ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

خلیجی برای انسان‌ها، نه دولت‌ها، نه ناسیونالیست‌ها

علی جوادی در پاسخ به حسین نوش‌آذر می‌نوسد: تفسیر نام «خلیج فارس» اگر به تحکیم مرز، دولت و نابرابری منجر شود، نه آگاهی ‌بخش است و نه بی‌طرف. نام‌ها را رها کنیم، چون آنچه در خلیج جاری است نه تنها آب، که تضاد طبقاتی، سرکوب سیاسی، فقر ساختاری و بی حقوقی مردم است. «خلیج» را باید بازتعریف کرد: نه بر اساس نقشه‌ها، بلکه بر اساس زندگی انسان‌ها.

١. نام‌ها، مالکیت‌های نمادین ‌اند؛ و هر مالکیتی، تاریخ ستم دارد

مارکس می‌نویسد که تاریخ بشر چیزی نیست جز تاریخ مبارزه‌ طبقات. آن ‌چه امروز با غرور بر زبان‌ها جاری ا‌ست - مثلاً نام «خلیج فارس» - بازمانده نبردی است که فاتحانش نه مردم، که دیوان ‌سالاران، جغرافی‌‌دانان درباری، و امپراتورهای کاغذی بودند. از کجا به بعد اسامی مقدس می‌شوند؟ از آن لحظه‌ای که روی مهر دولتی حک شوند و به موضوع اخبار شبانگاهی بدل گردند. «کوه اورست»، «رود نیجر»، «بحر فارس» - همه‌ و همه، اسامی‌ای که بیش از آنکه یاد آور مردم و انسان‌ها باشند، یادآور قدرت‌اند. و در جهانی که نام‌گذاری بخشی از مالکیت است، نوعی از مالکیت است، دفاع از یک نام بدون نقد منشأ آن، تکرار ناخواسته‌ همان سلطه‌ای است که باید بر علیه آن شورید.

۲. حافظه تاریخی؟ یا تکرار محترمانه‌ یک سلطه‌ قدیمی؟

حافظه‌ای که بر ستون‌های کاخ‌های سنگی و اسناد وزارت خارجه بنا شده باشد، حافظه‌ مردم نیست. تکرار هزار باره‌ یک نام در نقشه‌های جهان، همان ‌قدر نشانه‌ حقیقت است که تکرار وعده‌ عدالت در بیانیه‌های دولتی. اگر «بحر فارس» در متون اسلامی آمده، و اگر «سینوس پرسیکوس» در نقشه‌های یونانی دیده می‌شود، این بیشتر به آن معناست که کاتبان آن متون به دربار نزدیک‌‌تر بوده‌اند تا به دهکده‌های ساحلی این آب‌راه و مردمان ساکن این حوزه.

در هند، نام‌هایی چون «کالکوتا» به «کولکاتا» و «بمبئی» به «مومبای» تغییر یافتند نه از سر بازی زبانی، بلکه برای گسست از سلطه‌ بریتانیا. در آفریقای جنوبی، بازگرداندن نام‌های زولو به شهرها بخشی از بازسازی تغییر تاریخ نام‌ها بود، مردمی بود که تاریخا به بردگی و اسارت گرفته شده بودند. اما در ایران و کشورهای عرب زبان، دفاع از نام ‌هایی مانند «خلیج فارس» یا «خلیج عربی»، نه برای آزادی، بلکه برای کسب برتری ملی‌گرایانه است - و این جدال تماما خصلتی ضد مردمی دارد.

۳. ناسیونالیسم با چاشنی بی‌طرفی، شیرینی نیست؛ زهر است با طعم عقلانیت

برخی وانمود می‌کنند که می‌توان هم با جمهوری اسلامی مخالف بود و هم از نام «خلیج فارس» دفاع کرد، بی‌‌آنکه در زمین ناسیونالیسم و یا در همسویی با رژیم اسلامی بازی کرد. مثل آن است که کسی بخواهد از سلطنت دفاع کند، اما با پادشاه مشکل شخصی داشته باشد. در تاریخ بعضا دیده‌ایم که چگونه «انقلابیون دیروز»، وقتی زبان سلطه و حاکمیت سیاسی را می‌پذیرند، به محافظه‌کاران امروز و فردا بدل می‌شوند. در اینجا نیز، نامی که به ظاهر بی‌طرفانه و فرهنگی جلوه می‌کند، در واقع همان نمک سیاسی است که باید بر زخم طبقه‌ فرودست پاشیده شود.

