

در نظریه‌های فمینیستی، به‌ویژه در آثار جودیت باتلر و سوزان بوردو، مفهوم «بدن‌مندی» برای نقد دوگانه‌های کلاسیک ذهن/بدن و فرهنگ/طبیعت بیولوژیک به کار می‌رود. این رویکرد بدن را نه یک واقعیت زیستی منفعل، بلکه سازه‌ای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی می‌داند که در میدان گفتمان‌های قدرت شکل می‌گیرد. بدن زنان، در این چارچوب، به عرصه‌ای برای اعمال قدرت و مقاومت بدل می‌شود؛ جایی که نظم مسلط می‌کوشد آن را تحت انضباط درآورد، در حالی‌که کنش‌های فردی و جمعی تلاش دارند معنای تازه‌ای از عاملیت و آزادی بر آن حک کنند. مفهوم «بدن‌مندی» بر یکپارچگی بدن، روان، احساسات و آگاهی در تجربه زیسته تأکید دارد؛ تجربه‌ای که از رهگذر بدن، به سپهر سیاست و فرهنگ راه می‌برد. این نگاه، بدن را به موضوع منازعه‌ اجتماعی تبدیل می‌کند که در آن بازتعریف هویت جنسیتی و مقاومت فرهنگی امکان‌پذیر می‌شود.

در ایران، کنش نمادین «بدن‌مندی» زنان در فضاهای ممنوعه ـ چه در جنبش «زن، زندگی، آزادی» و پیش و پس از آن و  چه در مستند ترانه ـ به‌مثابه چالش نظم مسلط و بازتعریف مرزهای مشروعیت عمل می‌کند. بدن زن، با نوع حضور یا حرکت خود در مکان‌هایی که از سوی گفتمان حاکم ممنوع اعلام شده، به ابزار اعتراض بدل می‌شود؛ اعتراضی که نه صرفاً در سطح گفتار، بلکه در سطح زیست و عمل رخ می‌دهد. این کنش، از جمله چالش‌هایی در حوزه نظام جنسیتی قدرت، عاملیت زنان، حق برخورداری از فضای خودخواسته و امکان بازآفرینی سپهر عمومی در شرایط سرکوب برمی‌انگیزد.

جمهوری اسلامی در تمام طول حیات خود ‌کوشیده است تا از طریق کنترل پوشش، محدودیت‌ها و سیاست‌های تبعیض آمیز جنسیتی، عاملیت زنان را سرکوب کند. در مقابل، کنش نمادین بدن زن در فضاهای ممنوعه ـ از حضور بی‌حجاب در سپهر عمومی تا بازنمایی بدن در قاب تصویر ـ به ابزار مقاومت فرهنگی و سیاسی بدل شده است. این کنش‌ها، زنان را از جایگاه «ابژه‌ی منفعل» به «سوژه‌ی اعتراض» ارتقا می‌دهند که چنانکه در جنبش «زن، زندگی، آزادی» مشاهده شد، نشانگر ظرفیت فراورئیدن آن به فرایند ساختارشکنی علیه کلیت نظم حاکم است.

مستند ترانه نیز با ارجاع به تجربه جنبش «زن، زندگی، آزادی» و تمرکز بر تجربه زیستی ترانه علیدوستی، بدن زن را از جایگاه ابژه‌ای منفعل به سوژه‌ای فعال و نماد مقاومت ارتقا می‌دهد؛ مقاومتی در برابر سازوکارهای کنترل مردسالارانه، سیاست‌های حجاب اجباری و اقتدارگرایی اسلامی. در این روایت، بدن به عرصه‌ای برای کنشگری بدل می‌شود؛ جایی که انتخاب شخصی به اعتراض سیاسی تبدیل می‌گردد. این معنا نه تنها در بازنمایی تصویر ترانه ـ از صحنه‌های بی‌حجابی، آرایش و شنای با مایو ـ بلکه در انعکاس تجربه‌های جمعی جنبش و مقاومت روزمره زنان علیه هنجارهای حاکم آشکار می‌شود. در این جا نیز، بدن از سطح بیولوژیک فراتر رفته و به میدان منازعه‌ای فرهنگی ـ سیاسی تبدیل می‌شود؛ میدانی که در آن عاملیت زنانه، از رهگذر بازنمایی و کنش، نظم مسلط را به چالش می‌کشد.

