ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

بیستمین سالگردمان را با ما جشن بگیرید و به رسانه خودتان هدیه تولد دهید!
بیستمین سالگردمان را با ما جشن بگیرید و به رسانه خودتان هدیه تولد دهید!
USD EUR / All

بهرام بیضایی، فخر ادب و هنر ایران درگذشت

برجسته‌ترین کارگردان، نمایشنامه‌نویس و پژوهشگر سینمای ایران، روز پنجم دی ۱۴۰۴ – دقیقاً در هشتاد و هفتمین سالگرد تولد خود – در آمریکا چشم از جهان فروبست؛ گروه ایران‌شناسی دانشگاه استنفورد این خبر را با تأسف عمیق تأیید کرد و از او به عنوان همکار ارزشمند پانزده سال اخیر و پاسدار بی‌وقفه میراث فرهنگی ایران یاد کرد، در همان حال مژده شمسایی، همسرش، جهان را پس از رفتن او خالی و بی‌معنا توصیف کرده است.

بهرام بیضایی در هشتاد و هفتمین زادروز خود در  ۵ دی ۱۴۰۴ در آمریکا درگذشت.

گروه ایران‌شناسی دانشگاه استنفورد این خبر را در بیانیه‌ای «با تأسف عمیق» تایید و  از بیضایی به عنوان فخر ادب و هنر ایران یاد کرده که در پانزده سال اخیر همکار برجسته و ارزشمند این گروه بود. در این بیانیه گروه ایران‌شناسی دانشگاه استنفورد یادآوری کرده که بیضایی بارها تأکید کرده بود که موطن و مسلک واقعی‌اش عالم فرهنگ است. او عاشق ایران بود و با وجود همه تنگ‌نظری‌ها و فشارهایی که بر او و خانواده‌اش وارد شد، حتی لحظه‌ای از برجسته کردن و پاسداری از میراث فرهنگی ایران دست نکشید.

گروه ایران‌شناسی دانشگاه استنفورد اعلام کرده که به زودی مراسمی برای بزرگداشت زندگی و آثار این هنرمند بی‌همتا، ایران‌دوست و ایران‌شناس برگزار خواهد کرد.

این گروه همچنین سپاس ویژه خود را از مژده شمسایی ابراز کرده؛ چرا که بدون همدلی و همراهی بی‌وقفه او، زندگی و کار بیضایی در سال‌های اخیر رنگ و لونی دیگر می‌داشت و چنان‌که در شاهنامه‌ای که بیضایی عمری در آن زیست آمده است: اگر مرگ داد است، بیداد چیست.

مژده شمسایی، همسر مرحوم بهرام بیضایی، در بیان عمق فقدان همسرش گفته است که جهان پس از رفتن او برایش بی‌معنا و خالی شده؛ زمین بدون گام‌های او سست، هوا بدون نفس‌هایش تنگ، و آسمان بدون نگاه چشمان آسمانی‌اش بی‌رنگ است. او کوه‌ها را بدون ایستادگی بیضایی پوچ و بی‌مظهر می‌داند، راه‌ها را بیراهه، وطن را تنها نامی خالی، و عشق را صرفاً واژه‌ای بی‌محتوا توصیف می‌کند، زیرا دیگر کسی نیست که آن را به او نثار کند. شمسایی در ادامه نوشته است:

زندگی‌ام باری‌ست بر دوش وقتی با او نمی‌گذرد…

مهاجرت و سال‌های تبعید: از توقیف آثار تا جدایی از ایران

بهرام بیضایی یکی از برجسته‌ترین چهره‌های ادبیات، تئاتر و سینمای ایران بود که به عنوان کارگردان، نمایشنامه‌نویس، فیلمنامه‌نویس، پژوهشگر و استاد دانشگاه شناخته می‌شد. او از پیشگامان موج نوی سینمای ایران به شمار می‌رفت و آثارش، همچون فیلم‌های «رگبار»، «باشو، غریبهٔ کوچک»، «مرگ یزدگرد»، «مسافران» و «سگ‌کشی»، با ترکیب اسطوره‌شناسی ایرانی، تاریخ و عناصر تئاتری، عمق فلسفی و زیبایی‌شناختی ویژه‌ای داشتند. بیضایی بیش از ۷۰ کتاب، نمایشنامه و فیلمنامه نوشت، پژوهش‌های مهمی در زمینهٔ نمایش در ایران، ژاپن و چین انجام داد و از سال ۲۰۱۰ در دانشگاه استنفورد به تدریس مطالعات ایرانی پرداخت.