بی‌‌طرفی واقعی آن است که اسطوره‌های سیاسی را بشکافد، نه آنکه بی ‌سر و صدا آن‌ها را بازتولید کند. کسی که با چهره‌ای آرام و منطقی از یک نماد نام‌گذاری ‌شده توسط قدرت‌های حاکم دفاع می‌کند، دارد تاریخ را به سود طبقه حاکمه تفسیر می‌کند، نه به سود رهایی انسان‌ها.

۴. مردم سکوت می‌کنند؟ لابد چون چیزی برای گفتن نگذاشته‌اند

استدلال کهنه‌ «اگر مردم ناراضی بودند، اعتراض می‌کردند» مثل آن است که بگویی اگر اسیر از زندان راضی نبود، می‌گریخت! آن‌ که زبان مردم را تسخیر کرده، ذهنشان را نیز بعضا تسخیر کرده است. اگر مردم منطقه با نام «خلیج فارس» مشکلی ندارند، شاید از آن روست که مدرسه، تلویزیون، مذهب و دولت‌ها، چیزی غیر از آن را به آن‌ها یاد نداده‌اند. تاریخ مملو است از کسانی که در زنجیر، آواز آزادی دشمن را خوانده ‌اند، چون صدای دیگری نگذاشته اند به گوششان برسد.

مردم هرگز در خلأ تصمیم نمی‌گیرند. گزینه‌ها را ساختارها و جنبش‌های اجتماعی تعیین می‌کنند، و انتخاب‌ها را نا‌برابری‌ها محدود می‌کنند. تکرار یک نام، حتی اگر با عشق باشد، هنوز نمی‌تواند سند اختیار آزاد باشد؛ مگر آنکه بدانیم چه چیزی به‌ جای آن می‌توانست انتخاب شود، و چرا آن چیز هرگز و چگونه به گوش مردم نرسید.

سمت راست تصویر: علی جوادی، تحلیلگر و فعال سیاسی / سمت چپ تصویر: حسین نوش‌آذر، نویسنده و روزنامه‌نگار

۵. نام‌ ها حاصل تعامل تدریجی مردم‌اند؟ یا روایت تدریجی سلطه؟

یکی از استدلال‌های رایج آن است که نام «خلیج فارس» حاصل تعامل‌های فرهنگی و تجاری اقوام منطقه و نه تحمیل دولت‌ها است. اما اینجا نیز باید پرسید: کدام مردم؟ تحت کدام مناسبات سیاسی؟ و در کدام بستر جدال طبقاتی؟ رابطه‌ تجارت در تاریخ، همیشه رابطه‌ برابر نبوده؛ بندرها همیشه به نفع صاحبان کشتی‌ها چرخیده‌اند، نه پارو زنان سواحل آن. حتی تبادل فرهنگی نیز، در جهانی سلسله ‌مراتبی، ناگزیر در امتداد روابط نابرابر شکل گرفته است. آنچه به ‌ظاهر تدریجی بوده، در عمل ساختاری بوده و سلطه ‌مند.

۶. دولت‌ها مشغول پرچم‌اند، مردم مشغول نان

نزدیکی مواضع ناسیونالیسم عرب و ناسیونالیسم ایرانی در باب «خلیج»، از نوع آن هم ‌زمانی‌های بامزه تاریخ است: مثل رقابت دو نانوایی برای نام محله‌ای که مردمش توان خرید نان ندارند. هر دو سو با شدت و حدت، برای نام‌گذاری دریا می‌جنگند، درحالی‌که سواحل آن پر از فقر، تخریب زیست‌ محیطی، فساد و سرکوب‌اند. هر دو با پرچم آمده‌اند، بی‌آنکه آبی برای نوشیدن یا هوایی برای نفس کشیدن به همراه داشته باشند.

