از بیبیسی ۵۷ تا بیبیسی ۲۰۲۵: فرسایش اعتماد، واکاوی بحران رسانهها در میزگرد هارپرز
حسین نوشآذر ـ وقتی بیبیسی در سال ۲۰۲۵ به خاطر تحریف سخنان ترامپ مجبور به عذرخواهی رسمی و تحمل استعفای مدیرانش میشود، این پرسش برای ناظران ایرانی ـ بهویژه سلطنتطلبان ـ آشنا به نظر میرسد: آیا این الگوی تحریف، همان مسیری نیست که روزگاری در انقلاب ۵۷ طی شد؟ یک میزگرد تخصصی در مجله هارپرز، اگرچه نامی از ایران نمیبرد، اما با واکاوی بحران بیاعتمادی به رسانهها در آمریکا، چارچوبی تحلیلی فراهم میکند که نشان میدهد بحران کنونی، گرچه در «الگوی فرسایش اعتماد» با گذشته اشتراک دارد، اما در «پیامد سیاسی» خود به سوی سرنوشتی متفاوت میرود.

نشان بی بی سی جهانی (عکس: ویکیپدیا)
یک میزگرد تخصصی با عنوان «چرا هیچکس به رسانهها اعتماد ندارد؟» در تابستان ۲۰۲۵ توسط مجله هارپرز، از نشریات معتبر و پیشروی آمریکایی برگزار شد. این گفتوگو با حضور چهار صاحبنظر برجسته عرصه رسانه شامل جلانی کاب (رئیس دانشکده روزنامهنگاری کلمبیا و نویسنده نیویورکر)، تیلور لورنز (روزنامهنگار مستقل و متخصص فضای مجازی)، جک شیفر (منتقد باسابقه رسانهای) و مکس تانی (گزارشگر رسانه سِمَفور) انجام شد تا به واکاوی بحران بیسابقه اعتماد عمومی به رسانهها در ایالات متحده بپردازد. بحران بی بی سی دامنه این بحث را به شبکههای اجتماعی فارسیزبان و به بازبینی نقش بی بی سی فارسی در انقلاب بهمن ۵۷ کشانده است.
بحران زمانی آغاز شد که بیبیسی در مستندی با ویرایش غیردقیق سخنرانی ترامپ، این تصور اشتباه را ایجاد کرد که او مستقیماً حاضران را به خشونت فراخوانده است. این اتفاق به عذرخواهی رسمی، استعفای مدیران ارشد بیبیسی و درخواست غرامت سنگین ترامپ منجر شد و نمونه عینی از موضوعات محوری میزگرد درباره مسئولیت رسانهها و پیامدهای شکاف اعتماد است.
برای ما ممکن است این حاصل را در بر داشته باشد که تا چه حد موقعیت کنونی را میتوان با موقعیت انقلاب ۵۷ مقایسه کرد؟ پیش از آنکه به این پرسش بپردازم، ابتدا برای آشنایی با کانونهای بحث، توجه شما را به چکیدهای از میزگرد هارپرز جلب میکنم:
چرا اعتماد از بین رفت؟
تیلور لورنز، روزنامهنگار مستقل تقصیر اصلی را گردن رسانههای شرکتی میاندازد: «رسانههای جریان اصلی سالهاست که مردم را فروختهاند و اشتباه کردهاند؛ از جنگ عراق تا کووید و نسلکشی در فلسطین.» او معتقد است رسانههای سنتی زندگی فقرا، معلولان، مهاجران و طبقه کارگر را در مرکز توجه قرار نمیدهند و اغلب پیامهای طرفدار پلیس و قدرت را ترویج میکنند.
