ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

بیستمین سالگردمان را با ما جشن بگیرید و به رسانه خودتان هدیه تولد دهید!
بیستمین سالگردمان را با ما جشن بگیرید و به رسانه خودتان هدیه تولد دهید!
USD EUR / All

چهار صندوق بیضایی: تمثیل جاودان از استبدادی که خود می‌آفرینیم

حسین نو‌ش‌آذر ـ بیش از نیم قرن پیش، بهرام بیضایی در نمایشنامه «چهار صندوق» با وارونه کردن یک فرم شاد مردمی قاجاری، دور باطل استبداد را به تصویر کشید: جامعه‌ای که از ترس خطری مبهم، خود قدرتی سرکوبگر می‌سازد، سپس با تفرقه، سازش و انفعال، آن را تداوم می‌بخشد و در نهایت صدای اعتراض را تنها می‌گذارد. این اثر که هم در دوران پهلوی و هم در جمهوری اسلامی سانسور شد، امروز بیش از همیشه معاصر ماست؛ از مکانیسم‌های قطبی‌سازی در اپوزیسیون تا بازتولید صندوق‌های ایدئولوژیک در گفتمان‌های سیاسی، همه یادآوری می‌کنند که بزرگ‌ترین خدمت به استبداد، خودزنی جمعی و ناتوانی در اتحاد است.

گفته‌اند که برخی نویسندگان و هنرمندان پیشرو، بسیاری از تحولات اجتماعی را در آثارشان پیش‌بینی می‌کنند. نمایش «چهار صندوق» بهرام بیضایی که در سال‌های دهه ۱۳۴۰ پدید آمده است چنین اثری‌ست: نمایشی از دور باطل قدرت در جامعه‌ای که از «خودبیگانگی تاریخی» رنج می‌برد. این اثر نشان می‌دهد که استبداد ممکن است برآمده از ترس‌ها، سازش‌ها و اشتباهات محاسباتی خود ما باشد. تراژدی زمانی کامل می‌شود که تنها صدای اعتراض، قربانی می‌شود و ساختار قدرت همچنان پابرجا می‌ماند. در این مقاله نشان می‌دهیم که تا چه حد آنچه که بیضایی بیش از نیم قرن پیش تشخیص داده و برای آن زبان و بیان هنری یافته است، معاصر زمانه ماست و هر روز در گستره‌ی استبداد، بیخ گوش ما اتفاق می‌افتد و تکرار می‌شود. ‌  

در مجلس اول نمایشنامه، چهار شخصیت زرد (روشنفکر منتقد اما ناکارآمد)، سبز (روحانی ریاکار و تسلیم‌پذیر)، سرخ (تاجر فرصت‌طلب و خیانت‌کار) و سیاه (کارگر مقاوم اما تنها)، در فضایی از وحشت و ترس از خطری مبهم، به پیشنهاد زرد یک مترسک (نماد قدرت استبدادی) می‌سازند و آن را مسلح می‌کنند تا امنیت ایجاد کند. مترسک بلافاصله علیه سازندگانش برمی‌خیزد، با تهدید و فریب شخصیت‌ها را جدا می‌کند: سرخ و سپس سبز با او مصالحه می‌کنند، زرد را خائن جلوه می‌دهد تا دیگران باور کنند، و سیاه را با شکنجه وادار به ساخت چهار صندوق (نماد انزوا و زندان فکری) می‌کند. این دینامیک نشان‌دهنده عدم اتحاد طبقات اجتماعی است؛ همکاری اولیه به سرعت به اتهام‌زنی، خیانت و جدایی تبدیل می‌شود، که زمینه‌ای برای تحلیل استبداد به عنوان محصولی از جامعه چندپاره فراهم می‌آورد.

در مجلس دوم، سال‌ها بعد، در شب، مترسک با اطمینان از کنترل و رضایت ظاهری شخصیت‌ها در صندوق‌هایشان، می‌خوابد. سیاه با گریه از صندوق بیرون می‌آید، زرد او را فرامی‌خواند و سپس سبز و سرخ می‌پیوندند؛ آن‌ها دوباره با هم متحد می‌شوند، قسم می‌خورند و برای خلع سلاح مترسک برنامه‌ریزی می‌کنند، اما بی‌اعتمادی و تردید (مانند امتحان یکدیگر و ترس از شکست) مانع از توفیق آن‌ها می‌شود. سیاه صندوق خود را می‌شکند، اما با خواندن خروس (نماد پایان فرصت)، زرد، سبز و سرخ از ترس به صندوق‌ها برمی‌گردند و سیاه تنها می‌ماند تا مترسک بیدار شده و مجددا همه را تهدید کند.  

