ما و بحران آب: آیا جامعه ایران در حال «عادت کردن به فاجعه» است؟
ساسان نویدی ـ درحالیکه سدهای ایران یکی پس از دیگری به خط قرمز میرسند، ۴۲ درصد مردم کشور نه فقط با کمآبی، بلکه با «اضطراب اقلیمی» هم دستوپنجه نرم میکنند. این گزارش نشان میدهد که چگونه نابرابری فاحش در مصرف آب، بیاعتمادی به مدیریت بحران و فقدان شفافیت،سبب شده که یک ملت به جای حل یک فاجعه، در حال یادگیری «زندگی کردن با آن» هستند.

خشکسالی در ایران
«نگرانی اقلیمی» به اضطراب، ترس و نگرانی گستردهای اشاره دارد که افراد، جوامع و نهادها در مورد پیامدهای حال و آینده تغییرات آبوهوایی و گرمایش زمین احساس میکنند. این نگرانی تنها محدود به تأثیرات فیزیکی مانند رویدادهای شدید آبوهوایی، خشکسالی یا افزایش سطح دریاها نیست، بلکه شامل دغدغههای عمیقتری درباره تأثیرات اجتماعی-اقتصادی (مانند بیثباتی غذایی و مهاجرت اجباری)، تهدید امنیت جهانی، نابرابری در آسیبپذیری کشورها و بهویژه آیندهای نامطمئن برای نسلهای آینده نیز میشود. این احساس میتواند در سطح فردی به شکل «اضطراب زیستمحیطی» بروز کند و در سطح کلان، محرکی برای اقدامات بینالمللی، جنبشهای اجتماعی و تغییر سیاستها باشد.
به گزارش هممیهن میزان نگرانی اقلیمی در ایران ۴۲ درصد است و مردم تحتتاثیر آن احساساتی مثل نگرانی، ترس، گناه، خشم یا درماندگی را تجربه میکنند. این آمار نشاندهنده آن است که تغییرات آبوهوایی به یک دغدغه روانی و اجتماعی جدی در میان بخش قابلتوجهی از جامعه ایران تبدیل شده است. اینکه ۴۲ درصد از مردم این نگرانی را گزارش میکنند، حاکی از آن است که پیامدهای محسوس این پدیده (مانند خشکسالی، کمآبی، گردوغبار و گرمای شدید) دیگر یک تهدید انتزاعی نیست، بلکه بهطور عینی درک شده و زندگی روزمره و احساس امنیت روانی افراد را تحت تأثیر قرار داده است. تجربه همزمان احساساتی چون نگرانی، ترس و درماندگی، از یک پریشانی عمیق نشان دارد که ناشی از احساس بیقدرتی در برابر ابعاد بزرگ این مشکل و ناکافی دیدن اقدامات جمعی برای مقابله با آن است. از سوی دیگر، احساس خشم و گناه نیز بیانگر سطحی از آگاهی زیستمحیطی و سرخوردگی از وضعیت موجود است که در صورت هدایت درست، ممکن است به یک نیروی محرک برای مطالبهگری و تغییر رفتارهای فردی و اجتماعی تبدیل شود.
صدای شهروندان: از خستگی روانی تا بیحسی مطلق
هممیهن با چند تن از شهروندان درباره بحران آب گفتوگو کرده است. سیما ۳۹ ساله از تهران، فردوس ۳۲ ساله از دزفول، فاطمه از رشت و سرانجام روحالله از تهران. برای آنها، بحران آب و محیط زیست دیگر یک هشدار نیست، بلکه واقعیتی ملموس و فرساینده است که هر روزه با قطعی برق، هوای آلوده و چشمانداز مبهم خشکسالی در زندگی روزمره رخنه میکند. این شرایط، نوعی خستگی روانی پایدار ایجاد کرده که در آن، آینده نه به عنوان فرصتی برای بهبود، بلکه به سناریویی ترسناک برای فروپاشی تدریجی تبدیل شده است.
