فرسودگی نساجی ایران: چرخه معیوب مدیریت ناکارآمد، کارگر بیمار و صنعت در حال احتضار
نادر افراسیابی - در سولههای پر از پرز و صدای کرکننده دستگاههای ۱۵ ساله، کارگران نساجی ایران میان انتخاب مرگبار «حفظ شغل یا حفظ سلامت» گرفتارند؛ ریشه همه دردها اما نه تحریم، که بحران حکمرانی و مدیریتی است که نیروی انسانی را «هزینه» میبیند، نوسازی را قربانی صرفهجویی کوتاهمدت میکند و صنعت را به سمت زوال کامل میراند. فقط یک دولت کارآمد و متعهد به مردم در یک حکمرانی منسجم و یکدست میتواند با استراتژی صنعتی هوشمندانه، راه سوم را میان واردات و نابودی باز کند.

صنعت نساجی فرسوده ایران
فرسودگی صنعت نساجی ایران، عمدتاً ناشی از تجهیزات و ماشینآلات قدیمی با عمر بیش از ۱۵ سال و عدم نوسازی آنهاست. تحریمها، کاهش ارزش پول ملی و قیمت بالای ماشینآلات خارجی، فعالان را مجبور به استفاده از دستگاههای دستدوم و کمکیفیت کرده است. این فرسودگی منجر به کاهش کیفیت و رقابتپذیری محصولات داخلی در برابر کشورهای چین، هند و ترکیه شده، همچنین افزایش ضایعات، کاهش بهرهوری، رشد هزینههای تولید و ناتوانی نیروی انسانی در بهرهبرداری کامل از تجهیزات به دلیل کمبود آموزش را به همراه داشته است. مشکلات ساختاری مانند قوانین دستوپاگیر، تعرفههای ناکارآمد، دشواری تأمین مواد اولیه (پنبه و الیاف گیاهی) و سرمایهگذاری پایین ثابت، وضعیت را تشدید کرده و به زوال صنعتی در بلندمدت منجر شده است.
کارگران صنعت نساجی ایران در محیطهای پرمخاطرهای مانند سولههای ریسندگی و بافندگی روزگار میگذرانند: گرد و غبار، پرز، الیاف، صدای ممتد سوت دستگاهها، بوی مواد شیمیایی و بخار شستوشو بر فضای کار غلبه دارد. این صنعت که از سال ۱۳۱۷ با کارخانه چیتسازی تهران آغاز شد و تا سال ۱۳۵۲ بیش از ۱۱۳ هزار کارگر داشت، همواره سودآور بوده اما کارگران آن با بیماریهای تنفسی، شنوایی، ارتوپدی، مشکلات بینایی (در بخش روفهگری زنان) و حتی حوادثی مانند قطع انگشتان یا جراحت دست مواجهاند. یک کارگر ۲۰ سال حدود ۵۸ هزار ساعت در این شرایط کار میکند تا بازنشسته شود، اما بسیاری پس از خروج همچنان با عوارض تنفسی دستوپنجه نرم میکنند.
در بخشهای مختلف، مشکلات متفاوتی وجود دارد: ریسندگی با نفستنگی و واریس پا، رنگرزی با رنگگرفتگی بدن و آسیب ریوی، بافندگی با دردهای ارتوپدی و صدای تقوتق دستگاهها، انبار نخ با سرما و سکوت، و شستوشو با بخار غلیظ. آزمایشهای دورهای ریه و گوش هر ۴ تا ۶ ماه انجام میشود و برخی کارخانهها پزشک روزانه، بیمه حوادث و گزارشهای منظم به نهادها دارند، اما حوادث همچنان رخ میدهد. کارگران بیمار هم اغلب اخراج میشوند. قوانین ناکارآمد، عدم اجرای آییننامههای بهداشت، و بروکراسی پیچیده باعث میشود بسیاری از کارگران از پیگیری حقوق خود منصرف شوند، زندگیشان را ببازند و با واقعیتهای تلخ مناسبات کاری روبرو شوند.
وضعیت کنونی، نتیجه یک «حکمرانی ناکارآمد» است که نه جرأت نوسازی دارد و نه جرات تعطیلی کامل. این بلاتکلیفی، هم صنعت و هم سرمایه انسانی آن را قربانی کرده است. آینده این صنعت تاریخی در گروی یک تصمیم استراتژیک است: انتخاب بین تداوم روند فعلی که به زوال قطعی میانجامد، یا سرمایهگذاری جسورانه برای تبدیل آن به صنعتی مدرن، رقابتپذیر و عادلانه.
بحران مدیریت و حکمرانی: ریشه تمامی دردها
تمامی مشکلات فنی، ایمنی و انسانی صنعت نساجی را میتوان در یک بحران مرکزی و فراگیر مدیریت و حکمرانی خلاصه کرد. این بحران خود را در سطوح مختلف نشان میدهد:
نبود یک نقشه راه و استراتژی صنعتی روشن از سوی نهادهای حاکمیتی، همراه با قوانین دستوپاگیر، تعرفههای ناکارآمد و بیثباتی در تأمین مواد اولیه، فضایی پرریسک و کمبازده برای سرمایهگذاری و نوسازی ایجاد کرده است. در چنین شرایطی، سرمایهگذاران انگیزهای برای تزریق منابع به مدرنیزاسیون خطوط تولید و ارتقای استانداردهای ایمنی ندارند.
مدیریت کارخانههای نساجی عمدتاً بر پایه کاهش هزینههای کوتاهمدت استوار شده است. این تفکر کهنه منجر به آن شده که کارخانهداران به جای سرمایهگذاری روی نوسازی از ماشینآلات فرسوده و کمکیفیت استفاده کنند و نیروی کار ارزان و غیرمتخصص را به جای آموزش و حفظ نیروهای ماهر به کار گیرند.
