ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

بیستمین سالگردمان را با ما جشن بگیرید و به رسانه خودتان هدیه تولد دهید!
بیستمین سالگردمان را با ما جشن بگیرید و به رسانه خودتان هدیه تولد دهید!
USD EUR / All

کاری که مردم با ۶۷۰ میلیون تومان کردند، دولت با هزاران میلیارد نکرد

ساسان نویدی ـ ۹ سال است که صلاح‌الدین میرانی بدون دست و با بدن سوخته دل در گرو حفاظت از جنگل دارد. در همین ۹ سال، ۲۵ فعال محیط‌ زیست در آتش جنگل‌ها جان باختند و ده‌ها نفر دیگر با معلولیت مادام‌العمر رها شدند؛ بدون بیمه، بدون حمایت و حتی بدون یک عنوان رسمی. اما در دامنه همان زاگرس، یک مدل مشارکتی بومی با کمتر از ۱.۲۵ دلار در هکتار توانسته آتش‌سوزی را به صفر برساند و حالا می‌گوید حفاظت از کل ۱۲ میلیون هکتار جنگل و مرتع ایران فقط به ۲۵ میلیون دلار نیاز دارد. تنها چیزی که کم است، اراده‌ی حکمرانی‌ای است که ظاهراً ترجیح می‌دهد جنگل و جان مردم را فدای منافع غارتگران کند.

جان داوطلبان محیط زیست ارزان‌تر از یک وعده انتخاباتی

بی‌عملی نظام حکمرانی به قیمت جان و سلامت شهروندان داوطلب تمام می‌شود. به یاد داریم که دو جوان روستایی به نام‌های صلاح‌الدین میرانی و مظفر عبدی از توابع پاوه نه سال پیش داوطلبانه برای نجات جنگل‌های منطقه حفاظت‌شده «بوزین و مره‌خیل» به دل آتش زدند. در جریان این حادثه، هر دو با درصدهای بالای سوختگی (۷۸ و ۵۳ درصد) مجروح شدند و در طول این سال‌ها، بارها تحت عمل‌های جراحی دردناک و پیوند پوست قرار گرفتند و هزینه‌های درمان را هم ناگزیر در غیاب دولت مسئول، خود به سختی تقبل کردند. صلاح‌الدین در آن حادثه حتی دستانش را از دست داد. با وجود تجلیل رسمی رئیس‌جمهور و دریافت جایزه ملی محیط‌ زیست، خواسته اصلی آنان برای به رسمیت شناخته شدن به عنوان جانباز در پیچ و خم خلأ قانونی مسکوت مانده است. امروز، پس از سال‌ها تحمل رنج جسمی و روانی، آن‌ها همچنان عاشقانه به حفاظت از طبیعت ادامه می‌دهند و تأکید می‌کنند که اگر دوباره فراخوانی باشد، دریغ نخواهند کرد. سرنوشت صلاح‌الدین میرانی و مظفر عبدی تصویری از ایثار بی‌ادعا، فراموشی سیستماتیک قهرمانان محلی، و شکاف بین تقدیرهای نمایشی و حمایت واقعی از فعالان محیط‌ زیست را مقابل دیدگان ملت ایران قرار می‌دهد.

تنها در شش سال گذشته ۲۵ نفر از فعالان محیط‌ زیست در حین خاموش کردن آتش جنگل‌ها کشته شده‌اند و ده‌ها نفر مانند صلاح‌الدین و مظفر با معلولیت‌های مادام‌العمر و دردهای درمان‌ناپذیر به حال خود رها شده‌اند. این افراد نه آموزش دیدند، نه تجهیزات ایمنی داشتند، نه بیمه بودند و نه حتی پس از جانباختن، عنوان «فداکار خدمت» به آنان اعطا شد. بی‌اعتنایی مسئولان نه تنها خانواده‌های آنان را در اندوه و تنگدستی رها کرده، بلکه حامل پیامی هم هست: جان شما برای حفاظت از میراث طبیعی ارزشی ندارد. ما فقط حافظ منافع غارتگران، کوهخواران و جنگل‌خوارانیم.

مدل مشارکتی زاگرس که دولت نمی‌خواهد ببیند

هر هکتار جنگل بلوط زاگرس حداقل ۴۰ تا ۱۰۰ میلیون دلار ارزش اکولوژیک (تأمین آب، هوا، جلوگیری از فرسایش) دارد، اما حکومت حاضر نیست حتی کمتر از ۲ دلار در هکتار برای مدیریت مشارکتی و پیشگیری از آتش هزینه کند. نتیجه این بی‌عملی، سوختن هزاران هکتار جنگل در سال و نابودی سرمایه‌هایی است که بازسازی آن‌ها صدها سال طول می‌کشد.

