خلیج فارس: تحریف نام و سادهانگاری طبقاتی
حسین نوشآذر - تلاشهای اخیر برای تغییر نام خلیج فارس، پروژهای سیاسی با انگیزههای پانعربیستی یا ژئوپولیتیکیست که با خواست مردم منطقه همخوانی ندارد. با رد سادهانگاری طبقاتی تأکید میکنم که دفاع از «خلیج فارس» به معنای حمایت از نظام حاکم نیست، بلکه حفظ واقعیتی تاریخی است. جانمایه سخن این است که نفی هویت تاریخی خلیج فارس نه عدالتخواهانه، بلکه در خدمت تحریف تاریخ به نفع قدرتهای مسلط است.

صیادان خلیج فارس
استدلالی که نام خلیج فارس را صرفاً محصول اراده دولتها و بلوکهای قدرت میداند و آن را جدا از حافظه تاریخی و تمدنی مردم منطقه تحلیل میکند، دیدگاهی تقلیلگرایانه و یکبعدی است. این نگاه، با تکیه بر روایتهای طبقاتی یا سیاسیِ صرف، از درک پیچیدگیهای تاریخی و فرهنگیِ شکلگیری نامها عاجز است.
۱. نام خلیج فارس ریشه در تاریخ و جغرافیای تمدنی دارد:
این نام بیش از دو هزار سال است که در اسناد تاریخی، نقشههای جغرافیایی، متون ادبی و حتی منابع غیرایرانی (یونانی، رومی، عربی، اسلامی و غربی) به کار رفته است. از «سینوس پرسیکوس» در منابع یونانی تا «بحر فارس» در نوشتههای مورخان اسلامی، این نام بازتابی از هویت تاریخی و جغرافیایی منطقه است، نه صرفاً تحمیل دولتها. حتی اعراب پیش از اسلام و در دوره اسلامی نیز از همین نام استفاده میکردند.
۲. نامها برآمده از فرآیندهای جمعی و تدریجی هستند:
هر نام جغرافیایی لزوماً محصول «اراده زحمتکشان» به شکل مستقیم نیست، اما حافظه جمعی ملتها و تعاملهای تاریخی-فرهنگی نیز در تثبیت آن نقش دارد. خلیج فارس نه توسط یک دولت، بلکه در طول قرنها و بر اساس روابط تجاری، فرهنگی و سیاسی میان مردمان سواحل آن (از ایران تا بینالنهرین و شبهجزیره عربستان) به این نام شناخته شده است.
۳. نقد ایدئولوژیکِ صرف، تاریخ را تحریف میکند:
اگر قرار باشد هر نام یا نمادی را با این استدلال که «زحمتکشان در انتخاب آن نقش نداشتهاند» نفی کنیم، باید بیشتر نامهای جغرافیایی و حتی مفاهیم زبانی را انکار کنیم، زیرا زبان و نامها عمدتاً برآمده از فرآیندهای تدریجی و گاه نخبگانی هستند. اما این به معنای بیارتباطی آنها با مردم نیست. خلیج فارس برای ایرانیان و حتی غیرایرانیانِ ساکن در منطقه، بخشی از هویت تاریخی و فرهنگی است، نه صرفاً یک «تحمیل دولتی».
اگر هر نام جغرافیایی را به بهانه ثبت توسط قدرتمندان زیر سؤال ببریم، باید کل نقشه جهان را بازنویسی کرد؛ از اقیانوس هند و تنگه تایوان گرفته تا رود نیل و کوه اورست. این منطق به هرجومرج هویتی منجر میشود، زیرا نامها، هرچند در بستر قدرت شکل گرفتهاند، با گذر زمان بخشی از حافظه جمعی و واقعیت عینی میشوند.
سؤال اینجاست: آیا صیادان، کارگران بندری، یا مردم عادی حاشیهی خلیج فارس اساساً از نام تاریخی آن ناراضیاند؟ یا این بحث بیشتر یک جنجال سیاسی-ایدئولوژیک است؟ آیا کسانی که این نام را در گیومه میگذارند، واقعاً نظر جوامع محلی را پرسیدهاند؟ یا خودشان با پیشفرضهای ایدئولوژیک در حال تحمیل روایتی جدید هستند؟
۴. تحریف نام خلیج فارس خود محصول سیاست است:
جالب اینجاست که تغییر نام خلیج فارس به نامهای جعلی در دهههای اخیر، دقیقاً محصول اراده سیاسیِ دولتها و پانعربیسم است، نه یک فرآیند طبیعی یا مردمی. حتی بسیاری از مردم عرب حاشیه خلیج فارس نیز در گفتار روزمره از همان نام تاریخی استفاده میکنند.
