هویت چندلایه و انسجام: چرا سناریوی جدایی آذربایجان ایران دور از واقعیت است؟
حسین نوشآذر - جیمز کر-لیندسی در گفتاری با طرح احتمال جداییطلبی آذربایجانیهای ایران پس از جنگ ایران و اسرائیل، مدعی است که بحرانهای داخلی و دخالت خارجی میتوانند زمینهساز بیثباتی قومی شوند. بااینحال، این تحلیل با بزرگنمایی تهدیدهای خارجی، نادیده گرفتن هویت چندلایه ایرانی و تعمیم نادرست الگوهای بالکان به ایران، تصویری ناقص ارائه میدهد. این مقاله با بررسی استدلالهای کر-لیندسی، نشان میدهد که چرا جداییطلبی در آذربایجان ایران، به دلیل همبستگی تاریخی، موانع بینالمللی و مطالبات فرهنگی-اقتصادی مردم، سناریویی بعید است.

تصویری از بازار تبریز، میراث فرهنگی مشترک ایران و آذربایجان (عکس: شاتراستاک)
مقدمه

پروفسور جیمز کر-لیندسی (Prof James Ker-Lindsay) یک استاد مدعو در مؤسسه اروپایی دانشکده اقتصاد و علوم سیاسی لندن (LSE) در گفتاری در کانال ویدیویی خود که ترجمه آن با عنوان «آیا آذربایجانیهای ایران میتوانند جدا شوند؟» در زمانه منتشر شده، میگوید با وجود تنشهای اخیر بین ایران و جمهوری آذربایجان و تأثیر جنگ ایران و اسرائیل، احتمال جدایی آذربایجان ایران کم است. هرچند تهران همواره نگران تحریکپذیری قومی بوده، بنا بر نظر نویسنده اکثر آذربایجانیهای ایران تاکنون تمایلی به استقلال یا اتحاد با باکو نشان ندادهاند و مطالباتشان بیشتر بر حقوق فرهنگی متمرکز است. نویسنده اما پیش بینی میکند که اگر بحران داخلی ایران تشدید شود و بازیگران خارجی (مانند اسرائیل و جمهوری آذربایجان) دخالت کنند، ممکن است فضایی برای بروز احساسات جداییطلبانه ایجاد شود - هرچند چنین سناریویی هنوز بعید به نظر میرسد. من در اینجا این ادعاها و شیوه استدلال نویسنده در قالب یک گفتار عامپسند در کانال یوتیوب برای مخاطب هدف کر-لیندسی را بررسی میکنم.
مقاله کر-لیندسی با طرح تأثیر جنگ اخیر ایران و اسرائیل بر انسجام داخلی، مسئله را به شکلی جلبکننده برای مخاطب غربی مطرح میکند و آن را بنا به تخصص دانشگاهیاش مشابه بحرانهای یوگسلاوی یا عراق در چارچوب «تأثیر جنگ بر فروپاشی قومی» قرار میدهد. اشاره به گسلهای اتنیکی و مقایسه ضمنی با مناطق بحرانی، تحلیل را برای مطالعات منطقهای جذاب میکند. بخش تاریخی، بهویژه بررسی تقسیم آذربایجان در قرن نوزدهم و نقش شوروی، اطلاعات مفیدی برای مخاطب ناآشنا با تاریخ ایران فراهم میآورد. تأکید بر پیمان ۱۹۲۱[۱] و صرفنظر کردن شوروی از ادعاهای ارضی، ریشههای مداخلات خارجی در جداییطلبی را نشان میدهد. همچنین، توجه به تناقضهای هویتی آذربایجانیهای ایران، که هم با جمهوری آذربایجان پیوند فرهنگی دارند و هم از دیرباز در ساختار سیاسی ایران نفوذ قابلتوجهی داشتهاند و همچنان این نفوذ را حفظ کردهاند، تحلیل را از بینش تکساحتی «اقلیت ستمدیده» فراتر میبرد.