یکی از برجسته‌ترین لحظات مستند، تصویر ترانه بدون حجاب در برابر دوربین است؛ استفاده از قاب‌های کلوزآپ بر چهره او ـ گاه در حال آرایش و گاه بی‌آرایش با موهای کوتاه ـ بازنمایی عاملیت زنانه و حق مالکیت بر بدن است. این تصاویر به‌مثابه کنش سیاسی عمل می‌کنند که بدن زنانه را از جایگاه «ابژه منفعل» به «سوژه اعتراض» ارتقا می‌دهد. نقطه اوج این معنا، زمانی است که ترانه جمله کلیدی را بیان می‌کند: «دیگر در هیچ شرایطی با حجاب بازی نخواهم کرد»؛ لحظه‌ای که تصمیم حرفه‌ای و کنش بدن‌مند در هم می‌آمیزند. این بازنمایی، فراتر از انتخاب فردی، تجسم مقاومت فرهنگی در برابر نظم مردسالارانه حاکم و سیاست‌های کنترل بدن است.

کلوزآپ‌های مکرر بر نمایش موها، دست‌ها، پوست آسیب‌دیده و جزئیات بدن نیز، کنشی نمادین برای افشای منطق پنهان‌سازی است؛ منطق مردسالارانه‌ای که بدن زن را به عرصه کنترل و پنهان‌سازی بدل کرده است. این تصاویر، نشانه‌ای از «سروری زن بر بدن خویش» و مقاومت در برابر استانداردهای تحمیلی زیبایی و پوشش‌اند. از حضور بی‌حجاب تا انتخاب لباس ساده، نوعی ضد-زیبایی‌شناسی در برابر گفتمان اسلامی/سنتی و الگوهای مصرف‌گرایانه تجاری شکل می‌گیرد. صحنه شنای ترانه با مایو و لبخند پایانی او، بدن را از وضعیت پنهان‌سازی به بازنمایی آزادانه منتقل می‌کند؛ تصویری که یادآور عاملیت زنان و ضرورت مقاومت فرهنگی در سپهر عمومی است.  

حتی در لحظه‌ای که ترانه به روایت بیماری خودایمنی ـ و پیامدهای آن چون آسیب پوست و مو و ماه‌ها دوری از انظار عمومی ـ می‌پردازد، لایه‌ای تازه از معنا آشکار می‌شود. بدن آسیب‌پذیر، در اینجا نه صرفاً در برابر فشارهای اجتماعی و سیاسی، بلکه در مواجهه با بیماری نیز از وضعیت انفعال فاصله می‌گیرد و به میدان مقاومت و نمایش قدرت بدل می‌شود. 

از تجربه زیسته فردی «نه» تا بازنمایی جمعی اراده معطوف به تغییر

در این روایت، ترانه علیدوستی صنعت سینمای ایران را «عقب‌تر از جامعه» توصیف کرده و بر مسئولیت اجتماعی هنرمندان تأکید می‌کند؛ گزاره‌ای که مستند با تلفیق گفت‌وگو و بازنمایی مسیر شخصی و حرفه‌ای او برجسته می‌سازد. تصمیم او برای کناره‌گیری از بازیگری تا زمان تداوم حجاب اجباری، نه صرفاً یک انتخاب فردی، بلکه کنشی سیاسی است که نسبت میان هنر، اخلاق و مقاومت فرهنگی را بازتعریف می‌کند. این موضع، ترانه را از جایگاه هنرمند به کنشگر مدنی ارتقا می‌دهد و همزمان مستند را به یکی از مهم‌ترین روایت‌های تصویری پس از قتل مهسا امینی بدل می‌سازد؛ روایتی که گذار جنبش «زن، زندگی، آزادی» را از خیابان به قاب تصویر و از شعار به حافظه فرهنگی نشان می‌دهد.

