زن، زندگی، آزادی؛ میراث ژينا و مبارزهای برای کرامت انسانی
مریم یحیوی - سه سال از جان باختن ژینا (مهسا) امینی میگذرد؛ مرگی که حادثهای منفرد نبود، بلکه نمادی از خشونت ساختاری و سرکوب مستمر حکومت شد. مرگ او به نقطهی آغاز جنبشی برای بازتعریف حقوق بنیادین، برابری اجتماعی و عدالت اقتصادی تبدیل شد. جنبش «زن، زندگی، آزادی» با شعاری فراتر از یک خواسته سیاسی، از مرزهای جغرافیایی فراتر رفت و به صدایی برای نسل امروز بدل شد که برای ایرانی انسانیتر مبارزه میکنند.

تهران، ایران، در ۲۵ ژوئن ۲۰۲۵(عکس از مرتضی نیکوبذل/نورفتو از طریق خبرگزاری فرانسه)

سه سال از کشتهشدن ژينا (مهسا) امینی بهدست نیروهای حکومتی میگذرد. او به بهانهی «حجاب اجباری» جان باخت، اما مرگش حادثهای منفرد نبود؛ بلکه نمادی از خشونت ساختاری و سرکوب نظاممند است که دههها بر زندگی و سرنوشت مردم تحمیل شده. مهسا به نشانهای از شکاف عمیق میان جامعه و قدرتی بدل شد که نهتنها آزادی، بلکه حق زیستن با کرامت انسانی را انکار میکند. یاد و میراث او، فراتر از یک تراژدی فردی، نقطهی عزیمت نسلی شد که برای جامعهای عادلانهتر، انسانیتر و مبتنی بر حقوق بنیادین مبارزه میکند؛ نسلی که فراتر از آزادی زنان، به دنبال برابری اجتماعی، عدالت اقتصادی و صیانت از کرامت انسانی است.
جنبشهای اعتراضی اخیر نشان دادند که مبارزه برای آزادی، محدود به یک گروه یا دورهی خاص نیست، بلکه استمرار تاریخی مقاومت مردم ایران در برابر استبداد است. از خیزشهای خیابانی تا کنشهای مدنی و صنفی، همگی بخشی از فرآیند شکلگیری جامعهای هستند که در آن هویت فردی و ارادهی جمعی به رسمیت شناخته میشود. در همین بستر، شعار «زن، زندگی، آزادی» معنا یافت؛ شعاری که از مرز یک شعار سیاسی فراتر رفت و به چارچوبی برای بازاندیشی در باب حقوق، هویت و جایگاه انسان در ساختار اجتماعی بدل شد.
«زن» نماد پایاندادن به تبعیضهای نهادینه و ساختارهای پدرسالارانهای است که زنان را به حاشیه رانده است. «زندگی» فراتر از بقا، بیانگر ارادهی جمعی برای زیستن برابر، آزاد و با کرامت است. و «آزادی» مفهومی استراتژیک در مبارزه علیه استبداد، که تضمینکنندهی حق انتخاب، آزادی بیان و مشارکت بیهراس در سرنوشت جمعی به شمار میرود.
بااینحال، واقعیت تلخ این است که پس از این جنبش، دستگاه سرکوب حکومتی با شدت بیشتری عمل کرد. بازداشتهای گسترده، احکام طولانیمدت زندان و موج فزایندهی اعدامها نشان داد که ساختار قدرت نهتنها به مطالبات مردم پاسخی نداد، بلکه برای ایجاد هراس عمومی به خشونت سازمانیافته متوسل شد. تداوم اعدامها ــ چه در قبال معترضان و چه زندانیان عادی ــ مؤید آن است که حکومت همچنان بر منطق حذف و ارعاب متکی است. این چرخهی خشونت، خود به عاملی برای استمرار اعتراضات و تعمیق بیاعتمادی اجتماعی بدل شده است.
جنبش «زن، زندگی، آزادی» را باید در پیوند با دیگر کنشهای اجتماعی تحلیل کرد: از مبارزهی زنان برای حقوق برابر، تا مطالبهی کارگران برای امنیت شغلی و دستمزد عادلانه، مقاومت معلمان برای عدالت آموزشی و اعتراض دانشجویان برای آزادیهای دانشگاهی و مدنی. این همافزایی اجتماعی، بنیانی تازه برای جامعهای فراهم میآورد که توان مقابله نهفقط با استبداد سیاسی، بلکه با نابرابریهای اقتصادی و اجتماعی را نیز دارد.
افزون بر این، حضور پررنگ جنبش در شبکههای اجتماعی و بازتاب جهانی آن، بُعدی فراملی به مبارزه بخشید. همراهی افکار عمومی بینالمللی و حمایت نهادهای حقوق بشری نشان داد که خواست مردم ایران از مرزهای جغرافیایی فراتر رفته و به زبان مشترک جهانی آزادی و کرامت انسانی گره خورده است.
به یاد مهسا و همهی جانباختگان راه آزادی و عدالت ــ از کشتهشدگان خیابانها تا قربانیان اعدامهای پیدرپی ــ باید تأکید کرد که تغییر پایدار تنها از رهگذر مقاومت جمعی، خلاقیت در شیوههای مبارزه و همبستگی میان گروههای محروم و ستمدیده امکانپذیر است. نسل امروز، با آگاهی از تاریخ مقاومت و پیوند آن با مطالبات معاصر، در حال ترسیم جامعهای است که در آن انسانیت، برابری و آزادی نه شعار، بلکه واقعیتی زیسته باشد.
جنبش «زن، زندگی، آزادی» ما را به این آگاهی میرساند که آیندهی ایران نه از مسیر اصلاحات سطحی، بلکه با دگرگونی بنیادین در ساختار توزیع قدرت و ثروت ساخته خواهد شد. این جنبش فراخوانی است برای جامعهای که در آن کرامت انسانی، عدالت و آزادی از سطح کلمات فراتر رفته و به تجربهی روزمرهی مردم بدل شود.







نظرها
نظری وجود ندارد.