بزرگنمایی، گمانهزنی، سادهانگاری
بااینحال، مقاله کاستیهایی نیز دارد. کر-لیندسی تأثیر جنگ اخیر را بیشازحد بزرگنمایی میکند و بدون شواهد کافی از تمایل عملی به جدایی در میان آذربایجانیها، فرضیه «آغاز بیثباتی داخلی» را مطرح میکند. برخی پژوهشها و برآوردها نشان میدهد شمار اندکی از آذربایجانیهای ایران خودمختاری را گزینهای قابل بحث میدانند و شمار عدهای که به جدایی فکر میکنند، یک درصد تکرقمیست. (منابع دانشگاهی از ۳ تا ۸ درصد سخن میگویند که البته درست یا نادرست قابل اتکا نیست) چنین پژوهشهایی طبعاً با در نظرداشت حساسیتهای امنیتی حکومت تهیه شدهاند.[۲]
در منابع ترکیزبان هم تا آنجا که نگارنده در توانم بود و جُستم هیچ آمار مستند و معتبری که نشاندهنده درصد بالایی از گرایش واگرایانه در آذربایجانِ ایران باشد، منتشر نشده است. گروههایی مانند «جنبش آزادیبخش ملی آذربایجان جنوبی» (جاماح) و برخی جریانهای پانترکیستی در خارج از ایران فعالاند و ادعای حمایت مردمی از جدایی را مطرح میکنند، اما این ادعاها بیشتر جنبه تبلیغاتی داشته و در نظرسنجیها یا پژوهشهای مستقل تأیید نشده است. البته باید گفت در منابع ترکی درباره حقوق فرهنگی و زبانی ترکهای ایران بحثهایی مطرح میشود، اما هیچ داده آماری قابل اتکا درباره خواست جدایی اکثریت آذریهای ایران وجود ندارد. در نبود آمار قابل اتکا، یکی از شاخصها را میتوان با اغماض بسیار برخورد آذریها با گردشگران از سایر نقاط ایران در نظر گرفت. برخورد مردم تبریز با گردشگران در اغلب منابع مثبت ارزیابی شده است. بسیاری از گردشگران خارجی و داخلی از مهماننوازی، ادب و همکاری مردم تبریز یاد کردهاند.
پرسش این است که کر-لیندسی میبایست قاعدتاً در یک گفتار ویدیویی برای مخاطب هدفش به این یافتهها استناد میکرد اما طبعاً بنا بر مصلحت ضرورتش را تشخیص نداده است.
مقاله همچنین از خواستههای واقعی مردم آذربایجان غفلت کرده و بر نقش حکومت ایران و تحریکات خارجی (باکو/اسرائیل) تمرکز دارد. مطالعاتی که در ایران انجام شده نشان میدهد اعتراضات آذربایجانیها عمدتاً پیرامون مسائل اقتصادی-فرهنگی، مثل حق آموزش به زبان ترکی یا خشکشدن دریاچه ارومیه است، نه استقلال.
نقش جمهوری آذربایجان نیز سادهانگارانه تحلیل شده؛ به دلیل کنترل ایران بر مسیرهای ترانزیتی کلیدی، بهویژه کریدور حملونقل بینالمللی شمال-جنوب (INSTC) و کریدور ارس، جمهوری آذربایجان از جداییطلبی حمایت علنی نکرده است. این مسیرها برای تجارت و اتصال اقتصادی آذربایجان حیاتی هستند و ایران میتواند با محدود کردن دسترسی، باکو را به خویشتنداری وادارد. همکاریهای انرژی نیز نقش مکمل دارد، اما ترانزیت به دلیل اهمیت اقتصادی و جغرافیایی، تأثیر بیشتری دارد.
همچنین ایران یکی از صادرکنندگان مهم کالا به آذربایجان است و حجم تجارت دوجانبه در سال ۲۰۲۴ حدود ۹۰۰ میلیون دلار برآورد شده و برنامههایی برای افزایش آن وجود دارد. همکاریهای مشترک در پروژههای حملونقل، انرژی و زیرساختی نیز باعث شده ایران و جمهوری آذربایجان علیرغم تنشهای سیاسی، سطحی از تعامل و وابستگی متقابل را حفظ کنند.