جلانی کاب (رئیس دانشکده روزنامهنگاری کلمبیا و نویسنده نیویورکر) با وجود پذیرش اشتباهات رسانهها، معتقد است کاهش اعتماد بیشتر به «بیاعتمادی تاریخی آمریکاییها به نهادهای بزرگ و دور» مربوط است تا اشتباهات خاص. او میگوید: «مردم همیشه به راهآهنهای انحصاری قرن نوزدهم، بانکهای بزرگ قرن بیستم و حالا رسانههای ملی بیاعتماد بودهاند.» از نظر او، فاجعه اصلی نابودی رسانههای محلی است؛ همانطور که بیش از ۱۰۰ میلیون آمریکایی پزشک خانوادگی ندارند، روزنامه محلیِ آشنا هم دیگر وجود ندارد و فقط نهادهای بزرگِ بیچهره باقی ماندهاند که آمریکاییها هیچگاه به آنها اعتماد نکردهاند.
جک شیفر (منتقد رسانهای با سابقه در پولیتیکو و اسلیت) دیدگاه جالبی ارائه میدهد: اعتماد به رسانه در دهههای ۵۰ و ۶۰ بسیار بالا بود، چون روزنامهها واقعیت کامل را نمیگفتند؛ نژاد، جنسیت، نابرابری و مشکلات اجتماعی را سانسور میکردند و فقط اخبار دولتی را منتشر میکردند. وقتی از دهه ۷۰ به بعد روزنامهها شروع به افشای «بینظمیهای اجتماعی» کردند (اعتیاد در حومه شهر، تبعیض نژادی، فساد و…)، خوانندگان احساس کردند جهان امنشان در حال فرو ریختن است و به همان رسانهای که حالا «واقعیت تلخ» را نشان میداد، بیاعتماد شدند. به عبارت دیگر، بخشی از کاهش اعتماد، بهای دقیقتر و مسئولانهتر شدن روزنامهنگاری است.
شکستهای بزرگ: کووید و غزه
درباره پوشش کووید، همه حاضران در میزگرد متفقالقولاند که رسانهها بیش از حد «یقین» نشان دادند در حالی که علم دائماً در حال تغییر بود. مکس تانی میگوید رسانهها از ترس اختلاف با مقامات بهداشت عمومی، حتی احتمال نشت آزمایشگاهی ویروس را کنار گذاشتند، در حالیکه میبایست بیشتر احتیاط میکردند. تیلور لورنز دیدگاه انتقادیتری دارد: «وقتی بایدن آمد، رسانهها ناگهان کووید را تمامشده اعلام کردند، در حالی که مرگومیر در دوره بایدن بیشتر از دوران ترامپ بود.»
درباره غزه هم اختلاف نظر وجود دارد. لورنز معتقد است رسانههای اصلی کاملاً با افکار عمومی (بهویژه جوانان) فاصله دارند چون مردم از طریق ویدیوهای زنده در اینستاگرام و تیکتاک واقعیت را میبینند. کاب و تانی میگویند پوشش در طول زمان تغییر کرده و نیویورک تایمز و برخی دیگر گزارشهای انتقادی زیادی منتشر کردهاند، اما همچنان مشکل «سانسور خودخواسته» یا عدم توضیح کافی درباره محدودیتهای دسترسی به اطلاعات وجود دارد.
تهدیدهای وجودی: فشار سیاسی و فروپاشی اقتصادی
صنعت رسانه همزمان با بحران اعتماد، با یک فروپاشی اقتصادی مواجه است که آن را در برابر فشارهای سیاسی آسیبپذیر کرده است. تسلیم شدن شبکههای بزرگ در برابر دعاوی قضایی پرحجم دونالد ترامپ، «بوی خون در آب» را برای قدرتمندان سیاسی به همراه داشته و نشان میدهد که مالکان شرکتی رسانهها به دلیل منافع تجاری و ترس از مقامات تنظیمگر، دیگر تمایلی به دفاع از خبرنگاران خود ندارند. این امر اثر بازدارنده شدیدی ایجاد کرده و هزینههای دفاع حقوقی بهخودی خود میتواند رسانهها را از پا درآورد.
