ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

ارومیه در اغما: فاجعه‌ای که نفس‌های کشور را به شماره انداخته است

ساسان نویدی ـ دریاچه ارومیه به کابوس زیست‌محیطی ساکنان فلات ایران تبدیل شده است. طوفان‌های نمک سلامت مردم را به مخاطره انداخته، مهاجرت اجباری، بنیان خانواده‌ها را هدف قرار داده است و یک فاجعه انسانی در سکوت در حال شکل‌گیری است. در این گزارش، علاوه بر هشدارهای کارشناسان، فریادهای خاموش مردم محلی، ریشه‌های این شکست مدیریتی را بررسی کردیم. نجات دریاچه، دیگر فقط یک دغدغه زیست‌محیطی نیست، بلکه یک ضرورت برای بقاست.

دریاچه ارومیه به دلیل مدیریت ناپایدار منابع آب، سدسازی گسترده و خشکسالی شدید در آستانه نابودی کامل قرار گرفته و طوفان‌های نمکی ناشی از خشک شدن آن، زندگی و زیست‌پذیری در مناطق اطراف را تهدید می‌کند. مقامات و نمایندگان مجلس از آغاز مهاجرت تدریجی روستاییان حوضه آبریز دریاچه به دلیل اثرات مخرب این طوفان‌ها خبر داده‌اند. رئیس هیئت مدیره فدراسیون صنعت آب ایران دریاچه را «بیمار اورژانسی رو به اغما» توصیف کرده و هشدار داده که بدون تصمیمات جدی و عملگرایانه، امیدی به احیای آن نیست.

محمود طاهری، نماینده شبستر، خواستار رسیدگی فوری به وضعیت دریاچه شده و حاکم ممکان، نماینده ارومیه در مجلس، هم  گفته است:

دریاچه ارومیه زمانی به‌عنوان بزرگ‌ترین دریاچه شور خاورمیانه شناخته می‌شد و امروز در وضعیتی بحرانی قرار دارد و بخش اعظم پهنه آبی آن به بیابان نمکی تبدیل شده است. شواهدی وجود دارد که نشان می‌دهد وضعیت بحرانی دریاچه ارومیه در سال‌های اخیر به تخلیه آرام یا مهاجرت مردم از روستاهای اطراف آن کمک کرده است:

به گفته این نماینده مجلس آنچه که از دریاچه ارومیه باقی مانده، لکه‌هایی کوچک از آب شور کم‌عمق است که حیات در آن‌ها به‌شدت محدود شده است.  

فاجعه‌ای با ابعاد چندگانه: از سلامت تا هویت

خشک شدن دریاچه ارومیه سلامت ساکنان مناطق اطراف را با تهدیدهای فوری و مرگبار مواجه کرده است. خطرناک‌ترین این تهدیدها، طوفان‌های نمکی هستند که ذرات نمک و گردوغبار حاوی ترکیبات شیمیایی ناشناخته را در هوا پراکنده می‌کنند. این ذرات ریز (۲ تا ۱۰ میکرون) تا عمق ریه نفوذ کرده و باعث بروز بیماری‌های حاد و مزمن تنفسی مانند آسم، برونشیت و سرطان‌های ریه و حنجره می‌شوند.

به گزارش هم‌میهن حسن پهلوانی، از اهالی روستای زینتلو، با اشاره به مرگ‌ومیر ناشی از سرطان در میان جوانان روستا می‌گوید:

جوانان روستای [زینتلو] درگیر سرطان می‌شوند. حدود ۲۰ نفر از مردم زیر ۴۰ سال روستا به‌دلیل سرطان ریه و حنجره فوت کردند.

بی‌ثباتی مدیریتی و نگاه سیاسی به یک بحران علمی، مشکل دیگر است. با هر تغییر دولت، استراتژی‌ها و مدیران ستاد احیای دریاچه نیز تغییر می‌کنند. این امر تداوم و پیگیری برنامه‌های بلندمدت نجات دریاچه را ناممکن ساخته است. بحران دریاچه ارومیه یک مسئله کاملاً علمی و زیست‌محیطی است، اما هنگامی که با عینک سیاسی به آن نگاه شود، راهکارهای مبتنی بر علم کنار گذاشته شده و پروژه‌های پرهزینه و غیرکارشناسی و نمایشی، جایگزین می‌شوند.

علاوه بر این، ولی رحیم‌زاده، متخصص آنکولوژی و عضو هیئت علمی دانشگاه علوم پزشکی ارومیه، در گفت‌وگو با هم‌میهن درباره خطرات ناشناخته بستر خشک‌شده دریاچه هشدار می‌دهد:

بستر دریاچه که خشک‌شده، میلیون‌ها سال زیرآب بوده و کسی نمی‌داند چه نوع میکروبی می‌تواند آنجا رشد کند و چه نوع میکروبی نمی‌تواند. اگر سویه جدیدی، ویروس جدیدی یا باکتری جدیدی رشد کند، کسی نمی‌داند چه اتفاقی خواهد افتاد و این خطر به‌دلیل ناشناخته ماندنش اهمیت زیادی دارد.

