فروپاشی اجتماعی و عصر «بیدولتی» در ایران
شیما ـ دولت، طی سه دهه گذشته تمام توانش را صرف نابودی خودش کرده است. یعنی تلاش کرده است تا خودش را از شر مسئولیتهای اجتماعیای که انقلاب ۵۷ بر او تحمیل کرده بود خلاص کند.

نرخ فلاکت - تورم و گرانی

پس از جنگ ۱۲ روزه با اسرائیل و سپس، فعال شدن «مکانیسم ماشه» علیه ایران، تورم و بیثباتی سرعت بیشتری گرفته است. منظور از ذکر جنگ اسرائیل و مکانیسم ماشه به هیچ وجه این نیست که بگوییم اینها تنها عاملان اصلی چنین وضعیتیاند. اینها صرفا تشدیدکننده روندی کلی و ساختاری درون کشور هستند.
حمله به سفرهها
لبنیات، برنج، روغن، تخم مرغ و مرغ آخرین چیزهاییاند که ظرف چند هفته در ایرن تورم چند صددرصدی داشتهاند.
برنج را خود دولت با حذف ارز ترجیحی برای وارداتش گران کرد. بقیه هم زیر تأثیر کمبود نهادههای دامی و افزایش قیمت ارز، قیمتهایشان پر کشیده.
مردم در شبکههای اجتماعی کمپین «نه به خرید» راه انداختهاند. بهطور مشخص محصولات دو شرکت بزرگ لبنیاتی کاله و میهن در تیررس این تحریم قرار گرفتهاند.
پویش «نه به خرید»
این پویش ممکن است بتواند تا حدی افزایش قیمت لبنیات را بهطور موقت محدود کند. اما مسئله فراتر از این است.
جهش دو برابری قیمت ارز طی دو ماه، چیزی نیست که اثرش به افزایش قیمت خوراکیها محدود شود. باید منتظر جهشهایی مشابه در بازار مسکن و خودرو بود.
مصرفکنندگان در ایران، قبلا و در سال ۹۴ هم تجربه تحریم خرید خودروهای داخلی را داشتهاند. آن موقع سهامدارن این شرکتها و دولت موضع تندی علیه مردم گرفتند و آنها را «خیانتکار» خواندند. با این حال، تحریم جواب داد. دو شرکت بزرگ خودروسازی در ایران، تولیدشان به نصف رسید و قیمت خودرو کاهش یافت. اما تنها برای یک سال. اکنون پراید ۵۵۰ میلیونی میتواند گواهی است بر ضرورت پیش کشیدن راهحلهای عمیق و درازمدتتر برای اقتصاد کشور.
دولت و برانگیختن خشم عمومی
پویش «نه به خرید لبنیات» این بار، با اظهارنظرهای مقامات دولتی و مدیران شرکتهای تولیدکننده با یک خشم عمومی همراه شده است. یک کارشناس حکومتی در صدا و سیما اخیرا گفته بود: «اگر برنج گران است مردم میتوانند به جای آن جو بخورند! »
وزیر جهاد کشاورزی با اشاره به بازار شب یلدا گفته است: «قیمت آجیل و خشکبار دست اصناف است و به ما ربطی ندارد.. فروشندهها باید منصف باشند.» او همچنین گفته که دولت حاضر است برنج را به دریا بریزد اما ارزان دست مردم ندهد.
بالاتر از آن، مسعود پزشکیان در مقام ریاست جمهوری این کشور از روزی که سر کار آمده مدام دارد چند جمله را تکرار میکند: از دست من کاری برنمیآید. ما سران سه قوه نشستهایم و نمیتوانیم کاری بکنیم. من هم مثل شما! اگر کسی راه حلی دارد به من بگوید! این مسئله از توان دولت خارج است..
اما پزشکیان دقیقا چه میگوید و این صحبتها از زبان یک رئیسجمهور چه معنایی دارد؟
عصر بی دولتی
در اصل او درست میگوید. اما همزمان بیآنکه بخواهد دارد از یک واقعیت سخت هم صحبت میکند. دولت بهعنوان هیئت اجرایی و مسئول اداره جامعه در ایران دیگر وجود ندارد. ما در عصر «بیدولتی» به سر میبریم. دیگر هیچ اراده، قانون و توانی برای تنظیم ابتداییترین روابط روزمره اقتصادی وجود ندارد. دولتی نمانده اما نزد بخشی از جامعه هنوز تصور «دولت» بهعنوان موجودیتی که بر فراز جامعه ایستاده و حواسش به زندگی مردم یک جامعه است، نمرده است.
دولت، طی سه دهه گذشته تمام توانش را صرف نابودی خودش کرده است. یعنی تلاش کرده است تا خودش را از شر مسئولیتهای اجتماعیای که انقلاب ۵۷ بر او تحمیل کرده بود خلاص کند. اما در واقعیت، اقدامات نظارتی و تنظیمی دولت و سازمانهایش محدود شده به چند اقدام نمایشی. مثلا پلمپ کردن فلان نانوایی به دلیل کم بودن وزن خمیرش! یا پلمپ کردن یک سوپر مارکت کوچک به خاطر «گرانفروشی». میخواهند دستکم در سطح نمادین باقی بمانند.
این روند از سالها پیش با اسم رمز «واگذاری کار مردم به خود مردم» شروع شد. گفتند «دولت» در ایران بسیار «بزرگ» است و باید کوچک شود. باید اجازه داد «نظام بازار» کار خود را انجام دهد و «سرکوب قیمتها» را رها کنیم. این را اقتصاددانان دستراستی به حاکمیت پیشنهاد دادند. وضعیت امروز اقتصاد و جامعه ایران «بیسامانی» نیست. از قضا برای چنین سامانی که در آن چپاول، استثمار و تصاحب ارزش، از جانب نظام قضایی و حقوقی پشتبانی شود، سالها برنامه و انرژی صرف شده است.
جامعه و مسیرهایش
نظام سیاسی حاکم در ایران، به واسطه مکانیسمهای تبعیضآلود امتیازورزی و تقسیم قدرت و ثروت، منابع مورد نیاز تداوم زندگی اجتماعی را بلعیده است. از سویی دیگر همزمان با تضعیف شاخه خدمات اجتماعی دولت، اتفاقا سیستمهای نظارتی، کنترل و سرکوب به روز و فربه شدهاند.
جمهوری اسلامی همزمان که در نظام قضاییاش مجازاتهای قرون وسطایی سنگسار و اعدام را دارد، از پیشرفتهترین سیستمهای نظارتی و کنترلگری هم که در غرب مرسوم است، بهره میگیرد. همزمان که قواعد اسلامی طالبانوار سبک زندگی را بر جامعه تحمیل میکند، از پیچیدهترین ظرفیتهای سختفزاری و نرمافزاریش هم برای اقناع جامعه بهره میگیرد. آنها در عمل ثابت کردهاند در یک نظام سیاسی، هیچ منافاتی میان پیشرفت تکنولوژیکی و پیچیدهتر و سختتر شدن سرکوب وجود ندارد.
اهمیت این موضوع، به نوع واکنش جامعه مربوط است. زمانی که همه گزینهها و مسیرهای سیاسی برای بازسازی امر اجتماعی و همبستگی حذف شده باشند، خطر انباشت نارضایتیها و فوران آن در قالب اقسام جنبشهای فاشیستی در کمین است. اما همزمان ظرفیتی هم برای گذار مترقی وجود دارد.







نظرها
نظری وجود ندارد.