ترس سیال: زندگی انسان ایرانی در پرتو بیثباتی مدرن
حسین نوشآذر ـ با سقوط دمشق و جنگ ۱۲ روزه، ایران وارد دوران «ترس سیال» شده است چنانکه میتوان گفت اضطرابهای نامتمرکز از بیثباتی اقتصادی تا تهدیدات نظامی، زندگی فردی و جمعی را در بر گرفتهاند. در این مقاله تلاش میکنم تأثیرات این نااطمینانی مدرن بر جامعه ایران و راهکارهای مقابله با آن در زندگی روزانه ما ایرانیان در داخل و خارج از ایران را بررسی کنم.

نماد مقابل تئاتر شهر: بازتولید ترس از طریق نمادسازی

با سقوط دمشق و جنگ ۱۲ روزه ما وارد مرحله تازهای از تحولات سیاسی و اجتماعی شدیم که آن را میتوان دوران «ترس سیال» نامید.
در «مدرنیته سیال»، که توسط زیگموند باومن توصیف شده، پیوندهای بین انتخابهای فردی و پروژههای جمعی در حال ذوب شدن هستند. در این دوران، الگوهای ارتباط و هماهنگی بین سیاستهای زندگی فردی و اقدامات سیاسی جمعی در حال فروپاشیاند. این سیالیت، مسئولیت را بر دوش افراد قرار داده و آنها را در جهانی نامطمئن و بیثبات رها کرده است. در دنیای انسان ایرانی حالا دیگر هیچ الگوی از پیش تعیینشدهای برای زندگی وجود ندارد.
اکنون ما در «دوران مقایسه جهانی» قرار داریم؛ در وضعیتی که در آن هیچ انتخاب یا سیستم اجتماعی در انزوا معنا پیدا نمیکند، بلکه همواره در نسبت با تحولات جهانی سنجیده میشود. این شرایط هم فرصت (دسترسی به ایدههای جدید) و هم تهدید (فشار برای همگونی فرهنگی یا بحران هویت) ایجاد میکند. سبک زندگی، فرصتها و دستاوردهای ما بهراحتی در معرض مقایسه با استانداردهای جهانی قرار میگیرد و همین مقایسههاست که ابهام در مقصد زندگی را افزایش دادهاند و انتخابهای فردی (مانند تحصیل، شغل یا مهاجرت) تحت تأثیر الگوهای جهانی قرار گرفتهاند و نه صرفاً هنجارهای محلی. این شرایط، با افزایش انعطافپذیری و کاهش ثبات، ما را میبایست وادار به بازاندیشی در مفاهیم سنتی مانند آزادی، فردیت، زمان/فضا، کار و جامعه کند. مدرنیته سیال، با جدا کردن زمان و فضا از تجربه زیسته و تبدیل آنها به مقولاتی مستقل، چارچوب جدیدی برای درک جهان ارائه میدهد که در آن سرعت و تحرک به ابزار اصلی قدرت و سلطه فراز آمده است.
نکته کلیدی این است که ترس در چنین شرایطی دیگر «ثابت» نیست، بلکه سیال و نامتمرکز است: ترس از بیکاری، ترس از فقر و بیخانمانی، ترس از سالخوردگی، ترس از بازنشستگی، ترس از تنهایی، ترس از عدم امنیت دیجیتال و هزار جور ترس دیگر که بهراحتی توسط رسانهها و سیاستمداران جهتدهی و بازتولید میشوند.