پایلوت جدید اطفای حریق جنگل‌های زاگرس با هدف ایجاد یک مدل موفق و قابل تعمیم در کل زاگرس، منطقه حفاظت‌شده سفیدکوه خرم‌آباد (لرستان، بیش از ۷۰ هزار هکتار) را به‌عنوان پایگاه اصلی و پارک ملی بمو (فارس) را به‌عنوان پایلوت مکمل انتخاب کرده است؛ این طرح با ترکیب امکانات دولتی، مشارکت فعال جوامع محلی و تشکل‌های محیط‌ زیستی، هوشمندسازی پایش و هشدار زودهنگام حریق، تجهیز گروه‌های واکنش سریع محلی، تخصیص اعتبارات ویژه و برگزاری کارگاه‌های آموزشی گسترده، در حال اجراست تا ضمن کاهش چشمگیر تعداد و وسعت آتش‌سوزی‌ها، تجربه موفق آن پس از ارزیابی به تمام مناطق زاگرسی تعمیم داده شود و برای اولین بار یک چارچوب یکپارچه مدیریت حریق در کل این رشته‌کوه حیاتی کشور شکل بگیرد.

 این الگو نمایانگر این واقعیت ساده است که با ابتکارهای مردمی و با صرف هزینه‌ای ناچیز می‌توان آتش‌سوزی جنگل‌ها را به نزدیک صفر رساند. این راه‌حل، مدل مدیریت مشارکتی و بومی اطفای حریق است که توسط امید سجادیان و نهضت سبز زاگرس در منطقه‌ای ۱۵ هزار هکتاری در قلب زاگرس (کهگیلویه و بویراحمد) به مدت چند سال با موفقیت کامل اجرا و آزمایش شده است. این مدل، پاسخی عینی به تمامی ناکامی‌های سیستم حکمرانی موجود است.

پروژه نه با دستور از بالا، بلکه پس از یک آتش‌سوزی بزرگ و دردناک در سال ۱۳۹۸ که دو هزار هکتار از همان منطقه را سوزاند، کلید خورد. جامعه محلی که شاهد نابودی جنگل خود بود، احساس نیاز فوری و عاطفی برای اقدام داشت. تیم سجادیان به جای ارائه نسخه از پیش نوشته، به میان مردم رفتند. آنها با گفت‌وگوهای چهره‌به‌چهره، برگزاری ده‌ها کارگاه و استفاده از پرسشنامه، دقیقاً ریشه‌های آتش‌سوزی را در هر فصل شناسایی کردند: آیا علت، آتش زدن پس‌چَر مزارع توسط کشاورزان است؟ یا بی‌احتیاطی گردشگران؟ یا تعارضات محلی؟ این تشخیص، مبتنی بر هوش جمعی جامعه محلی بود.

به جای استفاده از مردم به عنوان «سربازان بدون تجهیزات»، یک شبکه منسجم از تیم‌های محلی تشکیل شد. این تیم‌ها بر اساس روستاها و محلات ساماندهی شدند و شامل کشاورزان، دامداران، زنان و حتی کودکان می‌شدند. برای هر گروه، آموزش‌های عملی و ایمن اطفای حریق متناسب با نقششان ارائه شد. کلید موفقیت اینجا بود: مردم نه صرفاً مجری، بلکه طراح و ناظر راه‌حل بودند.

 یکی از نوآوری‌های کلیدی، ایجاد «قرق مشارکتی» بود. مردم خودشان محدوده‌ای از جنگل را انتخاب کردند و متعهد شدند از آن محافظت کنند. این قرق، یک توافق اجتماعی داوطلبانه بود که ورود بی‌رویه و انجام رفتارهای پرخطر (مانند روشن کردن آتش) را مدیریت می‌کرد. این مکانیزم، پیشگیری را در اولویت قرار داد.

با بودجه محدود، بسته‌های تجهیزات ابتدایی اما ضروری (مانند آتش‌کوب، بیل، کپسول کوچک آتش‌نشانی، لباس‌های نیمه‌مقاوم) برای تیم‌های محلی تهیه شد. نکته مهم این بود که مردم می‌دانستند این ابزارها کجا هستند و چگونه باید از آنها استفاده کنند.

سازمان‌های دولتی (منابع طبیعی، محیط‌ زیست) هم البته در فرآیند برنامه‌ریزی همراهی کردند، اما اجرا و نظارت روزانه کاملاً به عهده جامعه محلی بود.