۵. دفاع از نام خلیج فارس الزاماً «خدمت به نظم حاکم» نیست:
اینکه دولتها از یک نام تاریخی دفاع میکنند، به معنای بیاعتبار بودن آن نام نیست. خلیج فارس پیش از جمهوری اسلامی، پیش از پهلوی، و پیش از صفویه و زندیه و مانند آن به همین نام شناخته میشد. این نام یک واقعیت تاریخی است، نه یک توطئهی طبقهی حاکم. بسیاری از مخالفان سیاسی جمهوری اسلامی نیز بر حقانیت نام «خلیج فارس» تأکید دارند، چون این مسئله ربطی به حکومت ندارد، بلکه مربوط به هویت تاریخی و جغرافیایی است.
۶. آیا نمادها میتوانند همزمان «واقعی» و «ابزاری» باشند؟
بله. ممکن است یک حکومت از یک نماد تاریخی سوءاستفاده کند، اما این به معنای بیارزش بودن آن نماد نیست. مثلاً ملیگرایان افراطی ممکن است از پرچم کشورشان سوءاستفاده کنند، اما این پرچم هنوز برای مردم عادی معنای وطن دارد. نظام حاکم ممکن است از شعارهای عدالتخواهانه استفاده ابزاری کند، اما این به معنای نادرست بودن خودِ عدالتخواهی نیست. مسئله این است: نباید اجازه داد تحریف نام خلیج فارس (که خود یک پروژهی سیاسی است) تحت لوای «ضدیت با نظام حاکم» توجیه شود. میتوان همزمان با سیاستهای داخلی/خارجی حکومت مخالف بود و بر حقانیت نام تاریخی خلیج فارس پافشاری کرد.
۷. چه زمانی تغییر نام یک منطقه توجیه دارد؟
تغییر نامها تنها در موارد زیر معنا دارد:
- نامی تحقیرآمیز یا استعماری باشد (مثل تغییر «سایگون» به «هوشیمینه» پس از جنگ ویتنام).
- اکثریت مردم منطقه خواهان تغییر باشند (مانند جدال بر سر نام «مقدونیه»).
خلیج فارس هیچیک از این شرایط را ندارد.

در یک نگاه:
هرچند میتوان نقش قدرتهای سیاسی را در تثبیت یا تغییر نام مکانها بررسی کرد، اما انکار کامل نقش تاریخ و تمدن در شکلگیری نام خلیج فارس نوعی سادهانگاری است. این نام، مانند رود نیل یا دریای مدیترانه، یک واقعیت تاریخی-جغرافیایی است که نمیتوان آن را صرفاً با نظریههای طبقاتی یا سیاسیِ صرف توضیح داد. استدلالِ «دفاع از نام خلیج فارس = خدمت به نظام حاکم» یک سفسطه است. این نام متعلق به تمام ایرانیان (و حتی غیرایرانیانی که تاریخ را میفهمند) است، نه یک دولت خاص. از کسانی که ادعا میکنند این نام «ارادهی زحمتکشان» را نمایندگی نمیکند، باید پرسید: آیا تغییر آن به نامی جعلی، خواست واقعی مردم منطقه است؟ یا صرفاً بازیچهای سیاسی؟ نمادها میتوانند هم واقعی باشند و هم مورد سوءاستفاده قرار گیرند. وظیفهی ما تفکیک این دو است، نه انکار کامل هویت تاریخی به بهانهی مخالفت با قدرت.
پس پاسخ نهایی من به استدلال های آقای علی جوادی، فعال چپ این است: نه! رد نام خلیج فارس نه تنها خدمتی به زحمتکشان نمیکند، بلکه تحریف تاریخ به نفع جریانهای مسلط قدرت است.
نظرها
داریوش
کارکرد اساسی نام ایجاد تمایز است. برای مردم ساحل نشینی کە دریای دیگری ندارند، این پهنەی آبی فقط «دریا» است. هیچ کس نمی گوید رفتم خلیج فارس یا عرب ماهی بگیرم، همە می گویند رفتم دریا ماهی بگیرم. جنگ نامها، عمدتا جنگ دولتها و اشخاصی است کە دریا بە آنها تعلق ندارد.. کاش کمی هەم نگران نام هزاران هزار مکانی بودید کە در آڏربایجان، کردستان، خوزستان، بلوچستان، و ...عوض کردید.