ترانه علیدوستی در این اثر، از جایگاه یک بازیگر صرف فراتر می‌رود و به‌مثابه کنشگر مدنی و فرهنگی و سوژه سیاسی بازنمایی می‌شود. انتخاب‌های فردی او ـ از امتناع از بازی با حجاب اجباری تا روایت تجربه بازداشت ـ نه صرفاً بازنمایی یک زیست شخصی، بلکه تجسم عاملیت زنانه در بستر منازعه فرهنگی ـ سیاسی و با آگاهی از پیامدهای اجتماعی آن است؛ عاملیتی که هنر را از سطح زیبایی‌شناسی صرف به ابزار کنشگری و مقاومت بدل می‌سازد و نشان می‌دهد چگونه کنش فردی می‌تواند به سرمایه نمادین جنبش تبدیل شود. چهره‌ی ترانه در این مستند، دیگر نه صرفا یک هنرمند یا کنشگری اصلاح‌طلب، بلکه زن فمینیست ساختارشکن و چالشگر است.

برخی از مطالبات جنبش زنان ایران، از حق انتخاب تا پاسداشت کرامت انسانی و نفی استبداد دینی و پدرسالاری حاکم در روایت شخصی و با زبانی یکسره سکولار ترانه به‌گونه‌ای بازتاب یافته که تجربه زیسته را به عرصه معنا و کنش اجتماعی پیوند می‌زند. مستند، این همبستگی را نه در سطح شعارهای کلی، بلکه در ژرفای لایه‌های تجربه، انتخاب‌های اخلاقی و تصمیم‌های فردی آشکار می‌سازد؛ فرآیندی که در نظریه‌های کنش نمادین و حافظه جمعی، به‌مثابه تبدیل زیست فردی به سرمایه نمادین تلقی می‌شود.

بدین ترتیب، مستند «ترانه» صرفاً بازنمایی زندگی فردی یک هنرمند یا افشای دلایل سکوت طولانی و کنش اعتراضی او در قالب «نه» گفتن به نظم مسلط نیست؛ بلکه می‌توان آن را نوعی «اتوبیوگرافی گفت‌وگومحور» دانست که در آن سوژهٔ زن با بازگویی تجربه‌های زیستهٔ خود ـ از رنج و اضطراب گرفته تا امید و مقاومت ـ مرزهای میان حوزهٔ خصوصی و سپهر عمومی را جابه‌جا می‌کند. این فرآیند، نه فقط بیان فردی، بلکه کنشی اجتماعی است که به تولید معنا در سطح جمعی منجر می‌شود. برای نمونه، هنگامی که ترانه روایت می‌کند چگونه در شب بازداشت، مقابل خانه و در برابر چشم دختر خردسالش دستگیر شد و سپس تجربهٔ سلول انفرادی و واکنش دیگر زنان را شرح می‌دهد، این سکانس‌ها علاوه بر ثبت لحظات با لحن شخصی، به مثابه «حافظهٔ جمعی» عمل کرده و خاطرات مشترک انبوهی از زنان، مادران و دختران را احضار می‌کنند. 

این مستند نشان می‌دهد چگونه «منِ روایی» در فرآیند بازگویی تجربه‌های زیسته، از سطح فردی فراتر رفته و به «ما»ی جنبشی پیوند می‌خورد؛ جایی که روایت شخصی به کنش سیاسی بدل می‌شود و سکوت ساختاری تحمیل‌شده بر زنان را درهم می‌شکند. این گذار، مصداقی از «سیاست روایت» است که در آن سوژه با تولید معنا، به بازتعریف مرزهای قدرت و مقاومت می‌پردازد. تلفیق تصاویر مقاومت تاریخی زنان با تجربه زیستی ترانه، مستند را از یک گفت‌وگوی فردی به متنی چندلایه تبدیل می‌کند؛ متنی که در آن «سیاست زندگی»  به‌مثابه میدان مبارزه بازنمایی می‌شود. بدین‌سان، اثر نه‌تنها حافظه فردی، بلکه حافظه جمعی و گفتمان جنسیتی را فعال کرده و امکان شکل‌گیری همبستگی و کنشگری را فراهم می‌سازد.

