ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

بهنوش طباطبایی در نمایش «بادیگاردها»: علم بهتر است یا ثروت؟

حسین نوش‌آذر - ورود بهنوش طباطبایی، بازیگر سینمای پروداکشن‌های پرهزینه سپاه، به مراسم فارغ‌التحصیلی دانشگاه با بادیگاردهایی، به رویدادی نمادین بدل شد که خشم عمومی را برانگیخت. این نمایش قدرت، پرده از واقعیتی عمیق‌تر برداشت: تقابلی سخت بین «منطق نمایش» طبقه‌ای ممتاز و منطق زندگی روزمره مردم، و تلاشی نافرجام برای عادی‌سازی شکاف طبقاتی در مکانی که می‌بایست نماد برابری و خرد باشد.

بهنوش طباطبایی، متولد ۲۷ اردیبهشت ۱۳۶۰ در تهران، یکی از بازیگران برجسته سینمای ایران است که با مجموعه تلویزیونی «چاردیواری» به شهرت رسید و بعدها زیر سایه محمدحسین مهدویان نقش‌هایی در سریال‌های امنیتی مانند «ماجرای نیمروز» و «رد خون» که فیلمی برای تطهیر کشتار ۶۷ بود ایفا کرد و به یک معنا امتحان خود را به «نظام» پس داد.

طباطبایی با چنین خاستگاهی به تازگی مدرک دکترای روانشناسی تربیتی خود را از دانشگاه آزاد اسلامی واحد بابل دریافت کرده است.

جنجال اخیر پیرامون طباطبایی از انتشار ویدیوهایی از مراسم فارغ‌التحصیلی او در ۱۷ آبان ۱۴۰۴ آغاز شد. در این ویدیوها، او همراه با چند بادیگارد از تیم «سیاه‌پوشان شمال» ظاهر شده که این تیم یک شرکت خصوصی با مجوز از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی است و خدمات امنیتی برای رویدادها ارائه می‌دهد. بسیاری از کاربران حضور طباطبایی در دانشگاه را به عنوان نمودی از جلوه‌فروشی درک کردند و به درستی یادآور شدند که اگر امور به همین ترتیب پیش برود، مرز بین دانش و نمایش از بین خواهد رفت. عده‌ای هم این پرسش را مطرح کردند که آیا او در جلسه دفاع از رساله‌اش با بادیگاردهایش حاضر شده است؟

برای دیدن محتوای نقل شده از سایت دیگر، کوکی‌های آن سایت را بپذیرید

کوکی‌های سایت‌ دیگر برای دیدن محتوای آن سایت‌ حذف شود

دانشگاه آزاد اسلامی در بیانیه‌ای رسمی تأکید کرد که جلسه دفاع از رساله در محیطی استاندارد و بدون تشریفات برگزار شده و ویدیوهای جنجالی مربوط به جشن فارغ‌التحصیلی است که توسط برگزارکنندگان ترتیب داده شده بود.

با این‌حال کاربران از این توضیحات قانع نشدند. واکنش‌ها در شبکه‌های اجتماعی عمدتاً منفی بود و این اقدام را «شوآف»، «تحقیر دانشگاه» یا نشانه دورافتادگی این بازیگر از مردم عادی درک کردند. «آخرین تبر به آکادمی، توهین به همه»، «هتک حرمت دانشگاه، سیاستمداران بدترند.»، «شرم‌آور، وزارت علوم باید برخورد کند»، «استادها کوتوله شدند که اعتراض نکردند»، «تصاویر مراسم حالم را به هم زد، تحقیر دانش» فقط برخی از این واکنش‌های منفی‌ست. برخی هم البته بهنوش طباطبایی را ستودند که پس از طلاق به جای آنکه افسرده شود، به تحصیلات عالی خود ادامه داده و آن را با موفقیت به پایان رسانده است.

