خطر تحریف هویت ادبیات تبعید و دیاسپورا در داوری جایزه مهرگان
حسین نوشآذر ـ جایزه مهرگان در فراخوان دورههای بیست و پنجم و بیست و ششم خود، آثار ادبی داخل و خارج ایران را در یک میدان مشترک به رقابت فراخوانده است، اما آیا میتوان ادبیات سانسورشده زیر فشارهای سیاسی و ایدئولوژیک را با آثار خلقشده در فضای آزاد تبعید مقایسه کرد؟ تفاوتهای عمیق زیباشناختی، محتوایی و زمینهای این دو گونه ادبی، از ایهام و مقاومت در برابر سانسور تا صراحت و گسست فرهنگی در تبعید، داوری یکسان آنها را به چالشی پیچیده تبدیل کرده است. غفلت از این تفاوتها نهتنها میتواند به ارزیابی ناعادلانه منجر شود، بلکه خطر همسویی ناخواسته با نهادهای سانسورگر و تحریف هویت ادبیات دیاسپورا را در پی دارد.

جایزه مهرگان ادب (ایرنا)

دبیرخانه جایزه مهرگان در فراخوان دورههای بیست و پنجم و بیست و ششم خود از ناشران و نویسندگان دعوت کرده تا ۳۱ شهریور ۱۴۰۴ آثار چاپ اول رمان یا مجموعه داستان کوتاه منتشرشده در سالهای ۱۴۰۲ و ۱۴۰۳ را همراه با سه نسخه به دبیرخانه ارسال کنند. ناشران و نویسندگان خارج از ایران نیز میتوانند آثار منتشرشده بین ژانویه ۲۰۲۴ تا دسامبر ۲۰۲۵ را تا ۲۰ ژانویه ۲۰۲۶ بهصورت PDF یا سه نسخه چاپی ارسال کنند. در بخش زبان مادری (دورههای ششم و هفتم)، آثار نوشتهشده به زبان مادری نویسنده و ترجمهشده به فارسی در سالهای ۱۴۰۰ تا ۱۴۰۳ نیز تا ۳۱ شهریور ۱۴۰۴ پذیرفته میشوند. من در این مقاله میخواهم بگویم که آثار منتشر شده در خارج از ایران را نمیتوان به سادگی کنار آثار منتشر شده زیر سقف سانسور گذاشت و به داوری نشست. تفاوتِ زیباشناختی و محتوایی بین ادبیاتی که در فضای سانسور و خودسانسوری شکل میگیرد با ادبیاتی که در تبعید یا خارج از محدودیتهای ایدئولوژیکِ حکومتی تولید میشود، واقعیتی انکارناپذیر است. این دو گونه ادبی نهتنها در چارچوب بیان، بلکه در ساختار روایی، گزینش مضامین و حتی زبانِ بهکاررفته تفاوتهای بنیادین دارند. غفلت از این نکته ممکن است به همسویی با نهادهای سانسورگر و سرکوبکننده برای تحریف ماهیت و هویت ادبیات تبعید و دیاسپورا تعبیر شود.
ادبیاتِ زیر سقف سانسور: ایهام و مقاومت از طریق فرم
آثار تولیدشده زیر سقف سانسور در جمهوری اسلامی اغلب به دلیل محدودیتهای ایدئولوژیک و سیاسی، به تمهیدات روایی و زبانی خاصی وابستهاند. استفاده از نمادپردازی، استعاره، و روایتهای غیرمستقیم به نویسندگان این امکان را میدهد که در عین رعایت خطوط قرمز، مفاهیم مورد نظر خود را از سانسور عبور دهند. تا اواسط سالهای دهه ۱۳۸۰هنوز سانسورچیان ارشاد اسلامی با این تمهیدات آشنا نبودند. بنابراین هرچند گاه یک بار آثاری با لایههای پیچیده پدید میآمد که از نظر ادبی ارزشهای غیرقابل انکاری داشت. جایزه مهرگان ادب به عنوان مهمترین جایزه ادبی ایران سهم مهمی هم در شناسایی این آثار به عهده داشت. اما از وقتی که سانسورچیان ارشاد در شناخت این ترفندها استاد شدهاند، توجه بیش از حد به فرم عملاً حاصلی جز ابهام و تحریف و در بهترین حالت طرح معماهایی برای بازیهای ذهنی ندارد. خودسانسوری پیشگیرانه نیز پدیدهایست که نویسندگان را پیش از مواجهه با سانسور رسمی محدود میکند و خلاقیت آنها را در تنگنا قرار میدهد.
در مقابل نویسندگان در تبعید در فضایی آزاد از محدودیتهای سانسور، این امکان را دارند که با صراحت و بدون ترس از عواقب سانسور به موضوعات حساس مانند سرکوب سیاسی، هویتهای سرکوبشده، تبعیض جنسیتی، یا نوستالژی تبعید بپردازند. این آزادی به آنها اجازه میدهد تا روایتهایی جسورانهتر و مستقیمتر خلق کنند.
