معرفی کتاب
«شهر کریستال»: روایتهایی از فقدان، مقاومت، و هویت در تبعید
حسین نوشآذر - مجموعه داستان تازه مریم رئیسدانا، بیانگر تجربههای انسانی در تقاطع مهاجرت، فقدان، و مبارزه با کلیشههای جنسیتی و استعماری است. از خیابانهای کالیفرنیا تا آلونکهای خاک سفید تهران، شخصیتهای این مجموعه، عمدتاً زنان، در برابر فشارهای عاطفی، اجتماعی، و اقتصادی مقاومت میکنند و در جستوجوی هویت و رهایی، گذشتهای پر از حسرت و آیندهای مبهم را به هم میتنند.

مریم رئیس دانا، نویسنده
«شهر کریستال» مجموعهایست از ۱۵ داستان کوتاه نوشته مریم رئیس دانا که در نشر رها در سال ۲۰۲۵/۱۴۰۴ منتشر شده است. این داستانها با وجود تفاوتهای روایی و با اینکه در مکانها و زمانهای متفاوتی روی میدهند عمدتاً پیرامون تجربههای انسانی، چالشهای هویتی، و فشارهای اجتماعی در بستر زندگی مهاجرت و حاشیهنشینی شکل گرفتهاند.
یکی از مضامین غالب در این کتاب مسأله فقدان است در ابعاد مختلف آن: فقدان یک رابطه عاشقانه (ونسان در «نقطه روز»، سعید در «فصل ناتمام»)، مرگ یک عزیز (درویش در «نقطه روز»، افسانه در «فصل ناتمام»، اییل در «اییل»)، یا از دست دادن آرزوها و هویت (مهتاب در «مهتاب»، ملودی در «رز بنفش»). این فقدانها شخصیتها را در چرخهای از غم، نوستالژی، و تلاش برای پذیرش گرفتار میکند.
مهاجرت، محدودیتهای جنسیتی، اعتیاد و خشونت
داستانها بهطور مداوم به محدودیتهای جنسیتی و انتظارات مردسالارانه میپردازند. در «نقطه روز»، راوی علیه کلیشه «عشق شرقی» و نقش تحمیلی عاشق مطیع مقاومت میکند. در «شهرت»، راوی با فشارهای اجتماعی برای ازدواج و پیشنهادهای تحقیرآمیز مردان مواجه میشود. در «رز بنفش»، ناهید قربانی خشونت دخترش است که خود تحت فشارهای آرزوهای برآوردهنشده و هنجارهای جنسیتی است. این مضمون در «مهتاب» نیز با نقش مادرانه ناخواسته زارا و مبارزه مهتاب با دروغهای سعید برجسته میشود.
مهاجرت و زندگی در دیاسپورا (اغلب در کالیفرنیا) بهعنوان یک مضمون کلیدی در اکثر داستانها ظاهر میشود. شخصیتها، مانند زارا در «مهتاب»، هما در «شهر کریستال»، و افسانه در «فصل ناتمام»، در تلاشاند هویت خود را میان فرهنگ ایرانی و محیط جدید آمریکایی بازتعریف کنند، که اغلب با احساس بیگانگی و جدایی از ریشهها همراه است. در «جزیره»، ریگنا در محیطی متفاوت (دبی) برای خودش هویتی جدید اما در چارچوب جرم و در دور باطل بهرهکشی دست و پا میکند.
اعتیاد بهعنوان یک نیروی تخریبگر در چندین داستان حضور دارد. در «شهر کریستال»، فتانه به قمار و دخترش به مواد مخدر اعتیاد دارند، که زندگی خانواده را به فروپاشی میکشاند. در «جزیره»، خانواده ریگنا درگیر تجارت و مصرف مواد مخدر هستند، و این اعتیاد به بخشی از چرخه خشونت و فقر تبدیل میشود. در «رز بنفش»، اشارهای به احتمال اعتیاد ملودی مطرح میشود که رفتار پرخاشگرانه او را توضیح میدهد.
خشونت، چه جسمی و چه عاطفی، در داستانها پررنگ است. در «جزیره»، ریگنا و برادرش قربانی و عامل خشونتهای جنسی و جناییاند. در «رز بنفش»، ملودی به مادرش ناهید حمله فیزیکی میکند. در «شهر کریستال»، دختر فتانه به مادربزرگش حمله میکند، و در «اییل»، پم از آزارهای اییل (چه واقعی و چه خیالی) رنج میبرد. این خشونتها اغلب در فقر، اعتیاد، یا فشارهای اجتماعی ریشه دارند.
