بنبست مشروعیت و امنیت: ارکستر سمفونیک تهران در خیابان انقلاب
حسین نوشآذر - پس از لغو پرحاشیه کنسرت خیابانی همایون شجریان در شهریور ۱۴۰۴ به دلیل موانع امنیتی و برکناری نادره رضایی معاون هنری وزارت ارشاد، حاکمیت با برگزاری کنسرت رایگان ارکستر سمفونیک تهران و پنج خواننده پاپ در میدان انقلاب همراه با رونمایی مجسمه شاپور دوم ساسانی و رژه سوارکاران در لباس هخامنشی، به استراتژی پروپاگاندای کنترلشده روی آورده است؛ این اقدامات در تلاش برای مصادره نمادهای ملی، ایجاد شادی مجاز و نمایش اقتدار تاریخی، نه تنها تناقض گفتمان اسلامگرا با پیشااسلامی را آشکار میکند، بلکه شکاف عمیق دولت-ملت را در میان فشارهای خارجی و بحران داخلی مشروعیت عمیقتر میسازد.

رونمایی از مجسمه شاپور یکم و والرین در میدان انقلاب تهران
ارکستر سمفونیک تهران همراه با پنج خواننده شناختهشده پاپ، عصر جمعه ۱۶ آبان، در خیابان انقلاب تهران همزمان با رونمایی از مجسمه شاپور یکم، در حالی که امپراتور روم در در برابر او زانو زده، یک کنسرت بزرگ خیابانی و رایگان برگزار کرد. پرواز همای، حامد همایون، گرشا رضایی، میثم ابراهیمی و راغب از ساعت ۱۸ در میدان انقلاب به صحنه رفتند. پیش از اجرای این خوانندگان، ارکستر سمفونیک تهران قطعات ملی را نواخت. کل سازه میدان انقلاب به صورت استیج طراحی شده بود.
در شهریور سال جاری کنسرت خیابانی همایون شجریان به دلیل موانعی که نهادهای امنیتی ایجاد کرده بودند لغو شد؛ این نهادها اجازه ورود تجهیزات و مدیریت جمعیت میلیونی را ندادند و شورای تأمین نیز با برگزاری آن مخالفت کرد. شهردار تهران با استناد به «اضطرار زمانی و عدم آمادگی برای اجرای مناسب»، لغو کنسرت را اعلام کرد، و در همان حال شهرداری حتی درهای ورودی برج آزادی را جوش داد تا از ورود تجهیزات جلوگیری کند. همایون شجریان نیز با اشاره به ناتوانی نهادهای مسئول در مدیریت مراسم و عدم صدور مجوز تجهیزات با پیشنهاد انتقال کنسرت به ورزشگاه آزادی مخالفت کرد. علت اصلی لغو، نه مسائل فنی یا فرهنگی مانند حجاب، بلکه مشکلات سیاسی و اجتماعی در مدیریت فضای عمومی و حضور جمعیت متنوع بود.
پس از لغو ناگهانی کنسرت همایون شجریان در میدان آزادی، دولت در واکنش به سرخوردگی عمومی و رسانهای ناشی از آن تصمیم، مجموعهای از کنسرتهای خیابانی را در تهران و در چند شهر دیگر برگزار کرد. این کنسرتها ویژگیهای مشترکی داشتند: در مقیاس کوچکتر، و در مکانهای مشخص و کنترلشده مانند دریاچه چیتگر یا محوطههای باز و با حضور هنرمندانی مانند سالار عقیلی و امید حاجیلی برگزار شدند که از نظر سیاسی حساسیت کمتری نسبت به چهرههایی مانند همایون شجریان که ممکن بود صدها هزار نفر را جمع کند. این انتخابها نشاندهنده محاسبات امنیتی دقیقی بود که تمایز بین تجمعهای قابلکنترل و غیرقابلکنترل را در اولویت قرار داده است.
سپس خبر رسید که دوشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۴ بنا به ابتکار شهرداری تهران، عدهای از سوارکاران تهرانی در خیابان انقلاب در لباس سربازان هخامنشی با ریش و بیریش با اسب رژه رفتند. این رویداد، بخشی از کارزار تبلیغاتی «مقابل ایران دوباره زانو میزنید» بود. این رویدادها را از منظر استراتژی حاکمیت در تبلیغات و از منظر امنیت ملی چگونه میتوان تحلیل کرد؟
استراتژی پروپاگاندا
این رویدادها نشاندهنده یک استراتژی چندوجهی و کنترلشده توسط حاکمیت است:
حاکمیت با بهرهگیری از مهندسی نمادها، در پی ایجاد روایت جدیدی از مشروعیت است که سه محور اصلی دارد: اول، مصادره نمادهای ملی و تاریخی (مانند هخامنشیان و ساسانیان) برای تقویت غرور ملی و انحراف از بحران مشروعیت فعلی. همزمان با این رویکرد، برگزاری کنسرتهای کنترلشده با هنرمندان کمحاشیه برای ایجاد فضای شادی مجاز و کاهش فشارهای اجتماعی، بدون خطر تجمعات غیرقابل کنترل. و سرانجام ارائه تصویری از ثبات و قدرت در نمایشهای خیابانی نظیر رژه سوارکاران، که در تقابل با ضعف مدیریتی در لغو کنسرت شجریان قرار میگیرد و با این حال به دلیل ماهیت شیعی حاکمیت در حد شبیهخوانی قدرت باقی میماند.