ادبیات تبعید، بهویژه در تبعیدهای طولانیمدت، ممکن است بهتدریج از دغدغههای مخاطبان داخل ایران فاصله بگیرد. نویسندگان تبعیدی، تحت تأثیر محیط جدید، اغلب به موضوعاتی مانند تجربه مهاجرت، گسست فرهنگی، یا نوستالژی وطن میپردازند که ممکن است برای خواننده داخل ایران کمتر ملموس باشد. این گسست باعث میشود که آثار تبعیدی برای مخاطب داخلی کمتر قابلارتباط به نظر برسند و در عوض، به گفتمان مهاجرت و دیاسپورا نزدیکتر شوند. از نمونههای بسیاری میتوان یاد کرد که ارزشهای ادبی انکارناپذیری دارند اما بیشتر تجربههای مهاجرت و هویت دیاسپوریک را مضمون قرار دادهاند تا مسائل روزمره و ملموس جامعه ایران.
این دو موضوع (بیپروایی در بیان و گسست از خواننده داخلی) بر پیچیدگی داوری آثار در جایزه مهرگان میافزاید. آثار تبعیدی که با آزادی کامل نوشته شدهاند، ممکن است به دلیل صراحتشان از نظر محتوایی قویتر به نظر برسند، اما آثار داخل ایران که با محدودیتهای سانسور خلق شدهاند، ممکن است از نظر تکنیکهای ادبی و خلاقیت در دور زدن سانسور امتیاز بالاتری داشته باشند. گسست از خواننده داخلی نیز ممکن است باعث شود که آثار تبعیدی در مقایسه با آثار داخلی که با دغدغههای روز جامعه ایران همخوانی بیشتری دارند، از منظر تأثیرگذاری اجتماعی کمتر مورد توجه قرار گیرند.
ادبیات تبعید اغلب تحت تأثیر فرهنگ میزبان قرار میگیرد و بهتدریج عناصری از زبان، مضامین، یا حتی ساختارهای روایی فرهنگ جدید را در خود جذب میکند. برای مثال، نویسندگان ایرانی در اروپا یا آمریکای شمالی ممکن است در آثارشان به موضوعاتی مانند تضاد فرهنگی، تجربه مهاجرت، یا هویتهای چندگانه بپردازند که با فرهنگ میزبان همخوانی دارد. این تأثیر چندفرهنگی ممکن است به غنای آثار بیفزاید، اما همزمان آنها را از بافت فرهنگی و اجتماعی ایران دور میکند.
از این گذشته مقایسه آثار نوشتهشده در تهران تحت سانسور با آثاری که در فضایی آزاد در برلین یا استکهلم خلق شدهاند، از منظر شرایط تولید عادلانه نیست.
ادبیات سازش: از انقیاد تا همدستی
اگر معیار داوری تأثیر هنری، نوآوری در زبان، عمق تراژدی انسانی، یا بازتاب شرایط تاریخی باشد، مقایسه این دو نوع ادبیات باید حتماً منصفانه باشد. هر دو گونه ادبی (داخلی و تبعیدی) میتوانند از منظر ارزشهای ادبی مانند زیباییشناسی زبان، ساختار روایی، یا توانایی در به تصویر کشیدن تجربه انسانی مورد ارزیابی قرار گیرند. بااینحال اگر مبنا را بر «مقاومت» نویسندگان شریف در فضای سانسورشده بگذاریم، باید یادآوری کنیم که این گروه از نویسندگان از خلاقیتی منحصربهفرد برخوردارند که باید در داوری بهعنوان یک ارزش مستقل در نظر گرفته شود.
از طرف دیگر شرایط تولید در دیاسپورا را هم نباید از نظر دور داشت که در بسیاری از مواقع ممکن است با تحمل انواع محرومیتها در موقعیتهای پناهجویی درآمیخته باشد.
اما اگر مبنا را بر انقیاد و همدستی بگذاریم بحث پیچیدهتر میشود. در فضای سانسورشده ایران، بهویژه در دهههای گذشته نهادهای امنیتی گاهی مستقیماً نویسندگان را تحت فشار قرار میدادند تا مضامین خاصی را ترویج کنند یا از موضوعات حساس دوری کنند. این فشارها میتوانست بهصورت دستور مستقیم برای بازتولید روایتهای رسمی یا ارائه امتیازاتی مانند مجوز چاپ باشد. این نوع ادبیات، که نمونههای مشابه آن در رژیمهای اقتدارگرا (مانند شوروی استالینی) دیده شده، اغلب به تولید آثاری منجر میشود که از نظر هنری و محتوایی تهی هستند و صرفاً بهعنوان ابزاری برای پروپاگاندا عمل میکنند.
برخی نویسندگان، بهجای مقاومت یا تسلیم کامل، راه میانهای را انتخاب میکنند و آثاری «بیخطر» تولید میکنند که نه با سانسور درگیر میشود و نه گفتمان حاکم را به چالش میکشد. این نوع خودسانسوری، که نشانهای از درونیسازی خطوط قرمز است، زمینهساز تبدیل ادبیات به صنعتی مطیع است. چنین آثاری ممکن است از نظر تکنیکی قابلقبول باشند، اما از عمق و اصالت تهیاند.