آخرین فیلم سینمایی بهرام بیضایی با نام «وقتی همه خوابیم» در سال ۱۳۸۷ تولید شد. سپس بیضایی به دلیل آنکه در ایران امکان فعالیت هنری را از او سلب کرده بودند، برای تدریس در دانشگاه «استنفورد» به آمریکا رفت.

علاقمندان به بهرام بیضایی و آثارش از او خواسته بودند به ایران بازگردد. در مهر ماه ۱۳۹۲ این هنرمند و سینماگر برجسته در پاسخ به علاقمندانش دستخطی منتشر کرد. بیضایی نوشته بود:

در جوابِ مهر شما واژه‌های چندانی برای سپاسگزاری نیست، واژه‌هایی که کم نیاورند پیش مهر شما، و هر کسی نگفته باشد هزار بار! مهر می‌کارند و خشم می‌دروند، واژه‌های چندانی نیست، جز آنچه در دلم می‌گویم، بی‌هیاهو، اگر رساست؛ از شماست که دلم می‌زند هنوز، کرنش به سرزمینی که از آن نرفته‌ام، کرنش به مادر و پدرم که خاکِ آن خاکند! دورباد از آن خشکسالی و دروغ! دور باد از آن دیو خشم و آز، دور باد از آن بیداد!

بهرام بیضایی در گفت‌‌و ‌گو با «اندیشه پویا» گفته بود مثل همه این سال‌ها در انتظار باز شدن آسمان تهران است و به امید باد و بارانی که هر هوای آلوده‌ای را بشوید. او همچنین به گلایه گفته بود:

خیال نمی‌کنم به واسطه ترک ایران امکان مهمی داشته‌ام که از دست داده‌ام. فیلم و صحنه بله، اگر راهی به دلخواهی بود، ولی پیشیزی نمی‌ارزد به از دست دادن آنچه من از دست دادم؛ به عمری در نوبت نه شنیدن، از کارهای دیگری ماندن! استراحتی دادم به کسانی که در واقع هم کاری جز استراحت نداشتند و آمدم پی شغلی جای دیگری از جهان و درست ۳۰ سال پس از آنکه از دانشگاه بیرونم گذاشتند به دانشگاه برگشتم.

بهرام بیضایی در چند دهه فعالیت حرفه‌ای خود در ایران با بحران توقف اجباری آثارش مواجه بود که شامل توقیف فیلم‌های ساخته‌شده‌ای چون «مرگ یزدگرد» (توقیف دائمی پس از یک نمایش در جشنواره فجر ۱۳۶۱)، «باشو، غریبه کوچک» (۵ سال توقیف از ۱۳۶۴ تا ۱۳۶۹) و «مسافران» (۹ ماه تأخیر در پروانه نمایش ۱۳۷۱ با درخواست‌های متعدد تغییر)، ممانعت از ساخت فیلم‌نامه‌هایی مانند «اشغال» و «مقصد» (حدود ۱۳۸۸ با صدور اولیه پروانه و سپس ایجاد موانع غیرقابل پذیرش)، محرومیت از اجرای تئاتر در ایران، و سرانجام تبعید در سال ۱۳۸۹ به دلیل انباشت موانع و ناامیدی از ادامه کار بود. این توقف‌ها نه تنها ناشی از محتوای سیاسی، بلکه ریشه در نظام سانسور، تفسیرهای ایدئولوژیک و امنیتی شخصی سانسورگران، استراتژی بوروکراتیک خسته‌کننده با تأخیرها و تغییرات متناقض، و گاهی منع دائمی آثار داشت که زاویه نگاه انتقادی بیضایی به تاریخ و جامعه را برنمی‌تابید؛ نتیجهٔ این بحران مستمر، محرومیت جامعه هنری ایران از بسیاری آثار این فیلم‌ساز و نمایشنامه‌نویس برجسته و تبعید خودخواستهٔ او شد که حتی در سال‌های آخر نیز مجوزی برای بازگشت و کار در ایران دریافت نکرد.