کر لیندسی همه این پیوندها بین دو ملت دوست با تاریخ مشترک را ندیده میگیرد، هویت قومی و جداییطلبی را بهصورت ضمنی برجسته میکند، در حالی که پژوهشهای اشرف (۱۳۹۵) نشان میدهد هویت چندلایه (ترک-ایرانی-شیعه) مانع اصلی جداییطلبی است.[۳]
از منظر روششناختی، کر-لیندسی بهعنوان متخصص بالکان، الگوهای فروپاشی یوگسلاوی یا بحران قبرس را به ایران تعمیم میدهد. ایران برخلاف یوگسلاوی یا دیگر کشورهای بالکان، دارای تاریخ طولانی دولتملی متمرکز، هویت مشترک شیعی و ادغام عمیق اقوام در ساختار قدرت است. در حالی که بالکان تحت امپراتوریهای چندملیتی (عثمانی/اتریش-مجارستان) شکل گرفت و پس از فروپاشی کمونیسم به دلیل نبود سنت دولت ملی پایدار و تضادهای مذهبی-قومی تجزیه شد، ایران طی قرنها پیوندهای فرهنگی-تاریخی بین اقوام را تقویت کرده است. همچنین، برخلاف بالکان که اقوام رقیب (صرب/کروات/بوسنیایی) به دنبال حذف یکدیگر بودند، در ایران تمایزهای قومی لزوماً به درگیری نمیانجامد و آذربایجانیها بهعنوان بخشی از بدنه حاکمیت عمل میکنند. افزون بر این، نقش یکپارچهکننده تشیع و ترس مشترک از تهدیدات خارجی انسجام ایران را در سطحی کاملاً متفاوت از بالکان قرار میدهد.
در مجموع کر-لیندسی مسئله را بهصورت جذاب اما گزینشی مطرح میکند. اگرچه چارچوب تاریخی و ژئوپلیتیک مفیدی ارائه میدهد، اما به دلیل تعمیمهای نادرست و غفلت از عاملیت داخلی، خطر تحلیل اغراقآمیز از تهدید جداییطلبی را ایجاد میکند.
ناآشنایی با پیچیدگیهای فرهنگی و اجتماعی ایران
آذربایجان از دوره صفویه تا مشروطه و انقلاب اسلامی نقش محوری در تحکیم هویت ایرانی داشته است. مقاومت مشروطهخواهان تبریز در استبداد صغیر (۱۲۸۷-۱۲۸۸ شمسی) بخشی از جنبش ملی برای حفظ تمامیت ارضی ایران بود. مطالعات نشان میدهد که آذربایجانیها حتی در برابر تهاجمهای روسیه و عثمانی، پیشگام حفظ «هویت ایرانی» بودهاند، که ادعای ضعف همبستگی ملی را رد میکند.
برخی تحقیقات دانشگاهی نشان میدهد که عوامل خارجی مختلفی میتوانند بر چالشهای قومی در ایران تأثیر بگذارند، از جمله نقش جمهوری آذربایجان، شبکههای ماهوارهای ترکیه و اقدامهای آمریکا. [۴] چنین تحقیقاتی طبعاً در شرایط امنیتی حاضر قابل اتکا نیستند. اما پژوهش بدیلی هم از آن سو ارائه نشده است که حامل نتایج دیگری باشد. با این حال حتی کر-لیندسی هم معترف است که اکثر آذربایجانیهای ایران تمایلی به جدایی ندارند، اما دلایل این عدم تمایل، مانند تمرکز بر حقوق فرهنگی و زبانی به جای استقلال، را عمیقاً تحلیل نکرده است.
جداییطلبی حتی در صورت وجود تمایل، با موانع بینالمللی مواجه است. شورای امنیت سازمان ملل به ندرت از استقلال مناطق جداییطلب حمایت میکند (مانند مورد کوزوو).
کر-لیندسی با استدلال ضعف ایران پس از جنگ بهعنوان فرصتی برای جداییطلبی، توانایی دستگاههای امنیتی ایران را که حتی در بحرانها کنترل داخلی را حفظ کردهاند، دستکم میگیرد. او همچنین واکنش سایر گروههای زبانی - اجتماعی ایران به چنین حرکتی را نادیده میگیرد؛ تاریخ معاصر ایران نشان میدهد واگرایی قومی معمولاً با مقاومت گسترده سایر گروهها مواجه شده است.[۵]
رسانههای خارجی، مانند شبکههای ترکی و باکو، میتوانند بر احساسات قومی تأثیر بگذارند، اما این تأثیر لزوماً به جدایی منجر نمیشود. کر-لیندسی طبعاً به فراخور مخاطب هدف خود در گفتار ویدیویی از تبلیغات جمهوری اسلامی غافل مانده است.
