سیستان و بلوچستان در تله هیدروپلیتیک طالبان و سوءمدیریت داخلی: از چاههای ژرفِ شور تا مهاجرت اجباری
ساسان نویدی - سیستان و بلوچستان با خشکشدن کامل تالاب هامون، قطع آب هیرمند توسط سد پاشدان طالبان و شکست پروژه پرهزینه چاههای ژرف در آستانه فروپاشی معیشتی و زیستمحیطی قرار گرفته؛ مهاجرت هزاران خانواده، ریزگردهای فرامرزی و خدشهدار شدن اعتماد عمومی، زنگ خطر تبدیل بحران محلی به فاجعه ملی را به صدا درآورده است.

بحران بی آبی در سیستان
سیستان و بلوچستان با شدیدترین بحران خشکسالی، خشک شدن تالاب هامون و کاهش آب هیرمند (به دلیل سیاستهای آبی افغانستان) روبهرو است. این وضعیت معیشت محلی را نابود کرده؛ کشاورزی و دامداری از بین رفته، تولیدات به شدت کاهش یافته و اقتصاد محلی فروپاشیده است. به گزارش خبرگزاری امنیتی تسنیم روستاییان به دلیل کمبود آب، زمینهای بیحاصل و فقدان درآمد به مهاجرت اجباری روی آوردهاند؛ بسیاری روستاها خالی یا کمجمعیت شده و چند هزار خانواده به خاطر افت آبهای زیرزمینی و نابودی منابع سنتی معاش کوچ کردهاند. این مهاجرتها باعث کمبود خدمات، اختلالات اجتماعی و افزایش فقر در مقاصد جدید میشود.
بستر خشک هامون با بادهای ۱۲۰ روزه به کانون اصلی ریزگرد تبدیل شده و آلودگی هوا، بیماریهای تنفسی و بحران بهداشت را تشدید کرده؛ تأثیرات آن فراتر از سیستان و بلوچستان، روستاهای سایر استانها را نیز درگیر کرده است. منشأ عمده گردوغبار در بخشهای خشکیده هامون (پوزک و برینگک) در خاک افغانستان است که خارج از کنترل ایران قرار دارد. راهکارها شامل احیای تالابها، تقویت دیپلماسی آب، کاشت بادشکن و گیاهان مقاوم، و مذاکره برای تأمین حقآبه است. بدون اقدام فوری، سیستان و بلوچستان به منبع بزرگ ریزگرد و مهاجرت دستهجمعی تبدیل شده و بحران محلی به معضل ملی و فراگیر بدل خواهد شد. در این میان بنا به گزارش رسانههای داخلی ناتوانی دولت در تأمین ابتداییترین نیازها یعنی آب شرب، به شدت اعتماد عمومی را خدشهدار کرده و به احساس «رهاشدگی» در میان مردم منطقه دامن زده است.
دیپلماسی منفعل و ناموفق
رودخانه هریرود از هرات افغانستان به سمت سد دوستی در خراسان رضوی ایران جریان دارد و پس از ورود به خاک ایران، منبع اصلی آب شرب بیش از دو میلیون نفر در منطقه، بهویژه مشهد و اطراف آن است. سد دوستی، بزرگترین سد مخزنی شرق ایران و واقع در مرز ایران و ترکمنستان، مسئولیت تأمین این آب را بر عهده دارد.
اما طالبان با ساخت و آبگیری سد پاشدان در بالادست هریرود (ظرفیت ۴۵ میلیون متر مکعب)، جریان آب به ایران را به شدت محدود یا قطع کرده است. این سد علاوه بر تأمین کشاورزی و برق افغانستان، ذخیره سد دوستی را به حجم مرده رسانده و برداشت آب از آن را عملاً متوقف کرده است. نبود توافقنامه رسمی تقسیم آب هریرود میان دو کشور، پیگیری حقوقی و دیپلماتیک ایران را دشوار ساخته و بحران آب در خراسان رضوی را تشدید کرده است.
دیپلماسی ایران در چهار سال گذشته در قبال طالبان کاملاً ناموفق بوده است. تغییر بازیگران مذاکره از وزارت نیرو به وزارت خارجه، اگرچه نشاندهنده ارتقای سطح پیگیری است، اما تاکنون به نتیجه ملموسی منجر نشده است.
سیاست طالبان در استفاده از آب به عنوان اهرم فشار سیاسی و اقتصادی کاملاً آشکار است. این گروه پس از تسلط بر قدرت، با اجرای پروژههای عظیم مانند سدسازی و کانالهای انتقال آب، کنترل گستردهای بر منابع آبی افغانستان کسب کرده و به دنبال دستیابی به هیدروپلیتیک است. آنها آب را برای چانهزنی با همسایگان، بهویژه ایران، به کار میگیرند که این امر تنشهای منطقهای را تشدید کرده است.