تلاش برای رهایی
تلاش برای رهایی و مقاومت نیز از مضامینی است که به کنش برخی شخصیتها ددر این مجموعه جهت میدهد. آنها در برابر محدودیتهای زندگیشان مقاومت میکنند، اما در مجموع توفیق چندانی به دست نمیآورند. در «نقطه روز»، پرتاب گوشوارهها نمادی از رهایی راوی از عشق نافرجام است. در «شهرت»، راوی با چاپ شعرهایش گامی به سوی استقلال برمیدارد. در «مهتاب»، مهتاب با ترک سعید و رفتن به ایران، بهدنبال رهایی از زندگی پرتنش است. حتی در «جزیره»، ریگنا با بازگشت به آلونک و موفقیت در دبی، نوعی مقاومت در برابر شرایط خشن زندگیاش نشان میدهد.
گذشته بهعنوان نیرویی قدرتمند در اکثر داستانهای این مجموعه حضور دارد. در «فصل ناتمام»، افسانه درگیر خاطرات عشق ناتمام با سعید است. در «نقطه روز»، راوی با گوشوارهها و بالش ونسان گذشته را زنده نگه میدارد. در «شهرت»، پلاک سربازی سیاوش نماد پیوند با گذشتهای ازدسترفته است. این نوستالژی اغلب با حسرت و تلاش برای آشتی با حال همراه است.
علاوه بر این دوستی و حمایت میان زنان در داستانها نقش کلیدی دارد. در «نقطه روز»، رابطه راوی، شهلا، و پرنسس، و در «مهتاب»، دوستی زارا و مهتاب، نمونههایی از همبستگی زنانه در برابر مشکلات هستند. در «شهرت»، نرگس با حمایت از راوی برای چاپ شعرهایش، این مضمون را تقویت میکند. این همبستگی اغلب در برابر فشارهای مردسالارانه یا اجتماعی شکل میگیرد.
جلوههایی از رشد زنانه
از منظر روایتشناسی، داستانهای رئیسدانا از الگوی روایی چندلایه و غیرخطی بهره میبرند که در آن زمان روایی بهصورت پیچیدهای در نوسان است. راویان اولشخص (عمدتاً زن) با استفاده از جریان سیال ذهن، گذشته و حال را درهم میتنند و در همان حال اشراف و تسلط آنان بر رویدادها محدود است و همین محدودیت بر ابهام داستانها میافزاید. در «اییل» و «فصل ناتمام»، روایت از ساختار تودرتویی برخوردار است که در آن واقعیت و خیال مرزهای نامشخصی دارند. این آثار از تکنیک «نشانهگذاری زمانی» استفاده میکنند (مثل ساعت ۳ صبح در «فصل ناتمام» یا غروب در «جزیره») که بر فشار روانی شخصیتها تأکید میکند. در برخی داستانها، صحنهپردازیهای مینیمالیستی و تمرکز بر اشیاء نمادین (گوشوارهها، پلاک سربازی، قوری چای) بهعنوان عناصر پیشبرنده عمل میکنند.
تمامی داستانها از الگوی «تعلیق-اوج-گشایش نسبی» پیروی میکنند که در آن گرهگشایی نهایی عمداً مبهم باقی میماند. روایتها با گفتوگوهای پرتنش پیش میروند که در آن سکوتها و ناگفتهها بهاندازه دیالوگها اهمیت دارند. استفاده از تصاویر شاعرانه (ماه در «مهتاب»، رودخانه در «اییل») بهعنوان موتیفهای تکرارشونده، ساختاری موسیقایی به روایت میبخشد. وجه مشترک روایی دیگر، کاربرد «ضدقهرمانسازی» است.
داستان «نقطه روز» نزدیکترین نمونه به الگوی آرک رشد کلاسیک را با تفسیری مدرن و زنانه به نمایش میگذارد. راوی زن در این داستان سه مرحله مشخص رشد را تجربه میکند: ابتدا در وضعیت وابستگی، گرفتار خاطرات ونسان و اشیاء نمادین (گوشوارهها، بالش) است و هویت خود را در گرو این رابطه تعریف میکند. صحنههای ابتدایی که او را محبوس در رختخواب نشان میدهند، نماد اسارت عاطفیاند. سپس، افشای خیانت ونسان و رابطهاش با درویش بهعنوان «ضربهی ساختارشکن» عمل میکند و راوی را وادار به مواجهه با توهماتش میکند، و سرانجام پرتاب گوشوارهها به قبر درویش، بهعنوان نقطهی اوج، نمادی از «مرگ نمادین» شخصیت قدیمی و تولد هویتی جدید است. هرچند پایان باز است، این کنش گذار از قربانی بودن به عاملیت را نشان میدهد، البته با هزینهای عاطفی (زخم دست).