پیامدهای این فاجعه زیست‌محیطی به بیماری‌های جسمی ختم نمی‌شود و آسیب‌های شدید روانی و اجتماعی را نیز به دنبال دارد. از بین رفتن معیشت پایدار بر پایه کشاورزی و دامداری، منجر به فقر، بیکاری و مهاجرت اجباری مردان شده است. این فروپاشی اقتصادی و گسست خانوادگی، باعث افزایش چشمگیر شیوع بیماری‌های روانی مانند استرس، اضطراب، افسردگی و خشونت در جوامع محلی شده است. از دست دادن هویت جمعی وابسته به دریاچه و احساس بی‌آیندگی در میان ساکنانی که توانایی مهاجرت ندارند، وضعیت روانی جامعه را به مرز فروپاشی کشانده است. آذر علیمحمدی، جامعه‌شناس متخصص در حوزه دریاچه ارومیه، در گفت‌وگو با «هم‌میهن» به پیامدهای روانی و اجتماعی ناشی از خشک شدن دریاچه اشاره کرده و می‌گوید:

در زمانی که دریاچه پایدار و تاب‌آور بود، یک هویت جمعی حول آن شکل گرفته بود اما در نتیجه مهاجرت، "ما"ی جمعی پراکنده شد. آنچه هویت جمعی را ساخته بود دیگر وجود ندارد. خانواده‌ها پراکنده شدند و پدر دیگر وجود ندارد و همه این عوامل علت افزایش بیماری‌های روحی، استرس، اضطراب و افسردگی است.

معیشت در خطر

بنا بر گزارش‌های محیط‌ زیستی، حدود ۸۰ درصد معیشت ساکنان حوضه آبریز دریاچه ارومیه به فعالیت‌های کشاورزی وابسته است که یکی از اصلی‌ترین عوامل تشدید بحران خشک‌شدن دریاچه محسوب می‌شود.

 طبق آمار جهاد کشاورزی، ۵۸ درصد کشاورزی آذربایجان‌غربی در همین حوضه قرار دارد و حدود ۸۰ درصد باغات و ۶۰ درصد اراضی زراعی استان در محدوده پیرامونی دریاچه واقع شده‌اند. چهار محصول پرمصرف شامل گندم، یونجه، سیب و چغندر قند به‌تنهایی ۶۸ درصد آب منطقه را مصرف می‌کنند در حالی که تنها ۸ درصد ارزش اقتصادی تولید را تشکیل می‌دهند.

ضعف در اجرا و تمایل به راه حل‌های سریع و عوام‌پسند، معضل دیگری است. حتی وقتی راهکارهای درستی تصویب و اجرا می‌شود، در مرحله بهره‌برداری با شکست مواجه می‌گردد. این امر نشان‌دهنده فقدان اراده سیاسی قاطع برای اجرای قانون و تضمین حقابه دریاچه در مقابل فشار ذی‌نفعان قدرتمند (مانند بخش کشاورزی) است. به عبارت ساده، «صدای دریاچه» در مقایسه با صدای کشاورزان و صنایع، به اندازه کافی بلند نیست و در نتیجه، حق آن پایمال می‌شود.

کارشناسان بر این باورند که نجات دریاچه تنها با «دگرگونی ساختار معیشتی» ممکن است. راه‌حل‌های پیشنهادشده شامل: توسعه انرژی‌های تجدیدپذیر از طریق نصب نیروگاه‌های خورشیدی در اراضی کم‌بازده، گسترش گردشگری طبیعی و فرهنگی در مناطق کوهستانی و روستاهای تاریخی اطراف دریاچه مانند کندوان، قره‌پاپاق و سلماس و همچنین سرمایه‌گذاری در صنایع کوچک و استارت‌آپ‌های محلی مانند بسته‌بندی و صادرات میوه خشک یا صنایع تبدیلی محصولات منطقه است. سعید مدنی، جامعه‌شناس، در گفت‌وگو با «هم‌میهن» می‌گوید:

تا زمانی که برای کشاورز سرمایه‌گذاری نشود و کار نداشته باشد، آب در گروگان کشاورزی است.