کر-لیندسی گرچه برخی واقعیتهای تاریخی و ژئوپلیتیک را مطرح میکند، اما با نادیده گرفتن همبستگی تاریخی آذربایجانیها با ایران، موانع عملی جداییطلبی، و سیاستهای فرهنگی ایران، تحلیلی ناقص ارائه میدهد. توجه به دادههای میدانی و پویاییهای داخلی ایران، از جمله نقش سایر اقوام و توان امنیتی، تصویر دقیقتری از این موضوع ارائه خواهد کرد.
چند توصیه به کر-لیندسی
ناسیونالیسم ایرانی لزوماً همواره با حکومت همسو نیست. بسیاری از مردم، از جمله آذربایجانیها، همزمان از هویت ایرانی دفاع میکنند و از سیاستهای داخلی انتقاد دارند. پژوهشهای دکتر احمد اشرف نشان میدهد اقوام ایران هویت چندلایهای دارند (ترک، کرد یا بلوچ، و در عین حال ایرانی)، که جداییطلبی را کمجذاب میکند.[۶] گروههای زبانی - اجتماعی تحت ستم، مانند عربهای اهواز، بلوچها یا آذربایجانیها، با تبعیض مواجهاند، اما مطالباتشان عمدتاً بر عدالت داخلی، حقوق فرهنگی و اقتصادی متمرکز است، نه استقلال. استثنای احتمالی مناطق سنینشین مانند بلوچستان است که ممکن است تحت تأثیر جریانهای سلفی-تکفیری به گفتمان جداییطلبانه گرایش یابند، اما آذربایجان به دلیل شیعهبودن کمتر در معرض این خطر است.
در کوتاهمدت، حمله اسرائیل انسجام ملی را تقویت کرده، اما در بلندمدت، اگر حکومت نتواند امنیت و معیشت مردم را تأمین کند، این اتحاد ممکن است شکننده شود و فضایی برای تحریکهای خارجی، مانند اقدامهای جمهوری آذربایجان با حمایت اسرائیل، ایجاد گردد. بااینحال، مردم آذربایجان آگاهاند که پیوستن به جمهوری آذربایجان، با وابستگیاش به ترکیه و اسرائیل، لزوماً زندگی بهتری برایشان به ارمغان نمیآورد؛ محاسبهای عقلانی که کر-لیندسی عامدانه یا از روی سهو نادیده گرفته است.
در یک نگاه
تحلیل شفاهی کر-لیندسی بیش از حد بر نخبگان سیاسی و بازیگران خارجی تمرکز دارد و سوگیری عمیق جامعه ایران در حفظ تمامیت ارضی را نادیده میگیرد. تهدید خارجی در کوتاهمدت انسجام را تقویت میکند، اما شکست حکومت در تأمین نیازهای مردم میتواند فضایی برای تحریکات قومی ایجاد کند. بااینحال، تبدیل این تحریکات به جنبش جداییطلبانه به دلیل نبود حمایت داخلی و پشتوانه بینالمللی، همچنان بسیار بعید است.
سرانجام باید گفت احتمال جدایی آذربایجان ایران نه تنها به دلایل داخلی (مانند عدم حمایت مردمی)، بلکه به دلیل موانع بینالمللی و راهبردهای مهارکننده ایران، بسیار ضعیف ارزیابی میشود. با این حال، همچنان باید تحرکات جمهوری آذربایجان و بازیگران خارجی را رصد کرد.
پانویس:
[۱] پیمان ۱۹۲۱ (عهدنامه مودت ایران و شوروی)
توافق صلحی بود که پس از انقلاب بلشویکی بین ایران و اتحاد جماهیر شوروی امضا شد. در این پیمان، شوروی تمام امتیازات استعماری روسیه تزاری (از جمله حق مداخله در ایران) را لغو کرد و به طور رسمی از ادعاهای ارضی نسبت به آذربایجان ایران صرف نظر نمود. این معاهده، مرزهای شمالی ایران را تثبیت و موضع شوروی در برابر تجزیهطلبی قومی در ایران را مشخص کرد.