نتایج این پروژه پایلوت، به قدری گویا و درخشان است که هر تحلیلگری را به حیرت وا می‌دارد:

  • پس از اجرای مدل، تعداد و وسعت آتش‌سوزی‌ها در آن ۱۵ هزار هکتار به شدت کاهش یافت و در عمل به نزدیک صفر رسید.
  • در طول اجرای پروژه، هیچ کشته یا مصدوم جدی در عملیات اطفا ثبت نشد. این در حالی است که در همان منطقه، پیش از اجرا، آتش‌سوزی‌ها همواره با خطر جانی همراه بود.
  • با وجود تیم‌های محلی سازمان‌یافته، زمان حضور مردم در عرصه کمتر و ایمن‌تر شد و نیازی به بسیج گسترده و پرخطر در مرحله حاد آتش‌سوزی نبود.
  • کل هزینه این پروژه (آموزش، پژوهش، تجهیزات، اجرا) تنها ۶۷۰ میلیون تومان در سال ۱۴۰۰ بود. (این رقم معادل کمتر از ۱دلار و ۲۵ سنت به ازای هر هکتار برای یک سال حفاظت مشارکتی است.

وقتی ارزش اکولوژیک هر هکتار جنگل زاگرس را حداقل ۴۰ میلیون دلار در نظر بگیریم، هزینه ناچیز حفاظت به معنای بازدهی چند ده میلیون برابری سرمایه است. به بیان ساده، این مدل نشان داد که می‌توان با هزینه خرید یک لیوان قهوه، از ثروتی به ارزش یک ویلا در هر هکتار محافظت کرد.

مدل مشارکتی زاگرس نشان می‌دهد که مشکل اصلی کمبود منابع مالی کلان نیست؛ مشکل، نبود برنامه و اولویت است. مردم اگر ساماندهی و توانمند شوند، موثرترین و کم‌هزینه‌ترین نیروی حفاظتی هستند. همچنین مدیریت بحران آتش، نیازمند عبور از واکنش نمایشی به سمت پیشگیری ساختاریافته و مشارکتی است.

سجادیان در گفت‌وگو با محمد فاضلی با محاسبه نشان می‌دهد که تعمیم این الگو به تمام ۱۲ میلیون هکتار جنگل و مرتع جنگلی ایران، حداکثر به ۲۵ میلیون دلار سرمایه‌گذاری اولیه نیاز دارد. این رقم در مقایسه با بودجه‌های کلان کشور ناچیز، اما در مقایسه با خسارت‌های سالانه، نجات‌بخش است. این مدل، یک سند محکومیت برای بی‌عملی کنونی و هم‌زمان، یک نقشه راه امیدبخش و عملی برای نجات جنگل‌هاست.

برای دیدن محتوای نقل شده از سایت دیگر، کوکی‌های آن سایت را بپذیرید

کوکی‌های سایت‌ دیگر برای دیدن محتوای آن سایت‌ حذف شود

بررسی موانع بر سر راه گسترش این راه‌حل اثبات‌شده، در حقیقت به معنای کالبدشکافی دلایل شکست حکمرانی محیط‌ زیستی ایران است. موانع اصلی را می‌توان در چهار لایه کلان بازشناخت:

بی‌اولویتی مطلق در سطوح بالای حکمرانی اساسی‌ترین مانع است. علیرغم اثربخشی و کم‌هزینه بودن مدل مشارکتی، حفاظت از جنگل به معنای واقعی کلمه در فهرست اولویت‌های تصمیم‌گیران کلان جای ندارد. امید سجادیان می‌گوید:

پس اگر جنگل و جان میلیون‌ها نفر اولویت نیست، دقیقاً چه چیزی در این کشور اولویت دارد؟

حکمرانی محیط‌ زیست ایران ساختاری پاره‌پاره و بی‌سرپرست دارد. سجادیان می‌گوید:

آتش‌سوزی جنگل متولی مشخصی ندارد، فرمانده عملیات ندارد... سازمان‌های مختلف هم یکدیگر را پوشش نمی‌دهند.

این پراکندگی مسئولیت بین سازمان جنگل‌ها، منابع طبیعی، محیط‌ زیست، مدیریت بحران، استانداری‌ها و نیروهای مسلح منجر به «پاس‌کاری» و هرج و مرج در لحظه بحران می‌شود. از طرفی، خلأ قانونی حمایت از داوطلبان بزرگ‌ترین مانع برای بسیج داوطلبان است. وقتی از خانواده‌های قربانیان حمایت نمی‌شود، پیام آن به کل جامعه این است که مشارکت نکنید. سجادیان می‌‌گوید:

پرونده‌هایشان سال‌ها بلاتکلیف مانده... حتی عنوان «شهید خدمت» یا «فداکار خدمت» به آن‌ها داده نشده.