راه نجات: گذار از مدیریت آشوب‌زده به حکمرانی یکپارچه

ناکامی در اجرای برنامه‌های احیای دریاچه ارومیه با وجود هزینه‌های کلان، نشان‌دهنده ضعف مدیریت است. برای رفع این مشکل، باید مدیریت یکپارچه حوضه آبریز با هماهنگی بین‌استانی و بین‌بخشی ایجاد شود، بودجه‌های تخصیص‌یافته با نظارت دقیق و شفاف هزینه شوند، آگاهی عمومی برای تغییر نگرش کشاورزان و مسئولان نسبت به بحران افزایش یابد، و پروژه‌های مخرب مانند ساخت سدهای جدید متوقف شده و بهره‌برداری از چاه‌ها مدیریت شود. این اقدامات نیازمند عزم سیاسی جدی برای نجات دریاچه و کاهش اثرات مخرب زیست‌محیطی است. در عمل اما شاهد ناهماهنگی در مدیریت حوضه آبریز دریاچه ارومیه هستیم. رئیس فدراسیون صنعت آب، رضا حاجی کریم، به «هم‌میهن» می‌گوید:

ما در کشور شش حوضه آبریز داریم که بر هرچیز دیگری ارجح‌اند. اما ۳۱ استان داریم که هر استانداری از زاویه دید خودش و از منظر منافع استانی خودش به موضوع آب نگاه می‌کند. این یک ایراد بسیار بزرگ است. استاندار آذربایجان شرقی به موضوع دریاچه ارومیه به یک گونه نگاه می‌کند، در نظام تخصیص‌ها به یک گونه نگاه می‌کنند و استاندار آذربایجان غربی به گونه دیگری نگاه می‌کند. ما ساختار مدیریتی واحد نداریم که همه استاندارها از آن تبعیت کنند.» این فقدان مدیریت یکپارچه منجر به تضاد منافع و ناهماهنگی بین‌استانی شده و برنامه‌های کلان احیای دریاچه ارومیه را قربانی دیدگاه‌های محلی و سلیقه‌ای کرده است.

حاجی کریم همچنین به تغییرات مدیریتی با تغییر دولت‌ها اشاره می‌کند:

مجموع اقداماتی که از روز اول تشکیل ستاد احیای دریاچه ارومیه تا امروز اتفاق افتاده را کف دریاچه می‌بینید. تمام برنامه‌های ستاد با تغییر دولت دستخوش تغییرات مدیریتی می‌شود.

او هشدار می‌دهد که طرح‌های غیرعلمی مانند ژئوممبران کردن کف دریاچه یا برداشت نمک، غیرواقعی و ناکارآمد هستند:

مطمئن باشید نه ۵۰ سال دیگر، که ۱۰ سال دیگر برای این طرح‌ها به ما می‌خندند.

به گفته وی، تخصیص حقابه ۶۰۰ میلیون مترمکعبی از تونل زاب به دلیل برداشت‌های مجاز و غیرمجاز بخش کشاورزی محقق نشده و صدای دریاچه در برابر منافع کشاورزی و صنعتی شنیده نمی‌شود:

صدای دریاچه به اندازه صدای مدیرکل کشاورزی و صنعت و معدن و تجارت و استانداری بلند نیست و اما صدای ۹۰ میلیون ایرانی است.

بی‌ثباتی مدیریتی و نگاه سیاسی به یک بحران علمی، مشکل دیگر است. با هر تغییر دولت، استراتژی‌ها و مدیران ستاد احیای دریاچه نیز تغییر می‌کنند. این امر تداوم و پیگیری برنامه‌های بلندمدت نجات دریاچه را ناممکن ساخته است. بحران دریاچه ارومیه یک مسئله کاملاً علمی و زیست‌محیطی است، اما هنگامی که با عینک سیاسی به آن نگاه شود، راهکارهای مبتنی بر علم کنار گذاشته شده و پروژه‌های پرهزینه و غیرکارشناسی (مانند ژئوممبران کردن کف دریاچه یا برداشت نمک) که در کوتاه‌مدت نمایشی هستند، جایگزین می‌شوند. این نگاه، موجب هدررفت منابع و انحراف از راهکارهای اصلی می‌شود.

ضعف در اجرا و تمایل به راه حل‌های سریع و عوام‌پسند، معضل نهایی است. حتی وقتی راهکارهای درستی مانند احداث تونل انتقال آب زاب تصویب و اجرا می‌شود، در مرحله بهره‌برداری با شکست مواجه می‌گردد. آب این تونل اکنون به جای رسیدن به دریاچه، توسط بخش کشاورزی به صورت مجاز و غیرمجاز برداشت می‌شود. این امر نشان‌دهنده فقدان اراده سیاسی قاطع برای اجرای قانون و تضمین حقابه دریاچه در مقابل فشار ذی‌نفعان قدرتمند (مانند بخش کشاورزی) است. به عبارت ساده، «صدای دریاچه» در مقایسه با صدای کشاورزان و صنایع، به اندازه کافی بلند نیست و در نتیجه، حق آن پایمال می‌شود.

منابع:

از همین نویسنده:

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

نظری وجود ندارد.