واکنش آنها به این وضعیت، آمیزهای از اضطراب فعال، یأس و بیحسی است. برخی با تصور فاجعهای مانند تخلیه شهر، چنان از بار هیجانی آن انباشته میشوند که مکانیسم دفاعی «اجتناب» را در پیش میگیرند و ترجیح میدهند اصلاً به آن فکر نکنند. برخی دیگر، با مقایسه این بحران با مشکلات همیشگی مانند قطعی برق، به نوعی تسلیم و «عادیسازی رنج» رسیدهاند. در اوج این طیف، افرادی هستند مانند روحالله که به کلی «بیحس» شدهاند؛ گویی سیستم عصبیشان در مواجهه با تهدیدی بزرگ و مهارناشدنی، از کار افتاده است. نقطه مشترک همه آنها، باور به این گزاره تلخ است: «کاری از دست کسی ساخته نیست.» این احساس ناتوانی جمعی، حتی میل به عمل فردی را نیز در آنها میخشکاند و حلقه معیوب ناامیدی را تقویت میکند.
باید بین دو مفهوم «نگرانی اقلیمی» و «اضطراب اقلیمی» تمایز قائل شد:
نگرانی اقلیمی یک پاسخ شناختی و عاطفی منطقی و سازنده به تهدید تغییرات آبوهوایی است. این احساس، مشابه نگرانی درباره یک مسئله مهم اجتماعی دیگر است که میتواند فرد را به اقدام، مشارکت در کمپینها، تغییر سبک زندگی یا مطالبهگری از دولتها سوق دهد. نگرانی اقلیمی یک پاسخ انطباقی است که انگیزهای برای حل مسئله ایجاد میکند.
در مقابل، اضطراب اقلیمی یک پریشانی روانی مزمن و فلجکننده است. این حالت فراتر از نگرانی معمول است و با احساس درماندگی، ترس عمیق از آینده، بیقراری، مشکلات خواب و حتی علائم فیزیکی مانند تپش قلب همراه میشود. این اضطراب ناتوانکننده است، زیرا فرد را در چرخهای از تفکرات منفی و احساس بیقدرتی مطلق در برابر ابعاد عظیم بحران گرفتار میکند و انرژی روانی او را برای هرگونه عمل سازنده تحلیل میبرد. به عبارت ساده، نگرانی اقلیمی میتواند محرک اقدام باشد، در حالی که اضطراب اقلیمی اغلب به فلج کنشی و پریشانی منجر میشود.
دکتر مهتاب معتمد، روانپزشک در گفتوگو با هممیهن تأثیرات تغییرات اقلیمی بر سلامت روان را به دو دسته مستقیم و غیرمستقیم تقسیم میکند. تأثیرات مستقیم (زیستی-محیطی) شامل پیامدهای ناشی از مواجهه فیزیکی با پدیدههایی مانند افزایش دما و آلودگی هواست که مطالعات، آن را با بروز یا تشدید اختلالات شناختی (مانند دمانس)، افسردگی، خطر خودکشی و حتی کاهش کیفیت کار مرتبط دانستهاند. از سوی دیگر، وقایع شدید آبوهوایی مانند سیل و طوفان نیز میتوانند بهطور مستقیم منجر به ضربه روانی، اختلال استرس پس از سانحه و مهاجرت اجباری شوند.
معتمد اضطراب اقلیمی نوظهور را نه صرفاً یک واکنش به تجربه شخصی بحران، بلکه بیشتر یک «اضطراب وجودی» در مواجهه با فروپاشی محیط زیست میداند. این اضطراب دارای دو وجه مثبت و منفی است: وجه منفی آن به صورت احساس درماندگی، غم و اختلال در عملکرد بروز مییابد؛ درحالی که وجه مثبت آن میتواند محرک رفتارهای سازنده و حمایت از محیط زیست باشد. به باور او، تبدیل این اضطراب به کنشی سازنده، کاملاً به بستر اجتماعی و میزان «سرمایه اجتماعی» و اعتماد عمومی به نهادهای مسئول وابسته است. در جوامعی با اعتماد پایین، این اضطراب عمدتاً به نتیجه مثبتی منجر نمیشود.