مستند با یادآوری تصمیم ترانه برای انتشار عکس بی‌حجاب و حمایت آشکار از معترضان ــ از جمله اعتراض به اعدام محسن شکاری ــ چارچوبی می‌سازد که در آن صدای فردی به روایت جنبش پیوند می‌خورد. این لحظه، نقطه‌ی اتصال میان کنش شخصی و حافظه‌ی جمعی است؛ جایی که انتخاب فردی نه صرفاً یک موضع اخلاقی، بلکه کنشی سیاسی و نمادین در برابر نظم مردسالارانه و خشونت ساختاری عمل می‌کند.

«یکی از دستاوردهای محوری این اثر، ترجمان ارزش‌های بنیادین جنبش «زن، زندگی، آزادی» از میدان کنش خیابانی به زبان روایت است. مفاهیمی چون حق انتخاب، کرامت انسانی، آزادی بدن و عاملیت زنانه در ژرفای تجربه زیسته و تصمیم‌های فردی سوژه بازنمایی می‌شوند. بدین‌سان، شعار از سطح اعلانی خود به مرتبه‌ای «زیست-بیانی» ارتقا می‌یابد؛ آن‌چه پیش‌تر فریاد می‌شد، اکنون روایت می‌شود و از رهگذر روایت، در حافظه فرهنگی رسوب می‌کند. این رسوب، همان سرمایه نمادین جنبش است که امکان تداوم، بازشناسی و بازتولید جمعی را فراهم می‌سازد. 

این اثر، به یمن مهارت کارگردان آن ـ پگاه آهنگرانی ـ در تلفیق هوشمندانه‌ی فضای خصوصی و روایت شخصی ترانه با تصاویر مقاومت عمومی زنان از اعتراضات علیه حجاب اجباری در اسفند ۱۳۵۷ گرفته تا خیزش «زن، زندگی، آزادی» و پیامدهای آن، به خلق تصویری زنده از ایستادگی فردی و جمعی زنان منجر شده است؛ تصویری که سیاست زندگی را نه در سطح نظری، بلکه در بستر تجربه‌ی زیسته به نمایش می‌گذارد. این ترکیب، مستند را از یک روایت شخصی فراتر برده و آن را به متنی چندلایه بدل می‌کند؛ متنی که در آن بدن، صدا و عاملیت زنانه در پیوندی ارگانیک با حافظه‌ی جمعی و کنش سیاسی بازنمایی می‌شوند. چنین رویکردی، علاوه بر ارزش زیبایی‌شناسانه، حامل موضعی فرهنگی ـ سیاسی است که در برابر سلطه‌ی مردسالارانه و حذف سیستماتیک صدای زنان مقاومت می‌کند و این مستند را به آیینه‌ای از تلاقی جنسیت، هنر و سیاست بدل می‌سازد. شاید همین پیوند چندلایه، مهم‌ترین دلیل استقبال گسترده و بازتاب خارج از انتظار این مستند باشد.