گذار به مدلهای جدید: فرصتها و خطرات
در این آشفتگی، عصر جدیدی از روزنامهنگاری مستقل و تخصصی در حال ظهور است. رسانههای غیرانتفاعی و مستقل با استفاده از پلتفرمهایی مانند واتساپ و ساباستک، با نوآوری به خدمترسانی به جوامع محلی و موضوعات مغفول مانده میپردازند. با این حال، این مدل جدید با خطر «اسارت مخاطب» مواجه است، جایی که روزنامهنگاران مستقل برای حفظ درآمد خود، از گفتن حقایق ناخوشایند به مخاطبان وفادارشان خودداری میکنند. علاوه بر این، مهاجرت جوانان به پلتفرمهایی مانند تیکتاک برای دریافت اخبار، هم یک فرصت برای دستیابی به مخاطب جدید و هم یک تهدید برای غلبه اینفلوئنسرهای غیرحرفهای بر فضای اطلاعاتی است.
آینده: سوگواری یا جشن؟
اگرچه فروپاشی مدل سنتی رسانه غمانگیز است، اما جای تعجب زیادی ندارد، چرا که این صنعت برای دههها در برابر هشدارهای تغییر مقاومت کرده است. اکنون، این بحران، نوآوری اجباری را به ارمغان آورده و فضایی برای ظهور یک اکوسیستم رسانهای متنوعتر و پویاتر باز کرده است. آینده روزنامهنگاری نه در انحصار غولهای قدیمی، بلکه در گروی تکثر مدلهای مالکیت و درآمدزایی است که بتوانند ضمن حفظ استقلال و صداقت، نیازهای اطلاعاتی جوامع متنوع را برآورده کنند.
الگویی تکراری، پیامدی متفاوت
برگردیم به مدخل بحث: تا چه حد موقعیت کنونی را میتوان با موقعیت انقلاب ۵۷ مقایسه کنیم؟ سلطنتطلبان میگویند همانطور که بی بی سی سخنان ترامپ را تحریف کرد که از او چهره یک مهاجم را نشان دهد، بی بی سی فارسی هم شخصیت و شیوه حکمرانی شاه را بنا بر مصالح بریتانیا تحریف کرد و بر آتش انقلاب دمید که ایران را تحویل «آخوند» دهد و کشور را از مسیر پیشرفت بازدارد.
بحرانی که میزگرد مجله هارپرز به وضوح آن را توصیف میکند ناشی از اشتباهات رسانهها، فاصله از مردم عادی، تأثیر پول و قدرت، و ظهور فناوریهای جدید و یک بحران جهانی اعتماد به نهادهای مدرن است. این بحران در ایران منجر به انقلاب ۵۷ شد، در بریتانیا به برگزیت و در آمریکا به قدرت گرفتن ترامپ و جنبشهای پوپولیست انجامید، و در بسیاری از کشورهای دیگر به بیثباتی سیاسی دامن زده است.
از این نظر میتوان به لحاظ سطح بیاعتمادی به رسانههای جریان اصلی و «جستجوی مردم برای یافتن منابع اطلاعاتی جایگزین» مقایسهای انجام داد. اما نمیتوان گفت وضعیت کنونی غرب از نظر سیاسی و اجتماعی مشابه ایران در آستانه یک انقلاب تمامعیار است. بحران کنونی در غرب، بیشتر شبیه یک «زمینلرزه سیاسی و فرهنگی» برای بازتعریف قرارداد اجتماعی و نقش رسانهها است، نه یک «انفجار انقلابی» برای ویرانی کامل بنیانهای نظام.
آینده، همانطور که در میزگرد اشاره شد، نه در سوگواری برای گذشته، که در ساختن یک اکوسیستم رسانهای متنوعتر، پاسخگوتر و غیرمتمرکز نهفته است.









نظرها
نظری وجود ندارد.