این رویداد می‌خواست نماد قدرت و موفقیت باشد. اما در چشم مردم، این نمادها به چیزی کاملاً متفاوت تبدیل شدند: بادیگاردها به نماد ترس و شکاف تبدیل شدند. ستاره که می‌بایست محبوب باشد، نشان داد که از مردم جا مانده است. بازتعریف نمادها در نمایش بادیگاردها، بزرگ‌ترین شکست نمایش بود. این واقعه ثابت کرد که اگرچه مرز بین دانش و نمایش در حال محو شدن است، اما هنوز یک خط قرمز اخلاقی و اجتماعی در جامعه ایران وجود دارد.

سید امیر محجوب، مدیرکل روابط عمومی دانشگاه آزاد اسلامی، در مصاحبه‌ای اعلام کرد: «بادیگاردها انتظامات مراسم هستند و توسط برگزارکنندگان تعیین شده‌اند. جلسه دفاع در محیطی رسمی و علمی برگزار شد و هیچ تهدیدی وجود نداشت.»

 چند بادیگارد: یک اجرای نمایشی

این رویداد را می‌توان یک اجرای نمایشی (Performance) قدرتمند در صحنه‌ای به نام «دانشگاه» دید که مرزهای نمادین بین قلمرو «دانش» (حوزه عقلانیت، برابری و اندیشه) و قلمرو «نمایش» (حوزه شهرت، ثروت و قدرت) را مخدوش و بازتعریف می‌کند.

دانشگاه در ذهن جمعی، در همه فرهنگ‌ها مکانی بی‌طرف است که در آنجا می‌بایست قاعدتاً ارزش ذاتی انسان با دانش، خرد و استعداد سنجیده ‌شود. مبنا بر این است که در دانشگاه همه افراد، صرف نظر از پیشینه‌شان، در جایگاه «دانشجو» یا «استاد» قرار می‌گیرند و چنین مکانی هم طبعاً می‌بایست عرصه گفت‌وگو و اندیشه‌ورزی باشد. ورود بهنوش طباطبایی با بادیگاردها، این صحنه را به یک «صحنه قدرت» تبدیل می‌کند. او با این عمل به صورت نمایشی اعلام می‌کند که قدرت من از جنس دیگری‌ست؛ از جنس شهرت و ثروت که نیاز به محافظت فیزیکی دارد. او می‌گوید یک استثناست و در حالی که سایر دانشجویان به صورت عادی و برابر در این فضا حضور دارند، او با یک حریم امنیتی خصوصی وارد می‌شود. این عمل، اصل برابری نمادین دانشگاه را نقض می‌کند.

«بهنوش طباطبایی» در این اجرا، تنها یک فرد نیست، بلکه یک «متن فرهنگی» است. بدن او حامل معنی است: او محصول و نماینده پروپاگاندای جمهوری اسلامی با سرمایه سپاه پاسداران برای سفیدشویی کشتار ۶۷ است. او با این پشتوانه از «رد خون»، نماد ثروت و سبک زندگی خاص است، چنانکه توانایی استخدام بادیگاردهایش را دارد. وقتی این «متن نمایشی» وارد «متن دانش» می‌شود، یک برخورد نمادین رخ می‌دهد. این برخورد این سؤال را ایجاد می‌کند: آیا ارزش بهنوش طباطبایی برای حاضر شدن در دانشگاه، به دلیل دستاورد علمی‌اش است یا به دلیل ارزش نمایشی‌اش؟

در اینجا بادیگاردها فقط محافظ نیستند؛ آنها ابزارهای نمایش‌اند. حضور آنها هم بر امنیت «ستاره» تأکید می‌کند و هم بر آسیب‌پذیری او. این، شکافی بین ستاره و عموم مردم ایجاد می‌کند. آنها نماد یک سیستم سلسله‌مراتبی و قدرت قهریه‌اند که با فضای دموکراتیک و گفت‌وگو محور دانشگاه در تضاد است و بالاخره آنها به صورت فیزیکی مرزی بین «ستاره» و «دانشجو/مردم» ایجاد می‌کنند. این مرز، نماد مرزی بزرگ‌تر در جامعه است: مرز بین طبقه ممتاز دارای شهرت/ثروت و عامه مردم.