میخواهند ما زندگی نکنیم
یک روز صبح مثل هر روز دیگری. پیش از آغاز به کار یک به یک سایتهای خبری را بازمیکنم. تیترخوانی، گاهی هم نگاهی به مقدمه هر مطلب. از سایتی به سایت دیگر تا به گزارشی در فارن پالیسی برمیخورم: احتمال حمله مجدد اسرائیل به ایران تا پایان تابستان. این دقیقاً بیانگر واهمههای من است. هزار تا کار دیگر هم دارم و با اینحال «ترس سیال» باعث میشود که گزارش را دقیق بخوانم. فارن پلیسی نوشته اسرائیل احتمالاً به زودی، شاید تا اواخر ماه اوت جنگی دیگر با ایران آغاز کند. این جنگ، برخلاف جنگ ژوئن که بر تغییر موازنه قدرت منطقهای متمرکز بود، ممکن است خونینتر باشد، زیرا ایران آماده پاسخ قاطع و سریع است تا تصور مهار شدن توسط اسرائیل را از بین ببرد. نویسنده استدلال میآورد که در جنگ دوازده روزه اهداف اسرائیل شامل کشاندن آمریکا به درگیری مستقیم، ترور سران ایران و تضعیف آن به سطحی مانند سوریه بود، اما تنها به موفقیت نسبی در مختل کردن موقت فرماندهی ایران دست یافت. با وجود خسارات سنگین به پدافند هوایی اسرائیل و ناکامی در ایجاد وحشت یا انحلال جغرافیایی ایران، حملات به جای تضعیف، انسجام داخلی ایران را تقویت کردند و موجی از ملیگرایی به راه انداختند. سپس نویسنده معلوم نیست بر چه اساسی ادعا کرده است که ترامپ، با وجود تمایل به حملات محدود برای جلوگیری از جنگ تمامعیار، با فشار اسرائیل در چرخهای از تنش گرفتار شده است. ایران احتمالاً در جنگ بعدی با شدت بیشتری ضربه خواهد زد تا بازدارندگی خود را حفظ کند. نتیجه جنگ بعدی به توانایی طرفین در بازسازی نظامی و نفوذ اطلاعاتی بستگی دارد. ایران ممکن است به دلیل ناکافی بودن بازدارندگی کنونی، در موضع هستهای خود بازنگری کند. واکنش آمریکا، بهویژه با توجه به محدودیتهای موشکی و سیاسی داخلی، تعیینکننده خواهد بود، اما توانایی ترامپ برای مقاومت در برابر فشار اسرائیل برای ورود کامل به جنگ همچنان نامشخص است. پایان گمانهزنیهایی که معلوم نیست بر چه اساسی استوار است. همینقدر که فارن پالیسی منتشر کرده، میبایست برای قانع کردن ما کفایت کند.
من در وهله نخست بازه زمانی اواخر اوت تا دسامبر را به خاطر میسپارم. همه برنامههای فرهنگیام را بسیار پیشتر از تحلیل فارن پالیسی بر این مبنا استوار کرده بودم که جنگ دوم اگر دربگیرد، اواخر تابستان تا اوایل پاییز اتفاق خواهد افتاد. چند ساعت بعد این درک و دریافت را با دوست طراحی در واتسآپ در میان میگذارم. میگوید: همه دست به دست هم دادهاند که ما زندگی نکنیم.
ترس: این پدیده سیال و همهگیر
بحرانهای اقتصادی و بیثباتی سیاسی در ایران، مردم را در شرایطی پر از اضطراب و عدم اطمینان قرار داده است. بهویژه پس از جنگ ۱۲ روزه ایران و اسرائیل، تشدید بحرانهای اقتصادی و فشارهای داخلی، که توسط رسانهها پررنگ شده، ترس از آینده سیاسی، امنیتی و اقتصادی را در جامعه گسترش داده است. در جنگ ۱۲ روزه ما مهاجران ایرانی هزاران کیلومتر با بمبارانها فاصله داشتیم و با این حال مدام مضطرب بودیم: رسانهها با پوشش گسترده تهدیدات نظامی، ترورهای هدفمند و بحرانهای داخلی، نقش مهمی در تقویت و بازتولید این ترسها دارند. این پوشش شامل نمایش ناامنی، ترس از جنگ، ترور و بیثباتی اقتصادی است که بهصورت سیال در جامعه پخش شده و توسط سیاستمداران یا گروهها برای اهداف خاص جهتدهی میشود.