وقتی آب طبقاتی میشود: ۴۷ درصد منابع در دست ۳ منطقه
بحران آب یک پدیده «طبقاتی» است. بر اساس اعلام مدیرعامل وقت آب و فاضلاب تهران، تنها در سه منطقه شمالی و ثروتمندنشین شهر (مناطق ۱ تا ۳)، که جمعیتی کمتر دارند، ۴۷ درصد از آب شرب پایتخت مصرف میشود و سرانه مصرف در این مناطق به رقم نجومی ۴۳۰ لیتر در روز میرسد. در همان حال اکثریت جامعه آب را تنها برای نیازهای اولیه و با صرفهجویی مصرف میکنند. این الگوی نابرابر، که در آن اقلیتی ثروتمند با مصارف لوکس مانند آبیاری باغهای وسیع و پرکردن استخرهای خصوصی، سهم عمدهای از منابع آبی را به خود اختصاص میدهند، ساختار تأمین آب را به شدت تحت فشار قرار داده و آن را در برابر بحرانهایی مانند خشکسالی به طور نامتناسبی آسیبپذیر میکند.
«روز صفر» به نقطهای بحرانی در مدیریت منابع آبی یک شهر یا منطقه اشاره دارد که در آن، ذخایر آب به سطحی بهشدت پایین و فاجعهبار میرسد و مقامات مجبور میشوند جریان آب شرب را از طریق لولهکشی و سیستمهای معمول قطع کرده و توزیع آن را به سمت ایستگاههای اجباری تانکرهای آب و سهمیهبندی بسیار محدود برای هر فرد سوق دهند. این مفهوم، که برای نخستین بار در طی بحران شدید آب در شهر کیپتاون آفریقای جنوبی بر سر زبانها افتاد، نشانگر وضعیتی است که در آن تقاضا برای آب از عرضه پیشی میگیرد و دسترسی روزمره و مطمئن جامعه به آب شرب به پایان میرسد و زندگی عادی به حالت تعلیق درمیآید.
به گفته حمید پشتوان، کارشناس حوزه آب، ایران در آستانه یک «عادیسازی فاجعه» قرار دارد. بحران آب با وجود تمام هشدارها، به دلیل مدیریت نامؤثر، فقدان شفافیت و ناتوانی در ایجاد اعتماد عمومی برای مشارکت جمعی، در حال تبدیل شدن به یک «وضعیت عادی جدید» و پرخطر است. راهحل اصلی، نه در حفر چاههای بیشتر (که خود باعث تخلیه بیشتر سفرهها میشود)، بلکه در یک تغییر بنیادی در حکمرانی آب، شفافیت کامل و جلب اعتماد مردم برای همراهی در مدیریت این بحران ملی نهفته است.
به گفته محسن موسویخوانساری، کارشناس حوزه آب توصیهها درباره جلوگیری از هدررفت آب در بخشهای مختلف بیپاسخ مانده است و در این شرای صرفهجویی از طرف مردم نتیجهبخش است.
شاید دیر شده باشد: شفافیت، عدالت، مشارکت
شفافیت و ارتباط بحرانی صادقانه به معنای انتشار بیپرده و آنلاین دادههای واقعی از وضعیت منابع آبی (مانند حجم دقیق ذخایر سدها، میزان مصرف طبقات مختلف و پیشبینیهای فصلی) همراه با اعلام رسمی «شرایط اضطرار» است. این رویکرد، با بهرهگیری از ادبیاتی روشن و عاری از ابهام، نه تنها عمق فاجعه را بهشکلی ملموس برای شهروندان تشریح میکند، بلکه با تعیین اهداف مشخص و قابل دسترس (مانند کاهش سرانه مصرف به ۵۰ لیتر در روز)، نقشهای روشن برای مشارکت جمعی ارائه میدهد. چنین صداقتی، سرمایهی اعتماد از دسترفته را بازمیسازد و احساس مسئولیتپذیری را جایگزین حس درماندگی میکند؛ تنها از این مسیر است که اضطراب اقلیمی از یک نیروی فلجکننده به محرکی برای اقدام جمعی تبدیل میشود.