اما این منازعات نمادین، فقط در سطح نمی‌‌مانند. آن‌ها می‌توانند به پروژه‌های نظامی، مسابقات تسلیحاتی، سیاست‌های آموزشی نژادپرستانه، و سرکوب توده مردم منجر شوند. از تغییر نام خلیج‌ها گرفته تا اجباری و رسمی کردن زبان خاصی در جامعه، جدال بر سر نام، بستر امنیتی شدن سیاست، ستیز ملی - مذهبی، و تولید دشمن ‌تراشی قومی و ملی است. پیامد این نزاع‌ها، نه رهایی، بلکه دور باطل انتقام و مرزکشی و جنایت است.

۷. تاریخ، اگر در خدمت نظم باشد، دیگر تاریخ نیست؛ توجیه است

دفاع از نام‌های تاریخی، در صورتی که نقد ساختار سلطه را نادیده بگیرد، نوعی باستان‌‌گرایی اداری است. چه بسیار شکنجه‌گاه‌هایی که نامشان برگرفته از واژگانی بومی یا شاعرانه بوده‌اند: از اوین گرفته تا قزل‌ قلعه. نام‌هایی که با نرمی زبانی فرهنگی، محتوای خشونت و سرکوب را پنهان کرده‌اند. چه بسیار برنامه‌های سرکوبی که با «پیشینه تمدن ایرانی» توجیه شده‌اند. تاریخ، وقتی به جای راه‌‌گشا بودن، قفل بر زبان مردم بزند، باید شکسته شود. نه هر آن ‌چه قدیمی ا‌ست مقدس است، و نه هر آن‌چه دیرینه است، سزاوار بقا.

۸. مردم، نان و آزادی و برابری می‌خواهند؛ نه نام، نه نقشه، نه نقاشی پرچم روی دیوار مدرسه

اگر دغدغه ما انسان است، پس باید بدانیم که انسانِ امروز در «خلیج»، نه با نامش، که با کار موقت، حقوق معوقه، آلودگی هوا، و آب آلوده و بردگی مزدی و هزار جور خرافه و ... می‌جنگد. آن ‌که نام «خلیج» را می‌ستاید، اما از مزد کارگر بندرعباس حرفی نمی‌زند، با همان صداقت حرف می‌زند که فروشنده‌ای که در شیشه زهر، برچسب عرق نعنا می‌چسباند.

آیا کودک عرب زبان در مدرسه‌های جنوب ایران، یا کارگر بلوچ ساکن بندر چابهار، درگیر نام «خلیج» است؟ یا درگیر فقر گسترده، حذف سیاسی، تبعیض و ستم قومی، و بی‌حقوقی ساختاری؟ «خلیج» برای او نه هویت، که سنگینی روزمره‌ بقاست. نباید با اسطوره‌های واژگانی، واقعیت زندگی را سرکوب کرد.

نتیجه‌گیری: نام را باید رها کرد و انسان را دریافت. مارکس گفت: «فلاسفه تاکنون جهان را تفسیر کرده‌اند؛ مسئله اما تغییر آن است.» تفسیر نام «خلیج فارس» اگر به تحکیم مرز، دولت و نابرابری منجر شود، نه آگاهی ‌بخش است و نه بی‌طرف. نام‌ها را رها کنیم، چون آنچه در خلیج جاری است نه تنها آب، که تضاد طبقاتی، سرکوب سیاسی، فقر ساختاری و بی حقوقی مردم است. «خلیج» را باید بازتعریف کرد: نه بر اساس نقشه‌ها، بلکه بر اساس زندگی انسان‌ها.

«خلیج» را به انسان بازگردانیم - نه به نقشه، نه به تاریخ، نه به دولت‌ها. انسان را به یاد آوریم - او که بی‌نام زیسته، اما با زخم. او که پرچمی ندارد، اما درد دارد. او که هیچگاه بر نقشه‌ها نام ‌گذار نبود، اما همیشه موضوع نزاع آن‌ها بوده است.

در همین زمینه:

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

نظری وجود ندارد.