رئیسدانا این آرک کلاسیک را با وارونگی جنسیتی بازتعریف میکند: برخلاف الگوی مردانهی سفر قهرمانی، رشد زنانه در اینجا نه با فتح جهان بیرون، بلکه با پیروزی بر جهان درون و طرد ابژههای تحمیلی مردانه محقق میشود. صحنهی پایانی گورستان نیز بهجای تصویر کلیشهای «پیروزی»، ترکیبی از رنج و رهایی را به تصویر میکشد که از ویژگیهای روایتهای فمینیستی است.
داستانها معمولاً با پایانهای باز و ابهامآمیز به اتمام میرسند، که نشاندهنده پیچیدگی زندگی و عدم قطعیت در رهایی یا حل مشکلات است. در «مهتاب»، آینده مهتاب در ایران نامعلوم است. در «فصل ناتمام»، افسانه همچنان درگیر گذشته است. در «شهر کریستال»، وضعیت مادربزرگ وخیم میماند، و در «جزیره»، سرنوشت ریگنا در دنیای جرم نامشخص است.
کلیشههای شرقشناسانه و نحوه بهکارگیری اشیاء
کلیشههای شرقشناسانه در روابط عاشقانه این داستانها به شدت مورد نقد قرار میگیرند. ونسان در «نقطه روز» با تحمیل تصویر «عشق شرقی» و «غلام حلقهبهگوش»، راوی را به ابژهای اگزوتیک تقلیل میدهد که بازتابی از نگاه استعماری به زن شرقی است. در «مهتاب»، سعید با دروغهایش درباره بچهدار شدن، بدن زنانه را به قلمرویی استعماری تبدیل میکند که مرد حق مالکیت بر آن را دارد. مقاومت زنان در این داستانها نمایانگر کنشی ضداستعماری و فمینیستی است. حتی ریگنا در «جزیره» با تبدیل شدن به تاجر مواد مخدر در دبی، سلسله مراتب جنسیتی و اقتصادی را برهم میزند، اگرچه در چارچوبی دیگر از بهرهکشی گرفتار میشود.
اشیاء در این داستانها با تغییر معنا، سفر وجودی شخصیتها را نشان میدهند. گوشوارههای طلایی در «نقطه روز» از نماد عشق به نشانهی خیانت و سپس ابزار رهایی تبدیل میشوند. در «شهرت»، مجموعه شعر از نشانهی هنر به کالایی برای معامله تنزل مییابد، اما در صحنه پایانی پشتبام، دوباره به نماد مقاومت وجودی تبدیل میشود. این دگردیسیهای معنایی نشان میدهد که معنا نه ذاتی اشیاء، بلکه برساختهی انتخابهای انسان در مواجهه با موقعیتهای مرزی است.
در یک نگاه
مریم رئیسدانا در مجموعه داستان «شهر کریستال» موفق شده برای برخی تجربههای انسانی در تقاطع مهاجرت، جنسیت و طبقه اجتماعی زبان و بیانی داستانی بیابد . این اثر با تمرکز بر مضمون «فقدان» شخصیتهایی خلق میکند که در چرخهای از غم و نوستالژی گرفتارند، اما همزمان به شیوههای مختلف برای رهایی میکوشند. رئیسدانا با روایتشناسی مبتکرانه که در آن زمان غیرخطی، فضاسازی مینیمالیستی و استفاده نمادین از اشیاء با هم تلفیق میشوند، تصویری تکاندهنده از مقاومت زنان در برابر ساختارهای مردسالارانه و استعماری ارائه میدهد. هرچند پایانبندیهای عمدتاً باز داستانها امیدواری کلاسیک را تعدیل میکنند، اما همین ابهامها به اثر عمق واقعگرایانهای میبخشد که بازتاب پیچیدگیهای زندگی معاصر است. این مجموعه با تلفیق ظریف عناصر رئالیسم جادویی و ناتورالیسم، هم روایتگر دردهای جمعی است و هم ترسیمگر مبارزات فردی برای بازتعریف هویت در جهانهای چندپاره.
نظرها
نظری وجود ندارد.