دولت اساساً داده‌ای برای برنامه‌ریزی ارائه نمی‌دهد. سجادیان از یک «بانک اطلاعاتی ناقص و از بالا به پایین» سخن می‌گوید و تأکید دارد که داده‌های واقعی محرمانه می‌ماند:

می‌گویند «ما آمار داریم»، اما نه منتشر می‌شود، نه در دسترس تشکل‌هاست... انگار این آمار فقط برای آرشیو داخلی است، نه برای حل مسئله.

این انحصار اطلاعات، امکان هرگونه نظارت عمومی، مشارکت هوشمند نهادهای مدنی و برنامه‌ریزی مبتنی بر شواهد را سلب می‌کند. در چنین فضایی، سیاست‌ها مبتنی بر حدس، رابطه و نمایش می‌شود، نه علم و داده.

و این را هم نباید فراموش کرد که برخی آتش‌سوزی‌ها عمدی و سودآور هستند و گسترش یک سیستم نظارتی مشارکتی قدرتمند، با این منافع در تضاد است. سجادیان به صراحت به ابعاد این مانع اشاره می‌کند:

آتش‌سوزی عمدی چه منفعتی پشت‌شان هست... زمین‌خواری و تغییر کاربری (وقتی جنگل باشد پروژه راه نمی‌افتد؛ می‌سوزانند تا جنگل نباشد).

افزون بر این، ضعف دستگاه قضایی در تعقیب عاملان این جنایت، به تشویق آن می‌انجامد:

قانون داریم... اما عملاً پرونده به ندرت به دادگاه می‌رسد. همه می‌دانیم عامل کیست، ولی شکایت نمی‌شود، پیگیری نمی‌شود.

حکومت نابودی جنگل‌ها را به توانمندی مردم ترجیح می‌دهد

تا زمانی که حکمرانی محیط‌ زیست در ایران از حالت نمایشی و واکنشی به سمت یک نظام پاسخگو، شفاف، علمی و مبتنی بر جامعه محلی تحول نیابد، این موانع پابرجا خواهند ماند و هر نقطه روشنی مانند پروژه پایلوت، استثنایی فراموش‌شده در دل یک قاعده کلی مبتنی بر فساد و مسئولیت‌ناپذیری باقی خواهد ماند.

یک دولت مستقل ملی در گام اول، یک نهاد فرابخشی مقتدر و پاسخگو با بودجه مستقل برای مدیریت یکپارچه جنگل‌ها و منابع طبیعی ایجاد می‌کند. این نهاد باید ظرف شش ماه یک «طرح ملی نجات جنگل‌ها» را مبتنی بر مدل پایلوت مشارکتی، با محوریت پیشگیری و تجهیز/آموزش/بیمه جوامع محلی، تدوین و به اجرا بگذارد. این امر مستلزم تخصیص فوری حداقل ۲۵ میلیون دلار از صندوق‌های ملی یا منابع حاصل از عوارض آلایندگی برای گسترش سیستم پایلوت به تمام مناطق بحرانی است. همزمان، یک مجلس ملی (و نه مجلس کنونی) می‌تواند قانون جامع حمایت از داوطلبان و نیروهای حفاظت محیط‌ زیست را تصویب کند که بیمه درمانی و جانی، پشتیبانی مالی خانواده‌های قربانیان و مجازات‌های سنگین برای آتش‌زنی عمدی را تضمین کند.

وقتی شکاف بین ملت و حاکمیت از میان برداشته شود؛ افکار عمومی و جامعه مدنی می‌توانند به عنوان ناظر و محرک اصلی عمل کنند. در آن صورت رسانه‌ها هم با پوشش مداوم و مبتنی بر داده، بی‌عملی مسئولان را افشا و موفقیت‌های محلی را برجسته می‌کنند. شبکه‌های مردمی و سازمان‌های غیردولتی می‌توانند با آموزش چهره‌به‌چهره، مستندسازی تخلفات و ایجاد کمپین‌های فشار بر نمایندگان مجلس، مسئله را در دستورکار سیاسی نگه دارند. ما هم فاجعه را می‌شناسیم، هم راه نجات را. تنها یک مانع وجود دارد: حاکمیت.

از همین نویسنده:

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

نظری وجود ندارد.