فعالیت‌های هنری در تبعید

به مناسبت دهمین سال حضور بهرام بیضایی در دانشگاه استنفورد، نشستی مجازی در دو روز برگزار شد که در آن سخنرانانی همچون عباس میلانی (مدیر مرکز ایران‌شناسی)، ژاله آموزگار، حمید امجد، سهند عبیدی، ماندانا زندیان، نگار متحده، امیرحسین سیادت، سعید طلاجوی و امیر نادری به بررسی جنبه‌های مختلف آثار این هنرمند پرداختند؛ بیضایی نیز در پیامی، دستاوردهای خود در این دهه را اجرای نمایش‌هایی چون «جانا و بلادور»، «گزارش ارداویراف»، «طرب‌نامه» و «چهارراه» به همراه برگزاری چهار کارگاه بازیگری برشمرد و با تأمل در وضعیت هنری‌اش در ایران، پرسید:

اگر این ۱۰ سال در کشورم بودم حاصلم چه بود و چه در دست داشتم؟ آیا لطفا اجازه می‌دادند فیلم «مقصد» را بسازم چنان که می‌خواهم، یا «ماهی»، یا «اتفاق خودش نمی‌افتد» یا حتی «سند»، یا فیلم‌های آرزویی‌ام «طومار شیخ شرزین»، «اشغال» و البته «داستان باورنکردنی».

بیضایی سپس در ادامه این پیام می‌گوید نمایش «داش آکل به گفته مرجان» به سبب همه‌گیری ویروس کرونا اجرا نشد. این نمایش قرار بود به مناسبت هفتادمین سالگرد درگذشت هدایت روی صحنه برود.

 نمایشنامهٔ «داش آکل به گفتهٔ مرجان» نوشتهٔ بهرام بیضایی در نیمهٔ دوم دههٔ ۱۳۹۰ بر اساس داستان «داش آکل» صادق هدایت نگاشته شد و نخستین بار بخشی از آن در ۵ دی ۱۳۹۸ در روزنامهٔ همشهری منتشر گردید. سرانجام نیمهٔ نخست آن در پاییز ۱۴۰۳ و نیمهٔ دوم در تابستان ۱۴۰۴ در تماشاخانهٔ رودا در برکلی کالیفرنیا به کارگردانی بیضایی بر صحنه رفت. کتاب نمایشنامه نیز هم‌زمان با اجرای بخش دوم، در مرداد ۱۴۰۴ توسط انتشارات بیشه در سان فرانسیسکو منتشر شد.

در نمایش «داش آکل به گفته مرجان»، بهرام بیضایی با رویکردی نو و زن‌محور، روایت کلاسیک هدایت را از حاشیه به متن می‌آورد و با تغییر کانون روایت به مرجان - که در داستان اصلی ساکت و منفعل بود - به بازخوانی انتقادی اسطورهٔ لوطی‌گری و عشق رمانتیک می‌پردازد. بیضایی با خلق شخصیت‌های پیچیده‌ای مانند مهبانو (مادر مرجان) و پررنگ کردن نقش شیخ‌الشریعه، لایه‌های پنهان قدرت، مذهب و جامعه را آشکار می‌سازد و تراژدی داش‌آکل را از سطح فردی به عرصه‌ای اجتماعی-سیاسی گسترش می‌دهد. این بازآفرینی تنها بازگویی داستان نیست، بلکه پاسخی است به «ناگفته‌ها» و پرسش‌های متنی هدایت که با امضای بیضایی در قالب بازی با زمان، فضاسازی نمادین و گفتار شاعرانه به اثری چندصدا و استعاری بدل شده است. صحنه‌پردازی تاریک و مرثیه‌وار نمایش، همسو با درون‌مایهٔ سوگ و عشق نافرجام، فشرده‌ای از تاریخ جمعی ایران را نیز تداعی می‌کند و بیضایی را همچون حافظه‌ای زنده از تئاتر و ادبیات ایرانی نشان می‌دهد که در تبعید، هم اشتیاق به تماشای نمایش ایرانی را برمی‌انگیزد و هم غیاب آن را بیشتر آشکار می‌سازد.