مدیریت عادلانه تقاضا و مقابله با نابرابری مستلزم اجرای سیاستهایی است که بار بحران آب را به صورت منصفانهتری بر دهم تمامی اقشار جامعه، بهویژه گروههای پرمصرف، توزیع کند. این امر از طریق اجرای سهمیهبندی پلکانی آب و تعرفهگذاری تصاعدی محقق میشود، بهطوری که پرمصرفها (مانند ویلاهای دارای استخر و باغهای وسیع در مناطق شمالی شهر) هزینه بسیار بیشتری برای مصارف فراتر از حد ضروری بپردازند. در کنار آن، نظارت و کنترل جدی بر مصارف غیرضروری و هدررفت کلان، همراه با شفافیت در انتشار آمار مصرف مناطق مختلف، این پیام را به وضوح منتقل میکند که دیگر نمیتوان با تکیه بر الگوهای ناعادلانه گذشته، انتظار همراهی و فداکاری از اکثریت جامعه داشت.
تبدیل اضطراب به کنش سازنده مستلزم ایجاد کانالهای عینی و ملموس برای مشارکت شهروندان است، به گونهای که احساس درماندگی فردی با حس اثربخشی جمعی جایگزین شود. این امر از طریق راهاندازی کمپینهای اجتماعی هدفمند مانند پروژههای محلی آبخیزداری، کاشت درختان بومی، یا برنامههای نظارت مردمی بر مصارف آب تحقق مییابد که به مردم امکان میدهند نه تنها مصرف خود را مدیریت کنند، بلکه مستقیماً در احیای محیط زیست نقش داشته باشند. چنین اقداماتی اضطراب را از یک نیروی منفعل و فرساینده به سوختی برای همبستگی اجتماعی و امید تبدیل میکند و مسیر روشنی از «تأثیر فردی» در برابر بحران پیش روی شهروندان قرار میدهد.
بازنگری اساسی در حکمرانی آب به معنای گذر از رویکردهای مقطعی و بخشی و اتخاذ یک استراتژی یکپارچه و فرابخشی است. این مدل جدید باید اولویت را از پروژههای پرهزینه و زیستمحیطیستیز انتقال آب (مانند طرحهای بینحوضهای) به سمت مدیریت هوشمندانه تقاضا، بازچرخانی آب، احیای اکوسیستمهای آبی و بهروزرسانی زیرساختهای فرسوده معطوف کند. این تحول حکمرانی باید با یک برنامه بلندمدت و غیرسیاسی برای تعدیل جمعیت و فعالیتهای اقتصادی با ظرفیت واقعی هر حوضه آبریز همراه شود، تا دیگر منابع آبی یک منطقه تا مرز نابودی تحت فشار نیازهای بیپاسخ یک کلانشهر قرار نگیرد که اصولاً با شیوه حکمرانی مبتنی بر رانت و توسعه نامتوازن در جمهوری اسلامی و تشویق به فرزندآوری منطبق نیست.
در مجموع مسیر پیشرو دو سناریو بیشتر ندارد: یا ایران با درسگیری از تجارب جهانی (مانند آفریقای جنوبی) و با شفافیت و عدالت، اضطراب اقلیمی را به یک انرژی برای تغییر تبدیل میکند، یا اینکه همانند اردن، به عادیسازی تدریجی یک فاجعه ادامه خواهد داد، چنانکه زندگی در شرایط کمبود دائم، همراه با بازارهای سیاه آب و فرسایش بیشتر سرمایه اجتماعی، به وضعیت جدید عادی تبدیل میشود. انتخاب بین این دو سناریو، بیش از هر چیز به اراده سیاسی برای اعتمادسازی و عدالت در توزیع بار بحران بستگی دارد.
منابع:
هممیهن (نقلقولها)، سازمان بریتانیایی Climate Psychology Alliance (درباره موضوعاتی مثل اضطراب اقلیمی، نگرانی اقلیمی و تأثیرات روانی تغییرات آبوهوایی)، همشهری، باشگاه خبرنگاران جوان، سازمان جهانی بهداشت، میزان.











نظرها
نظری وجود ندارد.