نهادهای حکومتی بدون دخالت مستقیم، از طریق حمایتهای مالی، جوایز دولتی، یا شبکههای ناشران خاص، نویسندگان را به تولید آثاری ترغیب میکنند که بهطور غیرمستقیم گفتمان حاکم را تقویت کنند. این نوع ادبیات، هرچند ممکن است ظاهر انتقادی داشته باشد، در نهایت به حفظ وضع موجود کمک میکند.
از طرف دیگر نویسندگان تبعیدی، بهویژه در شرایط مالی دشوار، ممکن است برای جلب نظر ناشران خارجی یا مخاطبان، به تولید آثاری روی بیاورند که به کلیشههای مورد انتظار (مانند شرق اگزوتیک یا روایتهای تراژیک درباره زندان و مانند آن) پاسخ دهند. این نوع سازش، هرچند با فشار مستقیم حکومتی همراه نیست، به نوعی خودسانسوری تجاری، به ویژه در بازار کشورهای میزبان منجر میشود که خلاقیت نویسنده را محدود میکند.
بنابراین بحث ادبیات سازش، چه در داخل ایران و چه در تبعید، چالش دیگری به داوری جایزه مهرگان اضافه میکند. داوران باید بتوانند آثار را نهتنها از منظر ارزشهای ادبی، بلکه با توجه به زمینه تولید و میزان اصالت آنها ارزیابی کنند.
الگوی پن: درسی برای جایزه مهرگان
جایزه مهرگان پیش از گسترش بیشتر باید در وهلهی نخست معیارهایی تعریف کند که تأثیر فشارهای بیرونی (چه سانسور حکومتی و چه فشارهای اقتصادی/سیاسی در تبعید) را در ارزیابی آثار در نظر بگیرد. برای مثال، داوران میتوانند به «اصالت» اثر (یعنی میزان استقلال نویسنده از فشارهای بیرونی) بهعنوان یک معیار کلیدی توجه کنند. همچنین، پیشنهاد ایجاد بخشهای جداگانه برای آثار داخل و تبعید میتواند به ارزیابی منصفانهتر این آثار کمک کند.
در ارزیابی آثار ادبی برای جایزهای مانند مهرگان، باید معیارهای متفاوتی برای ادبیات داخلی و تبعیدی در نظر گرفت: برای آثار داخلی، پرسش کلیدی این است که آیا اثر توانسته در میدان مین سانسور، صدایی اصیل و خلاق حفظ کند؟ در مقابل، برای ادبیات تبعید، باید بررسی کرد که آیا اثر از آزادی خود برای عمقبخشی به روایت و خلق معنایی نو بهره برده یا صرفاً به کلیشههای سیاسی و جبههگیریهای سادهانگارانه تکیه کرده است؟ با وارد کردن مفهوم «سازش» به این معادله، دفاع یکجانبه از «زیباشناسی مقاومت» دشوار میشود، زیرا با طیفی از خاکستریها مواجهیم که از انقیاد تا همدستی با گفتمانهای حاکم یا تجاری را در بر میگیرد. به جای دوگانه «مقاومت یا سازش»، پرسش دقیقتر این است: «این اثر در چه شرایطی تولید شده و چه هزینهای برای راستگویی یا دروغپردازیاش پرداخته است؟» این رویکرد، که نیازمند خوانشی تاریخی-انتقادی است، میتواند به داوری منصفانهتر آثار در جایزه مهرگان کمک کند.
پن (PEN International) بهعنوان الگویی برای حمایت از آزادی بیان، نمونهای عینی از نحوهی مواجههی نهادهای ادبی با ادبیات تحت سانسور است. این سازمان با تقسیمبندیهای هوشمندانه مانند «پن تبعید» (PEN in Exile) و «پن زندانیان» (PEN Prison Writing)، بهصورت جداگانه به آثار نویسندگانی میپردازد که در شرایط نابرابر (زندان، تبعید، یا حکومتهای سانسورگر) مینویسند. برای مثال، جایزهی «پن/ناباکوف» برای آثار مهاجران غیرانگلیسیزبان یا «پن/باربارا گولدسمیت» برای نویسندگان زندانی نشان میدهد که داوری این آثار نیازمند معیارهای متفاوتی است، نه صرفاً بر اساس زیباشناسی محض، بلکه با در نظر گرفتن هزینهای که نویسنده برای نوشتن پرداخته است. این رویکرد به جوایز ادبی یادآوری میکند که شرایط تولید اثر، بخشی جداییناپذیر از ارزشگذاری آن است.
هر ساز و کاری جز این نه تنها منصفانه نیست، بلکه به ویژه در شرایط امنیتی کنونی ممکن است زمینه را برای سوءاستفاده نهادهای اطلاعاتی و امنیتی جمهوری اسلامی فراهم آورد.
نظرها
نظری وجود ندارد.