نظام در یک دوگانگی حلنشدنی گرفتار شده است: از سویی برای بقا نیاز به کاهش فشار از طریق گشایشهای فرهنگی دارد، و از سوی دیگر از هر تجمع خودجوش و غیرقابل کنترلی به عنوان تهدیدی امنیتی هراس دارد. استراتژی پروپاگاندای مبتنی بر مهندسی نمادها و شادیِ مجاز نیز نتوانسته است این شکاف را پر کند. بنابراین، آینده فضای فرهنگی ایران نه در گرو یک سیاستگذاری شفاف، بلکه در محوریت همان کشمکش قدیمی بین اقتدارگرایی امنیتی و مطالعات اجتماعی تعیین خواهد شد که نتیجه آن تاکنون تنها بیثباتی و عمیقتر شدن شکاف حاکمیت-ملت بوده است.
این استراتژی در واقع تلاشی برای ایجاد تعادل بین فشارهای امنیتی و نیازهای اجتماعی است؛ از یک سو با اجازه برگزاری کنسرتهای محدود، جامعه را آرام میکند و از سوی دیگر با نمایش نمادهای قدرت تاریخی، پیام وحدت و اقتدار را به مخاطبان داخلی و خارجی منتقل میکند. اما تناقض ذاتی این رویکرد در آن است که از یک طرف نمادهای پیشااسلامی را تبلیغ میکند که با گفتمان رسمی اسلامگرایی در تضاد است، و از طرف دیگر با کنترل شدید تجمعات، عدم اعتماد حاکمیت به مردم را آشکار میکند. طبعاً این دوگانگی، نه تنها بحران مشروعیت را حل نمیکند، بلکه شکاف بین دولت و ملت را عمیقتر هم میکند.
جمهوری اسلامی ایران در میانه یک معمای راهبردی پیچیده گرفتار آمده است: از یک سو، با فشار حداکثری و تهدید نظامی از جانب آمریکا و متحدانش روبروست که فضای مانور دیپلماتیک را شدیداً محدود و اقتصاد را تحت فشار قرار داده است. از سوی دیگر، در داخل با شکاف عمیق با جامعه و بحران مشروعیتی روبهروست که با ناتوانی در مدیریت مطالبات فرهنگی تشدید شده است. در پاسخ به این دوگانگی، حاکمیت به استراتژی تابآوری از طریق انعطاف کنترلشده روی آورده است. در این راهبرد، سختگیری گفتمانی در عرصه خارجی و مصادره نمادهای ملی برای نمایش وحدت، با اعطای گشایشهای محدود و حسابشده در عرصه داخلی (مانند کنسرتهای مجاز) ترکیب میشود تا با کاهش موقت فشارهای اجتماعی، ظرفیت سیستم برای تحمل فشار خارجی افزایش یابد. با این حال، پارادوکس مرکزی این استراتژی در آن است که نفسِ کنترل امنیتی بر همین گشایشها، مانع از پاسخگویی واقعی به خواست عمومی شده و در بلندمدت، نه تنها شکاف دولت-ملت را کاهش نمیدهد، بلکه بر بیثباتی میافزاید.
تناقض در مدیریت فرهنگی و امنیتی
به یاد داریم که یکی از پسلرزههای لغو کنسرت همایون شجریان، برکناری نادره رضایی، معاون هنری وزارت ارشاد در شهریور ۱۴۰۴ بود. سید عباس صالحی، وزیر ارشاد اسلامی، محمدمهدی احمدی را به عنوان سرپرست موقت معاونت هنری منصوب کرد تا پیش از تعیین جانشین دائم، امور را اداره کند. برکناری رضایی به معنای عقبنشینی دولت در برابر نفوذ جبهه پایداری و نهادهای امنیتی بود. این رویداد مشخص کرد که دولت، علیرغم شعار گشایش و وفاق، فاقد اقتدار لازم برای اجرای سیاستهای فرهنگی خود در برابر نهادهای امنیتی-ایدئولوژیک قدرتمندی است که قدرت وتو دارند. این برکناری نه یک تغییر شخصیت ساده، بلکه نشاندهنده پیروزی جریان سختگیر پایداری و یک عقبنشینی استراتژیک در برابر فشارهای داخلی بود. این امر فضایی از نااطمینانی و سیاستزدگی را ایجاد کرد که در آن هر ابتکار عمل فرهنگی فراتر از چارچوبهای تبلیغانی تعیین شده میتواند به سلاحی در جنگ داخلی نهادها تبدیل شود و مانع از شکلگیری یک خط مشی پایدار و پاسخگو به مطالبات جامعه شود.
تمامی این رویدادها در فاصله بین لغو فستیوال کوچه در بوشهر و لغو کنسرت شجریان تا برکناری رضایی و سپس برگزاری نمایشهای کنترلشده، همگی حلقههایی از یک زنجیره به هم پیوستهاند. این زنجیره نشان میدهد که نظام در یک دوگانگی حلنشدنی گرفتار شده است: از سویی برای بقا نیاز به کاهش فشار از طریق گشایشهای فرهنگی دارد، و از سوی دیگر از هر تجمع خودجوش و غیرقابل کنترلی به عنوان تهدیدی امنیتی هراس دارد. استراتژی پروپاگاندای مبتنی بر مهندسی نمادها و شادیِ مجاز نیز نتوانسته است این شکاف را پر کند. بنابراین، آینده فضای فرهنگی ایران نه در گرو یک سیاستگذاری شفاف، بلکه در محوریت همان کشمکش قدیمی بین اقتدارگرایی امنیتی و مطالعات اجتماعی تعیین خواهد شد که نتیجه آن تاکنون تنها بیثباتی و عمیقتر شدن شکاف حاکمیت-ملت بوده است.





نظرها
نظری وجود ندارد.