سینمای اندیشه‌محور بیضایی: پیوند عمیق تئاتر، اسطوره و نقد اجتماعی

پیوند تئاتر و سینمای بیضایی را می‌توان در خلق یک جهان هنری یگانه و چندرسانه‌ای خلاصه کرد که در آن مرزهای سنتی بین این دو فرم درهم می‌شکند. بیضایی، با ریشه‌های عمیق در پژوهش نمایش ایرانی، سینمای خود را به شکلی ذاتی «تئاتری» یا بهتر است بگوییم «نمایشی» ساخت؛ نه به معنای محدودیت فضایی، بلکه به معنای اتکای سنگین بر دیالوگ‌های فاخر و ادبی، ساختار روایی پیچیده و چندلایه، و بازی نمادین با زمان و مکان. همان‌گونه که در نمایش «داش‌آکل به گفته مرجان» با روایت تو در تو و استعاری مواجه‌ایم، در فیلم‌هایی چون «شاید وقتی دیگر» یا «مرگ یزدگرد» نیز روایت خطی کنار گذاشته می‌شود تا مفاهیم اسطوره‌ای و انتقادی در قالبی چرخه‌ای و تأملی ارائه شوند. به بیان دیگر، دوربین بیضایی چشم تماشاگری است در یک صحنۀ گسترده که جهان اسطوره، تاریخ و روان آدمی را به تصویر می‌کشد و عناصر نمایش ایرانی (مانند تعزیه، نقالی) با نگاهی مدرن بازآفرینی می‌شوند. بنابراین، سینما و تئاتر برای او نه دو حوزۀ مجزا، بلکه دو بیانیۀ مکمل برای بازخوانی انتقادی هویت ایرانی و کاوش در مسائل فلسفی و اجتماعیِ فراتر از زمان بودند.

سینمای بهرام بیضایی، سینمایی اندیشه‌محور و کاملاً ایرانی است که بر سه پایهٔ اصلی استوار شده: بازتعریف اسطوره‌ها و تاریخ با نگاهی انتقادی و پیوند آن با زمان حال از منظر قربانیان و فرودستان (مانند «مرگ یزدگرد» و «چریکه تارا»)، خلق فرم‌های روایی نوین با زمان اسطوره‌ای غیرخطی، تعلیق مکان و شخصیت، و دوری از ساختارهای کلاسیک هالیوودی (مانند «شاید وقتی دیگر»، «مسافران» و «غریبه و مه»)، و تلفیق عمیق ادبیات با سینما از طریق دیالوگ‌های فاخر، ساختار نمایشی و عناصری چون تعزیه، که در آن داستان‌گویی و ایده‌پردازی بر جذابیت‌های صرف بصری اولویت دارد و در همهٔ آثارش مشهود است. بیضایی همچنین از پایه‌گذاران موج نوی سینمای ایران در دهه‌های ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ بود (با آثاری چون «رگبار»، «غریبه و مه» و «کلاغ»)، و به عنوان روشنفکری اجتماعی، همواره نقدهای عمیق سیاسی، فرهنگی و اجتماعی را در آثارش گنجاند؛ از جمله در «باشو، غریبهٔ کوچک» (که اغلب برترین فیلم تاریخ سینمای ایران دانسته می‌شود) و «سگ‌کشی» (پرفروش‌ترین فیلم سال ۱۳۸۰) که به نقد فساد و روابط قدرت در جامعهٔ معاصر پرداخت.

در همین زمینه:

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

نظری وجود ندارد.