[۲] تحلیل منابع که به دلیل حساسیتهای امنیتی به سادگی هم در دسترس نیست نشان میدهد که آذریهای ایران بهطور تاریخی و کنونی بیشتر به دنبال ادغام در ساختار سیاسی و فرهنگی ایران هستند. با این حال، چالشهایی مانند محدودیتهای زبانی و فرهنگی وجود دارد که گاهی منجر به اعتراضات میشود، اما این اعتراضات عمدتاً بر حقوق اقتصادی و فرهنگی متمرکز است، نه جدایی. برای مثال نگاه کنید به:
ویکیپدیا Iranian Azerbaijanis تمایل به جدایی گسترده نیست، بیشتر مسائل در چارچوب هویت ایرانی مطرح میشود.
اکثر آذریها با فرهنگ ایرانی ادغام شدهاند، جداییطلبی کم است.
خواستار حقوق فرهنگی، نه جدایی؛ اعتراضات بر تمرکززدایی متمرکز است.
[۳] پژوهشهای احمد اشرف (۱۳۹۵) درباره هویت در ایران
مطالعات او (از جمله کتاب «هویت ایرانی) تأکید میکنند که هویتهای قومی و ملی در ایران لایهای و مکمل یکدیگرند. یافتههای کلیدی:
- آذربایجانیها (و دیگر اقوام) هویت ترکیبی (مثلاً ترک-ایرانی-شیعه) دارند که جداییطلبی را تضعیف میکند.
-مطالبات اصلی، فرهنگی-زبانی است، نه سیاسی-سرزمینی.
این پژوهشها مبتنی بر مصاحبههای میدانی و تحلیل تاریخی است
[۴] یک نمونه مستند و دانشگاهی درباره تأثیر عوامل خارجی بر چالشهای قومی در ایران، مقالهای است که در فصلنامه امنیت ملی منتشر شده و به طور خاص نقش جمهوری آذربایجان، شبکههای ماهوارهای ترکیه و اقدامات آمریکا را بررسی میکند. بر اساس یافتههای این پژوهش، ۳۱ درصد کارشناسان نقش جمهوری آذربایجان، ۳۲ درصد نقش شبکههای ماهوارهای ترکیه و ۳۱ درصد اقدامات آمریکا را از مهمترین عوامل خارجی در ایجاد چالشهای قومی در آذربایجان ایران میدانند. این مقاله با روش ترکیبی کیفی و کمی و بر پایه مصاحبههای عمیق و دادههای کتابخانهای انجام شده و نشان میدهد که اشتراکات فرهنگی و تحریکات رسانهای و سیاسی این کشورها میتواند به تشدید مطالبات و تنشهای قومی در ایران دامن بزند.
[۵] نگارنده به عنوان سرباز وظیفه توپخانه و پدافند هوایی در سال ۱۳۶۲ مدتی در بیابانهای اطراف پالایشگاه تبریز و مدتی هم در ارتفاعات پیرانشهر در کردستان ایران مستقر بودم. در تبریز، تقریباً هر روز تجار ترک انواع میوهها و غذاهای لذیذ را در بین نیروهای مستقر توزیع میکردند. در همان حال در پیرانشهر، در پشت جبهه جنگ پنهانی بین احزاب مسلح کرد و نیروهای سپاه و ارتش وجود داشت. نه تنها از غذای لذید خبری نبود که حتی اگر به گرمابه عمومی هم میرفتی با جانات بازی کرده بودی. هم در تبریز و هم در پیرانشهر کمتر کسی حاضر بود به فارسی جوابت را بدهد. آیا این تجربه خود مؤید این نظر نیست؟ به درگیری بین گروههای زبانی – اجتماعی کرد و ترک در ارومیه در فروردین سال جاری که توجه کنیم، با شکل دیگری از این دینامیسم پیچیده مواجه میشویم.
نظرها
نظری وجود ندارد.