اعتراض یکپارچه مردم در شبکه‌‌های اجتماعی یک اجرای متقابل بود که روایت اصلی را به چالش گرفت و روایت مردم را به جای آن نشاند. این نشان می‌دهد که در جامعه ایران، حسابی برای عدالت و برابری باز است و هر نمایشی که این حساب را برهم بزند، با واکنش شدیدی روبرو خواهد شد.

این واقعه، نمونه‌ای بارز از پدیده‌ای است که در جامعه بحران‌زده و آسیب‌دیدۀ ایران شاهد آن هستیم: فروپاشی مرز بین حوزه‌های مختلف زندگی.

دانشگاه این دژ دانش اکنون صحنه نمایش قدرت، ثروت و سلبریتی‌گرایی شده و در حد بخشی از فرهنگ نمایش فروکاسته و بدین ترتیب دیده شدن مهم‌تر از دانستن است. موفقیت یک فرد (حتی در جشن فارغ‌التحصیلی) نه با معدل یا پایان‌نامه، که با تعداد بادیگاردها، لباس و میزان توجه رسانه‌ای به او سنجیده می‌شود. این، یک جابجایی در نظام ارزشی است.

نشانه‌ای از کشمکش‌های بزرگ‌تر

کشش و کوشش بر سر این رویداد کوچک، کشمکش‌های بزرگ‌تر در جامعه ایران را آشکار می‌کند: کشمکش بین سنت و مدرنیته، بین ارزش‌های نخبه‌گرایانه و مردمی، و بین عقلانیت و نمایش. هدف پنهان این نمایش، عادی‌سازی یک شکاف طبقاتی عمیق بود. نمایش بادیگاردها می‌خواست بگوید: «این یک وضعیت طبیعی و قابل قبول برای یک ستاره است.» اما مردم با اعتراض خود فریاد زدند که «نه! این طبیعی نیست؛ این نمایش آشکار بی‌عدالتی و فاصله گرفتن یک قشر از بدنه مردم است.» اعتراض مردم، از منطق زندگی روزمره سرچشمه می‌گرفت: منطق دانشجویی که با هزاران مشکل مالی و اداری درس می‌خواند، منطق شهروندی که در شلوغی مترو و ترافیک گیر می‌کند، و منطق انسانی که بی‌عدالتی را برنمی‌تابد. این اعتراض نشان داد که واقعیت زندگی مردم هنوز قدرتمندتر از واقعیت ساختگی نمایش است.

این رویداد می‌خواست نماد قدرت و موفقیت باشد. اما در چشم مردم، این نمادها به چیزی کاملاً متفاوت تبدیل شدند: بادیگاردها به نماد ترس و شکاف تبدیل شدند. ستاره که می‌بایست محبوب باشد، نشان داد که از مردم جا مانده است. بازتعریف نمادها در نمایش بادیگاردها، بزرگ‌ترین شکست نمایش بود. این واقعه ثابت کرد که اگرچه مرز بین دانش و نمایش در حال محو شدن است، اما هنوز یک خط قرمز اخلاقی و اجتماعی در جامعه ایران وجود دارد. به یک معنا اعتراض یکپارچه مردم در شبکه‌‌های اجتماعی یک اجرای متقابل بود که روایت اصلی را به چالش گرفت و روایت مردم را به جای آن نشاند. این نشان می‌دهد که در جامعه ایران، حسابی برای عدالت و برابری باز است و هر نمایشی که این حساب را برهم بزند، با واکنش شدیدی روبرو خواهد شد.

واهمه حکومت از این حساب پنهان را باید در بازداشت و احضار فعالان چپ جست.

حکومت با سرکوب این صداها، سعی می‌کند از سیاسی شدن اعتراضات اجتماعی جلوگیری کند. آنها می‌خواهند اعتراض به بادیگاردها فقط در حد یک حسادت یا نفرت از ثروتمندان باقی بماند و هرگز به یک خواست عدالت‌خواهانه ساختاری علیه نظامی که چنین نابرابری‌هایی را تولید و از آن حمایت می‌کند، تبدیل نشود.

بیشتر بخوانید:

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • مغز

    هر دو عالی هست!