در ایران در سال ۲۰۲۵، و در زندگی من و شما ترسها دیگر متمرکز و ثابت نیستند، بلکه در بستر نااطمینانی نظامی، سیاسی، امنیتی و اقتصادی بهصورت سیال و پویا تغییر میکنند. در شرایطی که ترس به پدیدهای سیال و همهگیر تبدیل شده است، روابط جمعی در ایران و در خارج از ایران، در فضایی که به آن اصطلاحاً «اپوزیسیون» میگوییم به شدت تحت تأثیر قرار گرفته است.
این ترسهای نامتمرکز، از تهدیدات نظامی و ناامنی سیاسی تا بیثباتی اقتصادی باعث شدهاند اعتماد اجتماعی به حداقل برسد و پیوندهای جمعی ضعیف شوند. مردم به جای اتکا به نهادهای اجتماعی و همبستگی جمعی، بیشتر به راهحلهای فردی روی میآورند که این خود به انزوای اجتماعی و فروپاشی بیشتر سرمایه اجتماعی منجر میشود. در چنین فضایی، گفتوگوی سازنده جمعی جای خود را به سوءظن و انفعال داده و توانایی جامعه برای مقابله جمعی با چالشها به طور سیستماتیک تحلیل رفته است. یکی از جلوههای این مدرنیته سیال را باید در صراحت مسعود پزشکیان سراغ گرفت. مقابل دوربینها با صدای بلند اعلام میکند زیر پای ما آب نیست، پشت سدها آب نیست، آیا کسی پیشنهادی دارد؟ بعد هنوز از این صراحت عبور نکردهای که میخوانی ممکن است تا پایان تابستان در کلانشهر تهران آب را با تانکر توزیع کنند. هنوز از این موضوع رهایی پیدا نکردهای که در اینستاگرام چشمات به قیمت ملک در مناطق مختلف تهران میافتد. برج مسکونی میلیاردی با توزیع آب توسط تانکر و قطعی مداوم برق هیچ تناسبی ندارد. پیش خودم فکر میکنم که چگونه میتوان یک بیست لیتری را تا طبقات میانی یک برج بالا برد؟
بازتولید ترس از طریق نمادسازی
در این میان حاکمیت هم مدام به فکر بهرهبرداریهای ایدئولوژیک از ترس سیال ماست. در جریان «جنگ ۱۲ روزه» و حملات اخیر به تهران، شهرداری تهران برای بزرگداشت کشتهشدگان، اقدام به بازسازی نمادین یکی از آپارتمانهایی که هدف حمله قرار گرفته بود، در محوطه تئاتر شهر کرد که البته بعد از مدتی این نماد بیثباتی امنیتی را که میبایست جنگ را در ذهن شهروندان زنده نگه دارد جمع کردند. فراموش نکنیم که نمادها ابزاری برای جهتدهی به احساسات جمعی هستند؛ مثلاً، تصاویر کشتهشدگان نهتنها یادآور مقاومت، بلکه هشداردهنده تهدیدهای نامرئی مانند حملات آینده هستند.
انتخاب تئاتر شهر در نافِ تهران، بهعنوان نماد فرهنگ و زندگی روزمره، برای این یادبود نشاندهنده ادغام ترس در بافت عادی شهری است. این همان سیالیت ترس است که از مرزهای نظامی فراتر رفته و به فضاهای فرهنگی-اجتماعی نفوذ میکند. گزارشهای جنگ ۱۲ روزه نشان میدهد که حتی پس از آتشبس، مردم با هر دود یا انفجار معمولی به وحشت میافتادند.