ساختار قدرت استبدادی

بیضایی در «چهار صندوق» ساختار قدرت را نه به‌عنوان موجودیتی تحمیل‌شده از بیرون، بلکه برآمده از ترس و اشتباه جمعی خودِ جامعه تصویر می‌کند. نمایشنامه با هشدار «زرد» درباره‌ خطری مبهم آغاز می‌شود. این ترس نامشخص و همه‌گیر، شخصیت‌ها را وامی‌دارد تا برای ایجاد امنیت، به ساختن «مترسک» به‌عنوان نماد قدرت حاکم  روی آورند. بنابراین، قدرت استبدادی از بطنِ نیازها و ضعف‌های خود جامعه متولد می‌شود. مترسک، که توسط گروهی مرکب از روشنفکر (زرد)، سرمایه‌دار (سرخ)، نماینده مذهب (سبز) و توده (سیاه) ساخته شده و به‌قدرت می‌رسد، خصلتی کاملاً بی‌ریشه، تصنعی و فاقد ماهیت انسانی دارد. او تجسم یک منطقِ صرفِ حکمرانیِ خودکامه است که به محض دستیابی به قدرت، بی‌درنگ ماهیت سرکوبگر خود را آشکار می‌‌کند: با نیرنگ («خیانت» زرد) اعضای جامعه را علیه یکدیگر می‌شوراند و با توسل به شکنجه (شکنجه سیاه) آنان را مجبور به پذیرش قالب‌های محدودکننده («چهار صندوق») می‌کند. فرآیند اسارت، نتیجه‌ی مستقیم همکاری اولیه و انتظارات نادرست خودِ جامعه از قدرت است.

پایداری این ساختار استبدادی، نه تنها از سرکوب آشکار، بلکه بیش از همه از تفرقه، انفعال و خودزنی جمعی ناشی می‌شود. «صندوق»‌ها نماد نهایی این فرآیند هستند: سلول‌های انفرادی که شخصیت‌ها در آن محبوس می‌شوند تا از هر گونه کنش جمعی جلوگیری شود. بیضایی در این اثر نشان می‌دهد که چگونه حاکم مستبد با ایجاد شکاف در پیمان‌های همبستگی و جلب سازش تدریجی گروه‌ها (نخست سرخ و سپس سبز)، مقاومت را تضعیف می‌کند. تراژدی زمانی به اوج می‌رسد که حتی پس از آگاهی از وضعیت اسارت، شخصیت‌ها به دلیل ترس از بی‌نظمی، واهمه از دست دادن امنیت کاذب و بی‌اعتمادی عمیق نسبت به یکدیگر، فاقد اراده لازم برای نابودی قیدوبندهای خود (شکستن صندوق‌ها) هستند. تنها «سیاه»، به‌عنوان نماد توده رنج‌دیده و بی‌چیز، با فداکردن خود، صندوق را می‌شکند و فریاد «خورشید» سر می‌دهد؛ فریادی که هم نشانی از امید به رهایی است و هم تأکیدی بر این واقعیت که بقای استبداد، مستلزم رضایتِ ضمنیِ محبوسان و محکومان به اسارت است. قدرت مترسک، در گرو بقای صندوق‌هاست.

برای دیدن محتوای نقل شده از سایت دیگر، کوکی‌های آن سایت را بپذیرید

کوکی‌های سایت‌ دیگر برای دیدن محتوای آن سایت‌ حذف شود

احضار تمثیل به امروز: اعتبار پایدار یک هشدار

این تمثیل همچنان برای جامعه امروز ایران اعتبار تام دارد. فرآیند زایش قدرت استبدادی از دل ناامنی‌های عمومی الگویی مکرر در تاریخ است. امروزه نیز خطری مبهم (وحشت از جنگ داخلی، وحشت از تجزیه ایران، وحشت از دشمن خارجی) می‌تواند به‌عنوان توجیهی برای واگذاری آزادی‌ها و تقویت نهادهای سرکوبگر به کار رود. همچنین، مکانیسم‌های تفرقه‌افکنی و قطبی‌سازی اجتماعی، چه از طریق ایدئولوژی، اقتصاد یا هویت‌ ابزار کلیدی برای تضعیف همبستگی و تداوم بخشیدن به حکمرانی مستبدانه باقی مانده‌اند. بیضایی به‌درستی نشان می‌دهد که بزرگ‌ترین مانع در برابر رهایی، گاه زنجیرهای آهنین نیست، بلکه «صندوق‌های ذهنی» است؛ آن باورهای مرعوب‌کننده، سازش‌های روزمره و بی‌اعتمادی‌های ریشه‌داری که افراد را در قالب‌های پذیرفته‌شده زندانی می‌کند. فریاد سیاه در پایان نمایش یادآوری می‌کند که رهایی نیازمند اراده جمعی برای «شکستن صندوق » ـ به معنای نپذیرفتن قالب‌های تحمیلی تفکر و زیست است، اقدامی که همواره هزینه‌بر، اما ضروری است. از این منظر، «چهار صندوق» نه گزارشی تاریخی، که هشداری همیشه‌معاصر درباره آسیب‌پذیری ذاتی جوامع در برابر استبدادی است که خود می‌آفرینند و تداوم می‌بخشند.