از منظر طالبان، تسلط بر آب نه تنها امنیت غذایی داخلی را تأمین میکند، بلکه موقعیت سیاسی و اقتصادیشان را در مذاکرات بینالمللی تقویت میکند. در وضعیت کنونی، با تحریمها و انزوای ایران، طالبان انگیزهای برای امتیازدهی ندارد و از برتری آبی خود بهره میبرد. بهبود روابط ایران با غرب ممکن است توان چانهزنی ایران را افزایش دهد و فشار طالبان را کم کند، اما این راهحل کوتاهمدت نیست و به سیاستهای کلان منطقهای و جهانی وابسته است.
سوءمدیریت و برنامهریزی نامنسجم
پروژه چاههای ژرف، بدون پشتوانه کارشناسی قوی و در تقابل با نظر وزارت نیرو (نهاد متولی آب) آغاز و با هیاهوی رسانهای دنبال شد. این طرح که با وعده تأمین آب پایدار منطقه کلید خورد، در نهایت به حفر چاههایی با آب شور و غیرقابل استفاده (با EC بسیار بالا) منجر شد که برای شرب و کشاورزی نامناسب بودند. این امر منجر به اتلاف میلیاردها تومان اعتبار ملی شد. تناقض آشکار در اظهارنظرهای مسئولان؛ از تأیید اولیه کیفیت آب توسط برخی نمایندگان مجلس تا اعلام بیکیفیتی آن توسط وزیر نیرو و سپس سکوت و رهاسازی کامل پروژه، خود گواهی بر عدم انسجام درونی و فقدان برنامهریزی مدون و پاسخگو در اجرای این پروژه عظیم است.
ضرورت گذار از بنبست به استراتژی چندوجهی فوری
بحران سیستان و بلوچستان و شرق کشور دیگر یک هشدار نیست، بلکه یک فاجعه انسانی، زیستمحیطی و امنیتی در جریان است. این بحران تنها با یک راهحل واحد قابل مهار نیست و غلبه بر آن مستلزم عبور از واکنشهای مقطعی و تدوین یک «استراتژی ملی چندوجهی» است. این استراتژی باید بر سه پایه استوار باشد: نخست، احیای دیپلماسی آب با زبان قدرت و ایجاد اهرمهای مؤثر در برابر طالبان که آب را به ابزار فشار سیاسی بدل کردهاند. این امر ممکن است مستلزم بازتعریف روابط اقتصادی، امنیتی و منطقهای با کابل و حتی استفاده از ظرفیتهای بینالمللی برای تحت فشار قرار دادن افغانستان باشد. دوم، اتخاذ مدیریت داخلی منسجم و عاری از شعارپردازی است. شکست پروژه پرهزینه و غیرکارشناسی چاههای ژرف، نمونه بارز ناهماهنگی و برنامهریزی نامنسجم است. بودجههای کلان باید بهجای پروژههای عجولانه و نمایشی، صرف اجرای طرحهای پایدار و مطالعهشده مانند شبکههای انتقال آب، تصفیه خانهها و بهویژه «تغییر اجبارى الگوى کشت و معیشت» در منطقه شود. سوم، تمرکز بر کاهش رنج مردم و مهار فوری تبعات بحران، از طریق تأمین مطمئن آب شرب، ارائه کمکهای معیشتی به خانوارهای آسیبدیده و اجرای عملیات گسترده کاشت نهال و تثبیت خاک برای مهار ریزگردهاست.
بدون این تغییر رویکرد استراتژیک، بحران از مرزهای سیستان و بلوچستان فراتر خواهد رفت. ادامه روند فعلی به معنای تشدید مهاجرتهای اجباری، تعمیق شکاف میان دولت و ملت، و تبدیل شدن شرق کشور به کانونی همیشگی برای ریزگرد و بیثباتی است. وقت برای اقدامات مقطعی و پراکنده به پایان رسیده است؛ سیستان و بلوچستان نیازمند یک عزم ملی و برنامهای جامع، فوری و فرادستی است پیش از آنکه نقطه بازگشتی باقی نماند و با اینحال این پرسش همچنان باقیست: آیا در چارچوب نظام جمهوری اسلامی امکان تحقق این راهکارها وجود دارد؟
بعید است.
منابع:
تسنیم، تفتان ما، خبرگزاری دانشجو، خبرآنلاین، اترک، فکتنامه، ایرنا، اینستاگرام، روزنامه ایده روز، پیام ما








نظرها
نظری وجود ندارد.