یک مهندس نساجی با پنج سال سابقه کار که نام او اعلام نشده، در گفتوگو با پیام ما میگوید:
صنعت این روزها حال خوبی ندارد. خیلی از کارخانهها بهجای نیروی متخصص، نیروی تازهکار و کارنابلد استخدام میکنند که هزینهها کمتر شود؛ اما هزینههای پنهان بالا میرود و متوجه این مسئله نیستند و این چرخه دائم تکرار میشود.
او در ادامه میافزاید:
بیشترین چیزی که فکرم را درگیر میکند؛ ذهن بسته کارفرما و نداشتن دانش کافی برای درک مسائل مدیریتی است. در تعداد زیادی از کارخانههای نساجی، روش مدیریتی همان روش سنتی است. مدیران اغلب سن بالایی دارند و از سیستمهای جدید مدیریتی استقبال نمیکنند. آنها بهدنبال حل ریشهای و بلندمدت مشکلات نیستند و مدیریت را صرفاً در سختگیری بیشازاندازه به کارکنان میدانند.
نادیده گرفتن عمدی استانداردهای ایمنی و بهداشت حرفهای برای «صرفهجویی» در هزینههای مربوطه و توسل گسترده به قراردادهای موقت برای فرار از مسئولیتهای اجتماعی در قبال نیروی کار از دیگر ترفندهای مدیریت کارخانهها برای سوداندوزیست. ضعف در نظارت مستمر و مؤثر، به کارفرمایان این اجازه را میدهد که با خیال آسوده قوانین کار و ایمنی را نادیده بگیرند، بدون آنکه عواقب جدی متوجه آنان باشد. تشکیل کمیتههای حفاظت فنی فرمایشی و ناتوانی شوراهای اسلامی کار در ایفای نقش واقعیشان، حلقه آخر این زنجیره حکمرانی ناکارآمد است.
اگر در ایران یک دولت ملی و متعهد به مردم و کشور بر سر کار بود، میتوانست با اعطای وامهای ارزان و مشوقهای مالیاتی، سرمایهگذاری در نوسازی فناوری را ممکن کند. همزمان، با آموزش نیروی انسانی و اجرای استانداردهای مدیریت مدرن، میتوان بهرهوری را افزایش و هزینه را کاهش داد. کلید نهایی، خلق مزیت رقابتی جدید از طریق تمرکز بر بازارهای خاص مانند منسوجات فنی و پوشاک طراحیمحور است، نه رقابت نابرابر در تولید انبوه پارچههای پایه.
بحران اقتصادی و سیاستگذاری: آیا صنعت نساجی برای نظام «صرف» میکند؟
صنعت نساجی ایران در یک بنبست استراتژیک گرفتار شده است. از یک سو، حفظ وضعیت موجود با کارخانههای فرسوده، مدیریت ناکارآمد و شرایط غیرانسانی کار، به معنای ادامه رنج کارگران و کاهش روزافزون کیفیت و رقابتپذیری محصولات است. از سوی دیگر، انتخاب گزینه جایگزین یعنی وابستگی کامل به واردات، اگرچه در کوتاهمدت ممکن است اقتصادی به نظر برسد، اما در بلندمدت خطری استراتژیک برای امنیت ملی محسوب میشود. وابستگی در تأمین یکی از بنیادیترین نیازهای جامعه یعنی پوشاک، ایران را در برابر شوکهای بینالمللی و اختلال در زنجیره تأمین جهانی، به شدت آسیبپذیر میکند.
بنابراین، پرسش اصلی این نیست که «حفظ صنعت به صرفهتر است یا واردات؟»، بلکه این است: «چرا ایران باید بین این دو گزینه شکستخورده انتخاب کند؟» راه حل واقعی، اتخاذ یک «استراتژی صنعتی هوشمندانه» به عنوان راه سوم است. نساجی نه یک صنعت معمولی، بلکه یک ضرورت استراتژیک است که با امنیت، اشتغال گسترده و زنجیره ارزش کشاورزی و پتروشیمی گره خورده است.
خروج از این بنبست مستلزم عبور از سیاستگذاری انفعالی و حرکت به سمت نوسازی هدفمند است. اگر در ایران یک دولت ملی و متعهد به مردم و کشور بر سر کار بود، میتوانست با اعطای وامهای ارزان و مشوقهای مالیاتی، سرمایهگذاری در نوسازی فناوری را ممکن کند. همزمان، با آموزش نیروی انسانی و اجرای استانداردهای مدیریت مدرن، میتوان بهرهوری را افزایش و هزینه را کاهش داد. کلید نهایی، خلق مزیت رقابتی جدید از طریق تمرکز بر بازارهای خاص مانند منسوجات فنی و پوشاک طراحیمحور است، نه رقابت نابرابر در تولید انبوه پارچههای پایه.
وضعیت کنونی، نتیجه یک «حکمرانی ناکارآمد» است که نه جرأت نوسازی دارد و نه جرات تعطیلی کامل. این بلاتکلیفی، هم صنعت و هم سرمایه انسانی آن را قربانی کرده است. آینده این صنعت تاریخی در گروی یک تصمیم استراتژیک است: انتخاب بین تداوم روند فعلی که به زوال قطعی میانجامد، یا سرمایهگذاری جسورانه برای تبدیل آن به صنعتی مدرن، رقابتپذیر و عادلانه.
منابع:
تسنیم، دنیای اقتصاد، کهن، مجله اختصاصی صنعت نساجی، پیام ما، ایلنا، ایران پلیمر، سند سیاستی توسعه صنعت نساجی (پی دی اف)





نظرها
نظری وجود ندارد.