برای نمونه، به فضاسازی‌های نیروهای سلطنت‌طلب علیه چهره‌هایی همچون نرگس محمدی، ترانه علیدوستی و توماج صالحی و هر کسی که با آن‌ها همسو نیست، اشاره کنیم. این موارد که در ماه‌‌های گذشته هر روز اتفاق می‌افتد، مکانیسم «تفرقه، انفعال و خودزنی جمعی» را که بیضایی برای آن زبان و بیان تمثیلی یافته برجسته می‌کند و نشان می‌دهد که این تمثیل چقدر زنده و قابل انطباق با وضعیت امروز است. در تطبیق این تمثیل با وضعیت سیاسی فعلی، «مترسک» نماد ایدئولوژی حاکمیت مطلقه (اعم از جمهوری اسلامی یا سلطنت مطلقه) است که به‌عنوان دشمن مشترک یا راه نجات معرفی می‌شود و با ایجاد «دیگری» ترسناک، هواداران را بسیج می‌کند؛ «زرد» نماینده صداهای مستقل و منتقد مانند افراد یادشده است که هشداردهنده خطرات واقعی قدرت سرکوبگر هستند، اما توسط سلطنت‌طلبان به‌عنوان خائن بی‌اعتبار می‌شوند؛ «سرخ» و «سبز» نماد بخش‌های جامعه یا جناح‌هایی هستند که به جای اتحاد، در انفعال می‌مانند و انرژی را صرف مجادلات داخلی می‌کنند؛ «صندوق» نشان‌دهنده ایدئولوژی‌های بسته و گفتمان‌های حذفی در حاکمیت است که افراد را در قالب «با ما یا علیه ما» محبوس می‌کند؛ و «سیاه» جامعه رنج‌دیده ایران است که هزینه این تفرقه‌ها را می‌پردازد.

 این مثال آشکار می‌‌کند که منطق «چهار صندوق» نه تنها در ساختار رسمی قدرت، بلکه در میان گروه‌های مخالف نیز بازتولید می‌شود و بزرگ‌ترین خدمت به استبداد، ایجاد تفرقه میان مردمی است که از آن رنج می‌برند. بیضایی با این هشدار، بر لزوم غلبه بر انفعال و خودزنی برای شکل‌گیری اتحاد تأکید دارد. چه وقت؟ در سال ۱۳۴۶، هنگامی که پهلوی دوم با انجام اصلاحات ارضی به سمت توسعه اقتصادی بدون توسعه سیاسی می‌تاخت. بیضایی نه به‌عنوان یک روشنفکر چپ یا فریب‌خورده یا وابسته به حزب توده، بلکه به‌عنوان یکی از ایرانی‌ترین هنرمندان ایرانی تمثیل چهارصندوق را ساخت. بی‌جهت نیست که این نمایش هم در دوران پهلوی دوم و هم در دوران جمهوری اسلامی سانسور شد، چندانکه خود بیضایی گفته است: «اجرای چهار صندوق هر بار از صحنه پایین کشیده شد.»

خاستگاه کهن فرم «چهار صندوق»

یادآوری این نکته نیز ضروری است که «چهارصندوق» یکی از شیوه‌های نمایشی در ایران بوده است.   

خاستگاه کهن فرم «چهار صندوق» به یک رقاصی-تقلید مردمی و شاد بازمی‌گردد که در اواخر دوره قاجار رواج داشت. در این شکل نمایشی، چهار رقاص با لباس‌های رنگارنگ (قرمز، زرد، آبی و بنفش) درون صندوق‌هایی پنهان می‌شدند و با هیجان تماشاگران و همراهی موسیقی، به ترتیب بیرون آمده و به رقص دسته‌جمعی و سپس تک‌نفره می‌پرداختند. فرجام این نمایش، آشتی، شادی و بازگشت نمادین به صندوق‌ها بود، گویی وعده‌ای برای تکرار دوباره شادی. صندوق در این بافت، نه زندان، بلکه ابزاری برای غافلگیری، افزایش شور تماشاگر و نهایتاً محفظه‌ای برای نگهداری آن شادی تا اجرای بعدی بود.