نصب المانهای یادبود در فضای عمومی اغلب با روایت رسمی از جنگ، مانند «مقاومت قهرمانانه»، همراه است و ترس را از یک حس فردی به ابزاری برای همبستگی ایدئولوژیک تبدیل میکند. در جنگ ۱۲ روزه، رسانههای داخلی با تأکید بر «اتحاد مردم» و «شهادت مظلومانه»، ترس را به عاملی برای تقویت مشروعیت نظام بدل کردند.
قرارگیری این المانها در تئاتر شهر که معمولاً محل اجرای نمایشهای روزمره است، تناقضی آشکار ایجاد میکند: شهروندان برای فرار از اضطراب به فرهنگ پناه میبرند، اما همان فضا، شکنندگی «امنیت» را به آنها یادآوری میکند. این تناقض نمونهای از سیالیت ترس است که مرز بین «عادی بودن» و «اضطراب» را دائماً در نوسان نگه میدارد.
ترس سیال بهعنوان محرک دیپلماسی اضطراری
در این فاصله که این تصاویر در ذهن من و شما شکل میگیرد، لاریجانی که حالا دیگر رئیس شورای عالی امنیت ملیست، به عراق و لبنان سفر کرده. در لبنان کسی به استقبال او نیامد و نشست خبری با خبرنگاران هم به تنش کشیده شد. حرف اصلی را میشل عون زد: اگر با ما دوست هستید، با همه لبنانیها دوست باشید؛ و مثل همیشه آنچه که مهم بود از ما پنهان ماند: دیدار لاریجانی با مجتبی امانی، سفیر ایران، خلیل حمدان و طلال حاطوم از جنبش «امل»، نبیه بری، امین شری و ابراهیم الموسوی از حزبالله، احمد عبدالهادی، نماینده حماس در لبنان، احسان عطایا و محفوظ منور از جهاد اسلامی پشت درهای بسته. در شرایط سیالیت، قدرتها دائماً در حال تعدیل استراتژیهای خود برای جلوگیری از فروپاشی موقعیتشان هستند. ایران با ترس چندلایهای مواجه است: ترس از انزوای منطقهای، ترس از بیثباتی متحدان (حشد الشعبی در عراق و حزبالله در لبنان.) این همان سیالیت ترس است که ایران را وادار به دیپلماسی پرشتاب میکند، بدون آنکه راهحل پایدار ارائه دهد. در همان حال شبکههای تلویزیونی در اروپا هم تحت تأثیر خبر نشست ترامپ و پوتین در آلاسکا قرار گرفتهاند. همه از این واهمه دارند که به مهرهای قابل معامله بدل شوند. نشست آلاسکا و گمانهزنی درباره توافق روسیه و آمریکا، ترس سیال ابهام در ائتلافها را نشان میدهد. در نظم سیال، حتی متحدان دیرینه نیز میتوانند ناگهان به رقبا تبدیل شوند. برای ایران، این سناریوها محتملاند: ترس از قربانی شدن در معامله بزرگ مثل توافق غرب با روسیه بر سر اوکراین که به کاهش حمایت مسکو از تهران بینجامد و ترس از انسداد کریدور زنگزور که ممکن است ایران را از مسیرهای تجاری کلیدی قطع کند. دنبال خروج آمریکا از خاورمیانه بودند، آمریکا بالای سرشان پایگاه میزند. راه ایران به اروپا هم سد شد.
این ترسها متمرکز نیستند، بلکه به شکل پویا بین حوزههای ژئوپلیتیک، اقتصادی و امنیتی در نوساناند. جمهوری اسلامی مانند بازیگری است که در شطرنجی سیال، هر لحظه باید مهرههای خود را جابهجا کند، بیآنکه بداند قواعد بازی فردا چه خواهد بود. در این میان رسانهها و دیپلماسی عمومی ابزاری برای مهار این ترسها هستند، اما خود به بازتولید آنها دامن میزنند. نتیجه آن است که جمهوری اسلامی در چرخهای از واکنشهای کوتاهمدت (مثل سفرهای فوری دیپلماتیک) گرفتار شده، بدون آنکه بتواند راهحلی ساختاری برای رهایی از این ترسها بیابد. این دقیقاً همان دام مدرنیته سیال است که من و شما هم در آن دست و پا میزنیم.