کارگردان و سوژه در این مستند، در نوعی هم‌آوایی با پرهیز از شتاب، پرگویی و هرگونه عبارت‌پردازی که می‌توانست سوژه را به ابتذال و مستند را به اثری سطحی فروکاهد، حرکت می کنند. فیلم، با ستایش شجاعت هنرمند در اثری زیبایی شناسانه، از مباحث کلاسیک درباره‌ی دوگانه‌ی «هنر برای هنر» و «هنر متعهد» عبور کرده و نشان می‌دهد چگونه زیبایی‌شناسی می‌تواند از سطح فرم فراتر رفته و به ابزار کنشگری اجتماعی و سیاسی تبدیل شود. این تلفیق، مستند را به نمونه‌ای شاخص از هنر متعهد در معنای مدرن آن بدل می‌کند؛ هنری که نه در خدمت ایدئولوژی، بلکه در خدمت بازنمایی عاملیت و مقاومت فرهنگی است.

از سوژه تا گفتمان: واکاوی انتقادی مستند ترانه

مستند ترانه به‌واسطه روایت صریح و اول‌شخص از تجربه زیسته ترانه علیدوستی، به یکی از کانون‌های توجه در فضای فرهنگی و رسانه‌ای و افکار عمومی بدل شد؛ با این حال، از منظر مستندسازی حرفه‌ای و تحلیل انتقادی، با نقدهای قابل‌تأملی مواجه شد. نخست، ساختار اثر بیش از آنکه بر پژوهش و تحلیل استوار باشد، به قالب گفت‌وگو و بازنمایی شخصی متکی است. دوم، فقدان فاصله‌گذاری انتقادی از سوی کارگردان موجب شده روایت سوژه بدون پرسش‌گری و در قالبی قهرمانانه تثبیت شود. سوم، تنوع و واگرایی شدید دایره نقدها در تفسیر مؤلفه‌های گفتمانی و ایدئولوژیک این اثر، خود نشانگر درجه معینی از تنش و شکاف میان بازنمایی تجربه زیسته فردی یک سلبریتی و معناهای جمعی متکثر و چند لایه‌ای طبقاتی، نسلی، جنسیتی و اتنیکی است که در جنبش «زن، زندگی، آزادی» شکوفا شد.

برای نمونه، با وجود جسارت اثر در آشکارسازی تجربه زیسته ترانه و عبور از مرزهای خصوصی، مستند در گذار از سطح روایت فردی به هرگونه پرداخت به ساختارهای کلان تبعیض جنسیتی و خشونت دولتی ناکام می‌ماند. این خلأ، پرسشی بنیادین را پیش‌روی مخاطب قرار می‌دهد: آیا روایت شخصی اصولا به‌تنهایی قادر است بار نقد ساختاری را بر دوش کشد، یا ناگزیر باید در پیوند با چارچوب‌های نظری و تحلیلی کلان قرار گیرد؟ بدین‌سان، ترانه را می‌توان نمونه‌ای از تنش و شکاف میان سیاست روایت و سیاست زندگی دانست؛ جایی که کنش روایی فردی در تلاش برای تبدیل شدن به گفتمان مقاومت، به هر رو با محدودیت‌های فرم و محتوا مواجه می‌شود.

با این وجود، اثرگذاری خیره‌کننده مستند ترانه به‌مثابه یک رخداد رسانه‌ای، نه‌تنها امیدبخش زنان در مبارزه با نظم مردسالارانه و استبداد دینی حاکم است، بلکه بسیاری از مردان ایرانی را نیز در فرآیند بازاندیشی نسبت به قدرت، جنسیت و رهایی از نظم حاکم با خود همدل ساخت. این مستند، با تثبیت خود در حافظه جمعی، نشان داد که روایت فردی می‌تواند به محرک شکل‌گیری یا تقویت گفتمان مقاومت بدل شود؛ هرچند پرسش بنیادین همچنان پابرجاست: آیا چنین رخدادهایی قادرند به جرقه‌ای برای به حرکت در آمدن برای تغییرات ساختاری منجر شوند یا صرفاً در سطح نمادین و فرهنگی باقی می‌مانند؟ پاسخ به این پرسش، نه در متن مستند، بلکه در تداوم کنش‌های اجتماعی و امکان ترجمه این روایت‌ها به سیاست‌های رهایی‌بخش نهفته است.

از همین نویسنده:

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

نظری وجود ندارد.