برای دیدن محتوای نقل شده از سایت دیگر، کوکی‌های آن سایت را بپذیرید

کوکی‌های سایت‌ دیگر برای دیدن محتوای آن سایت‌ حذف شود

بیضایی در مورد شکل این نمایش در کتاب نمایش در ایران می‌نویسد: «چهار رقاص را با چهار رنگ لباس قرمز و زرد و آبی و بنفش قبلاً در چهار صندوق پنهان می‌کردند و چند صندوق‌کش آنها را به محوطه رقص می‌آوردند و می‌گذاشتند و می‌رفتند. اندکی بعد در میان هیجان تماشاگران و به همراه موسیقی شوخ در صندوق‌ها یک یک باز می‌شد و رقاص‌ها تک تک بیرون می آمدند و ابتدا دسته جمعی و بعد هر یک به تنهایی و عاقبت باز هم دسته‌جمعی چندگونه رقص می‌کردند که تا اواخر شب طول می‌کشید بعد به صندوق‌ها بر می‌گشتند و صندوق‌کش‌ها می‌آمدند و آنها را می‌بردند. به هر حال این گونه رقص که فراوان مورد علاقه مردم بود چندی بعد با تغییر شکلی و با نام چهار صندوق به تقلید راه پیدا کرد و در این حال به جای رقاص بنفش یک شخص تازه یعنی سیاه در کنار سه نفر دیگر ظاهر می‌شد چهار مرد خصوصیات و رنگ و لهجه یکدیگر را مسخره می‌کردند دعوائی در می ‌رفت و زرد برنده می‌شد و بعد آشتی و آخر کار همه با رقص و آواز به صندوق‌ها بر می‌گشتند»  (بیضایی، ۱۳۸۰. ص ۱۶۰)

بیضایی با نبوغی هنرمندانه، این فرم شاد و فراموش‌شده را احیا کرده و با وارونه‌سازی معناییِ کامل، آن را به ابزاری برای مواجهه با دردهای جامعه تبدیل می‌کند، چنانکه تا امروز و چه بسا در فرداهایی که ما دیگر در میان نباشیم معتبر است. او رنگ‌های صرفاً تزئینی را به نمادهای طبقاتیِ بدل می‌کند. آن صندوق‌های شادی‌آفرین، در دست او به نمادِ زندان‌های خودساخته، قفس‌های ایدئولوژیک و سلول‌های انفرادی تبدیل می‌شوند که شخصیت‌ها را از هم جدا و منفعل می‌کنند. بنابراین، فرجام نمایش از آشتی و بازگشت شاد به تفرقه، بی‌اعتمادی و حبس ناامیدانه تغییر می‌یابد. این دگردیسی، نشان‌دهنده استراتژی بیضایی جوان است: او با ریشه دواندن در سنت نمایشی ایران مانند درختی تنومند و ریشه‌دار در خاک فلات ایران میوه‌اش نه فراموشی، که تأمل در باره سازوکارهای استبداد و انفعال جمعی است.

پانویس:

نمایشنامه «چهار صندوق» بهرام بیضایی، به دلیل محتوای انتقادی‌اش، هرگز توسط خود او روی صحنه برده نشد و تنها در سال ۱۳۵۳ یک بار تلاش ناموفق داشت؛ کارگردانان دیگر نیز اغلب مجوز اجرای رسمی نگرفتند، هرچند به صورت غیررسمی توسط گروه‌های دانشجویی در کارگاه‌های تئاتر و دانشگاه‌ها تمرین و اجرا شد. پس از انقلاب، در ماه‌های اولیه توسط مهدی صباغی با بازی رضا سعیدی در سالن هلال احمر مشهد به صحنه رفت. در سال‌های بعد، اجراهای محدودی داشت: در مهر ۱۳۹۴ با عنوان «مترسک» به کارگردانی مهرداد خامنه‌ای در خانه موزه عزت‌الله انتظامی تهران؛ در اوت ۲۰۱۲ (پس از ۴۵ سال) با اجازه بیضایی به کارگردانی مهناز گیاه‌پرور و بازیگرانی چون پیام گویا، سپیده کیانی، کوثر عباسی و متین راهنما در کوآلالامپور؛ در سپتامبر همان سال توسط گروه تئاتر برگ به کارگردانی مهرداد خامنه در اسلو؛ در آذر ۱۳۹۵ به کارگردانی آناهیتا زینی‌وند با بازی کودکان کار در تماشاخانه سه نقطه تهران؛ در اردیبهشت ۱۳۹۸ به کارگردانی علی ثابتی‌پور در دانشگاه کاشان؛ و در بهمن ۱۳۹۹ به مدت ده شب به کارگردانی رضا خباز در رشت. این اجراهای پراکنده و اغلب محدود، نشان‌دهنده حساسیت مداوم نظام‌های سیاسی نسبت به پیام سیاسی-انتقادی این اثر است. (برگرفته از ویکی‌پدیا)

بیشتر بخوانید:

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

نظری وجود ندارد.