مذاکرات هستهای ایران بهروشنی تجلی «ترس سیال» در سیاست خارجی است. تهران در چرخهای از اضطرابهای متغیر گرفتار شده: از یک سو ترس از تحریمهای فلجکننده و انزوای بینالمللی، محرک پذیرش مذاکرات شده و از سوی دیگر ترس از «امتیاز دادنِ بیش از حد» و تضعیف هویت ایدئولوژیک، مانع توافق نهایی میشود. این ترسها ثابت نیستند؛ لحظهای در قالب تهدیدات اقتصادی بروز میکنند (مانند کاهش فروش نفت) و لحظهای بعد به دغدغههای امنیتی (مانند ترس از حمله پیشدستانه) تبدیل میشوند. رسانههای طرفین با بزرگنمایی گزینههای متضاد (توافق یا مقاومت) بر سیالیت این ترسها دامن میزنند، درحالی که هیچیک راه حلی برای بنبست اساسی ارائه نمیدهند: ایران میخواهد هم از فاجعه اقتصادی بگریزد و هم «هزینههای هویتی» توافق را نپردازد. این تناقض سیاست خارجی را در وضعیت معلقِ ترسمحور نگه داشته است. بیجهت نیست که بازار پیشگوییهای سیاسی داغ است.
چگونه خود را مصون کنیم؟
در سطح داخلی، کاهش اثرات ترس سیال نیازمند شفافسازی گفتمانی و اصلاح ارتباط دولت-ملت است که مطلقاً از عهده جمهوری اسلامی برنمیآید. اتفاقاً به همین دلیل هم از هماکنون باید خود را از نظر رسانهای مصون کرد:
برای مواجهه با اثرات مخرب ترس سیال تولیدشده توسط رسانهها، رویکردی فعالانه و آگاهانه ضروری است. من تصمیم گرفتهام بهجای دنبال کردن بیوقفه اخبار اضطرابآور، منابع اطلاعاتیام را به چند رسانه معتبر و قابلاعتماد محدود کنم و زمان مشخصی را برای مطالعه اخبار در نظر بگیریم تا از غرق شدن در چرخه اضطراب جلوگیری کنم. هر خبر یا اطلاعاتی را با پرسشهایی نظیر «منبع این اطلاعات چیست؟»، «چه منافعی پشت این پیام قرار دارد؟» و «آیا دادههای عینی این ادعا را تأیید میکنند؟» تحلیل میکنم تا از دام بزرگنمایی رسانهای که برای جلب توجه طراحی شده، مصون بمانم. بهجای نگرانی درباره رویدادهای کلان و خارج از کنترل، مانند تحولات سیاسی یا بحرانهای اقتصادی، انرژی خودم را صرف اقدامات ملموس کنم، مانند مهارتآموزی، تقویت شبکههای اجتماعی [ادبی]، یا مشارکت در فعالیتهای داوطلبانه که حس کنترل و هدفمندی را تقویت میکنند. حفظ روابط انسانی عمیق، و کاهش استفاده از فضای مجازی با این امید که تابآوریام در برابر سیگنالهای ترس افزایش پیدا کند. با بهیادسپردن اینکه رسانهها اغلب واقعیت را بهصورت تحریفشده نمایش میدهند، میتوانم با تکیه بر ارزشها و اهداف شخصی خود، «سپر ذهنی» محکمی بسازم که مرا از چرخه بیپایان ترسپراکنی رسانهای آزاد میکند و امکان میدهد با آرامش و اطمینان بیشتری به زندگی ادامه دهم.
نظرها
نظری وجود ندارد.